پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

تاريخ پخش :: 1358/5/20 عدالت اجتماعی

بايگاني سالانه - 1358



قابل توجه کاربران محترم:
برنامه درسهایی از قرآن، پس از ضبط پیاده می شود و به جهت حفظ امانت، متن کامل آن در سایت قرار می گیرد، اما همواره بخش هایی از برنامه به جهت محدودیت زمان و رعایت حال مخاطبان، از تلویزیون پخش نمی گردد، آنچه به عنوان برنامه ی درسهایی از قرآن قابل استناد است، آن چیزی است که از تلویزیون پخش می گردد و در فایل صوتی برنامه قابل دسترسی می باشد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله على سیدنا و نبینا محمد و على اهل بیته و لعنة الله على اعدائهم اجمعین.
مقدارى در رابطه با عدالت اجتماعى صحبت كردیم و قرآن مى‏فرماید حتى پیامبران را فرستادیم تا مردم خودشان قائم به عدالت بشوند، خودشان عدالت را بپا دارند و عدالت مسئله‏اى است كه اسلام خیلى روی آن تكیه كرده است، از امام جماعت، از قاضى، از شاهد و كسى كه گواه به این مسئله مى‏تواند باشد، مسئله عدالت را مطرح كرده و درباره ظلم روایات زیادى داریم كه از ظلم بپرهیزید قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّهُ ظُلُمَاتُ یَوْمِ الْقِیَامَةِ»(كافى، ج‏2، ص‏332) درباره عدالت و ظلم روایات واینها زیاد است، قرآن هم تفسیرش كرده و نهج البلاغه هم كه خیلی زیاد است.
این حدیثى كه در نشست قبل با هم داشتیم، حدیث، خیلى حدیث پر معنایى است كه گفتم حقش این است كه این حدیث را بنویسیم و در اتاقمان بزنیم، حفظ كنیم، كه چگونه وقتى یك رهبر، رهبرى را به دست مى‏گیرد، زندگیش نباید تغییر پیدا بكند، نباید به نفع خودش كار بكند. حالا، درباره عدالت اجتماعى تیرهاى دیگرى هم هست كه یكى، دو تا از آنها را مى‏گوییم و بحث را عوض مى‏كنیم، از عدالت مى‏رویم به سراغ مسئله نبوت و رهبرى. امیرالمومنین به استاندارش نامه مى‏نویسد و در ضمن نامه مى‏گوید كه اگر یك كسى اجناس و نیازهاى عمومى را دارد احتكار مى‏كند، او را بخواه و صحبت كن و خلاصه اگر دیدى كه بنا دارد كه ضرر بزند و بنا دارد كه احتكار كند، برو و به آن خشونت به كار ببر و حتى تو از طرف من كه حاكم جهان اسلام هستم مى‏توانى سختگیرى كنى به او «فَمَنْ قَارَفَ حُكْرَةً بَعْدَ نَهْیِكَ إِیَّاهُ فَنَكِّلْ بِهِ وَ عَاقِبْهُ فِی غَیْرِ إِسْرَافٍ»(نهج‏البلاغه، نامه‏53) چه بسا اینكه مى‏تواند اموال را مصادره كند و یا چه بسا به امر امام مى‏تواند قفل را بكشد، در را بشكند حتى، اگر دید كه طرف بنا دارد كه به خطر بیندازد جامعه را. ببینید چه مى‏گوید، مى‏فرماید كه به آدم محتكر اگر گفتى و حرفت را گوش نداد، خشونت به خرج بده، چرا؟ براى اینكه «ذَلِكَ بَابُ مَضَرَّةٍ لِلْعَامَّةِ»(نهج‏البلاغه، نامه‏53)، «ذَلِكَ» براى اینكه این شخص و این كارش «بَابُ مَضَرَّةٍ لِلْعَامَّةِ» «مَضَرَّةٍ لِلْعَامَّةِ» از آن چه مى‏فهمیم؟ یك قانونى است و یك اصلى است در اسلام كه هر كارى، بله مالكیت شخصى در چارچوبى كه اسلام گفته محترم است اما اگر یك كسى خواست از مالكیتش سوء استفاده كند و «مَضَرَّةٍ» و ضرر بزند به توده، ضرر بزند به عموم امت، اگر دیدید كه از مالكیتش دارد سوء استفاده مى‏كند، گرانفروشى مى‏كند، كم فروشى مى‏كند، احتكار مى‏كند، قحطى مصنوعى راه مى‏اندازد، بازار سیاه درست مى‏كند، اجناس با یك فرمى دارد بالا مى‏برد، چون «مَضَرَّةٍ لِلْعَامَّةِ» چون ضرر دارد براى عامه، تو كه استاندار من هستى، به امر من مى‏توانى در چنین شرایطى، چنین خشونتى را نشان دهى. كه این تكیه من روى جمله عدالت اجتماعى است كه اسلام رویش تكیه كرده است، ضرر براى عموم.
یا مثلاً از رسول خدا(ص) در رابطه با معصیت روایتی داریم كه «إِنَّ الْمَعْصِیَةَ إِذَا عَمِلَ بِهَا الْعَبْدُ سِرّاً لَمْ تَضُرَّ إِلَّا عَامِلَهَا فَإِذَا عَمِلَ بِهَا عَلَانِیَةً وَ لَمْ یُغَیَّرْ عَلَیْهِ أَضَرَّتْ بِالْعَامَّةِ»(ثواب‏الأعمال، ص‏261) گناه علنى، عقوبتش سختتر است، چون «أَضَرَّتْ بِالْعَامَّةِ» در تمام حدود كیفرهاى اسلامى باید گناه علنى باشد تا مثلاً اگر گفتند زنا كار را صد ضربه شلاقش مى‏زنند و یا خداى نكرده كسى كه شوهر داشته باشد یا زن داشته باشد، زنا كار باشد، سنگسارش مى‏كنند یا دست دزد را قطع مى‏كنند یا كسى كه مشروبات الكلى بخورد، هشتاد ضربه شلاقش مى‏زنند، تمام شلاقهایى كه اسلام مى‏زند، ادب‏هایى كه اسلام مى‏كند مال كسى است كه در انظار و در پیش چشم مردم گناه مى‏كند، كسى اگر مخفى گناه كرده، گرچه گناه كرده، در روز قیامت در بازپرسى خدا رو سیاه و چه بسا دچار شكنجه و جهنم هم بشود، و مى‏شود اما ادب، یعنى آبرویش در دنیا محفوظ است، اما اگر كسى خواست پرده حیا را بِدرد، پیش چشم مردم دارد گناه مى‏كند، در گناهانى كه پیش چشم مردم است باید فلك شود و باید در فلكه شهر و روبه روى جمعیت هم گاهى شلاق بخورد براى اینكه «مَضَرَّةٍ لِلْعَامَّةِ» رو به روى چشم گناه كرده، رو به روى چشم هم باید دب شود.
اگر جانى حیا دارد و در ملاء عام گناه نكرد، گرچه جهنمش محفوظ است ولى چون او حیا كرده ما هم آبروى او را حفظ مى‏كنیم، اسلام هم آبروى او را حفظ مى‏كند، اما اگر یك كسى، جوانى، پرده حیا را درید و در ملاء عام و پیش چشم مردم گناه كرد، البته باید پیش چشم مردم هم ادب بشود. بسیار خوب، این تك جمله‏هایى در مورد عدالت اجتماعى و اكنون وارد بحث نبوت مى‏شویم. نبوت و رهبرى.
اصولاً در بحث نبوت چند تا اصل است كه به طور فشرده باید مطرح كنیم. نبوت: نیاز به رهبر آسمانى است. در این جلسه هجدهم كه بحث نبوت را مى‏گوییم از قرآن اینطور كه استفاده مى‏شود، درباره اصل نبوت آیات زیادى است اما یك آیه این است كه نبوت و رسالت یك سنت قطعى است، یعنى یك روش قطعى است، یعنى اینطور نیست كه خداوند براى یك گروهى پیامبر بفرستد و براى دیگران نفرستد. چون قرآن مى‏گوید: «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ» یونس/47 هر امتى رسولى دارد. هر امتى در هر قارّه‏اى و در هر زمانى پیامبرانى، پیامبرى داشته است. حالا، چرا ما نیاز به رهبر آسمانى داریم؟
علل نیاز به رهبر آسمانى:
1 - مگر ما عقل و شعور نداریم و نمى‏توانیم قانون وضع كنیم. خودمان جمع شویم و ببینیم قانون، چه جورى باید زندگى كنیم، قانون را نباید حتماً پیغمبر به ما بگوید. اول اینكه علم ما محدود است. ما قانونى كه وضع مى‏كنیم، آینده را خبر نداریم و چه بسا كه خانه‏اى مى‏سازیم و بعد معلوم می شود كه این خانه در مسیر خیابان است. چه بسیار، البته مثل زدم، خیلى از كارها را بشر چون اطلاع ندارد، نمى‏تواند قانون براى خودش وضع كند. بسیارى از غذاهایى كه مى‏خوریم بعداً معلوم مى‏شود كه این غذا براى ما خوب نبوده است علم ما محدود است.
2- علم ما دچار خطا، سهل مى‏شود، مسئولیت ندارد. 3- مسئله سومى كه نمى‏گذارد انسان قانونش، قانون خوبى باشد، طوفان غرائز. همه شما مى‏دانید شیشه شكستن بد است ولى در خانه یك وقتى دعوا مى‏كنید و مى‏زنید شیشه‏ها را مى‏شكانید. پیراهن خودتان را پاره كنید بد است اما غیضتان كه مى‏گیرد، پیراهنتان را پاره مى‏كنید. بسیارى از كارهاى را كه علم و عقل انسان مى‏داند بد است اما وقتى ناراحت شد، وقت شهوت، وقت غضب، وقت‏ ترس، وقتى كسى نگاهش به پول خورد، بسیارى از جنایتكارها كه جنایت مى‏كنند مى‏دانند كه جنایت بد است اما اگر جنایت نكنند پول نمى‏گیرند، چون پول مى‏بینند و نگاهشان به پول مى‏خورد، علاقه به پول باعث مى‏شود كه جنایت را بكنند بنابراین نمى‏شود گفت آقا ایشان باسواد است، بله ایشان باسواد است ولى با همین سوادش، گول پول را مى‏خورد پس بنابراین غرایز.
4- مسئله چهارم هم نارسایى وجدان، مى‏شود بگوییم هر كسى روى وجدانش عمل كند، یك مثال بزنم، داداش هر كارى وجداناً خوب است، بكن و هر كارى را كه وجداناً خوب نیست، نكن، دیگر نیازى به پیغمبر نیست. نمى‏توانیم این حرف را بزنیم، چون رو وجدان فایده ندارد یعنى نارساست، نارس است، كوتاه است، چطور؟ در صف اول یك كسى كه سیگار روشن مى‏كند، تا مى‏رود سیگار را بكشد، پس مى‏زند، چون طبعش با دود موافق نیست اما هى مى‏بیند آن كشید، آن كشید، این كشید، آن هم یك خورده مى‏كشد، دفعه دوم، دفعه سوم، آنقدر مى‏بیند كشیدن را و آنقدر یكی یكی مى‏كشد تا كم كم طبعش با سیگار، پس همین وجدانى كه مى‏گفت سیگار خوب نیست، در اثر تكرار سیگار خوب مى‏شود. دفعه اول كه شما سخنرانى كه میكنى ناراحت هستى و ضربان قلبت مى‏رود بالا، خیس عرق مى‏شوى ولى آنقدر سخنرانى، سخنرانى مى‏كنى كه دیگر ممكن است خواب هم باشی سخنرانى كنى. یعنى وقتى یك چیزى تكرار شد دیگر آن حالت اضطراب. دفعه اول كه آدم پشت فرمان مى‏نشیند، همه‏اش مى‏گوید یك خورده احتیاط آدم سالم‏تر است و بله بلد نیستى، یك خورده كه رانندگى بلد شد، گاز مى‏دهد، بنابراین به وجدانها هم نمى‏شود تكیه كرد.
مى‏گوییم آقا هر كارى خوب است مى‏كنیم، وجدان چه كسى؟ بسیارى از غذاها را طبع شما نمى‏پسندد، وجدان كس دیگر، . . . ، بسیارى از فرم لباسها، فرم حرفها، فرم كارها، خیلى از فرمهایى كه وجدان كس دیگر نمى‏پسندد ولى وجدان كسى دیگرى مى‏پسندد. مسئله دیگر اینكه یك كسى بگوید تربیت خانوادگى خوب است دیگر، ما چه نیازى به پیغمبرى داریم. هر كسى تربیت خانوادگى داشته باشد، پسر خوبى است، دختر خوبى است، آدم خوبى است و دیگر نیازى به رهبرى انبیاء نیست. خوب مى‏گویم فرض كنید بنده مى‏خواهم تربیت خانوادگى داشته باشم. پدر و مادر من چه جور تربیتم مى‏كنند؟ آن جورى كه وجدانشان مى‏پسندد، هر كارى را باباى من وجدانش مى‏پسندد، به من مى‏گوید این كار را بكن، هر كارى را هم كه وجدان بابام نمى‏پسندد، مى‏گوید این كار را نكن. وقتى خود وجدان نارساست، تربیتى هم كه براساس وجدان هست، نارساست. من چه كارى را به بچه‏ام مى‏گویم، آقا جون این كار را بكن، آقا جون این كار را نكن. هر كارى را وجدانم مى‏پسندد مى‏گویم انجام بده و هر كارى را كه وجدانم نمى‏پسندد مى‏گویم آقازاده انجام نده. پس من وقتى وجدان خودم نارسا بود، بكن و نكن هایى هم كه به بچه‏ام مى‏گویم براساس وجدانم هست، آن هم نارساست.
5- نارسایى، تربیت خانوادگى، نارسایى تربیت خانوادگى. بشر خیلى چیزها را نمى‏داند، قانون كامل نمى‏تواند درست كند. نیاز به قانون آسمانى دارد. بشر اشتباه و خطا مى‏كند، باید قانون از منبعى باشد كه اشتباه و خطا نكند. بشر تحت تأثیر غرایز قرار مى‏گیرد باید قانون از منبعى باشد كه طوفان غرائز قانون را تغییر ندهد. وجدان و تربیت هم نارساست، گرچه گاهى وجدان و تربیت مى‏تواند خوب باشد.
6- بسیارى از واقعیت‏ها كتمان مى‏شود. گاهى وقتها علم یك چیزى را مى‏فهمد اما اگر خواسته باشد بگوید به زلف یار، قهر مى‏كند. مثلاً پزشكان مى‏فهمند كه مشروبات الكلى براى كبد، براى چشم، براى قلب، براى مغز، مى‏فهمند كه مشروبات الكلى مضر است اما اگر در جشنهاى دو هزار و پانصد ساله مى‏تواند، بگویند آقا مشروبات الكلى حرام است و ضرر دارد، لطفاً نخورید، فورى زندانش مى‏كنند و اعدامش هم مى‏كنند. بسیارى از حقیقت‏ها را به كسانى نمى‏شود گفت، باید از منبعى حرف زده شود كه هیچ ترسى در او نباشد. بله قربانگویى‏ها، انسانى كه تحت غرائز قرار مى‏گیرد، وقتى مى‏ترسد، وقتى تهدیدش مى‏كنند، خیلى حرفها را نمى‏زند و یا خیلى حرفها را مى‏زند، علىای حال باید ما یك منبعى داشته باشیم كه حرفها را بگوید و هیچ كتمان هم در آن نباشد. اگر خواسته باشیم حكم را از انسان بگیریم، انسان خیلى از حكم‏ها را مى‏فهمد ولى كتمان مى‏كنند.
در رابطه با اینكه علم ما محدود است مفصل مى‏توانم صحبت كنم ولى خوب فكر مى‏كنم شما نیاز نداشته باشید، همین مقدار، ما یك سرى بلد نیستیم بنام قوانین. . . ، و اگر هم كامل نكنیم ناقص است. دوشنبه یك كارى را مى‏كنیم و بعد سه شنبه متوجه مى‏شویم كه آخ! كار دوشنبه غلط بود. سه شنبه یك كارى را مى‏كنیم و بعد چهار شنبه مى‏فهمیم كه غلط بود، بنابراین علم محدود است، خطا مى‏كنیم، غریزه‏ها ما را تغییر مى‏دهد. وجدانمان قابل تغییر است. تربیت خانوادگى نارساست، بسیارى از واقعیت‏ها گفته نمى‏شود.
7- قانون دیگران براى من مقدس نیست. اصولاً گیرم بنده براى شما قانون وضع كردم، من چه كسى هستم كه براى شما قانون وضع كنم. شما چه كسى هستى كه براى من قانون وضع كنى. امیرالمومنین(علیه السلام) مى‏گوید: بشر تو آزاد آفریده شدى، بله قربانگوى دیگران نباش. قانون دیگران براى من ارزش ندارد. آقا طبق دستور، طبق ماده فلان از قانون فلان شما باید همچین كنید، مى‏گوید من قانون فلانی را قبول ندارم، آنهم یك نفر است مثل من. قانون خدایى مقدس است، چون خدا آفریدگار من است، سازنده من است و قانون سازنده براى من ارزش دارد، قانون دیگرى براى من نمى‏تواند مقدس باشد.
8- مسئله شك است. من خیلى شك دارم به قانونها. اول شك دارم كه از كجا من را شناخته باشند. آخه یك كسى كه براى یك كسى قانون وضع مى‏كند باید طرف را بشناسد. از كجا نیازهاى من را شناخته باشند و از كجا سعادت من را شناخته باشند، از كجا خیر خواه من باشند، به چه دلیل خیرخواه من است، شاید وقتى كه به من مى‏گوید دنیا ارزش ندارد یعنى بروم و ببینم آنطرف و گولم زده، شاید به نفع خودش قانون وضع مى‏كند، از كجا شناخته باشد، انسان هنوز موجودى است ناشناخته، از كجا ابعاد من، از كجا نیازهاى واقعى من را شناخته باشند و از كجا خیرخواه من باشند و از كجا درست گفته باشند. بنابراین من در همه اینها شك دارم و تا شك به قانون دارم، قانون مردم براى مردم ارزش ندارد.
اسلام حكومت خدا بر مردم است و نه قانون مردم بر مردم. گفتم یكبار، در آمریكا تا حالا بیش از بیست مرتبه و در بلژیك بیش از صد مرتبه قانون اساسیاش عوض شده است، این دلیل بر این است كه هى یك كارى مى‏كنند و بعد متوجه مى‏شوند كه اشتباه كرده‏اند.
9- ممكن است بفهمیم مطالبى را، ممكن است مطالبى را بفهمیم اما سالها بعد. پیغمبر اسلام مثلاً مى‏گوید گوشت خوك نخور، ما مى‏گوییم نه نیازى به قانون پیغمبر نداریم، خودمان مى‏خوریم گوشت خوك تا ببینیم بعد چى مى‏شود، مشروبات الكلى مى‏خوریم تا ببینیم چى مى‏شود. ممكن است بعد از صد سال، دویست سال، هزار سال، هزار و چهارصد سال، علم یك اسرارى را كشف كند اما پیغمبر همین مطلبى را كه ما بعد از هزار و چهار صد سال فهمیدیم، پیغمبر قبلاً گفته بود. پس كسى كه دستش به وحى بند است، زودتر مى‏فهمد، پس بنابراین هیچ مانعى ندارد هزار و چهارصد سال پیش یك دستورات نابى را اسلام گفته بود و عده‏اى هم گوش دادند، حالا افرادى كه پشت پا به مذهب زدند یك ذره یك ذره به بعضى از دستوراتش مى‏رسند. پس ممكن است كه علم بشر به جایى برسد اما چند سال تأخیر دارد. یكى از چیزهایى كه باز نیاز به پیغمبر داریم این است. اصولاً اگر رهبر نباشد، آفرینش غلط است، عجب. بله، اگر رهبر معصوم نباشد، یا پیغمبر و یا امام آفرینش مسخره مى‏شود. حالا یك بیانى مى‏كنم، ببینید بیان چگونه است. خدا هستى را براى چه كسى آفرید؟ موجودات، موجودات براى چى است؟ موجودات براى انسان است، چون قرآن مى‏گوید «خَلَقَ لَكُمْ» «سَخَّرَ لَكُمُ» یعنى همه را براى ماست، خوب ما براى چه هستیم؟ انسان براى چى هست؟ موجودات براى انسان است. انسان براى حركت و رشد است. درست است، یا باید بایستیم سر جایمان و یا باید رشد كنیم، بالاخره باید رشد كنیم. حالا حركت، براى حركت چند تا چیزى مى‏خواهد، حركت، راه مى‏خواهد. حركت، هدف مى‏خواهد. حركت وسیله مى‏خواهد. حركت، رهبر مى‏خواهد. باز در این چهار تا رهبر مهم است، چون اگر رهبر نباشد ما راه را گم مى‏كنیم، هدف را اشتباه مى‏كنیم، وسیله‏ها هم بیخود بكار مى‏رود، سوار دوچرخه و موتور مى‏شویم، سوار ماشین مى‏شویم اما چون راه را بلد نیستیم، بیخود به كار مى‏افتد. پس اگر رهبر بود، هم راه درست است و هم هدف و هم وسیله‏ها به جا مصرف مى‏شود، اگر رهبر نبود، راه گم، هدف اشتباه و وسیله‏ها هم بیجا مصرف مى‏شود، پس مهم رهبر است. موجودات براى انسان، انسان براى حركت، حركت انسان زیر سایه رهبر، پس «لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ»(المناقب، ج‏1، ص‏216) یعنى اگر رهبر نبود آفرینش، چون همه آفرینش را درست كرده است براى انسان، انسان هم آفریده شده است براى حركت، آنوقت این انسان اگر رهبر نداشته باشد چى؟ حركتش لغو است، حركتش بى جهت است، از همه گذشته یكى دیگر اینكه اصولاً در این هستى، انسان جزء این هستى هست و یا نیست؟ هست، این هستى یك راهى است كه همه دارند مى‏روند، یعنى تخم گل بنفشه مى‏رود تا برسد به گل بنفشه، تخم هندوانه مى‏رود تا برسد به هندوانه، هر موجودى در مسیر خودش دارد حركت مى‏كند و در حركتش شك و سهو و خطا هم نمى‏كند، تمام موجودات دارند حركت مى‏كنند در راه معین و بدون سهو، یكى از این موجودات هم موجودى است به نام، همینطور آن قدرتى كه همه را به حركت بى سهو و خطا رهبرى كرد، انسان را هم باید به حركتى بى سهو و خطا رهبرى كند، اگر رهبرى نكند معلوم مى‏شود كه این جزء یك وصله بى همرنگى است در تمام موجودات، همه موجودات در نظام معین و در مسیر معین در حركت معین، همه موجودات، بدون شك و سهو دارند مى‏روند و فقط انسان در حركتش مانده است، دچار شك و سهو، از این راه برود، از آن راه برود، یك بار از این راه برود و یك بار از آن راه برود، بنابراین اگر بناست این انسان جزئى از هستى باشد، خالق هستى كه براى همه هستى راه معین كرده است، براى این جزء هم باید راه بى شك و سهو معین كند و اگر معین نكند، این جزء وصله، وصله ناهمرنگ و بیخودى است نسبت به همه موجودات.
11- چرا ما وصله ناهمرنگ هستى باشیم. همه هستى راه هماهنگ و بى شك داشته باشند و فقط انسان متحیر.
12- نیاز به رهبر این است كه ما در آینده اطلاعاتى مى‏خواهیم و جزء از منبع وحى، راهى دیگر نداریم، از عالم ملكوت، از عالم غیب، از اینكه آینده من چى مى‏شود. آینده من چى مى‏شود، سرنوشت من چى مى‏شود، عكسل العمل فكر من و كار من چى است؟ چون یك سرى مسائل و یك سرى اطلاعاتى، بعد از مرگ من چه خبر مى‏شود. چون یك سرى اطلاعاتى است كه قابل تجربه نیست، قابل لمس و حس نیست، از راه غیر از وحى نمى‏توانیم پیدا كنیم، نیاز به وحى براى همین است َ «وَ یُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» بقره/151 به قول قرآن، یك چیزهایى را كه نمى‏توانیم یاد بگیریم، از راه وحى یاد بگیریم. خلاصه بحثمان این شد. بحث نبوت، در هر امتى و براى هر جمعیتى پیامبرى بوده است. آیا عقل ما كافى نیست؟ ابداً، چرا؟ محدودیم، عقل ما محدود است، خطا و شك مى‏كنیم، غرائز تحت تأثیر قرار مى‏دهند عقل و علم را، وجدان ما حال به حال مى‏شود. امسال از سیگار بدم مى‏آید ولى سال دیگر خودم رئیس سیگارى‏ها هستم. وجدان تغییر پیدا مى‏كند، تربیت خانوادگى هم همینطور. واقعیت‏ها كتمان مى‏شود اگر از راه خودمان خواسته باشیم به هم دیگر بگوییم، من كتمان مى‏كنم و نمى‏گوییم، شما یك چیزى را به من نمى‏گویى. قانون دیگران براى من ارزش ندارد، شما چه كسى هستى كه براى من قانون وضع مى‏كنى، این دوازده عامل باعث مى‏شود كه ما نیاز به یك رهبر آسمانى به نام پیغمبر داشته باشیم، این فهرست و خلاصه بحث نبوت بود.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاتة

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group