تاريخ پخش :: 1358/5/10 ایمان، آثار - 2
بايگاني سالانه - 1358
قابل توجه کاربران محترم:
برنامه درسهایی از قرآن، پس از ضبط پیاده می شود و به جهت حفظ امانت، متن کامل آن در سایت قرار می گیرد، اما همواره بخش هایی از برنامه به جهت محدودیت زمان و رعایت حال مخاطبان، از تلویزیون پخش نمی گردد، آنچه به عنوان برنامه ی درسهایی از قرآن قابل استناد است، آن چیزی است که از تلویزیون پخش می گردد و در فایل صوتی برنامه قابل دسترسی می باشد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
یك بحث فشردهاى را با دوستان در باره آثار ایمان داشتیم و در این جلسه هم مقدارى دنباله اینرا تكمیل مىكنیم، گوشهاى از آثار ایمان به خدا:
1 - دید وسیع، مومن به خدا نه عجب مىگیردش و نه غرور و نه تكبرى دارد، چون نگاه به خلق كه مىكند اینها همه «الْخَلْقُ عِیَالُ اللَّهِ»(كافى، ج2، ص164) هر آفرینشى را چون آفریده خداست دوست دارد احساس غربت نمىكند، همه را از خودش و خودش را از همه مىداند، دید وسیع است. عقده ندارد. چون مىداند خدا با او خورده حسابى ندارد، مىداند هر چه هست از لطف است. مشكلات رمز پیروزى و آزمایشش هست. مىداند اگر در پِرِس قرار گرفت، در فشار قرار گرفت این فشارها براى خاطر اینكه او رشد پیدا كند. اگر سفره پهن باشد و رختخواب پهن باشد در کنار سفره و رختخواب كسى رشد ندارد و مىداند در مقابل هر سختى اجر است و مىداند زیر نظر است و مىداند كه اگر یك وقت موفق نشد چون آرزو و هدف بلند است آن آرزو و هدف جبران كمبودش را مىدهد، عقده ندارد، من كار كردم براى رضاى خدا، شد یا نشد آن مربوط به من نیست.
یك كسى مىگفت من چند تا كار دارم كه گرفتارم، رفیقش به آن گفت كه نه خیر شما یك كار بیشتر ندارى كه آن اهّم امور است. وقتى آدم سى تا كار دارد كدامش اهّم امور است بنابراین انسان یك كار دارد، نه چند تا كار، پنجاه تا كار هم كه داشته باشد مهمترین كار آنها كار او است.
برنامه مومن به خدا اینست كه در راهى باشد كه خدا راضى باشد بنابراین هیچ احساس حقارتى نمىكند كه رسیدم و یا نرسیدم، شد یا نشد، گرفت یا نگرفت، مگر كشتى است كه گرفت یا نگرفت، مگر بازار است كه، در میدان كشتى و بازار است كه گرفت یا نگرفت مطرح است، در دید الهى این مسائل مطرح نیست، راهى كه خدا تعیین كرده انسان مىرود و هیچ احساس ناراحتى هم نمىكند.
سوم عزت نفس، كسى كه بند به او شد حاضر نیست كه بله قربان گوى كس دیگرى باشد، اینها كه صحبت شد.
اما چهارم آرامش، كه شاید بشود با دومى قابل جمع باشد. قرآن در این زمینه مىفرماید: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» رعد/28 ایمان به خدا باعث آرامش است. «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» ایمان به خدا باعث آرامش است. حالا توضیح بدهم، دوستان آرامش در مقابل اضطراب است. در زندگى عواملى داریم به نام عوامل اضطراب:
1 - عوامل اضطراب: ترس از مرگ و فنا، ترس از مرگ عامل اضطراب است. 2 - ترس از آینده، در همین دنیا. 3 - ترس از محو شدن كارها، خدماتى كه مىكنیم محو مىشود، بله مردم قدر دانى مىكنند، جامعه قدردانى مىكند، جامعه قدردانیش اینكه یك تشیع جنازه مىكند، چهار تا دسته گل مىآورد روى قبر آدم مىگذارد، یك خیابان هم به اسم انسان مىكند، خوب بعد آن چى؟ بعد یك قرن، دو قرن بگردد، محو مىشود، محو شدن از اینها. دیگه چى؟ مبهوت است، از چیزهایی كه عامل اضطراب است بهت است، بخل و بى پاسخى در برابر سوالات، كدام سوالات؟ هستى چرا؟ گاهى سوال مىكند پهلوى خودش، هستى، این آفرینش براى چى است؟ در بهت سوال مىكند این هستى براى چیست؟ در مقابل این سوال مبهوت است، جواب ندارد، كسى كه بند به خدا نیست. كسى كه مومن به خدا نیست مىگوید هستى چیست. مىگویند كه تصادفاً درست شده است، من چرا؟ مىگوید من همینطور. جبر زمان و جبر ماده و جبر وراثت و جبر تاریخ، خوب كجا مىروى، نابودى، قبلاً چه بودى؟ هیچى. قبل هیچ، بعد هیچ، پس زندگى مىشود میان دو هیچ، اینطرفش هیچى و بعدش هم مىشود هیچى، اصلاً مثل خود كلمه هیچى، باشد هیچى و نباشد هم هیچى، قبلاً هیچى، بعد هم هیچى.
هستى چرا؟ نمىدانم، من چرا؟ آینده، خلاصه اینها عوامل اضطراب است. پس شد، ایمان به خدا این اضطراب را از ما برمى دارد «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» مىگوید از مرگ مىترسى، مرگ ترس ندارد. حركت از خانهاى است به خانه دیگر.
آینده، از آینده مىترسى، از آینده هم ترس ندارد. «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى» علق/14 نمىدانى كه خدا مىبیندت. یك كسى به یك نفر گفت تو خرجى از كجا مىآورى؟ گفت والا فلان، اسم یك نفرى را گفت كه خیلى آدم كثیفى بود، گفت فلان مرد كثیف به من قول داده كه ماهى فلان مبلغ را خرجى به من بدهد، من دیگه خیالم راحت است، این را همینطور گفت و بعد گفت بسیار خوب، فرمایشى ندارى خداحافظ، خداحافظى كردن و مىخواستند بروند، گفت: بیا، تو خیلى آدم بد بختى هستى، چطور شد وقتى مىگویم ضامن خرجى من فلان فرد رذل است تو دلت آرام مىشود من هیچ وقت از آیندهام نمىترسم، آینده چى مىشود؟ هیچى، چه احساسى مىكنى؟ در راهى كه مىروم، روشن است براى من، قرآن مىگوید: «مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ» كسى كه تقوا داشته باشد، خداوند نور به آن مىدهد، نه شك دارد و نه غصه دارد. کارها هم محو نمىشود، چون رنگ خدایى دارد «كُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ» دخان/27-26 هر چه كه رنگ خدایى داشته باشد، نابود شدنى نیست. تمبر این و آن است كه عوض مىشود، اسكناس است كه عوض مىشود، پرچم است كه قابل عوض شدن است. «صِبْغَةَ اللَّه» رنگ خدایى دارد كه عوض نمىشود.
خانه پیغمبر حیوانى بود، دستور داده شد حیوان را كشتند و گوشتش را تقسیم كردند، پخش شد گوشت، یك ذره از این گوشتها مانده بود، رسول الله(ص) پرسید از این گوشتها چیزى هم براى خودمان مانده است. گفتند: یا رسول الله همهاش رفت، یك مقدارى، دو، سه سیریش مثلاً براى خودمان مانده است. فرمود: نگویید همهاش رفت، بگویید همهاش مانده است، آن چیزى را كه انسان در راه خدا مىدهد «ما عِنْدَكُمْ یَنْفَدُ» نحل/96 آنكه رنگ شما را دارد، آنكه پهلوى شماست، نابود مىشود «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» نحل/96 شما در عمرت فرض كن دو هزار بار خندیدهاى، هزار و نهصد و نود بارش، خندههاى تفریحى و كیفى بوده است، مال خودت بوده، بسیار خوب حلال بوده، مثلاً تمام شد، الان هم یادت نیست چه لذتى بود؟ چه خوشحالى بود؟ همه خندهها محو شد، اما ده تا لبخند زدى كه با لبخندت حق را تشویق كردهاى.
دیدى یك كسى یك كار خوبى مىكند با لبخند تشویقش كردى كه آن به كار خوبش ادامه دهد، آن ده تا لبخندى كه «صِبْغَةَ اللَّه» بقره/138 به قول قرآن، رنگ خدایى دارد، آن ده تا خنده در تاریخ شما هست ولى آن باقىها چى؟ محو مىشود. ترس از محو شدن ندارد این «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» رعد/28 حرف زیاد دارد در این جلسه ما همین مقدار كافى است، در اینجا یكوقت یك مثالى مىزدم مىگفتم اگر كسى در خیابان تصادف كند و بیهوش شود و او را ببرند بیمارستان بعد كه به هوش مىآید نگاه مىكند و مىگوید اینجا كجاست؟ من براى چى آمدهام؟ این غذا چى است؟ تو كیستى؟ چون بیهوش بوده و یك مرتبه به هوش آمده است، و آنوقت اینجا بیمارى كه بیهوش شده توسط تصادف و حالا به هوش آمده است یك كسى باید باشد كه جواب قانع كننده و درستى به ایشان بدهد.
آدمى كه توی این دنیا است امكان یك همچین سوالاتى دارد، این هستى براى چى است؟ من براى چى هستم؟ آمدهام چكار كنم؟ كجا مىروم؟ برنامهام چى است؟ عین سوالاتى كه یك آدمى كه به هوش آمده مىكند، عین این سوالات براى انسان مطرح است، ایمان به خدا به این سوالهاى ما، پاسخ مثبت و مستدل مىدهد ازاین بگذریم.
دراینجا یك حرفهاى در رابطه با ایمان به خدا زده شده است كه اشاره مىكنم و رد مىشوم، این حرفها خیلى حرفهاى پوچى است، دارند تفسیر مىكنند، تفسیرهاى خُنك، مثل یك كسى كه داشت هواى كاشان را تفسیر مىكرد مىگفت مىدانى چرا هواى كاشان گرم است. گفتیم نه، گفت چون كاشان شین دارد، شمر هم شین دارد، شمر آن روز كه كربلا بود هوا گرم بود پس كاشان هوا گرم است. نظیر این دلیل مسخرهاى كه براى كاشان گفتند، یك دلیلهاى مسخرهاى براى ایمان به خدا گفتند.
مىگوید ریشه ایمان به خدا ترس است، بچه كه مىترسد مىگوید مامان، بزرگ مىشود زشت است بگوید مامان، یك پناهگاهى مىخواهد كه وقتى ترسید به آن پناه ببرد یا انسانهاى اولیه در غارها و جنگلها زندگى مىكردند، رعد و برق و زلزله و درنده و گزنده مىترسیدند، ترس باعث شده كه اینها بروند بسوى خدا.
ریشه ایمان به خدا چى شد؟ ترس، ما مىگوییم غلط است، ریشه ایمان به خدا عقل است. عقل مىگوید اثر، موثر مىخواهد، حالا جواب این حرف، جوابش خیلى آسان است، اگر ریشه ایمان به خدا ترس باشد، باید هركس ترسش بیشتر است ایمان او هم بیشتر باشد، اینطورى است یعنى بچههاى كه ترسشان بیشتر است ایمانشان بیشتر است. راستى اگر ریشه ایمان به خدا ترس است، باید جاهایى كه انسان هیچ نمىترسد باید هیچ توجهى هم به خدا نداشته باشد. شما یك چیزى را مىبینى، یك پروانه را مىبینى، چشم ظریف مورچه را مىبینى، مىگویى آفرین، جنابعالى ترسیدى! از چه چیزى ترسیدم؟ از چشم مورچه! گاهى انسان متوجه مبدأ هستى مىشود، هیچ احساس ترسى هم نمىكند. این حرف، حرف غلطى است، ریشه ایمان به خدا ترس است.
مىگوید پس چرا وقتِ ترس صدایش مىزنى؟ خوب دقیق شو ببین چه مىگوید، مىگوید شما وقت ترس مىگویید یا الله، مىگوییم خیلى خوب درست است، ما وقت ترس مىگوییم یا الله اما الله بخاطر ترس ما نیست. یك مثال مىزنم گرچه مثال سبك است ولى براى آموزش خوب است. شما وقتى كه سگ دیدى، فورى روبه سنگ مىروى، اما سنگ بخاطر سگ نیست. وقت ترس روبه خدا مىرویم اما خدا بخاطر ترس نیست. ایشان روبه چیز را با اصل چیز قاتى كرده است. دیده وقت ترس روبه خدا مىرویم گفته لابد اصل خدا بخاطر. . .
در مثال قبلی هم اگر سنگ بخاطر سگ است باید جاهایى كه سگ بزرگ بود، سنگ بزرگ باشد و باید جاهایى كه سگ نبود، سنگ نباشد، چه حرفى است كه شما مىزنید، خلاصه دو شاخ تلفن را گذاشته توى برق و گاهى دو شاخ تلفن را كه مىگذارى توى برق، تلفن مىسوزد، گاهى دو تا تك جمله قاطى مىشود، نوع فكر و برداشت عوض مىشود. ایشان دیده وقت ترس روبه خدا مىرویم گفته ایمان به خدا بخاطر ترس است.
ترس باعث مىشود كه عوامل مادى کنار برود خلاصه ترس پرده را كنار مىزند، ما او را مىبینیم، روح ما او را مىیابد. این بود یكى از این حرفهایى كه مىزنند. روشن است. نگاه كنید ببینید اصولاً اگر ریشه ایمان به خدا، ترس است، باید حضرت على(علیه السلام) از همه مردم، ترسوتر باشد چون ایمانش. . . ، اتفاقاً ایمان به خدا، ترس را از بین مىبرد.
یكى از حرفهاى دیگر این است كه این حرفها گاه و بى گاه زده مىشود ولى خوب، جوابهایش هم داده شده است مفصل، من اینجا خیلى فهرست وار اشاره مىكنم اما باید خودتان یك دوره مطالعه انشاءالله داشته باشید، روزى سه ساعت، چهارساعت مطالعات متفرقه صحیح داشته باشید. عدهاى مىگویند ریشه ایمان به خدا، جهل است. این را دیگر خود شما باید جوابش را بلد باشید بدهید، فقط من یك راهنمایى مىكنم، خود شما بگویید. بسم الله الرحمن الرحیم، راهنمایى من - اگر ریشه ایمان به خدا جهل است باید هر كس جهلش بیشتر، ایمانش بیشتر و باید هر كس باسواد شد به مقدارى كه سواد پیدا مىكند ایمان كمتر داشته باشد. حالا بیان آنها مىدانى چى است؟ مىگویند زمانى رعد و برق مىشد و بشر نمىدانست چرا. یك خداى را درست كرد براى خودش كه هر كارى را كه نمىدانست، بگوید كار كار اوست. مثل خانه هایى كه زیرزمینى مىسازند كه هر چیز زیادى است جا بدهند در زیرزمین، گونى پیاز، ترشى، نرده بان است، یك زیرزمینى مىسازند كه هر چیزى كه زیاد است، اینها هم یك خدایى را درست كردند كه هر چى را كه بلد نیستند، بگویند كار، كار خداست، پس ریشه ایمان به خدا، جوابش اینكه ما علل طبیعى را قبول داریم، دانشمندانى كه، بسیارى از دانشمندانى كه خودشان اسرار هستى را كشف كردند، خودشان پرده از اسرار هستى برداشتهاند، خودشان دانشمند درجه یك هستند، مومن درجه یك هم هستند. گالیله ایمان نداشت، ارسطو ایمان ندارد؟ انیشتن ایمان ندارد؟ بوعلى ایمان ندارد؟ چه حرفى است كه شما مىگویید كه جهل ما را بسوى ایمان مىبرد.
مىدانید چرا گفتهاند ریشه ایمان به خدا ترس و جهل است، مىخواهند همان، مثل هواى كاشان كه گرم است مىخواهند یك تفسیر خنك بكنند. از نظر روانى عاملش تلخ است و از نظر، نمىدانم فكرى عاملش جهل است، ریشه ایمان به خدا عقل و فكر است عقل و فكر مىگویند كه پدیده، پدید آورنده مىخواهد. عقل و فكر مىگوید اثر، موثر مىخواهد. اگر عكس خروس نقاش مىخواهد، خود خروس هم سازندهاى مىخواهد، عقل به من مىگوید. اگر ریشه ایمان به خدا جهل است، باید همهاش اسلام شناسها، ایدئولوكها ى مكتبى باید همهاش مردم را در دعوت كنند به جهل، بگویند مردم نفهمید تا اینكه ایمانتان بیشتر شود.
ما در قرآن بیش از سیصد، چهارصد آیه داشته باشیم كه همهاش دعوت كرده باشند به، بروید سراغ علم، تدبر كنید، تفكر كنید، تعقل كنید، اصلش سورههاى قرآن اسم طبیعت دارد سوره عنكبوت است، سوره مورچه، سوره زنبور عسل است، سوره رعد است، سوره زیتون است، سوره عصر است، سوره فجر است، اصلاً سورههاى قرآن. . . ، بنابراین ما دعوت شدهایم براى اینكه آگاه باشیم.
ریشه ایمان به خدا نه ترس است و نه جهل است، حرفهاىی است كه گاهى مىزنند. البته یك ریشه دیگه هم هست كه در جلسه بعد مىخواهم بگویم.
عدهاى هم گفتند دین را سرمایه دارها درست كردند و زورمندان درست كردند این هم دروغیش مثل آن دروغى است كه مىگفت دین افیون جامعه است، دین وسیله تهدید است. ما با چشم خودمان مىبینیم، دین وسیله تحقیر نیست كه هیچى، دین قویترین موتورهاى حركت جامعه است. از همین دروغهاى شاخدارى كه گفتهاند، یكى از آنها هم این است، دین را زورمندان درست كردهاند این تاریخ ابراهیم است، این تاریخ محمد و على است كه تمام زورمندان مخالف ادیان بودند، اصلاً قرآن وقتى تمام انبیاء ما با قلدرهاى جامعه و با زورمندان و با پولدارهاى بى دین درگیر بودهاند.
در دین پر است از مواد و قوانینى كه خلاف راه و روش زورمند است یعنى به ماگفتهاند اگر سلام بكنى به پولدار براى خاطر پولش، دو سوم دیدنت و یا یك سوم دینت حذف مىشود «مَنْ أَتَى غَنِیّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِینِهِ»(نهجالبلاغه، حكمت، 228) كسى كه تواضع كند به پولدار براى خاطر پولش، دینش نابود مىشود چه جورى زورمند دین تراشید كه به من و تو سفارش شده است كه سلام هم به آن نكنیم.
امام رضا(علیه السلام) فرمود كسى به پولدار سلام گرم بكند، به فقیر سلام سرد بكند روز قیامت خدا به او غضب مىكند. چطور زورمند دینى ساخت كه به من پیروان دین مىگوید حتى سلام گرم هم نكنید. چطور زورمند و سرمایه دار دینى ساخت كه دهها قانون كنترل مىكند او را. ربا ممنوع، گرانفروشى ممنوع، احتكار ممنوع، انحصار ممنوع، زمین خوارى ممنوع، تصاحب زمینهاى بدون كشت و بدون روش صحیح ممنوع، این همه ممنوعیت براى چى؟ امیرالمومنین به استاندار مىگوید اگر كسى احتكار كرده است، بخواهش و نصیحتش كن و عادلانه از او بخر و اگر دیدى تخلف مىكند تو كه نماینده من هستى به امر منى كه امام و حكومت اسلامى در اختیار من هست، برو قفلش را بكش، سختگیرى كن به او
اگر زورمند دین بتراشد، یك چیزى مىتراشد كه جلوى زورمندى و سرمایه داریش را نگیرد، اگر زورمند و سرمایه دار دین درست كند، یك چیزى درست مىكند كه جلوى شخصیت اجتماعیش را نگیرد در دین مىبینیم قوانینى است كه هم جلوى سرمایه دارى را مىگیرد و هم جلوى قلدرى را مىگیرد و هم جلوى محبوبیت اجتماعى را مىگیرد. اگر سرمایه دار و زورمند دین درست كند، یك چیزهایى را درست نمىكند كه بر جانب خودش باشد و تمام معیارها را بسازد جزء معیارهاى آگاهى، خودسازى، جامعه سازى. معیار نژاد، مال، منطقه، تمام معیارها كوبیده شده است جز سه معیار فقط معیار كسانى كه آگاه هستند «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُون» زمر/9 آگاهان طبقه ممتاز هستند، بعد از آگاهى، خودسازى است «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم» حجرات/13 و بعد از خودسازى، جامعه سازى است « فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدینَ دَرَجَةً» نساء/95 «مِنْكُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» آل عمران/104 كسانى كه در راه جامعه خون مىدهند، كسانى كه جلوى مفاسد اجتماع را مىگیرند اینها از دیگران برتر هستند، فضیلت دارند.
یك آیه و حدیثى، یك دستورى در ادیان پیدا نمىكنى كه به زورمند و به سرمایه دار یك ذره احترام اضافهاى بخواهد بخاطر زور و سرمایهاش قبول كند تمام معیار فضیلت آگاهى، خودسازى و جامعه سازى است. بنابراین، این حرفهایى كه كسانى كه نمىخواهند دین را بپذیرند، كسانى كه نمىخواهند ایمان را بپذیرند، نمىخواهند ریشههاى عقلى و فطرى را بپذیرند، اینها مىآیند و مىنشینند توجیه مىكنند.
مسئله جغرافیایى كاشان دستش نیست، مىنشیند و از گرماى كاشان یك چیزى مىبافد براى خودش، اینها مىآیند و مىگویند ریشه ایمان به خدا از این حرفهاست. جواب اینها را در كتاب راه خداشناسى مىتوانید و بخوانید، جلد پنجم فلسفه و اصول رئالیسم هم مىتوانید و بخوانید. كتابهاى تعلیمات دینى هم به طور اشاره رد شده است. این خلاصه بحث ما در جلسه بعد انشاء الله بحث توحید رامطرح مىكنیم.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته