تاريخ پخش :: 1358/5/30 معاد -1، دلایل لزوم معاد
بايگاني سالانه - 1358
قابل توجه کاربران محترم:
برنامه درسهایی از قرآن، پس از ضبط پیاده می شود و به جهت حفظ امانت، متن کامل آن در سایت قرار می گیرد، اما همواره بخش هایی از برنامه به جهت محدودیت زمان و رعایت حال مخاطبان، از تلویزیون پخش نمی گردد، آنچه به عنوان برنامه ی درسهایی از قرآن قابل استناد است، آن چیزی است که از تلویزیون پخش می گردد و در فایل صوتی برنامه قابل دسترسی می باشد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا و نبینا محمد و على اهل بیته و لعنة الله على اعدائهم اجمعین.
سلسله بحثهاى ما درباره اصول عقاید رسیده است به بحث معاد، درباره معاد یك مقدارى ما از نظر عقل بررسى مىكنیم، و بعد هم وضع معاد و چگونگى معاد را در یكى دو نشست با هم صحبت مىكنیم.
اصل مسئله معاد را علاوه بر دلیل هایى كه ما داریم، اصولاً به آدم لجبازى كه هیچ دلیلى را نمىخواهد قبول كند، اگر برخورد كردید. گاهى آدم برخورد مىكند به یك آدم لجباز، افراد لجوج را چه جورى با آنها حرف بزنیم، ائمه(علیهم السلام) گاهى با افراد منكر برخورد مىكردند، هر چه به آنها مىگفتى، كفتش را بالا مىانداخت، زیر بار هیچ دلیلى نمىرفت، عاقبت ائمه(ع) با اینگونه افراد روى حساب احتمال بررسى مىكردند، احتمال معناش اینست، عرض مىشود كه اگر شما احتمال بدهید كه ده درصد، احتمال بدهید نود درصد، نود درصد احتمال بدهید كه فلان جنس را بخرید، ده درصد سود مىبرید، آقایون در بازار این كار را مىكنند و یا نه؟ یعنى احتمال زیادى مىدهند كه این قالب را بخرد هزار تومان، مىفروشد هزار و صد تومان، بازارىها این كار را مىكنند، این قالى را مىخرند یا نمىخرند ولو سودش كم است، ده درصد سود داشته باشد، البته ده درصد هم كم نیست، فرض كنیم، ولو ده درصد باشد، باز یك اقدامى مىكنند و این قالى را مىخرند. نود درصد احتمال بدهند كه سود در آن است مىخرند، حالا اگر احتمال كمتر دادند، هفتاد درصد احتمال دادند چیزى گیرشان مىآید و سى درصد هم احتمال دادند كه چیزى گیرشان نمىآید، اما اگر این هفتاد درصد گرچه احتمالش كمتر است از نود درصد كمتر است ولى عوضش سود سى درصد است.
جنس را مىخرند براى فروش و یا نمىخرند؟ مىخرند، ولو سى درصد احتمال بدهند كه فایده نداشته باشد ولى خوب هفتاد درصد احتمال مىدهند كه سى درصد سود كنند، باز هم مىخرند. باز اگر احتمال كم شد و سود زیاد، مثلاً ما اگر پنجاه درصد احتمال بدهیم كه سود دارد، اگر من این فرش را بخرم پنجاه درصد ممكن است كه فایده ببرم، پنجاه درصد ممكن است كه فایده نبرم، اما اگر فایده ببرم پول خیلى گیرم مىآید، پنجاه درصد سود گیرم مىآید. ما این قالى را مىخرم هزار تومان، یا مىفروشیم هزار و پانصد تومان، پنجاه در صد سود دارد و یا نه همان هزار تومان و چیزى گیرمان نمىآید، مىخریم یا نه؟ بازارىها مىخرند؟ اگر بیست درصد احتمال بدهیم، هشتاد درصد فكر كند كه چیزى گیرمان نیاید ولى بیست درصد ممكن است كه چیزى گیرمان بیاید اما اگر چیزى گیرمان بیاید هشتاد درصد چیزى گیرمان مىآید، هزار تومان مىشود هزار و هشصد تومان، گرچه احتمالش ضعیف است ولى خوب اگر چیزى گیرمان بیاید یك شكم سیرى، باز بازارىها مىخرند؟ اگر پنج درصد احتمال بدهیم كه چیزى گیرمان مىآید، نود و پنج درصد فكر مىكنم كه این قالى براى و من سودى ندارد ولى پنج درصد احتمال مىدهم كه سود داشته باشد اما اگر سود داشته باشد، سودش نود و پنج درصد است، سودش زیاد است، باز اقدام مىكنم و یا نه؟ حالا اگر یك درصد آدم احتمال بدهد اما نود و نه درصد سود داشته باشد، باز هم اقدام مىكند.
