تاريخ پخش :: 1358/5/24 نبوت –4، هدف بعثت
بايگاني سالانه - 1358
قابل توجه کاربران محترم:
برنامه درسهایی از قرآن، پس از ضبط پیاده می شود و به جهت حفظ امانت، متن کامل آن در سایت قرار می گیرد، اما همواره بخش هایی از برنامه به جهت محدودیت زمان و رعایت حال مخاطبان، از تلویزیون پخش نمی گردد، آنچه به عنوان برنامه ی درسهایی از قرآن قابل استناد است، آن چیزی است که از تلویزیون پخش می گردد و در فایل صوتی برنامه قابل دسترسی می باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا و نبینا محمد و على اهل بیته و لعنة الله على اعدائهم اجمعین.
بحث نبوت را داشتیم با دوستان و تا اینجا آمدیم كه نیاز به پیغمبر را داریم و راه شناخت پیامبر هم از راه معجزه. فرق بین معجزه با سحر و ریاضت و اختراع و نبوغ اینها گفته شد و یكى هم اخبار پیامبران قبلى و یكى هم جمع آورى و بررسى تاریخ پیامبر این حرفهاى جلسه قبل بود، در این جلسه دنباله بحث نبوت ببینیم چى است، اصلاً هدف بعثت انبیاء چیست؟ هدف بعثت انبیاء براى چند تا مسئله است كه قرآن مطرح كرده است، هدف بعثت انبیاء:
1 - قرآن مىفرماید ً«فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ» بقره/213 خدا مىفرماید پیامبران را مبعوث كردیم، خداوند پیامبران را مبعوث كرد «وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ» كتاب هم براى آنها فرستاد «لِیَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ» یك حكومت عدل «لِیَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ» براى اینكه حكم كند بین مردم «لِیَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ» در چیزهایى كه اختلاف دارند. قرآن مىفرماید هدف بعثت انبیاء، پیامبران آمدند تا یك حكومت عدلى را برقرار كنند، در نزاعها و كشمكشها، مراجعه به طاغوت و قدرتهاى غیر آسمانى نكنند.
2- قرآن مىفرماید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً» نحل/36 برقرار كردن توحید. آمدند خدایگانها، طاغوتها را بكوبند. سنگها، بتها، انسانها، هواها را بكوبند، آمدند حق را زنده كنند و توحید را مستقر كنند. مىفرمایند: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً» مبعوث كردیم «فی كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً» ما در میان هر جمعیتى یك رسول و پیامبرى فرستادیم «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» تا به مردم بگویند «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» مردم را از بله قربان گویىها برهانند، از ذلت شرك و جهل و تفرقه و نفاق «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمات» بقره/257 از ظلمت شرك و جهل و تفرقه و نفاق برهانند اینها را، توحید، یگانه پرستى، وقتى توحید مستقر شد خیلى اختلافات هم كم مىشد، چون بسیارى از نزاعها سر این است كه قانونها با هم تضاد دارد اما قانون واحد دیگر نزاعى ندارد. رژیم مختلف، متفاوت، قانون متفاوت، تمایلات متفاوت این تفاوتها موج مىاندازد اما اگر یگانه پرستى شد، حكم خدا شد و اینها، دیگر تمایلات و اختلافات كم مىشود.
هدف بعثت: مبارزه با طاغوت، چون قرآن مىفرماید: «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» نحل/36 پیامبران همه یك جهت مىآمدند و مىگفتند «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» اینها دستورات كلى انبیاء بود، البته هر پیامبرى ممكن بود در یك صحنههایى، برنامههاى خاصى هم داشته باشد. این دستورات انبیاء عمومى است. یكى هم قرآن مىفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمیزانَ» حدید/25 پیامبران را فرستادیم «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» بپادارى عدالت. «لِیَقُومَ النَّاسُ» مردم جورى رشد بشوند، رشد كنند و تربیت بشوند كه «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» مردم همه قائم به قسط بشوند، خودشان همه، عدالت را در خودشان و در جامعهشان برقرار كنند. اینها دستورات كلى است.
پس هدف بعثت چیست؟ حكم و قضاوت عادلانه، احیاء توحید و كوبیدن انواع شركها، مبارزه با طاغوتهاى زمان و بپادارى عدالت. جالب این است كه خود قرآن مىگوید هدف بعثت این است، آنوقت بعضىها در گوش بعضى وز وز مىكنند، مىگویند مذهب ساخت قدرتمندان و زورمندان، ارباب و رعیتى، فرماندارها مذهب درست كردند چقدر مسخره، شعار قرآن این است كه اصلاً پیامبر آمد كه هر طاغوتى را بكوبد، هر نوع دیكتاتورى را بكوبد، چه دیكتاتورى كارگرى و چه دیكتاتورى سرمایه دارى، چه ارباب و رعیتى. هر طاغوت، طاغوت یعنى چه؟ قدرتى كه ضد قدرت خدا باشد، هر كس و هر كجا و به هر عنوان مىخواهد باشد. قرآن مىگوید پیامبران برنامه عمومى آنها این بود، البته هر پیامبرى یك برنامه خصوصى داشت و كار نداریم. یك پیامبر مثلاً افراد زمانش گرانفروش بودند، مىآمد و مبارزه با گرانفروشى مىكرد، مبارزه با احتكار مىكرد، نمىدانم، یك برنامههاى خاصى ممكن بود براى هر پیامبرى پیش بیاید اما همه پیامبران این برنامه را داشتند. همه قضاوت عادلانه، همه زنده كردن توحید، همه مبارزه با طاغوت، همه تربیت كردن مردم به یكجورى كه خود مردم قائم به قسط شوند، عدالت را زنده كنند. پس مبارزه با طاغوت، رأس و سرلوحه كار انبیاء است، آنوقت مىگویند ببین مذهب ساخته دست طاغوتها و زورمندان است، چقدر بى انصافى است.
انبیاء یك مشتركاتى هم داشتند، مثلاً همه انبیاء دعوت به توحید مىكردند، همه انبیاء دعوت به معاد مىكردند، انبیاء همه آنها مىآمدند و مىگفتند «إِنِّی أَخافُ عَلَیْكُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ» شعراء/135 همه انبیاء كه مىآمدند، مىگفتند ما از عذاب جهنم مىترسیم براى شما، همه انبیاء نماز داشتند، حضرت شعیب نماز داشت، مردم وقتى دیدند حضرت شعیب نماز مىخواند، یا دستور نماز مىدهد، مىگفتند «یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ» هود/87 تو بخاطر همین نماز است كه ما را مىخواهى از رفتارى كه داریم بازدارى، ما بخاطر نماز تو دست از كارمان برنمى داریم، معلوم مىشود حضرت شعیب، نماز داشته است. یا حضرت لقمان به پسرش كه سفارش مىكند، مىگوید: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ» لقمان/17 پسر كوچولو نماز بخوان، معلوم مىشود، حضرت لقمان هم نماز داشته است. حضرت یحیى و عیسى را قرآن مىگوید: «وَ أَوْصانی بِالصَّلاةِ» مریم/31. مسئله نماز در همه ادیان بوده است. باز مثلاً فرض كنید مسئله زكات، در همه ادیان بوده است. مسئله حج، حضرت ابراهیم وقتى كعبه را ساخت «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ» حج/27 قبل از موسى و عیسى، مسئله حج از زمان حضرت ابراهیم مطرح بوده است. مسئله جهاد هم در ادیان دیگر بوده. مىآمدند پهلوى یكى از انبیاء بنى اسرائیل و گفتند «إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ» بقره/246 مىآمدند پهلوى پیامبران بنى اسرائیل مىگفتند یك رهبر ارتشبدى برای ما قرار بده، یك شخصى را كه تاكتیكهاى نظامى بلد باشد براى ما رهبر قرار بده كه «نُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ» كه ما مىخواهیم جهاد كنیم و دشمنان خدا را بكشیم، مىبینید در زمان قبل از حضرت عیسى هم مسئله جهاد مطرح بوده است. امر به معروف و نهى از منكر هم قبل از اسلام بوده، همین حضرت لقمان به پسرش مىگوید «أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ» لقمان/17 پس تمام اصول دین ما و تمام فروع دین ما، كلیاتش در تمام ادیان بوده است.
یك بار دیگر تكرار كنم، تمام اصول عقاید ما و تمام كلیات فروع دین ما در تمام ادیان، اجمالاً بوده است. بله، مثلاً ممكن است نوعش فرق بكند، مثلاً روزه، روزه بوده، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَیْكُمُ الصِّیامُ» بقره/183 مسلمانها روزه بگیرید «كَما كُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» آنوقت فرم دعوتش، فرم دعوت خاصى بوده است، ممكن است مقدار روزه، ایام روزه، حالا مال ما سى روز است، مال آنها چند روز بوده است، ما تا غروب و آنها تا كى بوده است، نوع روزه ما، كمیت و كیفیتش ممكن است فرق بكند، ولى در تمام مذاهب روزه بوده.
حالا، نوع تربیت را هم بد نیست اینجا بگویم، چون بعضى از مسلمین ما، محصلین نظرى هستند ولى خوب فیلمبردارى مىشود و بعضى از پدرها و معلمین هم خواسته باشند گوش بدهند، نوع تربیت ببینید چقدر قشنگ است، خدا وقتى مىخواهد بگوید كه روزه بگیرید، یك مرتبه نمىگوید كه واجب است كه همه شما روزه بگیرید، یك نوجوانى را وقتى مىخواهند ببرند و آمپول به آن بزنند، این وحشت دارد، این چون مثلاً مىترسد از سوزن و آمپول پزشك براى اینكه این آمادگى پیدا كند مىگوید آقازاده ما با هم رفیق هستیم، تو پسر خوبى هستى، اول كه به آن مىگوید تو پسر خوبى هستى، یكخورده دلگرم مىشود و بعد مىگوید آقازاده از سوزن وحشت نداشته باشید تمام اینها سوزن زدهاند، پس اول مىگوید كه تو پسر خوبى هستى، دوم مىگوید دیگران هم آمپول زدهاند و خوب شدهاند، تو هم خوب مىشوى و بعد مىگوید آقازاده ده دقیقه بیشتر درد نمىكند اما عوضش همیشه سالم هستى سه تا، چهارم مىگوید آقازاده اگر دردش بیشتر از ده دقیقه آمد من دفعه دیگر قرص مىنویسم براى تو، پس چهار تا جمله مىگوید تا ایشان را آماده كند.
خدا مىخواهد بگوید روزه بگیر، اول مىگوید «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» اى كسانى كه با من رابطه دارید، من با آنهایی كه با من رابطه ندارند كارى ندارم «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» اى كسانى كه رابطه دارید، بعد مىگوید كه «كُتِبَ عَلَیْكُمُ الصِّیامُ» روزه بگیرید، بعد مىگوید درد آمد، «كَما كُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ» تمام اینها هم روزه گرفتهاند، نه كه شما مسلمانها روزه گرفتهاید، قبل از شما، همه ملتها روزه گرفتهاند، بعد مىگوید ده دقیقه بیشتر نیست، «أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ» بقره/184 یك چند روزى بیشتر نیست، بعد مىگوید حالا كه اگر خیلى درد آمد، دیگر قرص بخور «فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَریضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ» اگر یك وقت مریض بودى و یا مسافر بودى، اگر گرفتار شدى و دردت زیاد بود «فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ» روزهات را بخور و بعد به جاى آن روزه قضا بگیر، این فرم حرف زدن است.
پدرانى كه حرفشان در بچهها اثر نمىكند و دبیران و معلم هایى كه حرفشان در بچه اثر نمىكند، مادرانى كه حرفشان در بچه اثر نمىكند، فرم ادب قرآن در زندگیمان اگر پیاده شود اثر بیشترى پیدا خواهد كرد، حالا، روزه در همه ادیان بوده است، حج بوده و الى آخر. پس انبیاء سر لوحه كارشان، قضاوت عادلانه، حكومت عادلانه، مبارزه با طاغوت، آوردن دستورات جامع و كلى، این بخش اول.
بخش دوم عظمت انبیاء: 1 - قیام دشوارى را شروع كردند. 2 - تا سر حد مرگ پیش رفتهاند. 3 - كسى آنها را تحریك نكرده بود، مسئله عقد و انتقام و انفجار مطرح نبود. 4 - موجب پیشرفت شدند. همه انبیاء موفق شدند، گرچه كشته شدند اما موجب پیشرفت شدند.
قیام دشوارى را شروع كردند، مگر مهم است. شما یك جایى كه مثلاً یك غذاى خاصى مىخورند، خواسته باشى كه بروى و رژیم آنها را عوض كنید، خیلى مهم است. یك جایى كه مثلاً یك نوع غذاى معینى مىخورند، شما خواسته باشى وارد آن شهر بشوى و خواسته باشى كه نوع غذا را از آنها بگیرى، با آنكه مسئله جزئى است، حالا كه یك كسى خواسته باشد تمام افكار یك ملتى را زیر و رو كند خیلى مهم است. بله، مىشود آدم مسلط باشد بر خیابانها، حكومت نظامى تسلط بر خیابانها هست اما تسلط بر دلها كار آسانى نیست. تسلط بر دلها، زیر و رو كردن، انقلاب فكرى، انقلاب اخلاقى، انقلاب، همه نوع انقلابى. تا سر حد مرگ پیش رفتن، عدهاى شروع مىكنند و بعد شكست مىخورند، مىگویند نه بابا مردم گوش ندادند، فایده ندارد، برمى گردند، قیامى كه شروع كنند، قیام سخت و عقب گرد هم برایش نباشد، خیلى مهم است، ببینید پیغمبرها چه مىگفتند، مىآمدند دور پیغمبرها را مىگرفتند قلدرها، آدم غصه مىخورد كه مىگویند این مكتب را قلدرها ساختهاند، قلدرها مىآمدند دور انبیاء را مىگرفتند، مىگفتند تكه تكه مىكنیم شما را، اینها شعارشان این بود، مىگفتند: «وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى ما آذَیْتُمُونا» ابراهیم/12 چه جالب، به قلدارها مىگفتند شما تكه تكه مىكنید؟ «وَ لَنَصْبِرَنَّ» صبر مىكنیم بر آنكه شما اذیت كنید ما را، كسى برخلاف همه افكار و روشها قد علم كند و تا سرحد مرگ پیش برود و هیچ محركى هم نداشته باشد، موجب پیشرفت هم بشود، جالبش اینست كه هر چه علم پیش مىرود، عظمت دستورات آنها آشكارتر مىشود، این هم مهم است.
مطالبى كه مىگفتند بالاتر از سطح معمولى بود و بالاخره دستوراتشان، دستوراتى در سطح اعلى بود، دستورات عادى نبود، این هم مىتوانیم درباره عظمت انبیاء نقل كنیم. در بحث نبوت، نقش ایمان و مذهب هم در چند جمله مطرح مىشود. امتیاز قانون انبیاء بر قانون بشر. امتیازات مختلفى دارد كه ما چند تا از آنها را الان براى دوستان اینجا مطرح مىكنیم. امتیاز قانون انبیاء: 1 - در قانون انبیاء هیچكس حق وتو ندارد، ولى در سازمان بین الملل چند تا ابرقدرت حق وتو دارند. در مجلس سناها و مجلسهاى شوراها و قانونهاى غیر الهى، قدرتمندان استثنا هستند اما در قانون انبیاء اینطور نیست.
در كربلا امام حسین(علیه السلام) اول على اكبر را مىفرستد به میدان و در جنگها پیغمبر جلوى همه شمشیر مىكشید كه امیرالمومنین(علیه السلام) مىفرماید ما و باقى مسلمانها در پشت سر پیغمبر جنگ مىكردیم و صف اول براى شخص پیامبر بود، مسئله این نیست كه دستور صادر كنند از مركز كه شما بروید و تكه تكه بشوید اینجانب گرد به لباسم ننشیند، حق وتو مطرح نیست.
یك زنى از اشراف وقتى دزدى كرده بود با شرایطش و بنا شد دستش را قطع كنند، وقتى دیدند این از خانوادههاى محترم است فرمود: اگر دخترم زهرا هم دزدى كند، دست او را هم قطع مىكنم. وقتى امیرالمومنین(علیه السلام) برادرش مىگوید كه یك خورده گندم و یا جو را به من اضافه بده، یك خورده سهمیه من را زیاد كن، حضرت على(علیه السلام) آهن داغ مىكند نزدیك دست عقیل مىگذارد، مىگوید كه شما چرا توقع اضافه از من دارى، امتیاز قانون انبیاء این است كه همه در برابر قانون یكسان هستند، حق وتو براى هیچكس نیست.
2- كنترل و عمل و صفت. قانونهاى خلقى، یعنى قانونهاى غیر الهى، عمل را كنترل مىكند، كسى اگر سرعت زیاد بگیرد ما اینقدر جریمهاش مىكنیم، كسى اگر انحراف به چپ داشته باشد، كسى اگر از دست چپ برود، كسى اگر اینجا دور بزند، عمل را مىتواند كنترل كند اما صفت چطور؟ یك مثال بزنم، ما چهار رقم امنیت داریم، یكوقت امنیت داریم، امنیت بدنى، یكوقت امنیت داریم، امنیت مالى، یك وقت امنیت فكرى، یك وقت امنیت آبرویى. دنیا امنیت بدنى و مالى را مىتواند كنترل كند، یعنى اگر یك كسى به بدن یك كسى چاقو كشید و یا مال كسى را دزدید، این دو امنیت را دنیا مىتواند تأمین كند. . . چهار تا اگر، اگر فهمیدند، بسیارى از جنایتها مىشود كه آنها، پلیس متوجه نمىشود. 2 - اگر شناختند، گاهى جنایت را مىفهمند اما جنایتكار را نمىشناسند كه چه كسى بود. گاهى جنایت را مىفهمند و جنایتكار را هم مىشناسند ولى كسى نیست كه بتوانند بگیرندش، اگر مجرم را گرفتند. گاهى مىگیرند اما نمىشود كارى با آن كرد، از بس تلگراف و تلفن از اینطرف و آنطرف مىآید، اگر مانعى نبود. پس دنیا براى امنیت بدنى، چاقو كشى و امنیت مالى، دزدى، با چند تا اگر گاهى یك كنترلى مىكند، اما امنیت فكرى و امنیت آبرویی، اینها چطور؟
بنده در فكرم این است كه شما آدم بدى هستى، یعنى سوء ظن دارم به شما. شما چه مىخواهى بكنى، دلم با شما خوب نیست، فكرم نسبت به شما بد است یا با چشم و ابرو آبروى شما را بریزم. مىآیند پهلوى من و مىگویند فلان جوان چه جورى است ما مىخواهیم درباره امر ازدواج، مىآیند از ما مشورت مىكنند، فلان جوان چه جور جوانى است؟ بالاخره دختر به آن بدهیم و یا ندهیم؟ مىگویم فلانى را مىگویى، لا اله الاالله، فقط مىگویم لا اله الا الله و دیگر هم حرفى نمىزنم، ولى با لا اله الا الله پدر طرف را در مىآورم، خورد مىكنم طرف را. یا مىگویم آقا از من نپرس، خوب از من نپرسید یعنى خیلى خراب است وضعش. یا مىگویم خدا عاقبت آن را به خیر كند، دعا مىكنم، خدا عاقبتش را به خیر كند، دعاست ولى. . .
گاهى آدم غیبت نمىكند اما ویتامین غیبت كردن را دارد، مثلاً فلانى را مىگویى خوب حالا ماه رمضان است بگذار دهانمان روى هم باشد، بگذار غیبتش را نكنیم، خوب دل من هزار جا مىرود. شما اگر غیبت مىكردى، مىفهمیدم كه یك عیب دارد اما حالا كه مىگویى غیبتش را نكنم، من فكر مىكنم كه صد تا عیب دارد. من از نظر فكر اگر به شا بدبین بودم و یا با لا اله الا الله و سبحان الله، آبروی شما را از بین بردم، شما تحت چه قانونى كنترل مىكنى من را، به كدام اداره شكایت مىكنى آقا بنده شاكى هستم از فلانى، ایشان را وقتى رفتند و از او پرسیدند كه ایشان چه جوانى است، گفت: لا اله الا الله، مىگوید ما قانون براى لا اله الا الله نداریم، یا ایشان گفت از من نپرسید و یا ایشان جواب نداد، بالاخره من مىتوانم با چشم و ابرو، مىتوانم با هزار نوع از نظر فكرى، از نظر آبرویی مىتوانم یك نفر را بكوبم یا یك نفر را عزیز كنم و اینها چون مربوط به صفت است و صفت جزء كسى «یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ» غافر/19 جزء كسى كه عالم به روحیات است و قرآن مىآید و مىگوید كه خداوند حساب مىكشد از شما حتى نسبت به افكارى كه در دل دارید، جزء از طریق ایمان من كنترل نمىشوم.
قوانین بشرى عمل را كنترل مىكند كه چاقو نكش، دزدى نكن، اما روحیه من را كنترل نمىكند اما ایمان به خدا، مىگوید «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» حجرات/12 اگر سوءظن بردى و فكرت هم نسبت به دیگرى بد بود گناه است و روز قیامت بازپرسى مىشوى كه چرا نسبت به یك مسلمانى بدبین بودى، كنترل عمل مىكند فقط ولى ایمان هم كنترل عمل و هم كنترل صفت.
امتیاز سوم اینكه قداست و عشق، قانون خدا براى من مقدس است، چون خالق من براى من قانون داده است، مردم چه كسى هستند كه براى من قانون بدهند، من آزاد هستم و نمىخواهم زیر قانون آن بروم و در فرار حرف است. قانون خدایى را وقتى من انجام ندادهام، مىترسم ولى وقتى قانون مردم را انجام ندادم، نمىترسم، افتخار هم مىكنم كه با اینكه چراغ قرمز بود در رفتیم، پانصد تومان گیرمان آمد امروز. در تخلف از قانون مردم لذت است اما در فرار از قانون خدا ترس است، یعنى یك ضامن اجرایى در دل هست، مسئله ایمان و ترس از خدا و روز قیامت خودش ما را كنترل مىكند.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته