سه شنبه 4 دي 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

تاريخ پخش :: 1358/5/12 توحید، دلائل - 2

بايگاني سالانه - 1358



قابل توجه کاربران محترم:
برنامه درسهایی از قرآن، پس از ضبط پیاده می شود و به جهت حفظ امانت، متن کامل آن در سایت قرار می گیرد، اما همواره بخش هایی از برنامه به جهت محدودیت زمان و رعایت حال مخاطبان، از تلویزیون پخش نمی گردد، آنچه به عنوان برنامه ی درسهایی از قرآن قابل استناد است، آن چیزی است که از تلویزیون پخش می گردد و در فایل صوتی برنامه قابل دسترسی می باشد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله على سیدنا و نبینا محمد و عل اهل بیته ولعنة الله على اعدائهم اجمعین.
در این نشست با دوستان مى‏خواهیم بحثى راجع به خداشناسى داشته باشیم.
گاهى در كوپه قطار نشسته‏ایم، در تاكسى نشسته‏ایم، در برخوردها، گاهى در ماشین خط، در مزرعه‏اى، شهرى، راهى، صحبت خدا مى‏شود، آدم مى‏خواهد صحبت كند، گاهى اشكالات خیلى جزئى است مى‏خواهد جواب بدهد، جواب هایش را هم كم و بیش یامى خوانیم یا شنیده‏ایم و یا خوانده‏ایم اما آماده نیستیم، اگر فرم گوش دادن فرم كلاسیك باشد زود ما آماده مى‏شویم، سى ساعت شما مى‏روید تعلیم رانندگى و راننده مى‏شوید، اما هزار ساعت در ماشین بنشینید تا به قصد تعلیم نباشید، راننده نمى‏شوید، چون آن سى ساعت فرم گوش دادنتان با آن هزار ساعت فرق مى‏كند. چند ساعت نگاه به نانوا بكنى، چند ساعت نگاه كنى نانوایى را بلد مى‏شوید اما یك عمرى نان بخرید و بخورید و به قصد یاد گرفتن نگاه نكنید، نانوایى را بلد نمى‏شوید.
همه خدا را قبول داریم، در كتابها درباره خداشناسى خوانده‏ایم اما آیا مى‏توانیم با یك دوستى، با یك برادرى هم سن خودمان دو، سه دقیقه صحبت كنیم. حالا، امروز بحث ما درباره خداشناسى است، درباره خداشناسى مسئله‏اى كه مطرح است این است، ما مى‏گوییم انسان به هنگام برخورد با پدیده‏ها به سراغ سرچشمه مى‏رود، یك مسئله‏اى است خیلى طبیعى، اینطور هم نیست چون تلقین كرده‏اند بخاطر تلقین باشد. یك مثالى بزنم، نوزاد الان به دنیا مى‏آید، فرض كنید، قنداق مى‏كنند و مى‏دهند دست بابا، دست شما، این نوزاد الان به دنیا آمده چشمهایش هم است، مى‏گیردش اینرا و یك فوت مى‏كنید، منتهی دو رقم فوت مى‏شود كرد یك فوت محكم بكنى كه مسئله فیزیك و فشار هوا مطرح بشود و این بى اراده چشمش باز بشود آن فوت را ما نمى‏گوییم، اما یك فوت یواش این بچه قنداق شده را مى‏دهند به شما، شما یك فوت یواش مى‏كنید، یك فوت یواش كه كردى، چشمش را باز مى‏كند. چى مى‏خواهد بگوید؟ این نوزاد انسان است، به هنگام برخورد با یك پدیده، برخورد با فوت، چشمش را باز مى‏كند، ببیند سرچشمه این فوت، چطور شد كه پشت چشمش خنك شد. همین كه انسان دنبال علت مى‏رود، حس كنجكاوى. تعبیرات زیادى است.
لغات مترادفى است كه حقیقتش یكى است. كنجكاوى، حس كنجكاوى مى‏گویند، حس علت جویى مى‏گویند، علت یابى مى‏گویند، خدا خواهى، خدا یابى، خدا جویى، عبارتهاى مختلفى است ولى حقیقتش همین است كه انسان به هنگام برخورد با پدیده، سرچشمه‏اش را مى‏خواهد ببیند چیست. یك بچه كوچولو همینكه ببیند آب دارد مى‏رود توى جوب مى‏گوید بابا این آب از كجاست؟ از كجا مى‏آید؟ و به كجا مى‏رود؟ منتهی این سرچشمه را انسان یا مى‏گوید سرچشمه خداست و یا مى‏گوید سرچشمه طبیعت است.
شعار بحث امروز ما این است خدا یا طبیعت. البته هردو، طبیعت را قبول داریم زیر نظر خدا. اینطور نیست كه حالا كه خدا را قبول كردیم طبیعت را قبول نكنیم. یك مثال بزنم، بچه وقتى به دنیا مى‏آید، حس مكیدن بلد است، مكیدن بلد است منتهی چى مى‏مكد؟ یا پستان مى‏مكد و یا پستانك مى‏مكد. كوچولو وقتى گرسنه‏اش مى‏شود، برمى دارد یك چیزى را مى‏جود منتهی چى بجود، آیا نان بجود یا خاك مى‏جود، بنابراین توجه به سرچشمه مسئله‏اى است که در همه هست منتهی سرچشمه چى است، خدا یا طبیعت. مكیدن در بچه هست منتها پستان یا گولزنك.
ما درباره سرچشمه خودمان با دوستان صحبت كنیم. دوستان ما انسان، این انسان از پدیده هاست یعنى من و شما قبلاً نبودیم و حالا هستیم، مى‏خواهیم ببینیم سرچشمه ما چى است. این انسان سرچشمه‏اش یك تك سلول، اسپرم، نطفه، هر چى مى‏خواهید اسمش را بگویید، این اسپرم، این تك سلول، این نطفه، آن هم پدیده‏اى است كه نبوده است، سرچشمه‏اى دارد، سرچشمه آن چى است؟ غذاست، غذا هم پدیده‏اى است این نان و گندم و میوه و برنج و سیب زمینى و پیاز و روغن و فلان، اینها هم پدیده‏اند قبلاً نبوده‏اند، سرچشمه غذا چى است؟ سرچشمه غذا طبیعت است. طبیعت چیست؟ طبیعت را قدیمى‏ها مى‏گفتند چهارتاست، آب، باد، خاك، آتش، امروز مى‏گویند عناصر طبیعى بیش از صدتا ست، صد و چندتا ما صد و چند نقطه مى‏گذاریم بجاى صد و چند عنصر، تقریباً، خوب این راهى است یك نفر مى‏رود ما كه خدا پرست هستیم قبول مى‏كنیم. یعنى كسى را كه درباره خدا حرف دارد، مى‏گوید ما از اسپرم هستیم، مى‏گوید ما از نطفه هستیم آن از غذاست و غذا از طبیعت آن را هم مى‏گوییم درست مى‏گویى، درست مى‏گویید، تا اینجا راهى را كه مى‏رود قبول مى‏كنیم منتهی سوال داریم. حالا اینجا یك قصه‏اى یادم آمد، برایتان بگویم.
یك كسى رفت در چلوكبابى غذا خورد آمد و پول نداد، صاف از در رفت بیرون، این چلوكبابى گفت آقا بیا ببینم، آمد و گفت خوب پولش را بده. گفت درست مى‏گویى، گفت خوب بده. گفت درست مى‏گویى. هى گفت خوب غذا خورده‏اى پول بده. گفت درست مى‏گویى، گفت سر به سر من گذاشته‏اى، من را مسخره كرده‏اى، خوب پول بده. گفت درست مى‏گویى. یك نفر دیگه كنار این غذا مى‏خورد گفت خوب آقا چرا مردم آزارى مى‏كنى خوب پولش را به او بده. گفت تو هم درست مى‏گویى. یكى از دور گفت خوب آقا شاید ندارد. گفت تو هم درست مى‏گویى. ما هر كجا آقایان درست مى‏گویند، به آنها مى‏گوییم درست مى‏گویید.
مى‏گوید ما از نطفه هستیم، درست مى‏گویید. نطفه از غذاست، درست مى‏گویید. غذا از طبیعت است، آن را هم درست مى‏گویید. فقط بحث ما این است، داداش این طبیعت به خودى خود غذا مى‏شود و یا تركیب مى‏شود و غذا مى‏شود، چى به ما مى‏گوید؟ تركیب مى‏شود، یعنى نمك از همین طبیعت است اما دو چیز باید تركیب شود تا نمك بشود. دو چیز باید تركیب شود تا آب شود. چند چیز تركیب شود تا سیب زمینى بشود. چند چیز تركیب شود تا فولاد شود تا گندم شود، هر چیزى، پس باید این ذرات طبیعت تركیب بشوند تا بشود مثلاً غذا. تركیب است، تركیب را هم درست مى‏گویید، آنوقت اینجا نوبت خدا پرست است، تا آنجا با هم بودیم.
ما مى‏گوییم دو رقم تركیب داریم، یك تركیب داریم حساب شده، یك تركیب داریم بى حساب، این طبیعتى كه تركیب شده، غذا شده رو حساب تركیب شده است و یا بى حساب؟ حتماً مذهب مى‏گوید رو حساب، یعنى این سیب زمینى رو حساب است تركیبش، چند درصدش قند است، چند درصدش نشاسته است، هر چند درصدش رو حساب است. یك جورى كه اگر یك خورده این حساب تغییر پیدا كند این سیب زمینى یك چیز دیگرى باید بشود. پس این ذرات تركیب شده‏اند و تركیبش روى حساب است، اینجا كه شد آنوقت حالا نوبت من است كه شعار بدهم، هر حسابگرى، هر حساب شده‏اى، یك حسابگرى مى‏خواهد. اگر حساب شده است، پس ما بى حساب شده را خط مى‏زنیم. اگر حساب شده است هر حساب شده‏اى باید یك حسابگرى داشته باشد. یا باید شعور حسابگرى در خود طبیعت باشد و یا باید بیرون طبیعت باشد و چون خود این ذرات فاقد شعور هستند و شعور ندارند، باید بیرون ذرات شعورى باشد.
اجازه مى‏خواهم یك مثال دیگه بزنم شما یك تسبیح را نگاه كنید، این تسبیح صد تا دانه هست، این دانه‏هاى تسبیح را فرض كنید دانه‏هاى ماده، نگاه مى‏كنیم دانه‏ها جمع شده‏اند دور نخ، مثل اینكه این طبیعت اعضایش جمع شده‏اند در این برنج، در این گندم، در این سیب زمینى. یك نگاهى مى‏كنیم این جمع یا باید جمع حساب شده باشد و یا جمع بى حساب. نگاه مى‏كنیم جمع رو فرمول حساب شده است و یا بى حساب. مى‏شماریم دانه‏ها را یك، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت تا مى‏رسیم سى و سه، به سى و سه كه مى‏رسیم، مى‏بینیم شكل دانه عوض مى‏شود باز یك، دو، سه، چهار، پنج، تا سى و سه باز مى‏بینیم شكل دانه عوض مى‏شود. یك، دو، سه، چهار، پنچ، شش تا سى و سه مى‏بینیم كه شكل دانه عوض مى‏شود. مى‏بینیم دانه‏ها جمع شده‏اند اما جمع شدنشان روى حساب است. حالا كه این دانه‏ها روى حساب و روى سى و سه تا جمع شده‏اند، یا باید خود دانه‏ها شعور داشته باشند یا اگر خود دانه‏ها شعور ندارند باید انسان با شعورى دانه‏هاى بى شعور را رو حساب باهم جمع كند.
حالا چى مى‏خواهیم بگوییم؟ انسان به هنگام برخورد با پدیده به سراغ سرچشمه مى‏رود. سرچشمه خدا و یا طبیعت. طبیعت را قبول داریم ولى چون این طبیعت نظم دارد از نظم طبیعت پى مى‏بریم كه یك باشعورى دنبالش باشد. یك قصه برایتان بگویم.
داشتم مى‏رفتم جایى، یك شخصى دوید و آمد پهلوى من، گفت: سلام علیكم. گفتم، علیكم السلام. آقا، گفتم بفرمایید، گفت مى‏شود شما خداشناسى را در یك دقیقه براى من بگویى؟ خداشناسى را یك دقیقه، خیلى خوب، گفتم جنابعالى ساعتت را ببین، خیلى خوب، گفتم شما وقتى در خیابان مى‏روى چه افرادى را می بینی، اینها دیوانه هستند و یا بى شعورند، چه افرادى را مى‏گویى باشعور هستند؟ از كجا مى‏فهمى فلانى بی شعور است و یا بى شعور نیست؟ اگر یك نفر را دیدى زلفش، كفشش، كلاهش، دگمه هاش، رانندگی‌اش، رفتار و كردارش را دیدى، رو نظم است، مى‏گویى در ایشان شعور هست اما اگر دیدى كارهاش نامیزان است، كلاهش را چپه گذاشته است، دگمه هایش را هم بالا و پائین بسته است، كفشش را هم تابه تا پا كرده است، سیگار را هم از فیلترش روشن مى‏كند، اونجایى كه باید ترمز كند گاز مى‏دهد و اونجایى كه باید گاز بدهد ترمز مى‏كند، به رفیقهایت اشاره مى‏كنى و مى‏گویى در ایشان شعورى نیست، چون كارش نظم ندارد. سیگار و كفش و كلاه و. . و رانندگیش نظم ندارد، گفت درست است. گفتم اگر نظم در یك انسان دلیل آن است كه در آن شعور است، نظم در هستى هم دلیل آن است كه در هستى شعور هست. اگر نظم در انسان دلیل آن است كه در انسان شعور است، نظم در دستگاه آفرینش هم دلیل آن است كه در دستگاه آفرینش شعور هست.
یكى، دو تا مثل بچه گانه بزنم براى برادر كوچولو هایتان، رفتى خانه، یك برادر هشت ساله، ده ساله دارى، مى‏خواهى برایش خداشناسى بگویى، مى‏گویى حسن جان، حسین جان، از خداشناسى بگوییم، براى كوچولو مى‏گویى آقا یك نفت حساب كن، یك شیر هم حساب كن كه طفل مى‏خورد. از نفت یك چیزهایى درست مى‏شود. از نفت گازوئیل درست مى‏شود، پلاستیك درست مى‏شود، قیر درست مى‏شود، روغن درست مى‏شود، بنزین درست مى‏شود، . . . ، از نفت یك چیزهایى درست مى‏شود، شیرى هم كه بچه مى‏خورد، نوزاد، از شیر، مو درست مى‏شود، استخوان درست مى‏شود، اشك درست مى‏شود، گوش درست مى‏شود، خون درست مى‏شود، دندان درست مى‏شود و غیره. از نفت چیزهایى درست مى‏شود، از شیر هم چیزهایى درست مى‏شود. نفت یك دستگاهى دارد به نام پالایش. شیر هم دستگاهى دارد به نام گوارش، بعد مى‏گوییم پالایش سازنده دارد، گوارش هم باید سازنده‏اى داشته باشد. براى كوچولو اینطور مى‏گویى، مى‏گویى آقازاده، یك دوربین عكاسى، دوازده تا فیلم بردارد باید فیلمش را عوض كرد، چشم ما صبح تا شام عكس برمى دارد فیلمش را هم عوض نمى‏كنیم. دوربین عكاسى یا عكس ساده برمى دارد و یا عكس رنگى برمى دارد، چشم ما هم عكس ساده برمى دارد و هم عكس رنگى، هم از تاریك برمى دارد و هم از روشن برمى دارد، هم از دور برمى دارد و هم از نزدیك برمى دارد، اگر دوربین عكاسى سازنده مى‏خواهد یكوقت. . . ، باز یك قصه برایتان بگویم، نشسته بودیم یك جایى، بحث خداشناسى بود، دیدیم طرف لجبازى مى‏كند، به برادران توصیه مى‏كنم به افراد لجباز اعتنا نكنید، چون افراد لجباز، قرآن مى‏گوید اینها مثل مرده هستند، ما دو رقم مرده داریم یك مرده افقى داریم، یك مرده عمودى، مرده افقى اینهایى هستند كه از اینطرفى خواب هستند و مى‏رویم سر قبرشان ولى مرده‏اى عمودى، سیخكى است و باد هم تو چشمش مى‏رود اما قلبش مرده است «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» نمل/80 افراد یا خواب هستند و یا خودشان را به خواب مى‏زنند. اگر كسى طبیعى خواب باشد، دو بار با دستت بگویى كه آقازاده، آقازاده، حسن آقا، بلند مى‏شود و مى‏گوید چه مى‏گویى، اما اگر كسى خودش را به خواب هم زده باشد اگر لگد هم به شكمش بزنید خواب است. افراد لجباز افرادى هستند كه خودشان را به خواب زده‏اند، با اینها تماس نگیرید، چون هر چه به آنها بگویید باز هم مى‏گویند نه.
ما با یكى از این پسرهاى لجباز تماس پیدا كردیم، رفتیم خانه‌شان گفتیم بیا با هم صحبت كنیم، گفت حالا چى مى‏گویى؟ گفتم بیاید از كجا شروع كنیم؟ گفت این خدایی را كه تو مى‏گویى براى من ثابت كن، گفتم شخصى آمد نزد امام صادق(علیه السلام) گفت خدا را مى‏خواهم بشناسم. گفت: تو هستى؟ گفت من، خوب بله هستم، گفت تو كه هستى خودت، خودت را درست كردى. گفت نه، من اگر خودم، خودم را درست مى‏كردم، یكجورى درست مى‏كردم كه دیگر پیر نشوم، مریض نشوم، گفت: كسی دیگر درست كرده، گفت بله، گفت همان قدرتى كه درست كرده است را به آن مى‏گوییم خدا. گفت بسیار خوب و رفت.
گفت بحث خداشناسى مطرح بشود و گفتم آقا شما از اثر پى به موثر نمى‏برى؟ گفت: نه، یك مرتبه زنگ در خانه به صدا در آمد تا زنگ صدا كرد گفت: كى است؟ تا صداى زنگ آمد، گفت كى است؟ گفت باز كنید، رفت باز كند. من همینطور كه نشسته بودم گفتم كجا مى‏روى؟ گفت دارم مى‏روم در را باز كنم. گفتم از كجا فهمیدى آدم پشت در خانه است؟ شما گفتى من از اثر پى به موثر نمى‏برم چطور از صداى زنگ فهمیدى كه یك آدمى. . . . باید بگویى آقا یك الاغى آمد برود، پیشانیش مى‏خارید، مالید که بخاراند این زنگ به صدا در آمد، چطور همه هستى را حمل بر تصادف مى‏كنى، خوب این زنگ را هم حمل بر تصادف كن. خوش انصاف از صداى یك زنگ مى‏فهمى این یك آدم است. گفت خوب بعد چى مى‏خواهى بگویى، حالا بگذار بروم و باز كنم. گفتم نه نمى‏گذارم بروى. گفتم ازاین معلوم مى‏شود كه قدش هم بلند است، چون اگر یك كوتاهى بود، لگد مى‏زد به در، مشت مى‏زد، گفت خوب چى مى‏خواهى بگویى؟ گفتم خوب صبر كن یك چیز دیگر هم بگوییم، گفتم معلوم مى‏شود كه آدم عاقلى هم هست، چون اگر یك آدم خُلى بود دستش را مى‏گذاشت و برنمى‏داشت، همینكه دستش را برداشت معلوم مى‏شود كه یك مقدار شعور دارد. گفتم از یك صداى زنگ بطور اتوماتیك، خود آگاهانه، از یك صدا این همه را مى‏فهمى، چطور از این همه آثار نمى‏خواهى بفهمى؟
چرا، مى‏خواهند بفهمند علت افرادى كه گریز از مذهب، بیست تا علت دارد انشاء الله در جلسه بعد برایتان مى‏گویم و عنایت كنید این بیست تا علت را داشته باشید. بیست علت، البته بیست علت مى‏گویم، من جمع آورى كرده‏ام یا یك چیزهایش را به ذهنم آمده است شاید علتهاى دیگر هم داشته باشد كه در جلسه بعد با هم صحبت مى‏كنیم.
ما از كجا خدا را بشناسیم؟ از این هستى، از دقت و نظمى كه در هستى هست. حالا، در اینجا دنباله بحثى كه پیش مى‏آید، چون این بحث در جلسه دوممان این است، تیترش این است: علت اینکه افرادى این همه آثار مى‏بیند ولى توجهى به خدا ندارند چى است؟
بنابراین بحثمان تیترش عوض مى‏شود، علل گریز یا بى توجهى به خدا، شما مى‏گویید از اثر پى به موثر مى‏بریم؟ بله. پس چطور افرادى، دانشمندانى كه صبح تا شام سر و كارشان با آثار است، آنها توجه به خدا ندارند، شما كه مى‏گویید برگ درختان سبز ما را یاد خدا مى‏اندازد. شما كه مى‏گویید ساختمان یك اتم، ساختمان یك سلول من را یاد خدا مى‏اندازد، چطور این سلول و اتم و برگ را دیگران مى‏ببیند و توجه به خدا ندارند، چرا؟ علل زیادى دارد، علت:
1- آنان یه قصد شناخت نیستند. وقتى انسان خدا را مى‏شناسد كه به قصد شناخت باشد. شما، این سه تا مثلى را كه مى‏زنم عنایت كنید. یك جگر فروش فرض كنید روزى پنجاه جگر پاره مى‏كند، سیخ مى‏كشد و مى‏فروشد، در ماهش مى‏شود هزار و پانصد تا جگر. سالش مى‏شود هیجده هزار جگر. این آقاى جگر فروش در ده سال صد و هشتاد جگر را پاره كرده است و به سیخ كشید و فروخته است اما اگر بگویى برادر مویرگ چیست؟ بلد است؟ خیلى‏ها بلد نیستند، سر و كارش با جگر و مویرگ است اما نمى‏داند چون کار آن آقا به قصد شناخت نبوده، وقتى آدم مویرگ را مى‏شناسد كه بخواهد بشناسد. كسى اگر در مقام شناخت نباشد، نمى‏شناسد.
مثال دوم، شما مى‏روى مغازه آینه فروش مى‏بیند كه این آقاى آینه فروش یقه‏اش آمده بیرون، مثلاً فرض كنید كه یك یقه‏اش رفته است تو، یك یقه‏اش آمده بیرون، یقه‏اش نامیزان است، صبح تا شام در مغازه آینه فروشى كار مى‏كند و آینه دست مشترى مى‏دهد ولى یقه خودش را صاف نمى‏كند، چون به قصد اصلاح یقه در آینه‏ها نگاه نمى‏كند، ولى شما رد مى‏شوى از مغازه یك نگاه مى‏كنى، شما با یك نگاه یقه‌ات را درست مى‏كنى و او دو هزار بار نگاه مى‏كند و یقه‏اش را درست نمى‏كند.
یك معمار یك نرده‏بان مى‏خرد، با یك نرده‏بان هزار بار بالا می رود و یك نجار هم روزى ده تا نرده‏بان مى‏سازد ولى از هیچى بالا نمى‏رود. وقتى انسان بالا مى‏رود كه بخواهد بالا برود. وقتى انسان خودش یقه‏اش را درست مى‏كند كه بخواهد درست كند. وقتى انسان مویرگ را مى‏شناسد كه بخواهد بشناسد. علت اینكه عده‏اى آثار را مى‏بینند و خدا را نمى‏شناسند، علتش اینست كه اینها در مقام شناختن نیستند، نمى‏خواهند بشناسند.
2- علت دیگر اینكه پدیده‏ها به صورت عادت در آمده است، گاهى انسان یك چیزى تازه است براش، یاد موثر مى‏افتد، شما دفعه اول كه سوار هواپیما مى‏شوى، هر موقع هواپیما بلند شد مى‏گویى الله اكبر، بنازم بشر را، بنازم قدرت را، علم به كجا رسیده است، صنعت به كجا رسیده است، حالا دفعه اولش است. بلند شدن هواپیما براى شما تازگى دارد، از دیدن هواپیما یاد سازنده مى‏افتى كه علم و بشر و سازنده و ابتكار و اختراع چه كرده است اما مهماندارهاى هواپیما، هى هواپیما بلند مى‏شود آنها این حرفها را نمى‏زنند، از بس كه این هواپیما بلند شده و نشسته دیگر براى آنها عادت است.
شما تا حالا نگفته‏اى الله اكبر از این انگشت، عجب انگشت خوبى است. چون از اول عادت كرده‏اى، وقتى به دنیا آمده‏اى انگشت شست، با شما بوده است، اما اگر این انگشت به عللى كنار برود، شما چهار انگشته بشوید خداى نكرده، بعد مى‏خواهى این یقه‌ات را ببندى، می بینی که نمی توانی آنوقت است که مى‏گویى عجب نعمتى است. پس چون این انگشت با ما بوده است ما عادت كرده‏ایم، قدرش را نداریم.
علت اینكه عده‏اى خدا را نمى‏شناسند، چون با آثار خدا عادت كرده‏اند، از دیدن اثر پى به موثر نمى‏برند، این انسان از دیدن پدیده‏ها متوجه سرچشمه نیست.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group