حالا، اگر یك ده هزارم احتمال بدهد، مثل بلیطهاى بخت آزمایى رژیم قبل، ده هزار تا بلیط كه پخش مىكردند یكى از آنها برنده بود و نه هزار و نهصد و نود و نه تاى آنها هم برنده نبود. یك ده هزارم من كه یك بلیط بخت آزمایى فرض كنید كه بگیرم، یك ده هزارم احتمال است كه برنده شوم اما اگر برنده بشوم یك آپارتمان است، مسئله ده هزار تومان و بیست هزار تومان نیست، یك آپارتمان است، باز هم مردم مىخرند، گرچه یك ده هزارم احتمال است، خیلى احتمالش كم است اما چون سودش زیاد است مردم می خرند.
دوستان عزیز اگر با یك شخص لجبازى برخورد كردید و هیچى هم، هر چه دلیل برایش مىآورى قانع نمىشود، گاهى هم قانع مىشوند ولى براى اینكه ژست بگیرند، مىگویند حل نشد، چون كیفى راه انداختهاند كه هیچ خرجى ندارد و خیلى افراد روشنفكرى خودشان را. . . . . انداختند، حالا از آنها بگذریم، گاهى آدم با افراد اینطورى برخورد مىكند، چكار كنیم؟ مىگویند داداش ما صد در صد یقین داریم كه معاد هست، آدمهاى شك هم پنجاه درصد فكر مىكند كه معاد باشد، اگر یك آدمى مثل تو لجباز بود، یك در هزار، یك در ده هزارم از گفته دینها، كتابهاى آسمانى، پیامبران، مومنین، از تمام این كتابهاى آسمانى، صد و بیست و چهار هزار پیامبر یك هزارم هم كه احتمال بدهد ولى خوب احتمالش دو تومان، سه تومان نیست، یا جهنمى است كه انسان مىشود و یا بهشتى است كه انواع كاخها در آن هست. هر چه هم احتمال كم باشد، توجه دارید، هر چه هم احتمال كم باشد چون سود و ضرر زیاد است، حقش این است كه انسان اقدام كند.
بنابراین داداش بنده نماز مىخوانم یك نفر هم نماز نمىخواند، بالاخره یا قیامت نیست و یا قیامت هست. فرض كنید، اینطورى كه من حرف مىزنم با، طورى است كه امام با آدم منکر حرف زد، یعنى با آدم لجباز، فرض كنید قیامتى نبود، داداش بنده چه ضررى كردهام؟ مگر یك ركعت نمازى كه مىخوانم چقدر طول مىكشد(الله اكبر، بسم الله الرحمن الرحیم) ساعت بگیرید من یك ركعت نماز بخوانم، (الله اكبر، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعینُ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ» فاتحه/7 -1 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» اخلاص/4-1 «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ»(الله اكبر) «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِه»، چقدر كشید یك دقیقه شد؟ سى ثانیه، چهل ثانیه، تمام این هفده ركعت ده دقیقه بیشتر نمىشود، اگر معادى نبود، فرض كنیم، آنطورى كه منكر خدا و پیغمبر و همه چیز مىگوید، اگر معاد نبود بنده كه نماز خواندم ضررى، فوقش یك كار نقضى كردهام، نظیر تمام كارهایى كه تو مىكنى، مگر شما یك زنجیر نخریده بودى در خیابان كه راه مىرفتى هى همچین مىكردى، خسته كه مىشدى از آنطرف مىچرخاندى، همان كار لغوى كه تو كردى من هم، اگر معادى نبود من ضررى نكردهام اما اگر معادى بود كمااینكه این همه دلیل داریم كه معادى هست، قرآن و عقل ثابت مىكند كه معادى هست، اگر معادى بود، كما اینكه هست، تو كه نماز نخواندى، . . ، اینرا مىگویند دفع ضرر احتمالى.
یك مثال بزنم، ما مىخواهیم كه از اینجا برویم تا یك كیلو مترى یك گروه مىگویند در راه سنگ است، یك گروه مىگویند نخیر سنگ نیست، یك عدهاى مىگویند كه یك دشمن خطرناكى است، یك كُلتى، یك چیزى برداریم، یك عده مىگویند نه نمىخواهد، بالاخره گروهى یك اسلحهاى یك چیزى با خودشان بر مىدارند، یك گروهى هم دست خالى مىروند، اگر نبود این آقاى كه یك اسلحهاى، یك چماقى برداشته است، چقدر ضرر كرده است؟ هیچى، شصت كیلو خودش را مىكشد، نیم كیلو هم اسلحه و دو، سه كیلو هم چماق، اگر خطرى نبود، من ضررى نكردهام، اما اگر بود، كما اینكه همه مىگویند هست، اگر بود اینهایى كه دست خالى هستند، چكار خواهند كرد؟ بنابراین آقا ما روى هر حسابى حساب كنیم. ما ناهار هر روز را سالى یكبار در ماه رمضان، این نهار بعد از ظهر را این ناهارى كه باید ساعت دو بعد از ظهر بخوریم، شش بعد از ظهر، هشت بعد از ظهر مىخوریم، یك مقدار تحمل مىكنیم، یا قیامتى نیست و یا قیامتى هست، اگر فرض كنیم كه نبود هیچ ضررى نكردهایم ما، براى خاطر اینكه ناهار را بالاخره خوردیم، چهار ساعت دیرتر، شش ساعت دیرتر، اما اگر قیامتى بود، كما اینكه قرآن مىگوید هست، كما اینكه ادیان آسمانى، كما اینكه عقل مىگوید هست، اگر بود آنكه اعتنا نكرده است، چكار خواهد كرد؟
این یك بیانى است كه خلاصه و به هر نحو باز ما پیروز هستیم و آنهایى كه بى اعتنا هستند ضرر خواهند كرد، اینرا در اصطلاح طلبگى به آن مىگویند دفع ضرر احتمالى، یعنى آدم عاقل باید احتیاطاً یك چرخ زاپاس در ماشینش بگذارد، اگر پنچر نشد، خوب ماشینى كه مىكشد، یك، پنج، شش نفر را، یك چرخ هم مىكشد اما اگر پنچر شد و تو زاپاس ندارى، چى؟ ما همه حرفهایى كه مىزنیم خوب این دو تا فحش را نمىدهیم، خوب این غیبت را نمىكنیم، ضررى نمىكنیم كه، بنابراین اعتنا به مسئله قیامت باید بشود ولو روى دفع ضرر احتمالى، نسبت به آدم لجباز، اما ما مسلمانها كه الحمدلله یقین داریم، دلیل هم داریم و حالا مقدارى از آن را براى دوستان نقل مىكنم. خوب، پس دیگر الان كه از این كلاس مىرویم بیرون، اگر دیدیم یك کسی اعتنا به مذهب نمىكند، اظهار علاقه به نماز نمىكند، فرض كنید روزهاش را مىخورد، بى اعتنایى مىكند، ما الان استغفار مىكنیم، چون ما از آن ماشین هایى هستیم كه تایر زاپاس داریم، خیلى خوب، آنها بروند یك فكرى بكنند كه بى اعتنا هستند.
درباره معاد، گفتیم قرآن مىگوید بى توجهى به معاد، مایه همه خطرهاست. قرآن به عدهاى كه انتقاد مىكنند، مىگوید «نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» ص/26 اینها فراموش كردهاند روز قیامت را. قرآن تعریف بعضى از انبیاء را كه مىكند، مىگوید: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّار» ص/46 ما یاد قیامت را در نظر آن پیامبر زنده نگاه داشتیم، ایمان به قیامت خیلى اثر سازندگى و نقش سازنده در ما دارد كه انسان بداند كه مسئولیت دارد. بعضى این دادگاههاى انقلاب اسلامى این مأمورین شكنجه گرى را كه مىآوردند، مىگفتند شما چرا همچین كردید، مىگفتند ما احتمال نمىدادیم كه یك زمانى، در یك چنین دادگاهى حضور داشته باشیم، بعضى از تیمسارها را كه اعدام كردند، گفتند آخه چرا در رژیم سابق دست به یك همچین جنایاتى مىزدید، مىگفتند ما احتمال نمىدادیم كه این رژیم قوى كه بند به همه دولتهاست، یك زمانى سقوط كند.
خلاصهاش اگر كسى توجه پیدا كند كه در دادگاه انقلاب اسلامى حاضر مىشود، یكخورده جنایاتش كم مىشود، تازه اینها دادگاه مردمى است تا دادگاه الهى، حساب دادگاه الهى را بعد بحثش را مقدارى مىكنیم. اما دلیل معاد. دلیل معاد را مىتوانیم از چند راه بگوییم، یكى از راه حكمت و یكى از راه عدالت. از راه حكمت اینكه اگر معاد نباشد آفرینش عبث خواهد بود. چطور؟ شما فرض كنید این زمین است و این هم ریشههاى درخت است. ریشههاى درخت مواد غذایى را از زمین جذب مىكند، مىدهد به ساقه، ساقه هم مىدهد به گل، به برگ، به میوه، میوه مىشود جزو غذاى پدر و مادر، مىشود اسپرم و تك سلول و نطفه، این تك سلول هم در رحم مادر رشد پیدا مىكند، مىشود نوزاد، نوزاد به دنیا مىآید و حرف زدن را یاد مىگیرد و راه رفتن را یاد مىگیرد، كودكستان مىرود، دبستان مىرود، راهنمایى مىرود، نظرى مىرود، دانشگاه مىرود، دوره تخصصى مىبیند، تجربهاش زیاد مىشود، هى روى رشد و روى رشد و تا مىشود یك انسان كامل، این انسان كامل همان طفل بود، طفل همان نطفه بود، نطفه همان میوه بود، میوه هماه مواد غذایى خاك بود، پس ما شما را از خاك آفریدیم، شد، بعد یك انسان كامل كه شد، كم كم هى افت مىكند، زلفهایش سفید مىشود، كمرش خم مىشود، اعصابش ضعیف مىشود، دندانش عملى مىشود، حافظهاش كم مىشود، چشمش ضعیف مىشود، فراموشى، ضعف و هى یكخورده، یكخورده بى حال مىشود تا مریض مىشود، مریض مىشود و كم كم در لحظات مرگ مىمیرد، وقتى مرد جنازهاش را خاك مىكنند. جنازه كه زیر خاك رفت، كفن خاكى مىشود، استخوانها مىپوسد، تراكتور مىآید و زمین را زیرو رو مىكند، باد مىآید و استخوانهاى پوسیده را در همه زمین پخش مىكند، این مىشود مسخره بازى، چون از خاك درست شدیم و به خاك برگشتیم.
قرآن مىگوید اگر معاد نباشد شما بمیرید و خاك بشوید، مگر اولش خاك نبودید و این مىشود مسخره بازى، در این بین چه مىكنید؟ در این بین كار مىكنیم، براى چى كار مىكنید؟ براى اینكه یك لقمه گیر بیاوریم كه بخوریم، نان مىخوریم، براى اینكه جان داشته باشیم كه كار بكنیم. كار بكنیم براى خوردن، بخور، كار كن. كار كن و بخور، بخور و كار كن، . . ، هفتاد سال در این زندگى تكرارى، و بعد چى مىشویم و بعد هم پوچ مىشویم و بعد هم مىمیریم و بعد از مرگ هم كه خبرى نیست. اگر فرض كنیم كه معادى نباشد، مسخره بازى است، آیهاى را مىنویسم، با هم بخوانیم «أَ» یعنى آیا «أَ فَحَسِبْتُمْ» مومنون/115 آیا این چنین حساب مىكنید، آیا جهانبینى شما این است. قرآن در كلماتى كه مىگوید «أَ فَحَسِبْتُمْ» «أَ فَحَسِب» كهف/102 جهانبینىهاى غلط را رد مىكند. انتقاد مىكند از دیدههاى و برداشتهاى غلط، با تعبیرهاى «أَ یَحْسَب» یا «أَ فَحَسِبْتُمْ»، «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» مومنون/115 آیا حساب مىكنید كه ما شما را عبث آفریدیم؟ راستى اگر مواد غذایى خاك بشوند میوه، نطفه، طفل، انسان، و دو مرتبه انسان خاك بشود مگر اولش خاك نبودیم، كار خدا، كارى است كه به قول نظامى شاعر جملهاى مىگوید، مىگوید اگر ما بمیریم و خاك بشویم، كار خدا كارى است كه یك كوزه گر مست هم انجام نمىدهد، یك كوزه گر مست حاضر نیست كوزهاى را كه ساخته است را بزند و بشكند، كار خدا مىدانى مثل كار چه كسى مىماند؟ مثل كار كسى مىماند، بعضى از این كوچولوها كه بادكنك مىخرند، بادبادك مىخرند یك تومان، هى بادش مىكنند، بادش كه كردند، خوب كه بادش كردند، دو مرتبه بادش را خالى مىكنند، واقعاً مسخره است. اگر یك معلم بیاید سركلاس بگوید بچهها توجه كنید، بعد یك ضربدرى بكشد و بعد پاك كند، دو مرتبه بگوید كه خوب توجه كنید، یك مقدارى كه همچین كرد، بچهها مىگویند امروز استاد ما خُل است، آقا اگر مىنویسی پس چرا پاك مىكنى و اگر پاك مىكنى چرا مىنویسى؟
مثل یك خیاطى كه قشنگ یك پارچهاى را مىگیرد و كوك مىزند و كوك مىزند و تا آخر كه كوك زد، نخ را مىگیرد و مىشكافد، دو مرتبه باز كوك مىزند، كوك، كوك و دومرتبه نخ را مىكشد، مسخره بازى است، خداوند كوك مىزند، كوك مىزند، كوك مىزند، تا یك انسان سوپر دو لوكس، دو مرتبه خوابش مىبرد و خاموش مىشود، خوب این چى مىشود؟ مسخره بازى مىشود.
اگر قیامت نباشد خود خدا گفته است كه آفرینش مىشود مسخره، كدامیك از شما حاضر هستید كه یك سفره بچینید عنوان مربا و ترشى و میوه و غذا و خورشت و سبزى، و نمىدانم، فرض كنید چراغ و لوستر و فرش و یك سفره عالى، با زحمت خستگى، خسته كنندهاى، یك سفره عالى باشد و بعد هم چند تا گربه و چند تا هم موش رها كنید و بروند، دریدگى و. . . ، چه كسى اجازه مىدهد به خودش كه بگوید آقا یك سالن قشنگ درست كن، مىخواهى چكار كنى، بنده مىخواهم بمب بیندازم و منفجر كنم. اگر بناست كه این سالن را منفجر كنى پس چرا من این همه سالن را تزئین كنم. خلاصهاش اگر این قطار بناست كه، اینكه مىگویم قطار غرضم همه هستى است، اگر این قطار هستى دارد رو به نیستى مىرود، در كوپه هشت بنشینیم و چه در كوپه هفت بنشینیم و چه آنطرف بنشینیم و چه اینطرف بنشینیم، وقتى خود قطار دارد نابود مىشود، من در هر كوپهاى بنشینم مهم نیست. وقتى بناست سالن مىخواهد منفجر بشود، تزئینش غلط است. بنابراین اگر معاد نباشد، كار خدا غلط، عبث، «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً» مومنون/115 شما خیال مىكنید كه ما شما را عبث و. . . آفریدیم «وَ أَنَّكُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» از خاك آوردیم دو مرتبه، خوب اینهمه زحمت براى چى؟ اگر بناست كه خاك بشویم، قیامت هست و اگر نباشد رنگى به. . . نمىدهد، باید آنجا هدف باشد، اینجا هم وسیله باشد. اصولاً دین دنیاى این است كه «الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَةِ»(مجموعة ورام، ج1، ص183) دنیا مزرعه آخرت است، یعنى اینجا كاشت و آنجا برداشت.
ما از دنیا كمال احترامى كه از آن مىگیریم، استفاده دنیاى مىكنیم، مثلاً فرض كنید كه دنیا درباره ما تقریباً نظرش همین است، مىگوید اموال دنیا باید استفاده مقدمهاى از آن بشود. ببینید آقا یك وقت مىخواهیم بگوییم كه دینا براى ما هدف باشد، دنیا هدف باشد، آخرت هم هدف باشد، این نمىشود، دو تا هدف نمىتواند باشد. یكوقت بگوییم دنیا وسیله باشد، آخرت هم وسیله باشد، این هم باز درست نیست. بگوییم دنیا هدف باشد، این هم درست نیست، آن دیدى كه اسلام دارد این است كه دنیا وسیله باشد و آخرت هدف باشد. مثل آچار، وسیله است كه آدم مىخواهد پیچها را باز كند، خود آچار هدف نیست. از دنیا آدم باید استفاده كند و استفادهاى كه بتواند سراى دیگر.
اصولاً دنیا كم است براى ما، دنیا براى انسان كم است و ارزش ما بیش از این است، از همه گذشته ما یك تمایلاتى داریم هر چه در بیرون هست، باز عنایت كنید یك خورده مطلب ظریف است. هر چى كه در ما بود باید در بیرون پاسخگوى آن باشد، مثلاً در ما احساس تشنگى هست، در بیرون هم آب هست. در ما احساس گرسنگى هست، باید در بیرون هم غذا باشد. در ما شش هست، باید در بیرون هم هوا باشد. هر نیازى كه ما در درون داشتیم، باید پاسخ آن در بیرون باشد. یكى از نیازهایى كه ما در خودمان داریم، میل ابدیت است، هر انسانى میل دارد كه هم سعادتمند بشود و هم سعادتش قطع نشود. میل به سعادت ابدى در انسان هست، باید در خارج هم سعادت ابدى باشد و اصولاً اگر ما بمیریم و قیامتى نباشد عدالت خدا كجا مىرود؟ قرآن مىگوید «فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ» تغابن/2 یك عده مومن هستند و یك عده كافر، یك عده ظالم و یك عده مظلوم، بعد هم مىمیرند و هیچ بشوند، پس چى شد؟ جنایتكارها بمیرند و هیچ بشوند، افراد فداكار و خود ساخته هم بمیرند و هیچ بشوند خوب پس عدالت خدا كجا مىرود.
اگر قیامتى نباشد، عدالت خدا ثابت، یعنى به عدالت خدا لطمه مىخورد. اگر خدا عادل است باید قیامت باشد. منتها بحث اینست كه چرا خدا در دنیا به ما جزا نمىدهد، این هفت، هشت تا جواب دارد، كه فكر مىكنم كه اگر واردش بشویم، جوابها ناقص بماند، یكى، دو تا از آنها را مىگویم. سوال مىكنند بسیار خوب، خدا روز قیامت ما را زنده مىكند براى چى، براى اینكه حساب بكشد. با من عنایت كنید، خدا همین جا حساب بگیرد. جوابش اینست كه اگر خدا اینجا، البته جوابش را در آن جسه مىگویم، فقط یك جمله اضافه كنم براى اینكه ممكن بعضى از دوستان جلسه بعد نباشند، یك جوابش این است و هفت، هشت تا جوابش را هم در جلسه بعد مىگویم اگر خدا در دنیا جزا بدهد، ظلم است، بنده مىزنم توى سر مظلوم، دستم فلج بشود، تمام بستگان من نگاه مىكنند من دستم فلج است و غصه مىخورند، در صورتى كه بستگان من تقصیرى ندارند، چون دنیا دار سرایت است، دار روابط است، بنده اگر ظلم كردم، خدا در دنیا به من جزا بدهد، با دست فلج زدم توى سر مظلوم و دستم فلج شود، با دست فلج بروم خانه همه بستگان من غصه مىخورند، در صورتى كه بستگان من تقصیرى ندارند، باید یك جایى جزا ببینم كه رابطه و سرایتى نباشد، البته پس فردا نگوید كه دست دزد را هم قطع نكنیم، چون زن و بچهاش غصه مىخورند، چون آنجا اگر خواسته باشیم مراعات زن و بچه دزد را بكنیم، امنیت عمومى به هم مىخورد، این بحث مقدمه باشد، جوابش در جلسه بعد، ولى یك جواب اجمالاً دادیم، در دنیا اگر جزا باشد، ظلم به دیگران مىشود، بخاطر روابط. این یك جواب، مفصل آن در جلسه بعد، شما را تا جلسه بعد به خدا مىسپارم.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته