پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

تاريخ پخش :: 1358/5/21 نبوت -1، نیاز به پیامبران

بايگاني سالانه - 1358



قابل توجه کاربران محترم:
برنامه درسهایی از قرآن، پس از ضبط پیاده می شود و به جهت حفظ امانت، متن کامل آن در سایت قرار می گیرد، اما همواره بخش هایی از برنامه به جهت محدودیت زمان و رعایت حال مخاطبان، از تلویزیون پخش نمی گردد، آنچه به عنوان برنامه ی درسهایی از قرآن قابل استناد است، آن چیزی است که از تلویزیون پخش می گردد و در فایل صوتی برنامه قابل دسترسی می باشد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله على سیدنا و نبینا محمد و على اهل بیته و لعنة الله على اعدائهم اجمعین.
در سلسله درس‏ها و بحث‏هاى اصول عقاید در سطح متوسط رسیدیم به بحث نبوت كه ظاهراً بیستمین بحثمان است، اینكه ما بحث‏ها را فشرده مى‏گوییم، مى‏خواهیم تا سى جلسه همه اصول عقاید را یك نگاهى به آن بكنیم وگرنه هر یك از اینها حرف دارد و بحث‏هاى مفصل و عمیقى به دنبال دارد، لكن ما چون مى‏خواهیم بحثمان عمومى باشد و در سطحى باشد كه براى عموم مفید باشد و ضمناً سى جلسه بیشتر نشود، فشرده بحث مى‏كنیم. بحث نبوت، تا اینجا رسیدیم كه بشر امروز راه زندگى را پیدا نكرده است، سود و زیان واقعى آن را تشخیص نداده است. در شناخت عدالت اجتماعى هر كسى راهى عرضه مى‏كند و همه هم مى‏گویند راه من راه درستى است و همه هم سرشان به سنگ مى‏خورد و همه هم به قانون خودشان تبصره مى‏زنند و هر روز به پشیمانى و اشتباه خودشان پى مى‏برند. بشر امروز راه را پیدا نكرده است، علم و صنعت پیش رفته است، دنیا ماده را كشف كرده است، خودش را گم كرده است، روز به روز علم پیش مى‏رود ولى آمار جنایت كم نمى‏شود. بشر دیروز اگر دزدى مى‏كرد، در جزئیات دزدى مى‏كرد، حالا كه علم و صنعت پیشرفته است، ببینیم دزدى در چى است، قدیم اگر یك گیوه را مى‏دادیم به یك گیوه دوز، مى‏گفتیم كنار گیوه را بدوز، كوكها را باید ریزه بزند، این مى‏دزدید و كوكها را درشت مى‏زد، دزدى در چهارتا كوك بود اما الان كه علم و صنعت پیشرفته است، قناعت نمى‏شود به چهار تا كوك كه انسان بدزدد، دنیاى شیمى هى پیشرفته، خوب كه علم شیمى پیش رفت، اگر كنار پیشرفت شیمى، ایمان، تقوا نباشد از همین مواد شیمیایى هروئین مى‏سازد براى سقوط جامعه. دنیاى فیزیك پیش رفته، پیش رفته، برق را در اختیار خودش آورده، اما مى‏شود از همین برقى كه به خدمت انسان آورده است، اگر در كنار این علم و اخلاق و تقوا نباشد، مى‏شود خطرناك‏ترین كارها را كرد، پس با پیشرفت علم و صنعت، هرچى تندتر برویم نیاز به ترمز قویترى، نیاز به تقواى بیشترى، البته تقوا را به ترمز معنا كردن شاید درست نباشد، اجمالاً بشر امروز احساس نیاز به ایمان بیشتر مى‏كند، این از یك طرف.
از طرف دیگر ما وقتى مى‏دانیم خدا ما را آفریده است، از آفریدن ما هم هدف داشته است، این هدفش را باید اعلام كند و نبوت یعنى راهى كه هدف خدا را به ما اعلام مى‏كند، تمام شد و رفت، یكبار دیگر این را تكرار كنم، خدا ما را آفریده، از آفریدن ما هم هدف داشته است، این هدفى كه دارد باید به ما اعلام كند و نبوت یعنى راهى كه خداوند هدف خودش را به بشر اعلام مى‏كند.
سه تا مقدمه خیلى آسان، آن بشر را آفریده، از آفرینش بشر هدف داشته، این دو مقدمه، قطعى و نبوت یعنى راه اعلام هدف، این هدفى كه داشته است باید به بشر اعلام كند. دین یعنى آدرس، آدرسى كه خداوند توسط انبیاء به بشر اعلام كرده است. خوب، یك مكتب وقتى مى‏تواند پیروز شود كه مردم رهبر را مقدس بدانند و به آن عشق بورزند، مكتب را هم مكتب الهى و آسمانى بدانند. مكتب مردمى نمى‏تواند براى مردم مقدس باشد، مكتب الهى و رهبر الهى و امید به پیروزى و یكى هم داشتن یك نیروى درونى، ضامن اجرا كه من ولو هیچ پلیسى و هیچ قدرتى بالاى سرم نباشد، خودم از درون این احساس را داشته باشم. راننده تاكسى شب مى‏رود خانه و در صندوق عقب ماشین را باز مى‏كند و مى‏بیند از یكى از این مسافرین چمدانى در صندوق عقب باقى مانده است، فراموش كرده ببرد. چمدان را باز مى‏كند و مى‏بیند هفتاد هزار تومان پول نقد در آن هست، پول را مى‏آورد و تحویل پلیس مى‏دهد، آن آقاى مسافر هم نود درصد احتمال مى‏دهد كه پولش از بین رفته است ولى براى ده درصدش مى‏آید و اعلام مى‏كند به پلیس كه بله ما یك چمدانى با چنان نشانى گم كرده‏ایم، مى‏بیند بله، همان وقتى كه مى‏آید به پلیس اعلام كند، مى‏بیند آن آقاى راننده تاكسى محترم هم آمده و پول را پس مى‏دهد. پلیس با این یك مصاحبه مى‏كند، مى‏گوید چه نیروى باعث شد كه تو هفتاد هزار تومان پول دستت آمد آوردى و پس دادى و با آنكه آقاى مسافر شماره تاكسى تو را بر نداشته بود و نمى‏دانست. گفت بله، من هفتاد هزار تومان را كه برداشتم، فكر كردم موكتهاى خانه‏ام را مى‏توانم قالى كنم و مى‏توانم یك طبقه خانه‏ام را دو طبقه كنم و مى‏توانم، مثلاً فرض كنید فرم لباس و ماشینم را عوض كنم اما حساب كردم مسئله ایمان جلوى من را گرفت، مسئله ترس از خدا، حساب كردم دنیا ابتدا و آخرش محدود است ولى رضاى خدا بى حد است، حساب كردم بنده اول اینكه الانى كه پول گیرم نیامده و در سطح ساده زندگى مى‏كنم روى زیلو مى‏نشینم و زیر پاى من زیلو و نخ است، فوقش من نخ‏هاى خانه را مبدل كردم به قالى و قالى پشم است و آیا درست است كه من با یك عمل خلاف، با یك خیانت حركت كنم تا حركت از نخ به سوى پشم و این است ثمره انسانیت، من آفریده شده‏ام كه از مال مردم كه زحمتى كشیده‏اند و ده تومان، ده تومان پولى تهیه كرده است تا این هفتاد هزار تومان را، بیچاره مى‏خواسته خانه‏اى بخرد مثلاً، آنوقت بنده از این بربایم پول را، من هیچ نیرویى و هیچ محركى نتوانسته بیاورد اینجا جزء اینكه ایمان به خدا، ایمان به خدا اگر بود ما هیچ نیازى به این همه كنترل و ضامن هم نداشتیم، الان با وجود افراد رقیب و مراقب، باز هم اگر رقیب و مراقب من آن خودش دزد بود باید چكار كرد؟
قانون نمى‏تواند جاى ایمان را بگیرد، یك چاهى كه خشك است، شما نمى‏تواند با سطل آب بریزى در آن، یك باد به آن بخورد خشك مى‏شود، چاه باید خودش آب داشته باشد. چاه خشك را با سطل آب نمى‏شود آب به آن داد، انسانى كه ایمانى به مبدأ و معاد ندارد، با قانون و با شعار نمى‏شود ساختش، باید از درون خودش وصل به یك قدرتى باشد، وصل به یك مبدأى باشد، خوف و تقوایى داشته باشد، از این بگذریم.
درباره امتیاز برنامه‏هاى انبیاء صحبت مى‏كردیم، چند تا از آنها را گفتیم. سه تا را، امتیاز قانون انبیاء، امتیاز اول - مساوات در برابر قانون، یعنى حق وتو و ابرقدرتى مطرح نیست. شخص رسول الله در مقابل قانون همانطور است كه یك مسلمان عادى است.
امتیاز دوم - كنترل عمل. گفتیم قوانین بشرى عمل را كنترل مى‏كند، مسئله ایمان و مذهب هم عمل را كنترل مى‏كند و هم صفت را.
سوم - مسئله قداست و اما چهارم - تحت عنوان امتیاز مكتب انبیاء.
امتیاز مكتب انبیاء - 1 - مساوات در برابر قانون. 2 - كنترل عمل و صفت. 3 - قداست. 4 - مسئله قاطعیت.
مصلحان ممكن است یك طرح اصلاحى بدهد اما خودش هم از آینده خبر نداشته باشد. مى‏گوید فعلاً ملت را به این سمت مى‏بریم تا ببینیم عاقبت چى مى‏شود. قاطعیت، چون فرمان از علم بى نهایت است، چون دستور از خدایى است كه داراى علم بى نهایت است، هیچ شك و سهوى هم نمى‏كند، قاطعیت، دو پهلو حرف نمى‏زند یكجورى حرف نمى‏زند كه حالا ببینیم، آن بچه را خوشحال كنیم، قشنگ راهش روشن است، مومن به خدا هم همینطور است. آقازاده، یك جمله یادگارى برایتان بگویم، این جمله را یكى از بزرگان به من گفت، فرمود خدا هم یكتاست و هم به قول امیرالمومنین سریع الرضاست، زود راضى مى‏شود، خدا هم یكى است و هم زود راضى مى‏شود، خلق هم خیلى هستند و هم خیلى توقع دارند، چه جمله قشنگى! خدا هم یكى است و هم زود راضى مى‏شود، مردم هم خیلى هستند و هم هر كدام خیلى توقع دارند، بنابراین اگر بناست كسى را راضى كنیم، یكى را راضى كنیم كه زود هم راضى مى‏شود، هر جورى كه راه بروى. . . قصه آن ملّا را شنیده اید كه سوار الاغش شد خودش و بچه‏اش دو تا سوار شدند، عده‏اى گفتند چه بى انصاف دو نفر سوار شدند، دو تا پیاده شدند، گفتند چه آدم‏هاى احمقى، الاغ خالى مى‏رود و این دو تا هم پیاده مى‏روند. پدر سوار شد و پسر پیاده شد، گفتند چه پدر بى انصافى بچه كوچولو را مى‏دواند. پسر را سوار كرد و خودش پیاده رفت، گفتند چه پسر بى ادبى! هر جورى راه بروى یك كسى حرف مى‏زند.
قاطعیت، یعنى ببینید خدا چه مى‏گوید، همان را انجام دهید، نظیر قاطعیتى كه امام و رهبر انقلاب داشت. یك كلمه از اول فرمود، هفده سال پیش از این، همینطور هى گفت، هى گفت، اخیراً هم هى اصرار مى‏كرد، شاه باید برود، نه یك كلمه كم و نه یك كلمه زیاد، قاطعیت. هر چه به آن گفتند، هر جورى به آن گفتند، فرمود حكم خدا همین است، باید این قانون برطرف شود، باید آن قانون بشود، حالا دیر است و حالا زود است و همچین كنیم و همچین كنیم، ندارد. آقا مى‏كُشند، مى‏زنند، مى‏شكنند، نمى‏شود، مى‏شود، قاطعیت، «لَكُمْ دینُكُمْ وَ لِیَ دینِ» كافرون/6. آمدند پهلوى پیغمبر گفتند آقا یك خورده شل بگیر، بالاخره شما كار به بت‏هاى ما نداشته باش، ما هم یكخورده، فرمود: این حرفها نیست «لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ لَكُمْ دینُكُمْ وَ لِیَ دینِ» كافرون/6-2 قاطعیت و دودوزه بازى نكردن. هر رهبرى را غیر از رهبران الهى حساب كنید مى‏بینید قاطعیت ندارند.
پنجم - واقع بینى، مكتب انبیاء چون از وحى است، چون از علم بى نهایت است واقع را مى‏گوید، محیط زده نیست، محیط، محیط زدگى، فامیل زدگى، فقر، غنا، ترس، شكست، احساسات، هیچى در قانون اثر ندارد. قانون‏هاى بشر واقع بینانه نیست.
6- جامعیت، چون سعادت بشر را در نظر گرفته است، چون وحى به سعادت بشر نظر دارد و بشر داراى همه نوع نیازهایى است، برنامه‏هاى انبیاء جامعیت دارد، یعنى هم برنامه هاش هم جنبه مادى دارد و هم جنبه معنوى، اصلش با هم است، از هم جدا نیست. شما هر جور حساب كنید از عبادت هست در عین حال سیاست هم هست. مكتب اسلام هم پادگان نظامى بود و هم هم مجلس شورا بود، هم مجالس تعلیم و تربیت بود، هم سالن اجتماعات بود، هم عبادت دسته جمعى بود، مانور بود، حاضر غایب بود، یك حاضر غایب طبیعى، فلانى چند روز است نمى‏آید مسجد، فلانى چند روز است مى‏آید مسجد، الى‏الاخر، برنامه‏هاى اسلام جامعیت دارد به حزء چند تا كتابى كه، براى نماز و روزه و اینها هست، بیشتر كتابهاى فقهى ما مربوط به حقوق و مربوط به حدود و مربوط به سیاست و مربوط به به برنامه‏هاى اجتماعى و اینها، اینطور نیست كه فقط دیدش، یك دید باشد، فقط دید شكمى، فقط دید اقتصادى و یا فقط دید شهوى، جامعیت از امتیازات برنامه هاى اسلام است.
قانونى را شما پیدا نمى‏كنى مگر اینكه كلیاتش در اسلام هست. یك وقتى یك كسى آمد و به من گفت كه شما كه مى‏گویید همه چیزى در اسلام هست، كجاى قرآن گفته كه به چراغ‏ها كه رسیدى، اگر چراغ قرمز بود، بایست. گفتم مسئله چراغ قرمز و چراغ سبز كه مطرح نیست. یك جمله كه امیرالمومنین مى‏فرماید «وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ»(نهج‏البلاغه، نامه‏47) این یك قانونى است كه منظم باشید، منظم بودن به این است كه دو دقیقه این طرفى‏ها بیایند و بروند و دو دقیقه آنطرفى‏ها بیایند و بروند، دیگر حالا چراغ قرمز نمى‏خواهیم بگوییم هست، هر نیازى كه بشر دارد، جزئى و یا كلیش، قصه ثموره را برایتان گفتم، او بخاطر اینكه بدون اجازه وارد خانه مردم مى‏شد، ضرر مى‏رساند، ممكن است یك كسى با ساختمانش ضرر برساند، ممكن است یك كسى با چاه عمیقى كه مى‏زند، ضرر بزند و چاه عمیق همسایه را خشك بكند، قانون كلى در اسلام هست كه(لا ضرر و لا ضرار) حالا این یك موردش مسئله درخت بوده كه بى اجازه از خانه مردم مى‏رفته به سراغ درختش و هر چه صاحبخانه مى‏گفت یا الله بگو، مى‏گفت: نمى‏خواهم یا الله بگویم، سرزده وارد مى‏شد، پیغمبر فرمود: درختش را بِكن و دور انداز، كه حرف گوش نمى‏دهد، یك موردش آن است و یك مورد دیگر هم ممكن است ساختمان باشد، یك مورد دیگر هم باید چاه عمیقى باشد كه، چاه عمیق را خشك كند، یك موردش هم ممكن است، هزار مورد داشته باشد.
یك كلیاتى در اسلام داریم، جامع كه تمام نیازهاى ما را جبران مى‏كند. یك سیلى زدن را شما حساب كن، جزئى، سیلى مى‏زنى و جایش سرخ مى‏شود، یك حكمى دارد، جایش كبود شود یك حكمى دارد، جایش سیاه شد یك حكمى دارد.
7- اخلاص، شعار همه انبیاء این بود كه «إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ» من مزدى از شماها نمى‏خواهم. در سوره شعرا، آیه 109، 127، 145، 164، 180، از قول حضرت نوح، حضرت هود، حضرت صالح، حضرت لوط، حضرت شعیب(علیهم السلام)، از قول اینها نقل مى‏كند كه همه آنها شعارهایشان این بود «إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ».
8- این مسئله كه مربوط به شخص پیامبر است و نه مكتب، مسئله عصمت است، در عصمت یك خورده صحبت كنیم. عصمت یعنى، نه گناه كند، بالاتر بگوییم، بلكه به فكر گناه هم نباشد، این معناى عصمت است. پیامبر باید معصوم باشد، نه گناه كند و فكر گناه را هم نكند. مگر مى‏شود؟ بله كه مى‏شود، خود شما هم معصوم هستید در بعضى از گناه‏ها، یكى از گناه‏ها خودكشى است، خیلى از شماها تا حالا خودكشى نكرده‏اید، فكر خودكشى را هم نكرده‏اید، آدم برود بالاى مناره، خودش را از مغز بیندازد پائین، یكى از گناهان است این كار را نكرده‏اید. انسان لخت مادر زاد بشود و بدود در خیابان، این گناه را تا حالا هیچ كدام از ماها نكرده‏ایم و فكرش را هم نكرده‏ایم، چون زشتیش روشن است.
یك سرى گناه‏ها را كه زشتیش روشن است و یا خطرش مسلم است، ما هرگز به دورش نمى‏رویم، بله، منتهی یك سرى از گناه‏ها را آنطورى كه باید باور كنیم، باورمان نیامده است و لذا مرتکب مى‏شویم، انسان در هر كجا كه باورش آمد، مرتکب به گناه نمى‏شود. شما باورت آمده است كه خودكشى چقدر بد است، باورت آمده است كه وقتى مى‏روى سر مناره و گلدسته مى‏خواهى خودت را پرت كنى، ناه به این پائین مى‏كنى، مى‏بینى صد متر است، باورت مى‏آید خطر. یك پزشك باورش مى‏آید میكروب، هرگز آب آلوده نمى‏خورد. ولى من و شما گناهان را یك سرى را باورمان نیامده است، حالا درباره باور یك مثالى داریم از امام، رهبر انقلاب، مثال را برایتان بزنم، ایشان یك وقتى یك نصیحتى كه مى‏فرمودند، اینطور فرموده بودند كه فرموده بودند علم داریم و یقین،
فرق بین علم و یقین چیست؟ یك مثال، مرده دندان مى‏گیرد؟ نه. لگد مى‏زند؟ نه. مشت مى‏زند؟ نه. كدامهاى شما حاضر هستید كه در یك اتاق خالى و با یك مرده تا صبح بخوابید؟ حاضر نیستید. چرا؟ دندان نمى‏گیرد و لگد نمى‏زند، مشت نمى‏زند، علم دارید كه مرده كارى با شما ندارد اما باز هم مى‏ترسید، چون هنوز علمتان یقین نشده، اما مرده شور، مرده شور را اگر بگویند پهلوى مرده بخواب، شكمش را مى‏گذارد روى شكم مرده و مى‏خوابد تا فردا، چطور مرده شور نمى‏ترسد و ما مى‏ترسیم. داریم هر دوى ما مى‏بینیم كه كارى به ما ندارد، ما علم داریم، اما مرده شور یقین دارد. وقتى آدم باورش آمد، ما مى‏گوییم مرده كارى با ما ندارد اما هنوز باورمان نیامده، باز هم مى‏ترسیم. بسیارى از افراد هستند تا چراغ خاموش مى‏شود، مى‏ترسند، بابا از این آجر كه چیزى در نمى‏آید، بابا این آجر را روى هم چسبیده، چه چراغ روشن باشد و چه نباشد، ولى تا چراغ خاموش شد مى‏ترسد، علم دارى كه چراغ روشن باشد و خاموش باشد تأثیرى در ساختمان ندارد اما آدم مى‏ترسد، خلاصه‏اش اینكه علم با یقین فرق مى‏كند. بیل همه‏اش آهن است، آن سر بیل سفید است، آخرهاى بیل سیاه است. چرا؟ چون آن سر بیل با خاك درگیرى دارد و تلاش مى‏كند، براق است، آن آخرهاى بیل، بالاهاى بیل، چون تماسى با خاك ندارد، همانطور سیاه و زنگ زده باقى مى‏ماند. اگر انسان به علمش عمل كرد مثل سر بیل براق مى‏شود، اگر انسان، . . ، مرده شور، اول آن هم مى‏ترسید اما هى مرده شست، هى مرده شست، شست و شست و شست، تا كم كم برایش یقین شد. بیل همه‏اش آهن است، اما آن سر بیل اینقدر با خاك تماس گرفته است تا براق شد. كسانى كه به علمشان عمل كردند، به درجه یقین مى‏رسند.
رهبران ما معصوم هستند و اصولاً اگر پیغمبر لغزش داشته باشد و معصوم نباشد، نه مى‏تواند مربى خوبى باشد براى ما و نه حرفش در ما اثر دارد و نه ما اطمینان به او داریم، براى اینكه اگر یك اشتباه بكند در زبانش، مى‏گوییم خوب پیغمبرى كه یك جمله در زبانش اشتباه كرد، شاید در فكرش هم اشتباه بكند، سلب اطمینان مى‏شود و قرآن مى‏گوید «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ»انعام/149 حجت و پیامبرى كه از طرف خدا مى‏آید باید جورى باشد كه انسان، هیچ روزنه شكى، برایش نباشد.
اگر راستى این ائمه ما و پیغمبر ما اگر معصوم است، پس این مناجات‏ها براى چى است؟ خدایا ما را بیامرز، خدایا ما را بیامرز. آقا یك سوالى مى‏كنم، شما در یك اتاقى كه یك نفر نشسته و نگاه مى‏كند، اگر خواسته باشى دراز بكشى، عذرخواهى مى‏كنى یا نه؟ خوابیدن گناه است، گناه نیست، ولى در عین حال عذرخواهى مى‏كنى، چرا؟ چون آن طرف. . . چون مى‏بیند شما را، شما شرمنده هستى كه روبه رویش بخوابى، با اینكه خوابیدن گناه نیست اما چون براى آن مقام حضورى قائل هستى، او را ناظر مى‏بینى، شرمنده هستید. پیغمبر در هر حال خدا را ناظر مى‏دید و لذا وقتى مى‏خواست پایش را دراز كند مثل اینكه خجالت مى‏كشید. كارهایى را هم كه گناه نیست، چون او مقامى را براى خدا قائل بود، احساس شرمندگى مى‏كرد. بنابراین دعا مى‏كرد، علاوه بر این كه خدا دعا كردن عبادت است. یكى از مسائل مسئله عصمت است. حالا، چون ایام، ایامى است كه جلسه بیستم است و احتمالاً با بیستم ماه رمضان هم مقارن بشود برنامه ما این مقدارى درباره قرآن كه هم مناسب با بحث نبوت است، چون معجزه پیغمبر ما، معجزه نبى ما قرآن است و درسهایى كه از قرآن می‌توانیم بگیریم، یكى از امتیازات انبیاء ما این است كه در دعوت خود نقطه ابهامى ندارند.
9- در دعوت خود نقطه ابهامى ندارند. اینها مربوط به مكتب است.
10- براساس اكراه نیست. شعار پیغمبر این است كه «لا إِكْراهَ فِی الدِّین» بقره/256، دهم، «لا إِكْراهَ فِی الدِّین» مكر و حیله ندارند. تملق در زندگى انبیاء نیست. وعده به مادیات نمى‏دهند، نمى‏گوید: بگذار من رئیس جمهور بشوم، عوضش تو را هم نخست وزیر مى‏كنم، تو بیا كمك كن پست را بگیریم، بالاخره تقسیم مى‏كنیم. آخر بعضى‏ها شیر را در پستان تقسیم مى‏كنند، یعنى قبل از آنكه بدوشند، یك گاوبندى هایى قبلاً مى‏كنند، این حرفها نیست، تملق نیست. وعده به مادیات نیست و مسئله دیگر، از صفر شروع مى‏كنند. از صفر شروع كردند و از همه مهمتر اینكه هر چه باد بیشتر به پرچم انبیاء بخورد و هرچه عزیزتر بشوند، عبودیتشان بیشتر مى‏شود. پیغمبر ما در اوج عظمت كه قرار مى‏گیرد، تازه به مسلمانها و به پیروانش نمى‏گوید كه بگویید جاوید محمد، مى‏گوید «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ». آقاى خمینى در اوج عزت كه مى‏رسد، مى‏گوید من دست بقال‏ها را هم مى‏بوسم، من دست همه را مى‏بوسم، من طلبه‏اى هستم، هر چى عزیزتر مى‏شود، این ما هستیم كه ضعیف هستیم اسكناس هزارى صدا نمى‏كند. مردان خدا هر چه اوج بگیرند، هر چه عظمت پیدا كنند، عبودیتشان بیشتر مى‏شود.
بقدرى پیامبر رابطه و نیایش‏هاى شبى داشت كه خدا در قرآن مى‏گوید «طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏» طه/2-1 چرا اینقدر روز خودت را به مشقت مى‏اندازى و چقدر شب نیایش مى‏كنى، مقدارى بخواب. دستور آمد به پیغمبر كه یك خورده استراحت كن و آنوقت روز هم كمتر فعالیت كن. با همه فعالیتش فقط «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» قرآن هم كه مى‏خواهد تعریف حضرت ایوب(علیه السلام) را بكند «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» ص/44. اینها خصوصیات یك رهبر آسمانى است كه هر یكی‌اش با رهبران دنیایى و نوابغ مسلمین خیلى فرق مى‏كند.
و السلام علیكم و رحمة الله و بركاته

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group