سه شنبه 4 دي 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

تاريخ پخش :: 1358/5/28 امامت -2، ماجرای غدیر

بايگاني سالانه - 1358



قابل توجه کاربران محترم:
برنامه درسهایی از قرآن، پس از ضبط پیاده می شود و به جهت حفظ امانت، متن کامل آن در سایت قرار می گیرد، اما همواره بخش هایی از برنامه به جهت محدودیت زمان و رعایت حال مخاطبان، از تلویزیون پخش نمی گردد، آنچه به عنوان برنامه ی درسهایی از قرآن قابل استناد است، آن چیزی است که از تلویزیون پخش می گردد و در فایل صوتی برنامه قابل دسترسی می باشد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا و نبینا محمد و على اهل بیته ولعنة الله على اعدائهم اجمعین.
در سلسله اصول عقاید، بحث ما رسید به بحث امامت، تفسیرى براى اولى الامر در سطح عموم و ساده و روان گفته شد. الان هم یك اشاره‏اى به مسئله غدیر خیلى فشرده و كوتاه بشود و از این بحث بگذریم. سعى مى‏كنم بحث را یك جورى بگویم كه دیگر انشاء الله تا آخر عمرتان فراموش نكنید، چون قصه غدیر را همه ما شنیده‏ایم و بلد هستیم ولى حال اینطورى كه عرض مى‏كنم عنایت بفرمایید. البته دلیلى كه الان بحث مى‏شود، چون سلسله بحثهاى اصول عقاید رسید به امامت و اگر نه این بحث غدیر یا باید به مناسبت عید غدیر گفته بشود و یا مثلاً مناسبت‏هاى دیگر، الان چون حلقه وار داریم پیش مى‏رویم، نمى‏شود كه انسان بحث امامت را بگوید و اشاره به غدیر نكند، خیلى فشرده. آن مقدارى را كه شما بلد هستید از شما سوال كنم، پیغمبر ما چه سنى به پیغمبرى رسید؟ بسیار خوب، چهل سالگى. كجا به نبوت مبعوث شد؟ مكّه، سه سال فردگیرى مى‏كرد مخفیانه، افرادى را پیدا مى‏كرد و مى‏ساخت، بعد از سه سال هم دستور از طرف خدا آمد كه الان دیگر مخفیانه كار نكن، علنى شروع به فعالیت بكن، ده سال هم شروع به فعالیت كرد علنى، پیغمبر شد پنجاه و سه ساله، كه سیزده سال است كه دارد فعالیت مى‏كند. یه سه سال و یه ده سال. بعد مى‏خواستند كه پیغمبر را بكوبند خیلى در محاصره اقتصادى قرارش دادند، گفتند كسى به پیامبر و اطرافیان پیامبر داد و ستد نكند، اینها مجبور شدند و رفتند در كوهستانهاى مكه، آنجا مدتى را زندگى مى‏كردند، خیلى توهین و جسارت، پیروانشان را مى‏گرفتند زیر شكنجه، روى ریگهاى داغ مى‏خواباندند، شلاق مى‏زدند تا بالاخره توطئه‏اى شد، بنا شد از گروه‏هاى مختلف افرادى پیدا شوند، شبانه بریزند درِ خانه پیغمبر و پیغمبر را بكشند. پیامبر هجرت كرد، از مكه هجرت كرد به مدینه. فاصله‏اش مى‏دانید چقدر است؟ پانصد فرسخ. فاصله بین مكه و مدینه را چیزى نگویید فقط با چشمهایتان ببینید كه چقدر است. . . ، چند تا؟ هشتاد تا، یك خورده مطلل شدید تا یادبگیرید ولى دیگر یادتان نمى‏رود، چیزى را كه آدم معطل شد تا یاد گرفت، دیگر یادش نمى‏رود. خوب، هشتاد فرسخ هجرت كرد و آمد به مدینه، چه سنى وارد شد؟ سن پنجاه و سه سالگى، شش سال فعالیت كرد. الان سال چندم هجرى است، بعد از شش سال، سال چندم هجرى مى‏شود؟ سال ششم، پنجاه و سه ساله آمد و شش سال هم فعالیت كرد و بعد رفت مكه و مردم و كفار مكه، مشركین مكه فهمیدند كه پیغمبر دارد مى‏آید مكه، آمدند بیرون مكه و مسلمانها را برگرداندند، نمى‏گذاشتند پیامبر وارد، مى‏خواستند نگذارند، علىای حال بنا بود جنگى بشود و جنگى نشد و آنوقت موفقیتى نشد سال ششم، برگشتند آمد مدینه دوسال باز فعالیت كرد كه شد سال هشتم هجرى.
بعد از سال هشتم هجرى كه پیغمبر شده شصت و یك ساله بود، سال هشتم هجرى رفت و بت‏ها را كوبید، مكه را گرفت، بعد از فتح مكه آمد، باز هم از شما مى‏پرسم، مواظب باشید، باز هم آمد و دو سال فعالیت كرد و شد سال دهم هجرى، پیغمبر شد، شصت و سه ساله، سال آخر عمر پیامبر است و مى‏خواهد برود مكه، اعلام كردند به اطراف مدینه كه هركس مى‏خواهد برود مكه، بیاید مدینه و با كاروان و در ركاب حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) برود مكه، جمعیت از اطراف ریختند مدینه، گفتند حالا كه ما مى‏خواهیم برویم مكه، برویم مدینه و با كاروان پیامبر برویم. پیامبر حركت كرد، آمد و حالا خصوصیاتش مفصل است كه كجا آمد و چه وقت رسید و وضع چطور بود، در وسط راه به قبر مادرش رسید و الی آخر، آمد مكه و مراسم حج را انجام داد، دارد از مكه برمى گردد، رسید به منطقه‏اى به نام غدیر، غدیر یعنى گودى، یك آیه نازل شد، آیه‏اش اینست «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ» مائده/67 و بعد «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» اگر انجام ندهى «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» بعد «وَ اللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» حالا شد، ترجمه آیه را برایتان بگویم: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ» یعنى چه؟ یعنى اى رسول. «بَلِّغْ» یعنى چه؟ یعنى ابلاغ كن، «ما أُنْزِلَ» یعنى آنچه نازل شده، «مِنْ» یعنى از، «رَبِّكَ» یعنى از طرف خدا. اى رسول ابلاغ كن آنچه را كه از طرف خدا نازل شد، آنچه را كه به تو گفتم كه به مردم بگو، بگو «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» اگر نگویى و انجام ندهى «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» رسالت خدا را انجام نداده‏اى. بگو، و اگر نگویى زحمات بیست و سه ساله تو هدر رفته است «وَ اللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» خداوند حفظ مى‏كند تو را از مردم، بگو و وحشت نداشته باشد. پیغمبر از كجا برمى گردد؟ از مكه. چند سالش است؟ شصت و سه سال، سال آخر عمر او، سال آخر عمر از مكه برمى گردد، این آیه نازل شد، اى رسول «بَلِّغْ ما» بگو آنچه كه ما گفتیم، فقط امروز من و شما یكخورده كمك هم بكنیم، یكخورده حواسمان را جمع كنیم، مسئله(ما) را بررسى كنیم. (ما) یعنى چه؟ این ما چى است. دوستان عزیز ما دینمان یك اصولى دارد و یك فروعى، اصول دین ما توحید هست و نبوت هست و معاد، كه امامت را بعد از آیه پیدا مى‏كنیم و مى‏گذاریم. فروع دینمان هم نماز هست و روزه هست و جهاد هست و خمس هست و زكات هست و حج هست و امر به معروف هست و نهى از منكر، این هم از فروع. مى‏خواهیم بگوییم این(ما) چى است، اى رسول «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْك» بگو آنچه را كه گفتیم، یعنى بگو دین را. كجاى دین بوده است كه پیغمبر تا سال آخر عمرش هنوز به مردم نگفته بود كه حالا كه سال آخر عمرش است و دارد از مكه برمى گردد، حالا مى‏خواهد بگوید، یكى یكى بررسى كنیم. بیایید بگوییم كه شاید توحید است «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما» یعنى آقاى رسول بگو كه «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» بگو یگانگى خدا را، پیغمبر تا آخر عمرش توحید را به مردم نگفته بود؟ توحید را همان روزهاى اول به مردم فرمود «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» پس نمى‏توانیم بگوییم كه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما» یعنى بگو «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» توحید را بگو، توحید را بیست و سه سال پیش گفته بود، توحید قطعاً نبوده است.
بگوییم كه نبوت است «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما» آهاى رسول بگو آنچه كه گفتى، بگو آنچه را كه نازل شده است، یعنى بگو كه من پیغبر هستم. پیغمبر تا بیست و سه سال از پیغمبریش رفته است تا سال آخر عمرش هنوز به مردم نگفته كه من پیغمبر هستم؟ مى‏شود بگوییم كه نبوت است؟ نه، قطعاً نبوت خودش را هم گفته بود. «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما» یعنى اى رسول بگو معادى هست. من قبل از آنكه هجرت كنم به مدینه آن روزى كه در مكه بودم، همان سالهاى اول، معاد را گفته بودم، «الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ» قارعه/2-1 كوبنده و عجب كوبنده «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» زلزال/1 و آیات مربوط به معاد را هنوز هجرت نكرده، گفته بود، معاد هم نیست.
پس این ما چى است؟ اگر امروز این(ما) را با هم معنا كنیم، خیلى روشن مى‏شویم، «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما» بگو آنچه را كه گفتیم، یعنى اینكه بگو كه مردم نماز بخوانند، پیغمبر تا سال آخر عمرش به مردم نگفته بود كه نماز بخوانند و اما این چهار دستور، دستور روزه و جهاد و خمس و زكات، سال دوم هجرى است. روزه و جهاد و خمس و زكات، اینها را هم سال دوم هجرى دستورش آمد و الان سال چندم هجرى است؟ دهم. چون پیجاه و سه سالگى هجرت كرد و ده سال هم ماند، پس دوم هجرى قانون روزه و جهاد و خمس و زكات گفته بود. چند سال پیش گفته است؟ هشت سال پیش گفته. «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ» بگو كه مردم روزه بگیرند، خوب هشت سال پیش گفتم و هشت سال است كه مردم روزه مى‏گیرند.
«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما» بگو كه مردم جهاد بروند، من هشت سال پیش گفتم و بارها اینهایى كه الان آمده‏اند مكه، بارها جهاد رفته‏اند. «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما» كه خمس بدهند و یا زكات بدهند، هشت سال است كه اینها خمس و زكات مى‏دهند. پس اینها هم نبوده است. بیاییم، بگویم كه حج باشد، حالا كه از مكه برمى گردى، «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما» بگو كه مردم بروند به حج. مى‏شود؟ خوب دارند از مكه برمى گردند، مثل اینكه یك كسى كه از حمام برمى گردد، از در حمام مى‏آید بیرون، بگویم آقا بهداشت خوب چیزى هستش، خیلى خوب قبلاً باید بگویى، من خودم رفتم و حمام هم رفته‏ام.
«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما» یعنى اینكه بگو كه مردم امر به معروف و نهى از منكر بكنند، مى‏شود اینها باشد، نه، چون قصه یك چیزى است كه پیغمبر وحشت دارد، خدا مى‏گوید وحشت نداشته باش. الله، خدا «یَعْصِمُكَ» حفظ مى‏كند تو را «مِنَ النَّاسِ» از شر مردم. تو را حفظت مى‏كند، پیداست یك چیزى است كه پیغمبر از گفتنش وحشت دارد، امر به معروف و نهى از منكر را، سفارش به خوبى‏ها و جلوگیرى از مفاسد چیزى نیست كه پیغمبر از گفتنش وحشت داشته باشد. چون اگر پیغمبر مى‏خواست از گفتنش وحشت داشته باشد آن روزى باید بترسد و وحشت داشته باشد كه یكى بود و نه حالا كه میان هزارها مسلمان است، آن روزى كه یكى بود و میان هزارها بت و خداهاى اینها مبارزه كرد، نترسید، حالا كه این همه مسلمان و انصار و اصحاب دارد بترسد؟ پس قطعاً امر به معروف و نهى از منكر هم نبوده است، پس این(ما) چى است؟ «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ» اى رسول «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ» بگو آنچه را كه گفتم از طرف خدا، بگو چى چى است، این(ما) نه توحید است و نه نبوت است و نه، معاد و نه نماز و نه روزه و نه حج.
این(ما) چى است؟ و از طرفى دیگر مى‏گوید «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» اگر انجام ندهید بقیه زحمات هم به هدر مى‏رود، معلوم مى‏شود یك چیزى است مسئله كه تمام آنها بند به همین است، یعنى اگر این نباشد توحید هم نابود مى‏شود، بله، اگر رهبر نباشد، رهبر معصوم، عوض خدا، طاغوت مى‏آید، پس اگر تا رهبر نباشد، رهبر خوب نباشد، به جاى توحید مى‏شود طاغوت، شرك، آدم پرستى مى‏شود عوض خداپرستى. اگر رهبر معصوم نباشد برنامه‏هاى پیغمبر هم یكى پس از دیگرى از بین مى‏رود. اگر رهبر معصوم نباشد، خبرهاى معاد را هم ما از جایى بلد نیستیم، چون قابل تجربه نیست. خصوصى غیر از اعلام است، یكوقتى شما به من مى‏گویى كه تو آدم خوبى هستى، خصوصى، مى‏گوییم بسیار خوب. یكوقت مى‏گوییم آقا این را بنویسم من مى‏خواهم در روزنامه پخش كنم، در سطح عمومى حاضر نیستى بگویى، چون مى‏ترسى كه سر و صداش در بیاید اما خصوصى حاضر هستى كه بگویى كه شما آدم خوبى هستى و من هم به شما مى‏گویم كه شما آدم خوبى هستى. بنده الان به شما مى‏گویم كه شما خوب محصلى هستى اما اگر خواسته باشم، بنویسم و در روزنامه پخش كنم یكخورده وحشت دارم، مى‏گویم نكند كه شما مخالف دارى و من اگر بنویسم كه فلانى محصل خوبى است، مخالفین شما كارشكنى كنند. یك وقتى اینجا اعلام كردن است، بله، پیامبر درباره حضرت على(علیه السلام) تكه هایى و سفارشاتى، قطعه قطعه و بریده بریده، گاه و بى گاه، فرموده بود اما این یك اعلامیه است، مى‏خواهد در غدیر خم حالا كه همه حاجى‏ها جمع هستند، مى‏خواهد عمومى بگوید، گفتن عمومى با خصوصى خیلى فرق دارد.
اگر رهبر معصوم نباشد به جاى توحید طاغوت مى‏آید، رهبر معصوم نباشد، مكتب پیغمبر یكى یكى از بین مى‏رود. شما الان در كشورهاى اسلامى چون رهبر معصوم از بین رفته است، فقط «لَا یَبْقَى مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ»(كفایةالأثر، ص‏15) به قدرى این اسلام قانونهایش را از اینطرف و آنطرف عوض كرده‏اند، دیگر فقط اسمش كشور اسلامى است، چیزى از اسلام باقى نمانده است. مثل یك ماشین، دیده‏اید یك ماشین گاهى وقتها به قدرى چنان تصادف مى‏كند، كوبیده از اینطرف، از آنطرف، یك جورى این ماشین درب و داغان مى‏شود كه دیگر وقتى كسى نگاهش مى‏كند، مى‏گوید(ما یبقى من الماشین الا اسمه) فقط اسمش باقى مانده، هیچى از آن نمانده، نه موتور دارد و نه صندلى دارد و نه هیچى، گاهى وقتها. حالا، ببینید، اگر رهبر معصوم نباشد، نمازها هم بى روح مى‏شود، دو میلیون مى‏ایستند و نماز مى‏خوانند، هفتصد میلیون مسلمان، كمتر، بیشتر هستند ولى چون روح ندارند، رهبرى خوبى ندارند، رهبرهاى آنها افراد عیاشى هستند، رهبرهاى آنها لیاقت ندارند، مى‏بینى یك عده كمى در سر اینها مى‏زنند و اینها همه را استعمار مى‏كنند. واقعش این است كه برنامه خمس و زكات جمع آورى است، بیت المال درست جمع آورى بشود و به جا مصرف بشود، این رهبر لایق مى‏خواهد. مسئله جهاد و نوع جهاد و فرمان جهاد و شناخت مورد جهاد این هم یك رهبرى لایق مى‏خواهد. خلاصه مسئله رهبرى اگر بود همه كارها درست مى‏شود و اگر نبود، قرآن مى‏گوید فلان گروه را زیرو رو كردیم، «وَ أَتْبَعْناهُمْ فی‏ هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحینَ» قصص/42 فلان گروه را زیر و رو كردیم، براى اینكه رهبرشان خوب نبود «وَ اتَّبَعُوا» براى اینكه اینها پیروى مى‏كردند، «وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنیدٍ» هود/59 چون اینها تبعیت مى‏كردند از فرمان ستمگران لجباز، چون رهبرشان، رهبر خوبى نبود، اینها در این دنیا و در آن دنیا، چى؟ خلاصه‏اش اگر رهبر خوب باشد، جامعه هم نقاط ضعفى داشته باشد حل مى‏شد. یك مثال بزنم، یك ماشین است كه راننده‏اش خوب است، حالا اگر مسافرها هم پوست تخم مرغ و پوست تخمه هم ریختند، گرچه بد مى‏كنند، سیگار مى‏كشد، پوست تخمه مى‏ریزد، پوست پرتقال مى‏ریزد، گاهى در ماشین وضعش ناجور است اما چون راننده خوبى است، باز آدم یك اطمینانى دارد، اما اگر یك ماشین سوپر دولوكس، راننده خیلى راننده شیك اما رانندگى بلد نیست، مسافرها همه دولوكس و ماشین سوپردولوكس، همه اتو كشیده، اما اگر راننده، یك راننده درستى نباشد، بالاخره این ماشین، . . . ، قرآن مى‏گوید جمعیتى را ما زیر و رو كردیم براى اینكه «وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنیدٍ» تبعیت مى‏كردند از فرمان‏هاى ستمگران. اگر تبعیت، بله قربانگوى، جامعه اگر بله قربانگوى رهبران آلوده بود، بدبخت است گرچه خیابانهایش آسفالت باشد و آبهایش توى لوله كشى باشد، چون رهبر جنایتكار است این جامعه رو به سقوط است، اما اگر رهبر، رهبر حق باشد، گرچه تمدنشان كمرنگ باشد، اگر رهبر خوب باشد آینده نزدیكى تمدنشان هم خوب خواهد شد. بنابراین مسئله رهبر، مسئله راننده ماشین است، راننده اگر خوب بود پوست پرتقال و پوست تخمه برایش مهم نیست اما اگر راننده رانندگى بلد نبود، رهبرى لیاقت نداشت، ماشین هر چقدر هم كه قشنگ باشد، این مسافرین به مقصد نخواهند رسید، بله ممكن است اگر مقصد، آخر مى‏دانید كه بعضى‏ها اصول دینشان سه تاست، مى‏گویند اصول دین چندتا است؟ مى‏گویند: سه تا، خوراك، پوشاك، مسكن. آنهایى كه اصول دینشان خوراك و پوشاك و مسكن است، كار ندرند كه رهبر حق باشد و یا باطل، مى‏گویند: وضعمان خوب بود، وضعمان خوب بود، اینها دید، دید شكمى است، در دید انسانى، در دید الهى و دید اسلامى مسئله رهبرى خیلى مهم است. خلاصه‏اش این(ما) مسئله رهبرى است، روایات در این زمینه زیاد است، در اینكه این روایات زیاد است سنى و شیعه اختلاف ندارند، سنى و شیعه همه مى‏گویند، عده زیادى از آنها را علامه امینى در الغدیر، از حدود چهارصد نفر از دانشمندان اهل سنت نقل مى‏كند كه همه گفته‏اند كه این آیه در غدیر خم نازل شد، وقتى پیامبر از مكه برمى گشت، هنوز حاجى‏ها متفرق نشده بودند، این آیه آمد، این آیه مى‏گوید «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما» بگو آنچه را كه گفتم، آنچه را كه گفتى چى است؟ توحید و نبوت و معاد و نماز و روزه را گفته بود، یك چیزى است كه هنوز علناً نگفته بود، گرچه خصوصاً گاه و بى گاه گفته بود، یك چیزى است كه علنى نگفته بود و یك چیزى است كه باید همه آنها را كمك كند، یعنى توحید را زنده كند، مكتب انبیاء را زنده كند، عالم ملكوت و نماز را به ما بگوید، وقتى فرمان آمد، پیغمبر ایستاد، غدیر خم چهارراهى بود كه یك عده‏اى مى‏رفتند عراق، یمن، حبشه، مدینه، پیغمبر ایستاد و فرمود صبر كنید عقبى‏ها برسند، یك مدتى بایستند تا عقبى‏ها رسیدند و جلوى‏ها هم كه تند رفته بودند، فرمود به جلوى‏ها هم بگویید كه برگردند، جمعیت در غدیر خم چقدر بودند، چند قول است، یك قول مى‏گویند، یك چیزى مى‏گویم كه تا آخر عمر یادتان باشد، چند تا پیغمبر داریم؟ صد و بیست و چهار هزار تا، یك قول این است كه جمعیت در غدیر خم صد و بیست و چهار هزار تا بود. حالا، كمتر هم گفته‏اند، بیشتر هم ممكن است گفته باشند، حالا، صد و بیست و چهارتا را دیگر آدم یادش نمى‏رود، چون عددش با عدد، . . . به یك كسى گفتم شماره تلفن خانه شما چند است، گفت مى‏خواهى یكجورى بگویم كه یادت نرود، گفتم آره، گفت درجه حرارت بدن انسان چند است؟ گفتم: سى و هفت، گفت: بارك الله، خانه ما سى و هفت، بیست. به یكنفر گفته شد كه شماره تلفن خانه شما چند است، گفت: نمازهاى شبانه روزى، صبح كه بلند مى‏شوى دو ركعت نماز مى‏خوانى، ظهر هم چهار ركعت، عصر هم چهار ركعت، مغرب سه ركعت، عشا چهار ركعت، این شماره خانه ماست. یك كسى مى‏گفت قرآن كه مى‏خواندم «مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ» انعام/143 نمى‏دانستم كدام‏ها بز است و كدام‏ها میش، آخرش گفتم معز، بز، اینها رو حساب، حالا. حدود صد و بیست و چهار هزار تا گفته‏اند، از آن چیزهایى كه روى شتر مى‏اندازند، روى هم گذاشت و بلندى درست كرد و رفت بالاى بلندى و به مردم گفت صداى من را مى‏شنوید و همه گفتند بله، و بعد فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ»(كافى، ج‏1، ص‏420)، راستى، یك رئیس كارخانه قند، اگر دویست تا كارگر داشته باشد، حاضر است ول كند و برود و وصیت و سفارش نكند؟ نه. یك رئیس دبیرستان حاضر است بچه را ول كند و برود؟ پیغمبر اگر مردم را رها كند و براى این مكتبى كه این همه افراد زیر شكنجه هستند وصیت نكند، این پیغمبر، چه جور پیغمبرى خواهد بود، من نمى‏توانم قبول كنم به عنوان یك انسان، كه پیامبر ما با زجرها، با شكنجه‏ها، با خون‏ها، این همه تلاش كند و مكتبى را بیاورد و برنامه هایى را بریزد و بعد هم مردم را به حال خودشان رها كند.
پیغمبر دست امیرالمومنین(علیه السلام) را گرفت و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ» هركس من رهبر و. . . ، حالا، در مورد امیرالمومنین(علیه السلام) مسئله سفارش فقط هم نبود، گرچه نصب شد از طرف خدا، چون خدا گفته بود «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما» اما خود امیرالمومنین(ع) كمالاتى كه دارد، كه این كمالات را هیچ كسى منكر نیست، حتى پارسال به دعوت علماى شیعه ایران، یكى از علماى سنى مصر دعوت شده بود، البته شیعه و سنى همه با هم برادر هستیم، همه با هم دوست هستیم و ما آنها را دوست داریم و آنها هم ما را دوست دارند، البته حالا در یك سرى مسائل نظریاتى مختلف است كما اینكه خود سنى‏ها هم میان دانشمندانشان اختلاف نظر هست، این دلیل بر این نیست كه حالا ما یك غوغا و جدال و جنگى راه بیندازیم، همه با هم برادریم، همه هدفمان و جهتمان یكى است، اختلاف نظر هست.
یكى از علماى دانشمندان اهل سنت از مصر دعوت شد به قم، در یك جلسه مهمانى یك جمله‏اى گفت، حتى براى ما طلبه‏ها و براى بزرگان ما و براى علماى ما جالب توجه بود و هنوز ما به این توجه پیدا نكرده بودیم، این عالم سنى اینطور گفت، گفت: آقایان ایرانى شما تا حالا فكر كرده‏اید كه چرا على ابن ابیطالب در كعبه متولد شد؟ در جلسه هم نشسته بودند دانشمندان و علما، گفتند نه، ما در ذهنمان نیامده است، فلسفه‏اش را نمى‏دانیم. گفت: من فكر مى‏كنم فلسفه‏اش این باشد، خدا على ابن ابیطالب را گذاشت در كعبه و به ملت گفت رو به كعبه بایستید و نماز بخوانید، كه توجه به كعبه كه مى‏شود، توجه به رهبری على هم بشود، خدا على را گذاشت در كعبه، آنجا متولد شد، تا هر جسمى كه متوجه به كعبه مى‏شود، روحش هم توجه به روح على بشود. فضایلى كه ایشان هست، در مسجد متولد بشود و در مسجد شهید بشود و عرض كنم به حضور جنابعالى كه از نظر تربیت بچه‏اش، از نظر اخلاقش، زهدش، یك قصه كوچولو آخر جلسه‏ام بگویم، در یك دقیقه، جنگى پیش آمد و امیرالمومنین با سربازها حركت كردند و رفتند جنگ، شب شد و حضرت گفت عده‏اى را مى‏خواهیم براى پاسدارى كه عده‏اى بخوابند و عده‏اى پاسدارى كنند، همه فرمودند ما خوابمان مى‏آید، حضرت فرمود همه شما بخوابید، من خودم تنهایى پاسدارى مى‏كنم، سربازها خوابیدند و امیرالمومنین هم شمشیرش را دست گرفت و دارد پاسدارى مى‏كند، رهبر اسلام است ولى فعلاً پاسدار سربازهاست، طورى نیست، شمشیر دست گرفته و قدم مى‏زند، یك وقت دید كه خبرى نیست، حالا كه دید خبرى نیست، گفت یك نماز شب هم بخوانیم، بعضى‏ها مى‏پرسند چطور امیرالمومنین(علیه السلام) سر نماز اینطور متوجه خدا مى‏شد كه مثلاً تیر را از پایش مى‏كشیدند، متوجه نمى‏شد، گفتم: شما در گل زدن چنان سرگرم گل زدن هستى كه گاهى پایت لگد مى‏خورد و خون از پایت مى‏آید و متوجه نمى‏شوى، شما عشق گل زدن در مغزت است و آن عشق حق در مخش است. یك كسى مى‏گفت مگر مى‏شود كه یك كسى اینقدر نماز بخواند و خسته نشود، گفتم: بله، ماهى خیلى شنا مى‏رود ولى خسته نمى‏شود، چون ماهى به آب سنخیت دارد، ما چون راه دستمان نیست خسته مى‏شویم. كار نداریم، حضرت امیر شمشیرش را دست گرفت و قدم مى‏زد و سربازها خوابیده بودند، بعد دید خبرى نیست، گفت نماز شب بخوانیم. شمشیر را گذاشت كنار و بعد گفت(الله اكبر بسم الله الرحمن الرحیم). دیدبان دشمن دید كه همه خواب هستند و آنكه هم كه بیدار است، رفته سر نماز، گفت حالا وقت حمله است. از آن دور دیدبان دید و گزارش داد و حمله كردند، امیرالمومنین(علیه السلام) نمازش تمام شد و دید، دارند مى‏آیند، نگفت بلند شوید، بلند شوید، سربازها را بیدار نكرد، تنهایى شمشیر دست گرفت و حركت كرد، در دل شب، یك نفر به یك ارتش حمله كرد، همه آن ارتش از یك نفر ترسیدند و فرار كردند. امیرالمومنین(علیه السلام) رفت، و آنها فرار كردند، این بدو، آن بدو، و خلاصه در دل شب رفت و شش نفر از اینها را كشت، برگشت و آنها هم در دو فرسخ دویدند، بعد گفت نماز شب، چهار تا دو ركعتى بود، یك دو ركعتى آن را خواندیم، دو ركعتى دوم(الله اكبر، بسم الله) در دل شب، بین نماز شبش، جانور مى‏كشد، در دل شب و بین نماز شبش، آدم مى‏كشد، مثل اینكه پدران ما بین نماز شبشان چایى مى‏خورند، یعنى یك دستش به شمشیر بود و یك دستش به اشك بود.
به على گفتند مى‏توانى یك سخنرانى بكنى كه در تمام سخنرانیت نقطه نباشد، فورى یك سخنرانى با عظمت كرد كه در تمام سخنرانیش، حرف نقطه دار نبود. هست، خطبه‏اش هست. گفتند الان مى‏توانى یك سخنرانى كنى كه در تمام سخنرانیت یك حرف الف دار نباشد. گفت: بله، فورى یك سخنرانى كرد كه در تمام سخنرانیش حرفهاى پر مغز و پر محتوا فرمود و یك الف نداشت. هر چه بگوییم در فضایل او كم گفته‏ایم و كسى است كه همه فرقه‏ها عظمت آن را قبول مى‏كنند. تا جلسه بعد كه انشاء الله وارد بحث معاد مى‏شویم. شما همه را به خدا مى‏سپارم.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group