تاريخ پخش :: 1358/5/27 امامت – 1، آیه اولی الامر
بايگاني سالانه - 1358
قابل توجه کاربران محترم:
برنامه درسهایی از قرآن، پس از ضبط پیاده می شود و به جهت حفظ امانت، متن کامل آن در سایت قرار می گیرد، اما همواره بخش هایی از برنامه به جهت محدودیت زمان و رعایت حال مخاطبان، از تلویزیون پخش نمی گردد، آنچه به عنوان برنامه ی درسهایی از قرآن قابل استناد است، آن چیزی است که از تلویزیون پخش می گردد و در فایل صوتی برنامه قابل دسترسی می باشد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا و نبینا محمد و على اهل بیته و لعنة الله على اعدائهم اجمعین.
رشته بحث هایى كه درباره اصول عقاید در سطح فكر عموم صحبت مىشد، رسیدیم به بحث امامت، نبوت را در جلسه قبل، تقریباً خطوط كلى آن را مطرح كردیم. در بحث امامت، امامت ادامه رسالت است و دلیل امامت همان دلیل رسالت است، به همان دلیلى كه ما پیامبر مىخواهیم، به همان دلیل هم امام مىخواهیم، چون انسانها همان انسانها هستند و نیازها همان نیازها و شك و سهوها، همان شك و سهوها و محدودیت علم ما همان علمى، بنابراین آنچه كه باعث مىشد كه ما نیاز به پیامبر داشتیم، بعد از پیامبر هم همان عوامل هست، ما چرا پیامبر مىخواستیم؟ چون اختلاف مىشد، قانون حق مىخواستیم، چون رهبر معصوم مىخواستیم، چون علم ما محدود بود، چون علم و عقل ما محكوم غرایض بود، یك سرى نیازها باعث شد كه ما پیغمبر بخواهیم، همان نیازها بعد از پیغمبر هم هست و از دید ما این است كه امامت از اصول عقاید ما است، چون روایتى است كه همه مسلمانها قبول دارند روایت اینست كه: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً»(كمالالدین، ج2، ص409) اصولاً جمعیتى روى كره زمین نمىتوانیم پیدا كنیم مگر اینكه مسئله رهبرى را جزء اصول مىداند.
خود صحابه پیامبر بعد از آنكه پیامبر از دنیا رفت هنوز پیامبر را كفن نكرده بودند و غسل نداده بودند كه رفتند در جایى به نام سقیفه و رهبر تعین كنند، این معلوم مىشود رهبر خیلى مهم است كه از دفن پیغمبر هم اهمیتش بیشتر است، مسئله رهبر را در تمام كشورها، در تمام ملل، فرقهها، مسئله رهبرى، مسئله مهمى است و واقعاً از اصول زندگى است، منتها بحثى كه هست این است كه هر گروهى براى امامت یك شرط هایى را قائل هستند و ما هم عقیدهمان این است كه امام باید معصوم باشد.
یك آیهاى هست در قرآن مىخوانیم «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ» نساء/59 این آیه در قرآن است و همه ما قبول داریم لكن گاهى نظرها در این است كه اینها چه كسانى مىتوانند باشند و چه صفاتى باید داشته باشد ولى در اینكه اصل پیروى، رهروى و رهبرى، این دو مسئله باید باشد، رجوع به كارشناس یك اصل عقلایى است باید باشد، حالا، در الله اختلافى نیست «أَطیعُوا اللَّهَ» مطیع خدا باشید، خوب مسلم است، در(رسول) هم هیچ نظرى نیست، فقط بحث ما در اولى الامر است. اولى الامر یعنى صاحبان امر، خدا به ما گفته است در قرآن مطیع الله باشید، مطیع رسول خدا باشید و مطیع صاحبان فرمان باشید، ما قبول داریم، منتها صاحبان فرمان چه كسانى هستند؟ من یك مثال مىزنم كه همه شما بتوانید خیلى راحت حل كنید. فرض كنید یك ماشینى را، شما اگر فرض كنید كه یك رانندهاى اینجا نشسته و دارد مىرود، در جاده و بیابان دارد مىرود و وزارت راه هم یك تابلو زده اینجا و به آن گفته كه عبور آزاد، نشانهاى داده كه از این راه برو، عبور آزاد برانید مثلاً آقاى راننده هم تكیه مىكند به این تابلو و خاطرش جمع مىشود و مىرود و بعد مىرود و مىبیند یك درّه اینجاست و مىافتد توى درّه و ماشینش قراضه مىشود، فقط یك سوال مىكنم با هم جواب بدهید، در این جاده درّه دار، وزارت راه كه به من گفت برو، این وزاتخانه مقصر هست یا مقصر نیست؟ مقصر است، یك بار دیگر بگویید: مقصر است، كسى هست كه بگوید نیست، چرا؟ خوب باید آنجا یك تابلوى خطر بزند، اینجا خطر است، زنگ خطر. اینكه بگوید برو و بعدش هم تابلو نزدن معناش اینست كه این جاده تا آخرش، آنكه اینجا تابلو مىزند كه برو، پس باید اینجا هم تابلو بزند كه نرو. اینجا تابلو زده است كه برو و غیر از این هم تابلوى دیگرى هم نیست. در جاده درّه دار به من بگویند برو، مقصر هست یا نیست؟ مقصر هست.
خداوند به بشر گفته است كه بشر برو، منتها تابلو را از اینطرف زده است، برو عقب پیامبر، پس باید صاحبان فرمان هیچ درّهاى، گناهى، نقطه ضعفى نداشته باشند. شما ببینید، مىگوید در جادهاى به من مىگویند برو كه آن جاده دست انداز نداشته باشد، خدا هم در قرآن به اولى الامر و صاحب فرمانى مىتواند بگوید كه عقبش بروند كه این صاحب فرمان نقطه ضعف نداشته باشد، غلط است كه در جاده دره دار به من بگویند برو و غلط است كه پشت سر اولى الامر جنایت كار، به من بگویند كه عقبش برو، عقب معاویه بروم، عقب یزید بروم، عقب نمىدانم انور سادات بروم، عقب چه كسى بروم؟ چون عدهاى مىگویند انور سادات چى است؟ صاحب فرمان است دیگر، قدرت دست آن است. معاویه صاحب فرمان است، قدرت دست آن است. هر كسى كه قدرت را به دست بیاورد آن مىشود صاحب فرمان. خدا هم گفته است كه همینطور كه مطیع الله و مطیع رسول باشید، مطیع حسن بكر و مطیع انور سادات و مطیع زید و عمرو و مطیع معاویه و مطیع همه اینها باشید، آنوقت اولى الامرهاى مختلف. مثلاً فرض كنید كه در سوریه یك اولى الامر داریم، در عراق یكى داریم، در مصر هم یكى داریم، اینها هم همه فكرهایشان با هم متفاوت است، یك مسلمان كه صبح ساعت هشت عراق است و ساعت ده فرض كنید كه مىرسد به مصر باید از ساعت هشت تا ساعت ده نوع عملش دو جور باشد، خوب بالاخره كدامهاى اینها راست مىگویند؟ چون گاهى اولى الامرها با هم تضاد دارند، حرفهایشان به هم نمىخورد و بنده اگر خواستم با هواپیما یك مسافرتى بروم باید در یك روز صد رقم كار ضد و نقیض بكنم، چون همه آنها اولى الامر هستند.
اولى الامر درست است كه یعنى صاحبان فرمان، اما همانطورى كه در وزارت راه، آن جادهاى را باید بگویند برو كه دست انداز نداشته باشد و خدا هم اولى الامرى را كه گفته است كه عقبش برو و ما گوش به فرمانش باشیم باید گوش به فرمان كسى باشیم كه نقطه ضعف نداشته باشیم. مراجعى هم كه گوش به حرفشان مىدهیم اینها هم بلندگوهاى آن اولى الامرهاى معصوم هستند، مفسر بیان آنها هستند، بیان آنها را تفسیر مىكنند، نایب آن اولى الامرها هستند، به این عنوان ما گوش به حرف اینها مىدهیم والا آن كسى را كه باید تسلیمش باشیم اولى الامرى است كه باید معصوم باشد. یك مثال دیگر هم بزنم كه خیلى. یك كسى كه كنار یك كسى مىنشیند، باید یك سنخیتى داشته باشد و باید به هم بخورد، اولى الامرى كه كنار خدا و رسول است، باید كارهایش هم كنار خدا و رسول باشد، نمىشود خدا و رسول باشد و یك جنایت كار هم باشد. یك اولى الامرى دستور مىدهد تیر اندازى كنید و ده هزار نفر را مىكشد، بعد این جنایتكار را بگذارید كنار خدا و رسول. اولى الامرى كه در قرآن در كنار خدا و رسول است، باید كارها و فكر و سیاست و تدبیرش هم در كنار خدا و رسول باشد و این فقط مكتب ما هست كه مىگوییم اولى الامر باید داراى صفات خاصى باشد. حالا، یك مثال دیگرى هم بزنم، آقا، خوب گوش بدهید شما الان سن شما سیزده، چهارده، پانزده، شانزده سال است، در این سنها كه هستید، آماده هستید كه مطلب را بگیرید. بهترین فرصتى است براى اینكه شما خوب عنایت كنید و اگر شما ساعتهاى را كه در مجالس مذهبى و یا غیر مذهبى، در همین كلاسهاى درسى كه مىنشینید، به قصد چیزى یاد گرفتن، گوش بدهید، دیگر تا آخر عمرتان راحت هستید. شما اگر سى ساعت به قصد تعلیم بروى، راننده مىشوى اما اگر هزار ساعت در ماشین بنشینى و به قصد تعلیم نباشى، راننده نمىشوى.
فرض كنید همین بحث را مىخواهیم صحبت كنیم، تا آخر عمر. حالا، در قرآن یك آدم عاقل، خود قرآن گفته كه در من تناقضى نیست «وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً كَثیراً» نساء/82 یعنى اگر قرآن از طرف غیر از خدا بود، تناقض و ضد و نقیض زیاد در آن بود، چون شما الان ده سال پیش یك وقت، یك خواستهاى دارى و حالا هم یك خواستهاى و سى سال دیگر هم شاید خواستهات عوض شود، انسان عادى خواسته هایش عوض مىشود ولى خداست كه بى نهایت است و شك و پشیمانى در آن نیست، خواسته هایش قابل تغییر نیست.
خداوند تناقض در حرفهایش نیست. در قرآن چند تا آیه داریم، این آیه را، (لا) یعنى چه؟ یعنى نه. «لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً» دهر/24(آثم) از اثم یعنى گناهكار، یعنى از آدم گناهكار پیروى نكنید. پس اینجا كه خدا گفته است اطاعت از اولى الامر كن، آیهاى دیگر هم دارد كه اطاعت نكن از گناهكار، معلوم مىشود كه آن اولى الامر باید گناهكار نباشد.
«أَوْ كَفُوراً» دهر/24 قرآن مىگوید از آدم كافر اطاعت نكن، معلوم مىشود كه جایى هم كه مىگوید از اولى الامر پیروى كن، باید اولى الامر كافر نباشد.
در قرآن داریم «لا تُطِعْ» پیروى نكن «وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهینٍ» قلم/10(حلاف) حلف یعنى كسى كه هى سوگند مىخورد و پَست است، هى سوگند مىخورد از پستى. افراد رذل و پستى كه، هى مىخواهند مردم را گول بزنند با سوگند قلابى اینها را هم «لا تُطِعْ» معلوم مىشود كه صاحب امر باید از این افراد هم نباشد.
«لا تَتَّبِعْ» یعنى چه؟ یعنى تبعیت نكن، یعنى اطاعت نكن، پیروى نكن. «وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدین» اعراف/142 یعنى راه مفسدین را پیروى نكنید، پس اولى الامرى كه خدا گفته است كه گوش به حرفش بده باید آدم مفسد نباشد، مفسد فى الارض نباشد. «وَ لا تُطیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفینَ» شعراء/151 ترجمهاش را بلد هستید، «لا تَتَّبِعْ» یعنى تبعیت نكن فرمان، پس اولى امرى كه خدا گفته است كه گوش به حرفش بده باید آدم ولخرجى نباشد، چون درست نیست كه هم خدا به من بگوید كه گوش به حرف اولى الامر بده، خوب ما گوش به حرف آقاى معاویه مىدهیم، بعد مىبینیم معاویه مفسد فى الارض است، معاویه كاخهاى مختلف دارد، زر و زیور و مال بیت المال را اسراف مىكند. اگر خدا به من مىگوید كه گوش به حرف اولى الامر بده، این آیه را قبول مىكنم، اما این آیهها را هم باید قبول كنم، پس اولى الامر، یك اولى الامرى كه گناه، كفر، پستى، فساد، اسراف، نكند. حالا، یك اولى الامرى است كه خیلى آدم خوبى است اما سابقاً وضعش خراب بوده، مثلاً سابقه جنایت داشته، سابقه شرك داشته، بت پرست بوده، قرآن مىگوید «وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْل» مائده/77(ضَلُّوا یعنى ضلالت) ضلالت یعنى گمراهى. «قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْل» كسانى كه قبلاً گمراه بودند، گرچه حالا آدم خوبى شدهاند، توبه كردند، آدم خوبى هم هستند «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات» هود/114 خدا مىبخشد و ممكن است كه اینها را هم بهشت هم ببرد «الْإِسْلَامُ یَجُبُّ مَا قَبْلَهُ»(عوالیاللآلی، ج2، ص224) اسلام گذشتهها را مىبخشد، همه را قبول داریم اما بالاخره سابقه شرك و گناه در اینها بوده است، قرآن مىگوید از افرادى كه سابقهشان خراب بوده، گوش به حرفشان نده، پس اینجا كه به ما مىگوید كه اولى الامر را اطاعت كنید، باید اولى الامرى باشد كه بد سابقه هم نباشد.
«لا تَتَّبِعْ» پیروى نكن از افرادى كه «لا یَعْلَمُونَ» افرادى كه جاهل هستند «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ» جاثیه/18 از افراد جاهل هم نباید پیروى كنید، پس معلوم مىشود قرآنى كه گفته است از اولى الامر پیروى كنید، اولى الامرى است كه همه چیزى بلد باشد، معلوم شد كه چى مىخواهم بگویم، مىخواهم بگویم در قرآن در مورد امامت و رهبرى به ما گفتهاند كه از صاحبان فرمان پیروى كنید، ما قبول مىكنیم از صاحبان فرمان پیروى كنیم منتها صاحبان فرمان را در كنار آیههاى دیگر مىگذاریم، صاحبان فرمانى كه گناه و كفر و پستى و فساد و اسراف و گمراهى قبلى و جهلى در آنها نباشد. آنوقت صاحب فرمانى كه این نقاط ضعف را ندارد چه كسى است؟ من لازم ندارد كه بگویم چه كسى است، شما خودتان ببینید كه چه كسى است. تاریخ است، تجربه هست، دوست هست، دشمن هم هست، همه نوشتهاند، نقاط ضعف همه رهبران نوشته شده. كسانى كه این نقاط ضعف را ندارند چه كسانى هستند، ما از نظر روایات كارمان سفت است، از نظر روایات، روایات زیادى داریم كه اولى الامر، على ابن ابیطالب و یازده فرزند آن هستند، این دوازده امام اولى الامر هستند. ما مىخواهیم آن روایات را اصلش مطرح نكنیم، گیرم روایات را كنار بگذاریم.
مىگوییم آقا روایات را مىبوسیم و مىگذاریم كنار، با آنكه قبول داریم ولى فعلاً كنار مىگذاریم، روایت را هم كه كنار بگذاریم، خود قرآن گفته است كه اولى الامر، خود قرآن هم گفته(«لا تُطِعْ»، «لا تَتَّبِعْ») همین «أَطیعُوا» را در كنار(«لا تُطِعْ»، «لا تَتَّبِعْ») مىگذاریم، ببینیم چى از آن بیرون مىآید. اینجا گفته است از صاحبان فرمان پیروى كنید، اینها هم گفته كه اگر كفرى، پستى، گناهى، فسادى، اسرافى، سوء سابقهاى، جهلى بود از این گروه پیروى نكن، پس معلوم مىشود كه اولى الامر باید از این گروه نباشد، ما خودمان از متن قرآن در مىآوریم، شد، البته كمكش هم، روایاتى است كه اولى الامر را معنا كرده است. این فشردهاى خیلى كوتاه درباره آشنایى با آیه اولى الامر. از همه گذشته اگر اولى الامر افرادى باشند كه همینكه قدرت را به دست گرفتند، مثلاً معاویه قدرت را بدست گرفت، بگوییم اولى الامر است، اگر اولى الامر این سرى افراد باشد، تناقض است.
یك جمله مىگویم، ببینید تناقض است یا نه، بنده هیچ وقت چایى نمىخورم، گاهى هم دو، سه تا چایى مىخورم، اینها جور در مىآید؟ نه، به قول ما طلبهها یك قانونى داریم، مىگوییم: سالبه كلیه با موجبه جزئیه تناقض دارد. هیچ وقت چایى نمىخورم، گاهى هم دو، سه تا چایى مىخورم، این با هم تناقض است «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ» مطیع خدا و رسول باشید، یعنى هیچ گاه گناه نكنید، بعد «أُولِی الْأَمْرِ» پیرو اولى الامر هم باشید، یعنى اولى الامر معاویه است، پیروش باشید، گاهى گناه مىكند، شما هم گاهى گناه كنید. یك جمله كه اولش مىگوید هیچ وقت نه، بعدش مىگوید گاهى آره، این جمله با هم تناقض دارد. و یك آدم عاقل هیچ وقت در یك جمله كوتاه تناقض صحبت نمىكند، كه اول بگوید «أَطیعُوا اللَّهَ» مطیع خدا باشید، هیچ لغزشى نداشته باشید و بعد هم بگوید مطیع معاویه هم بودى طورى نیست، مطیع انور سادات هم بودى طورى نیست.
بنابراین اولى الامر براى ما خیلى روشن است، در جاده درّه دار نباید به من بگویند برو، اولى الامر لغزش كار را هم نباید به من بگویند كه عقبش برو، این تا اینجا. اصولاً رهبر در قرآن دو جور است. دو نوع امام در قرآن معرفى شده است. امام یعنى رهبر، دو نوع امام در قرآن مطرح شده است. یك امام است به نام امام نار، یك امام است به نام امام نور. امام نار و امام نور. قرآن درباره امام نار مىگوید كه «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَِ» قصص/41 ائمه یعنى امامهایى هستند كه «یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» مردم را به آتش مىكشند «یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» یعنى اینكه دعوت به نار مىكنند، امام نارند و یك عده هم امام نور هستند، قرآن مىفرماید «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إیتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدین» انبیاء/73 امام هایى هستند كه «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» امام نار داریم و امام نور. حالا، نشانه هایش در قرآن پخش است، باید جمع كنیم و قشنگ دستمان مىآید كه چه امامى. امام نار اهل استبداد است، شناسنامه امام نار:
1 - استبداد، فرعون مىگفت هر چه من گفتم همین است، استبداد.
2 - مهلت انتقاد به كسى نمىدهد. مهلت انتقاد به احدى نمىدهد. فرعون وقتى راه مىرفت، حركت مىكرد، همه مردم راست جلویش مىایستادند و در حال احترام بودند و مىترسند به آن بگویند كه كار تو غلط است، آن هم چون همه بله قربان مىگفتند و مىترسیدند از آن كه بگویند این كار تو غلط است، خیال مىكرد كه همه كارهایش درست است. قرآن مىگوید «وَ كَذلِكَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ» غافر/37 فرعون عملهایش سوء بود، سوء عمل داشت. عملش سوء بود اما(زُیِّنَ) بله قربانگوها یك جورى مىكردند كه، چون مهلت انتقاد به كسى نمىداد، فكر مىكرد همه كارهایش درست است. «یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» هود/19 امام نار راه خدا را جلویش را مىبندد. یك منطقه كه مىخواهد كشاورزى بشود، یك تابلو مىزدند، جنگلبانى، هر كجا كه یك زمین به درد بخور بود، یك تابلو مىزدند «یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» جلوى كشاورزى كه راه خداست، مىگرفتند.
ازدواج راه خداست، هزارها، صدها قانون حل مىكردند كه جلوى ازدواج را بگیرند و ازدواجها عقب بیفتد. تجارت و كسب راه خدا است، یك شرایطى براى كسب و تجارت مىگذاشتند كه مردم حال كاسبى و تجارت نداشته باشند. مىخواهد خانه بسازد، آجر روى آجر نمىگذاشتند، بگذارد. «یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» تهدید مىكند، فرعون مىگفت هر كسى كه به موسى ایمان بیاورد، دستش را مىبرم با پایش. دست راستش را مىبُرم با پاى چپ و یادست چپ را مىبرم با پاى راست، تهدید مىكرد. گاهى به افرادى پول مىداد، به ساحرها گفت، ساحرها جمع شوید، آبروى موسى را ببرید و اگر شما موفق شدید من به شما پول مىدهم، ساحرها جمع شدند و گفتند اى فرعون ما اگر آبروى موسى را ببریم، پولى هست «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً» شعراء/41 آیا ما اجرى داریم، «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ» شعراء/42 گفت: بله، یك كارى به شما مىدهم كه همه جا مجانى است، بتوانید استفاده كنید. تهدید است، تهدید است، تطمیع است، گروهى را با پول، گروهى را با زور، تهمت است، به مردم مىگفت كه حضرت موسى مىخواهد كه دین شما را از دست شما بگیرد. به مقدسین مىگفت «إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَكُم» غافر/26 موسى مىخواهد دین شما را عوض كند، به كشاورزان مىگفت «یُریدُ أَنْ یُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ» اعراف/110 مىخواهد زمینهاى شما را از شما بگیرد. فرعون براى اینكه تهمت بزند به موسى، به كشاورزها مىگفت كشاورزها گوش به حرف موسى ندهید، مىخواهد «یُریدُ أَنْ یُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ» «أَرْضِكُمْ» یعنى مىخواهد زمینهاى شما را بگیرد. به مقدسین هم مىگفت «یُبَدِّلَ دینَكُم» مىخواهد دین شما را بگیرد، این امام نار است.
امام نور هم كه هر چى بخواهید، كمالاتى كه پیغمبر داشت، سودى كه پیغمبر داشت، اخلاصى كه داشت، صفایى كه داشت، زهدى كه داشت، اینها درباره امام نور باید مفصل بحث كنیم. امام نور سود دارد «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ»(نهجالبلاغه، خطبه 108) طبیبى بود كه دور مىگشت، سراغ مریض مىگشت. «طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى» طه/2 -1 به قدرى پیغمبر خودش را به مشقت مىانداخت و مىسوخت پیغمبر براى مردم، كه آیه نازل شد كه چقدر مىسوزى، چقدر تلاش مىكنى! كمتر تلاش كن. امام نور، سوز دارد. امام نور بى تكلف است. پیغمبر جلسهاش گردى بود كه صدر آن معلوم نشود. شخصى آمد در مسجد و دید یك جلسه گردى است و هر چه نگاه كرد دید كه پیغمبر پیدا نمىشود، آخرش پرسید كه «أَیُّكُمْ رَسُولُ اللَّهِ»(كنزالفوائد، ج1، ص212) كدامهاى شما پیغمبر هستید؟ بى تكلف و خودمانى و دستورات را روى عشق انجام مىداد. سعه صدر داشت، جسارتها به پیغمبر مىشد، پیغمبر اینها را در خودش هضم مىكرد. اصولاً بعضى افراد مثل یك استكان هستند، بعضى افراد مثل لیوان هستند و بعضى افراد مثل سطلاند و بعضى افراد مثل حوضاند و بعضى افراد مثل استخرند و بعضى افرد مثل اقیانوس، هر چه ظرفیت بیشتر باشد، تحملش در برابر ناگوارىها بیشتر است، پیغمبر روح بزرگ داشت، سعه صدر داشت. یك جسارت مختصر به امام نار بشود كه، دستور قتل و اعدام مىكند ولى انواع جسارتها را به پیامبر و اولیاء خدا مىكردند و اینها همه را تحمل مىكردند، روح بزرگ داشت. درباره اینكه امام نار چه جور صفاتى دارد و امام نور چه جور صفاتى است، سى، چهل تا صفحه است كه من تقریباً پیدا كردهام ولى چون جلسه بناست كه مختصر باشد و در سطح عموم باشد، از گفتن همه آنها خوددارى مىكنیم. پس ما اولى الامر را شناختیم، دو رقم امام را در قرآن شناختیم، امام نار و امام نور. امامت هم در دید ما، به همان دلیل كه نیاز به پیغمبر داریم به همان دلیل نیاز به امام داریم، در این چند دقیقه این خلاصه بحث ماست، تا نشست بعد كه بحث دیگرى را عنوان كنیم، شما را تا جلسه بعد به خدا مىسپارم.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته