تاريخ پخش :: 1358/5/21 نبوت -1، نیاز به پیامبران
بايگاني سالانه - 1358
قابل توجه کاربران محترم:
برنامه درسهایی از قرآن، پس از ضبط پیاده می شود و به جهت حفظ امانت، متن کامل آن در سایت قرار می گیرد، اما همواره بخش هایی از برنامه به جهت محدودیت زمان و رعایت حال مخاطبان، از تلویزیون پخش نمی گردد، آنچه به عنوان برنامه ی درسهایی از قرآن قابل استناد است، آن چیزی است که از تلویزیون پخش می گردد و در فایل صوتی برنامه قابل دسترسی می باشد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله على سیدنا و نبینا محمد و على اهل بیته و لعنة الله على اعدائهم اجمعین.
در سلسله درسها و بحثهاى اصول عقاید در سطح متوسط رسیدیم به بحث نبوت كه ظاهراً بیستمین بحثمان است، اینكه ما بحثها را فشرده مىگوییم، مىخواهیم تا سى جلسه همه اصول عقاید را یك نگاهى به آن بكنیم وگرنه هر یك از اینها حرف دارد و بحثهاى مفصل و عمیقى به دنبال دارد، لكن ما چون مىخواهیم بحثمان عمومى باشد و در سطحى باشد كه براى عموم مفید باشد و ضمناً سى جلسه بیشتر نشود، فشرده بحث مىكنیم. بحث نبوت، تا اینجا رسیدیم كه بشر امروز راه زندگى را پیدا نكرده است، سود و زیان واقعى آن را تشخیص نداده است. در شناخت عدالت اجتماعى هر كسى راهى عرضه مىكند و همه هم مىگویند راه من راه درستى است و همه هم سرشان به سنگ مىخورد و همه هم به قانون خودشان تبصره مىزنند و هر روز به پشیمانى و اشتباه خودشان پى مىبرند. بشر امروز راه را پیدا نكرده است، علم و صنعت پیش رفته است، دنیا ماده را كشف كرده است، خودش را گم كرده است، روز به روز علم پیش مىرود ولى آمار جنایت كم نمىشود. بشر دیروز اگر دزدى مىكرد، در جزئیات دزدى مىكرد، حالا كه علم و صنعت پیشرفته است، ببینیم دزدى در چى است، قدیم اگر یك گیوه را مىدادیم به یك گیوه دوز، مىگفتیم كنار گیوه را بدوز، كوكها را باید ریزه بزند، این مىدزدید و كوكها را درشت مىزد، دزدى در چهارتا كوك بود اما الان كه علم و صنعت پیشرفته است، قناعت نمىشود به چهار تا كوك كه انسان بدزدد، دنیاى شیمى هى پیشرفته، خوب كه علم شیمى پیش رفت، اگر كنار پیشرفت شیمى، ایمان، تقوا نباشد از همین مواد شیمیایى هروئین مىسازد براى سقوط جامعه. دنیاى فیزیك پیش رفته، پیش رفته، برق را در اختیار خودش آورده، اما مىشود از همین برقى كه به خدمت انسان آورده است، اگر در كنار این علم و اخلاق و تقوا نباشد، مىشود خطرناكترین كارها را كرد، پس با پیشرفت علم و صنعت، هرچى تندتر برویم نیاز به ترمز قویترى، نیاز به تقواى بیشترى، البته تقوا را به ترمز معنا كردن شاید درست نباشد، اجمالاً بشر امروز احساس نیاز به ایمان بیشتر مىكند، این از یك طرف.
از طرف دیگر ما وقتى مىدانیم خدا ما را آفریده است، از آفریدن ما هم هدف داشته است، این هدفش را باید اعلام كند و نبوت یعنى راهى كه هدف خدا را به ما اعلام مىكند، تمام شد و رفت، یكبار دیگر این را تكرار كنم، خدا ما را آفریده، از آفریدن ما هم هدف داشته است، این هدفى كه دارد باید به ما اعلام كند و نبوت یعنى راهى كه خداوند هدف خودش را به بشر اعلام مىكند.
سه تا مقدمه خیلى آسان، آن بشر را آفریده، از آفرینش بشر هدف داشته، این دو مقدمه، قطعى و نبوت یعنى راه اعلام هدف، این هدفى كه داشته است باید به بشر اعلام كند. دین یعنى آدرس، آدرسى كه خداوند توسط انبیاء به بشر اعلام كرده است. خوب، یك مكتب وقتى مىتواند پیروز شود كه مردم رهبر را مقدس بدانند و به آن عشق بورزند، مكتب را هم مكتب الهى و آسمانى بدانند. مكتب مردمى نمىتواند براى مردم مقدس باشد، مكتب الهى و رهبر الهى و امید به پیروزى و یكى هم داشتن یك نیروى درونى، ضامن اجرا كه من ولو هیچ پلیسى و هیچ قدرتى بالاى سرم نباشد، خودم از درون این احساس را داشته باشم. راننده تاكسى شب مىرود خانه و در صندوق عقب ماشین را باز مىكند و مىبیند از یكى از این مسافرین چمدانى در صندوق عقب باقى مانده است، فراموش كرده ببرد. چمدان را باز مىكند و مىبیند هفتاد هزار تومان پول نقد در آن هست، پول را مىآورد و تحویل پلیس مىدهد، آن آقاى مسافر هم نود درصد احتمال مىدهد كه پولش از بین رفته است ولى براى ده درصدش مىآید و اعلام مىكند به پلیس كه بله ما یك چمدانى با چنان نشانى گم كردهایم، مىبیند بله، همان وقتى كه مىآید به پلیس اعلام كند، مىبیند آن آقاى راننده تاكسى محترم هم آمده و پول را پس مىدهد. پلیس با این یك مصاحبه مىكند، مىگوید چه نیروى باعث شد كه تو هفتاد هزار تومان پول دستت آمد آوردى و پس دادى و با آنكه آقاى مسافر شماره تاكسى تو را بر نداشته بود و نمىدانست. گفت بله، من هفتاد هزار تومان را كه برداشتم، فكر كردم موكتهاى خانهام را مىتوانم قالى كنم و مىتوانم یك طبقه خانهام را دو طبقه كنم و مىتوانم، مثلاً فرض كنید فرم لباس و ماشینم را عوض كنم اما حساب كردم مسئله ایمان جلوى من را گرفت، مسئله ترس از خدا، حساب كردم دنیا ابتدا و آخرش محدود است ولى رضاى خدا بى حد است، حساب كردم بنده اول اینكه الانى كه پول گیرم نیامده و در سطح ساده زندگى مىكنم روى زیلو مىنشینم و زیر پاى من زیلو و نخ است، فوقش من نخهاى خانه را مبدل كردم به قالى و قالى پشم است و آیا درست است كه من با یك عمل خلاف، با یك خیانت حركت كنم تا حركت از نخ به سوى پشم و این است ثمره انسانیت، من آفریده شدهام كه از مال مردم كه زحمتى كشیدهاند و ده تومان، ده تومان پولى تهیه كرده است تا این هفتاد هزار تومان را، بیچاره مىخواسته خانهاى بخرد مثلاً، آنوقت بنده از این بربایم پول را، من هیچ نیرویى و هیچ محركى نتوانسته بیاورد اینجا جزء اینكه ایمان به خدا، ایمان به خدا اگر بود ما هیچ نیازى به این همه كنترل و ضامن هم نداشتیم، الان با وجود افراد رقیب و مراقب، باز هم اگر رقیب و مراقب من آن خودش دزد بود باید چكار كرد؟
قانون نمىتواند جاى ایمان را بگیرد، یك چاهى كه خشك است، شما نمىتواند با سطل آب بریزى در آن، یك باد به آن بخورد خشك مىشود، چاه باید خودش آب داشته باشد. چاه خشك را با سطل آب نمىشود آب به آن داد، انسانى كه ایمانى به مبدأ و معاد ندارد، با قانون و با شعار نمىشود ساختش، باید از درون خودش وصل به یك قدرتى باشد، وصل به یك مبدأى باشد، خوف و تقوایى داشته باشد، از این بگذریم.
درباره امتیاز برنامههاى انبیاء صحبت مىكردیم، چند تا از آنها را گفتیم. سه تا را، امتیاز قانون انبیاء، امتیاز اول - مساوات در برابر قانون، یعنى حق وتو و ابرقدرتى مطرح نیست. شخص رسول الله در مقابل قانون همانطور است كه یك مسلمان عادى است.
امتیاز دوم - كنترل عمل. گفتیم قوانین بشرى عمل را كنترل مىكند، مسئله ایمان و مذهب هم عمل را كنترل مىكند و هم صفت را.
سوم - مسئله قداست و اما چهارم - تحت عنوان امتیاز مكتب انبیاء.
امتیاز مكتب انبیاء - 1 - مساوات در برابر قانون. 2 - كنترل عمل و صفت. 3 - قداست. 4 - مسئله قاطعیت.
مصلحان ممكن است یك طرح اصلاحى بدهد اما خودش هم از آینده خبر نداشته باشد. مىگوید فعلاً ملت را به این سمت مىبریم تا ببینیم عاقبت چى مىشود. قاطعیت، چون فرمان از علم بى نهایت است، چون دستور از خدایى است كه داراى علم بى نهایت است، هیچ شك و سهوى هم نمىكند، قاطعیت، دو پهلو حرف نمىزند یكجورى حرف نمىزند كه حالا ببینیم، آن بچه را خوشحال كنیم، قشنگ راهش روشن است، مومن به خدا هم همینطور است. آقازاده، یك جمله یادگارى برایتان بگویم، این جمله را یكى از بزرگان به من گفت، فرمود خدا هم یكتاست و هم به قول امیرالمومنین سریع الرضاست، زود راضى مىشود، خدا هم یكى است و هم زود راضى مىشود، خلق هم خیلى هستند و هم خیلى توقع دارند، چه جمله قشنگى! خدا هم یكى است و هم زود راضى مىشود، مردم هم خیلى هستند و هم هر كدام خیلى توقع دارند، بنابراین اگر بناست كسى را راضى كنیم، یكى را راضى كنیم كه زود هم راضى مىشود، هر جورى كه راه بروى. . . قصه آن ملّا را شنیده اید كه سوار الاغش شد خودش و بچهاش دو تا سوار شدند، عدهاى گفتند چه بى انصاف دو نفر سوار شدند، دو تا پیاده شدند، گفتند چه آدمهاى احمقى، الاغ خالى مىرود و این دو تا هم پیاده مىروند. پدر سوار شد و پسر پیاده شد، گفتند چه پدر بى انصافى بچه كوچولو را مىدواند. پسر را سوار كرد و خودش پیاده رفت، گفتند چه پسر بى ادبى! هر جورى راه بروى یك كسى حرف مىزند.
قاطعیت، یعنى ببینید خدا چه مىگوید، همان را انجام دهید، نظیر قاطعیتى كه امام و رهبر انقلاب داشت. یك كلمه از اول فرمود، هفده سال پیش از این، همینطور هى گفت، هى گفت، اخیراً هم هى اصرار مىكرد، شاه باید برود، نه یك كلمه كم و نه یك كلمه زیاد، قاطعیت. هر چه به آن گفتند، هر جورى به آن گفتند، فرمود حكم خدا همین است، باید این قانون برطرف شود، باید آن قانون بشود، حالا دیر است و حالا زود است و همچین كنیم و همچین كنیم، ندارد. آقا مىكُشند، مىزنند، مىشكنند، نمىشود، مىشود، قاطعیت، «لَكُمْ دینُكُمْ وَ لِیَ دینِ» كافرون/6. آمدند پهلوى پیغمبر گفتند آقا یك خورده شل بگیر، بالاخره شما كار به بتهاى ما نداشته باش، ما هم یكخورده، فرمود: این حرفها نیست «لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ لَكُمْ دینُكُمْ وَ لِیَ دینِ» كافرون/6-2 قاطعیت و دودوزه بازى نكردن. هر رهبرى را غیر از رهبران الهى حساب كنید مىبینید قاطعیت ندارند.
پنجم - واقع بینى، مكتب انبیاء چون از وحى است، چون از علم بى نهایت است واقع را مىگوید، محیط زده نیست، محیط، محیط زدگى، فامیل زدگى، فقر، غنا، ترس، شكست، احساسات، هیچى در قانون اثر ندارد. قانونهاى بشر واقع بینانه نیست.
6- جامعیت، چون سعادت بشر را در نظر گرفته است، چون وحى به سعادت بشر نظر دارد و بشر داراى همه نوع نیازهایى است، برنامههاى انبیاء جامعیت دارد، یعنى هم برنامه هاش هم جنبه مادى دارد و هم جنبه معنوى، اصلش با هم است، از هم جدا نیست. شما هر جور حساب كنید از عبادت هست در عین حال سیاست هم هست. مكتب اسلام هم پادگان نظامى بود و هم هم مجلس شورا بود، هم مجالس تعلیم و تربیت بود، هم سالن اجتماعات بود، هم عبادت دسته جمعى بود، مانور بود، حاضر غایب بود، یك حاضر غایب طبیعى، فلانى چند روز است نمىآید مسجد، فلانى چند روز است مىآید مسجد، الىالاخر، برنامههاى اسلام جامعیت دارد به حزء چند تا كتابى كه، براى نماز و روزه و اینها هست، بیشتر كتابهاى فقهى ما مربوط به حقوق و مربوط به حدود و مربوط به سیاست و مربوط به به برنامههاى اجتماعى و اینها، اینطور نیست كه فقط دیدش، یك دید باشد، فقط دید شكمى، فقط دید اقتصادى و یا فقط دید شهوى، جامعیت از امتیازات برنامه هاى اسلام است.
قانونى را شما پیدا نمىكنى مگر اینكه كلیاتش در اسلام هست. یك وقتى یك كسى آمد و به من گفت كه شما كه مىگویید همه چیزى در اسلام هست، كجاى قرآن گفته كه به چراغها كه رسیدى، اگر چراغ قرمز بود، بایست. گفتم مسئله چراغ قرمز و چراغ سبز كه مطرح نیست. یك جمله كه امیرالمومنین مىفرماید «وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ»(نهجالبلاغه، نامه47) این یك قانونى است كه منظم باشید، منظم بودن به این است كه دو دقیقه این طرفىها بیایند و بروند و دو دقیقه آنطرفىها بیایند و بروند، دیگر حالا چراغ قرمز نمىخواهیم بگوییم هست، هر نیازى كه بشر دارد، جزئى و یا كلیش، قصه ثموره را برایتان گفتم، او بخاطر اینكه بدون اجازه وارد خانه مردم مىشد، ضرر مىرساند، ممكن است یك كسى با ساختمانش ضرر برساند، ممكن است یك كسى با چاه عمیقى كه مىزند، ضرر بزند و چاه عمیق همسایه را خشك بكند، قانون كلى در اسلام هست كه(لا ضرر و لا ضرار) حالا این یك موردش مسئله درخت بوده كه بى اجازه از خانه مردم مىرفته به سراغ درختش و هر چه صاحبخانه مىگفت یا الله بگو، مىگفت: نمىخواهم یا الله بگویم، سرزده وارد مىشد، پیغمبر فرمود: درختش را بِكن و دور انداز، كه حرف گوش نمىدهد، یك موردش آن است و یك مورد دیگر هم ممكن است ساختمان باشد، یك مورد دیگر هم باید چاه عمیقى باشد كه، چاه عمیق را خشك كند، یك موردش هم ممكن است، هزار مورد داشته باشد.
یك كلیاتى در اسلام داریم، جامع كه تمام نیازهاى ما را جبران مىكند. یك سیلى زدن را شما حساب كن، جزئى، سیلى مىزنى و جایش سرخ مىشود، یك حكمى دارد، جایش كبود شود یك حكمى دارد، جایش سیاه شد یك حكمى دارد.
7- اخلاص، شعار همه انبیاء این بود كه «إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ» من مزدى از شماها نمىخواهم. در سوره شعرا، آیه 109، 127، 145، 164، 180، از قول حضرت نوح، حضرت هود، حضرت صالح، حضرت لوط، حضرت شعیب(علیهم السلام)، از قول اینها نقل مىكند كه همه آنها شعارهایشان این بود «إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ».
8- این مسئله كه مربوط به شخص پیامبر است و نه مكتب، مسئله عصمت است، در عصمت یك خورده صحبت كنیم. عصمت یعنى، نه گناه كند، بالاتر بگوییم، بلكه به فكر گناه هم نباشد، این معناى عصمت است. پیامبر باید معصوم باشد، نه گناه كند و فكر گناه را هم نكند. مگر مىشود؟ بله كه مىشود، خود شما هم معصوم هستید در بعضى از گناهها، یكى از گناهها خودكشى است، خیلى از شماها تا حالا خودكشى نكردهاید، فكر خودكشى را هم نكردهاید، آدم برود بالاى مناره، خودش را از مغز بیندازد پائین، یكى از گناهان است این كار را نكردهاید. انسان لخت مادر زاد بشود و بدود در خیابان، این گناه را تا حالا هیچ كدام از ماها نكردهایم و فكرش را هم نكردهایم، چون زشتیش روشن است.
یك سرى گناهها را كه زشتیش روشن است و یا خطرش مسلم است، ما هرگز به دورش نمىرویم، بله، منتهی یك سرى از گناهها را آنطورى كه باید باور كنیم، باورمان نیامده است و لذا مرتکب مىشویم، انسان در هر كجا كه باورش آمد، مرتکب به گناه نمىشود. شما باورت آمده است كه خودكشى چقدر بد است، باورت آمده است كه وقتى مىروى سر مناره و گلدسته مىخواهى خودت را پرت كنى، ناه به این پائین مىكنى، مىبینى صد متر است، باورت مىآید خطر. یك پزشك باورش مىآید میكروب، هرگز آب آلوده نمىخورد. ولى من و شما گناهان را یك سرى را باورمان نیامده است، حالا درباره باور یك مثالى داریم از امام، رهبر انقلاب، مثال را برایتان بزنم، ایشان یك وقتى یك نصیحتى كه مىفرمودند، اینطور فرموده بودند كه فرموده بودند علم داریم و یقین،
فرق بین علم و یقین چیست؟ یك مثال، مرده دندان مىگیرد؟ نه. لگد مىزند؟ نه. مشت مىزند؟ نه. كدامهاى شما حاضر هستید كه در یك اتاق خالى و با یك مرده تا صبح بخوابید؟ حاضر نیستید. چرا؟ دندان نمىگیرد و لگد نمىزند، مشت نمىزند، علم دارید كه مرده كارى با شما ندارد اما باز هم مىترسید، چون هنوز علمتان یقین نشده، اما مرده شور، مرده شور را اگر بگویند پهلوى مرده بخواب، شكمش را مىگذارد روى شكم مرده و مىخوابد تا فردا، چطور مرده شور نمىترسد و ما مىترسیم. داریم هر دوى ما مىبینیم كه كارى به ما ندارد، ما علم داریم، اما مرده شور یقین دارد. وقتى آدم باورش آمد، ما مىگوییم مرده كارى با ما ندارد اما هنوز باورمان نیامده، باز هم مىترسیم. بسیارى از افراد هستند تا چراغ خاموش مىشود، مىترسند، بابا از این آجر كه چیزى در نمىآید، بابا این آجر را روى هم چسبیده، چه چراغ روشن باشد و چه نباشد، ولى تا چراغ خاموش شد مىترسد، علم دارى كه چراغ روشن باشد و خاموش باشد تأثیرى در ساختمان ندارد اما آدم مىترسد، خلاصهاش اینكه علم با یقین فرق مىكند. بیل همهاش آهن است، آن سر بیل سفید است، آخرهاى بیل سیاه است. چرا؟ چون آن سر بیل با خاك درگیرى دارد و تلاش مىكند، براق است، آن آخرهاى بیل، بالاهاى بیل، چون تماسى با خاك ندارد، همانطور سیاه و زنگ زده باقى مىماند. اگر انسان به علمش عمل كرد مثل سر بیل براق مىشود، اگر انسان، . . ، مرده شور، اول آن هم مىترسید اما هى مرده شست، هى مرده شست، شست و شست و شست، تا كم كم برایش یقین شد. بیل همهاش آهن است، اما آن سر بیل اینقدر با خاك تماس گرفته است تا براق شد. كسانى كه به علمشان عمل كردند، به درجه یقین مىرسند.
رهبران ما معصوم هستند و اصولاً اگر پیغمبر لغزش داشته باشد و معصوم نباشد، نه مىتواند مربى خوبى باشد براى ما و نه حرفش در ما اثر دارد و نه ما اطمینان به او داریم، براى اینكه اگر یك اشتباه بكند در زبانش، مىگوییم خوب پیغمبرى كه یك جمله در زبانش اشتباه كرد، شاید در فكرش هم اشتباه بكند، سلب اطمینان مىشود و قرآن مىگوید «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ»انعام/149 حجت و پیامبرى كه از طرف خدا مىآید باید جورى باشد كه انسان، هیچ روزنه شكى، برایش نباشد.
اگر راستى این ائمه ما و پیغمبر ما اگر معصوم است، پس این مناجاتها براى چى است؟ خدایا ما را بیامرز، خدایا ما را بیامرز. آقا یك سوالى مىكنم، شما در یك اتاقى كه یك نفر نشسته و نگاه مىكند، اگر خواسته باشى دراز بكشى، عذرخواهى مىكنى یا نه؟ خوابیدن گناه است، گناه نیست، ولى در عین حال عذرخواهى مىكنى، چرا؟ چون آن طرف. . . چون مىبیند شما را، شما شرمنده هستى كه روبه رویش بخوابى، با اینكه خوابیدن گناه نیست اما چون براى آن مقام حضورى قائل هستى، او را ناظر مىبینى، شرمنده هستید. پیغمبر در هر حال خدا را ناظر مىدید و لذا وقتى مىخواست پایش را دراز كند مثل اینكه خجالت مىكشید. كارهایى را هم كه گناه نیست، چون او مقامى را براى خدا قائل بود، احساس شرمندگى مىكرد. بنابراین دعا مىكرد، علاوه بر این كه خدا دعا كردن عبادت است. یكى از مسائل مسئله عصمت است. حالا، چون ایام، ایامى است كه جلسه بیستم است و احتمالاً با بیستم ماه رمضان هم مقارن بشود برنامه ما این مقدارى درباره قرآن كه هم مناسب با بحث نبوت است، چون معجزه پیغمبر ما، معجزه نبى ما قرآن است و درسهایى كه از قرآن میتوانیم بگیریم، یكى از امتیازات انبیاء ما این است كه در دعوت خود نقطه ابهامى ندارند.
9- در دعوت خود نقطه ابهامى ندارند. اینها مربوط به مكتب است.
10- براساس اكراه نیست. شعار پیغمبر این است كه «لا إِكْراهَ فِی الدِّین» بقره/256، دهم، «لا إِكْراهَ فِی الدِّین» مكر و حیله ندارند. تملق در زندگى انبیاء نیست. وعده به مادیات نمىدهند، نمىگوید: بگذار من رئیس جمهور بشوم، عوضش تو را هم نخست وزیر مىكنم، تو بیا كمك كن پست را بگیریم، بالاخره تقسیم مىكنیم. آخر بعضىها شیر را در پستان تقسیم مىكنند، یعنى قبل از آنكه بدوشند، یك گاوبندى هایى قبلاً مىكنند، این حرفها نیست، تملق نیست. وعده به مادیات نیست و مسئله دیگر، از صفر شروع مىكنند. از صفر شروع كردند و از همه مهمتر اینكه هر چه باد بیشتر به پرچم انبیاء بخورد و هرچه عزیزتر بشوند، عبودیتشان بیشتر مىشود. پیغمبر ما در اوج عظمت كه قرار مىگیرد، تازه به مسلمانها و به پیروانش نمىگوید كه بگویید جاوید محمد، مىگوید «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ». آقاى خمینى در اوج عزت كه مىرسد، مىگوید من دست بقالها را هم مىبوسم، من دست همه را مىبوسم، من طلبهاى هستم، هر چى عزیزتر مىشود، این ما هستیم كه ضعیف هستیم اسكناس هزارى صدا نمىكند. مردان خدا هر چه اوج بگیرند، هر چه عظمت پیدا كنند، عبودیتشان بیشتر مىشود.
بقدرى پیامبر رابطه و نیایشهاى شبى داشت كه خدا در قرآن مىگوید «طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى» طه/2-1 چرا اینقدر روز خودت را به مشقت مىاندازى و چقدر شب نیایش مىكنى، مقدارى بخواب. دستور آمد به پیغمبر كه یك خورده استراحت كن و آنوقت روز هم كمتر فعالیت كن. با همه فعالیتش فقط «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» قرآن هم كه مىخواهد تعریف حضرت ایوب(علیه السلام) را بكند «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» ص/44. اینها خصوصیات یك رهبر آسمانى است كه هر یكیاش با رهبران دنیایى و نوابغ مسلمین خیلى فرق مىكند.
و السلام علیكم و رحمة الله و بركاته