پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

تاريخ پخش :: 1358/5/10 ایمان، آثار - 2

بايگاني سالانه - 1358



قابل توجه کاربران محترم:
برنامه درسهایی از قرآن، پس از ضبط پیاده می شود و به جهت حفظ امانت، متن کامل آن در سایت قرار می گیرد، اما همواره بخش هایی از برنامه به جهت محدودیت زمان و رعایت حال مخاطبان، از تلویزیون پخش نمی گردد، آنچه به عنوان برنامه ی درسهایی از قرآن قابل استناد است، آن چیزی است که از تلویزیون پخش می گردد و در فایل صوتی برنامه قابل دسترسی می باشد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
یك بحث فشرده‏اى را با دوستان در باره آثار ایمان داشتیم و در این جلسه هم مقدارى دنباله اینرا تكمیل مى‏كنیم، گوشه‏اى از آثار ایمان به خدا:
1 - دید وسیع، مومن به خدا نه عجب مى‏گیردش و نه غرور و نه تكبرى دارد، چون نگاه به خلق كه مى‏كند اینها همه «الْخَلْقُ عِیَالُ اللَّهِ»(كافى، ج‏2، ص‏164) هر آفرینشى را چون آفریده خداست دوست دارد احساس غربت نمى‏كند، همه را از خودش و خودش را از همه مى‏داند، دید وسیع است. عقده ندارد. چون مى‏داند خدا با او خورده حسابى ندارد، مى‏داند هر چه هست از لطف است. مشكلات رمز پیروزى و آزمایشش هست. مى‏داند اگر در پِرِس قرار گرفت، در فشار قرار گرفت این فشارها براى خاطر اینكه او رشد پیدا كند. اگر سفره پهن باشد و رختخواب پهن باشد در کنار سفره و رختخواب كسى رشد ندارد و مى‏داند در مقابل هر سختى اجر است و مى‏داند زیر نظر است و مى‏داند كه اگر یك وقت موفق نشد چون آرزو و هدف بلند است آن آرزو و هدف جبران كمبودش را مى‏دهد، عقده ندارد، من كار كردم براى رضاى خدا، شد یا نشد آن مربوط به من نیست.
یك كسى مى‏گفت من چند تا كار دارم كه گرفتارم، رفیقش به آن گفت كه نه خیر شما یك كار بیشتر ندارى كه آن اهّم امور است. وقتى آدم سى تا كار دارد كدامش اهّم امور است بنابراین انسان یك كار دارد، نه چند تا كار، پنجاه تا كار هم كه داشته باشد مهمترین كار آنها كار او است.
برنامه مومن به خدا اینست كه در راهى باشد كه خدا راضى باشد بنابراین هیچ احساس حقارتى نمى‏كند كه رسیدم و یا نرسیدم، شد یا نشد، گرفت یا نگرفت، مگر كشتى است كه گرفت یا نگرفت، مگر بازار است كه، در میدان كشتى و بازار است كه گرفت یا نگرفت مطرح است، در دید الهى این مسائل مطرح نیست، راهى كه خدا تعیین كرده انسان مى‏رود و هیچ احساس ناراحتى هم نمى‏كند.
سوم عزت نفس، كسى كه بند به او شد حاضر نیست كه بله قربان گوى كس دیگرى باشد، اینها كه صحبت شد.
اما چهارم آرامش، كه شاید بشود با دومى قابل جمع باشد. قرآن در این زمینه مى‏فرماید: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» رعد/28 ایمان به خدا باعث آرامش است. «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» ایمان به خدا باعث آرامش است. حالا توضیح بدهم، دوستان آرامش در مقابل اضطراب است. در زندگى عواملى داریم به نام عوامل اضطراب:
1 - عوامل اضطراب: ترس از مرگ و فنا، ترس از مرگ عامل اضطراب است. 2 - ترس از آینده، در همین دنیا. 3 - ترس از محو شدن كارها، خدماتى كه مى‏كنیم محو مى‏شود، بله مردم قدر دانى مى‏كنند، جامعه قدردانى مى‏كند، جامعه قدردانیش اینكه یك تشیع جنازه مى‏كند، چهار تا دسته گل مى‏آورد روى قبر آدم مى‏گذارد، یك خیابان هم به اسم انسان مى‏كند، خوب بعد آن چى؟ بعد یك قرن، دو قرن بگردد، محو مى‏شود، محو شدن از اینها. دیگه چى؟ مبهوت است، از چیزهایی كه عامل اضطراب است بهت است، بخل و بى پاسخى در برابر سوالات، كدام سوالات؟ هستى چرا؟ گاهى سوال مى‏كند پهلوى خودش، هستى، این آفرینش براى چى است؟ در بهت سوال مى‏كند این هستى براى چیست؟ در مقابل این سوال مبهوت است، جواب ندارد، كسى كه بند به خدا نیست. كسى كه مومن به خدا نیست مى‏گوید هستى چیست. مى‏گویند كه تصادفاً درست شده است، من چرا؟ مى‏گوید من همینطور. جبر زمان و جبر ماده و جبر وراثت و جبر تاریخ، خوب كجا مى‏روى، نابودى، قبلاً چه بودى؟ هیچى. قبل هیچ، بعد هیچ، پس زندگى مى‏شود میان دو هیچ، اینطرفش هیچى و بعدش هم مى‏شود هیچى، اصلاً مثل خود كلمه هیچى، باشد هیچى و نباشد هم هیچى، قبلاً هیچى، بعد هم هیچى.
هستى چرا؟ نمى‏دانم، من چرا؟ آینده، خلاصه اینها عوامل اضطراب است. پس شد، ایمان به خدا این اضطراب را از ما برمى دارد «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» مى‏گوید از مرگ مى‏ترسى، مرگ ترس ندارد. حركت از خانه‏اى است به خانه دیگر.
آینده، از آینده مى‏ترسى، از آینده هم ترس ندارد. «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏» علق/14 نمى‏دانى كه خدا مى‏بیندت. یك كسى به یك نفر گفت تو خرجى از كجا مى‏آورى؟ گفت والا فلان، اسم یك نفرى را گفت كه خیلى آدم كثیفى بود، گفت فلان مرد كثیف به من قول داده كه ماهى فلان مبلغ را خرجى به من بدهد، من دیگه خیالم راحت است، این را همینطور گفت و بعد گفت بسیار خوب، فرمایشى ندارى خداحافظ، خداحافظى كردن و مى‏خواستند بروند، گفت: بیا، تو خیلى آدم بد بختى هستى، چطور شد وقتى مى‏گویم ضامن خرجى من فلان فرد رذل است تو دلت آرام مى‏شود من هیچ وقت از آینده‏ام نمى‏ترسم، آینده چى مى‏شود؟ هیچى، چه احساسى مى‏كنى؟ در راهى كه مى‏روم، روشن است براى من، قرآن مى‏گوید: «مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ» كسى كه تقوا داشته باشد، خداوند نور به آن مى‏دهد، نه شك دارد و نه غصه دارد. کارها هم محو نمى‏شود، چون رنگ خدایى دارد «كُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ» دخان/27-26 هر چه كه رنگ خدایى داشته باشد، نابود شدنى نیست. تمبر این و آن است كه عوض مى‏شود، اسكناس است كه عوض مى‏شود، پرچم است كه قابل عوض شدن است. «صِبْغَةَ اللَّه» رنگ خدایى دارد كه عوض نمى‏شود.
خانه پیغمبر حیوانى بود، دستور داده شد حیوان را كشتند و گوشتش را تقسیم كردند، پخش شد گوشت، یك ذره از این گوشت‏ها مانده بود، رسول الله(ص) پرسید از این گوشتها چیزى هم براى خودمان مانده است. گفتند: یا رسول الله همه‏اش رفت، یك مقدارى، دو، سه سیریش مثلاً براى خودمان مانده است. فرمود: نگویید همه‏اش رفت، بگویید همه‏اش مانده است، آن چیزى را كه انسان در راه خدا مى‏دهد «ما عِنْدَكُمْ یَنْفَدُ» نحل/96 آنكه رنگ شما را دارد، آنكه پهلوى شماست، نابود مى‏شود «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» نحل/96 شما در عمرت فرض كن دو هزار بار خندیده‏اى، هزار و نهصد و نود بارش، خنده‏هاى تفریحى و كیفى بوده است، مال خودت بوده، بسیار خوب حلال بوده، مثلاً تمام شد، الان هم یادت نیست چه لذتى بود؟ چه خوشحالى بود؟ همه خنده‏ها محو شد، اما ده تا لبخند زدى كه با لبخندت حق را تشویق كرده‏اى.
دیدى یك كسى یك كار خوبى مى‏كند با لبخند تشویقش كردى كه آن به كار خوبش ادامه دهد، آن ده تا لبخندى كه «صِبْغَةَ اللَّه» بقره/138 به قول قرآن، رنگ خدایى دارد، آن ده تا خنده در تاریخ شما هست ولى آن باقى‏ها چى؟ محو مى‏شود. ترس از محو شدن ندارد این «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» رعد/28 حرف زیاد دارد در این جلسه ما همین مقدار كافى است، در اینجا یكوقت یك مثالى مى‏زدم مى‏گفتم اگر كسى در خیابان تصادف كند و بیهوش شود و او را ببرند بیمارستان بعد كه به هوش مى‏آید نگاه مى‏كند و مى‏گوید اینجا كجاست؟ من براى چى آمده‏ام؟ این غذا چى است؟ تو كیستى؟ چون بیهوش بوده و یك مرتبه به هوش آمده است، و آنوقت اینجا بیمارى كه بیهوش شده توسط تصادف و حالا به هوش آمده است یك كسى باید باشد كه جواب قانع كننده و درستى به ایشان بدهد.
آدمى كه توی این دنیا است امكان یك همچین سوالاتى دارد، این هستى براى چى است؟ من براى چى هستم؟ آمده‏ام چكار كنم؟ كجا مى‏روم؟ برنامه‏ام چى است؟ عین سوالاتى كه یك آدمى كه به هوش آمده مى‏كند، عین این سوالات براى انسان مطرح است، ایمان به خدا به این سوالهاى ما، پاسخ مثبت و مستدل مى‏دهد ازاین بگذریم.
دراینجا یك حرف‏هاى در رابطه با ایمان به خدا زده شده است كه اشاره مى‏كنم و رد مى‏شوم، این حرفها خیلى حرفهاى پوچى است، دارند تفسیر مى‏كنند، تفسیرهاى خُنك، مثل یك كسى كه داشت هواى كاشان را تفسیر مى‏كرد مى‏گفت مى‏دانى چرا هواى كاشان گرم است. گفتیم نه، گفت چون كاشان شین دارد، شمر هم شین دارد، شمر آن روز كه كربلا بود هوا گرم بود پس كاشان هوا گرم است. نظیر این دلیل مسخره‏اى كه براى كاشان گفتند، یك دلیلهاى مسخره‏اى براى ایمان به خدا گفتند.
مى‏گوید ریشه ایمان به خدا ترس است، بچه كه مى‏ترسد مى‏گوید مامان، بزرگ مى‏شود زشت است بگوید مامان، یك پناهگاهى مى‏خواهد كه وقتى ترسید به آن پناه ببرد یا انسانهاى اولیه در غارها و جنگلها زندگى مى‏كردند، رعد و برق و زلزله و درنده و گزنده مى‏ترسیدند، ترس باعث شده كه اینها بروند بسوى خدا.
ریشه ایمان به خدا چى شد؟ ترس، ما مى‏گوییم غلط است، ریشه ایمان به خدا عقل است. عقل مى‏گوید اثر، موثر مى‏خواهد، حالا جواب این حرف، جوابش خیلى آسان است، اگر ریشه ایمان به خدا ترس باشد، باید هركس ترسش بیشتر است ایمان او هم بیشتر باشد، اینطورى است یعنى بچه‏هاى كه ترسشان بیشتر است ایمانشان بیشتر است. راستى اگر ریشه ایمان به خدا ترس است، باید جاهایى كه انسان هیچ نمى‏ترسد باید هیچ توجهى هم به خدا نداشته باشد. شما یك چیزى را مى‏بینى، یك پروانه را مى‏بینى، چشم ظریف مورچه را مى‏بینى، مى‏گویى آفرین، جنابعالى ترسیدى! از چه چیزى ترسیدم؟ از چشم مورچه! گاهى انسان متوجه مبدأ هستى مى‏شود، هیچ احساس ترسى هم نمى‏كند. این حرف، حرف غلطى است، ریشه ایمان به خدا ترس است.
مى‏گوید پس چرا وقتِ ترس صدایش مى‏زنى؟ خوب دقیق شو ببین چه مى‏گوید، مى‏گوید شما وقت ترس مى‏گویید یا الله، مى‏گوییم خیلى خوب درست است، ما وقت ترس مى‏گوییم یا الله اما الله بخاطر ترس ما نیست. یك مثال مى‏زنم گرچه مثال سبك است ولى براى آموزش خوب است. شما وقتى كه سگ دیدى، فورى روبه سنگ مى‏روى، اما سنگ بخاطر سگ نیست. وقت ترس روبه خدا مى‏رویم اما خدا بخاطر ترس نیست. ایشان روبه چیز را با اصل چیز قاتى كرده است. دیده وقت ترس روبه خدا مى‏رویم گفته لابد اصل خدا بخاطر. . .
در مثال قبلی هم اگر سنگ بخاطر سگ است باید جاهایى كه سگ بزرگ بود، سنگ بزرگ باشد و باید جاهایى كه سگ نبود، سنگ نباشد، چه حرفى است كه شما مى‏زنید، خلاصه دو شاخ تلفن را گذاشته توى برق و گاهى دو شاخ تلفن را كه مى‏گذارى توى برق، تلفن مى‏سوزد، گاهى دو تا تك جمله قاطى مى‏شود، نوع فكر و برداشت عوض مى‏شود. ایشان دیده وقت ترس روبه خدا مى‏رویم گفته ایمان به خدا بخاطر ترس است.
ترس باعث مى‏شود كه عوامل مادى کنار برود خلاصه ترس پرده را كنار مى‏زند، ما او را مى‏بینیم، روح ما او را مى‏یابد. این بود یكى از این حرفهایى كه مى‏زنند. روشن است. نگاه كنید ببینید اصولاً اگر ریشه ایمان به خدا، ترس است، باید حضرت على(علیه السلام) از همه مردم، ترسوتر باشد چون ایمانش. . . ، اتفاقاً ایمان به خدا، ترس را از بین مى‏برد.
یكى از حرفهاى دیگر این است كه این حرفها گاه و بى گاه زده مى‏شود ولى خوب، جوابهایش هم داده شده است مفصل، من اینجا خیلى فهرست وار اشاره مى‏كنم اما باید خودتان یك دوره مطالعه انشاءالله داشته باشید، روزى سه ساعت، چهارساعت مطالعات متفرقه صحیح داشته باشید. عده‏اى مى‏گویند ریشه ایمان به خدا، جهل است. این را دیگر خود شما باید جوابش را بلد باشید بدهید، فقط من یك راهنمایى مى‏كنم، خود شما بگویید. بسم الله الرحمن الرحیم، راهنمایى من - اگر ریشه ایمان به خدا جهل است باید هر كس جهلش بیشتر، ایمانش بیشتر و باید هر كس باسواد شد به مقدارى كه سواد پیدا مى‏كند ایمان كمتر داشته باشد. حالا بیان آنها مى‏دانى چى است؟ مى‏گویند زمانى رعد و برق مى‏شد و بشر نمى‏دانست چرا. یك خداى را درست كرد براى خودش كه هر كارى را كه نمى‏دانست، بگوید كار كار اوست. مثل خانه هایى كه زیرزمینى مى‏سازند كه هر چیز زیادى است جا بدهند در زیرزمین، گونى پیاز، ترشى، نرده بان است، یك زیرزمینى مى‏سازند كه هر چیزى كه زیاد است، اینها هم یك خدایى را درست كردند كه هر چى را كه بلد نیستند، بگویند كار، كار خداست، پس ریشه ایمان به خدا، جوابش اینكه ما علل طبیعى را قبول داریم، دانشمندانى كه، بسیارى از دانشمندانى كه خودشان اسرار هستى را كشف كردند، خودشان پرده از اسرار هستى برداشته‏اند، خودشان دانشمند درجه یك هستند، مومن درجه یك هم هستند. گالیله ایمان نداشت، ارسطو ایمان ندارد؟ انیشتن ایمان ندارد؟ بوعلى ایمان ندارد؟ چه حرفى است كه شما مى‏گویید كه جهل ما را بسوى ایمان مى‏برد.
مى‏دانید چرا گفته‏اند ریشه ایمان به خدا ترس و جهل است، مى‏خواهند همان، مثل هواى كاشان كه گرم است مى‏خواهند یك تفسیر خنك بكنند. از نظر روانى عاملش تلخ است و از نظر، نمى‏دانم فكرى عاملش جهل است، ریشه ایمان به خدا عقل و فكر است عقل و فكر مى‏گویند كه پدیده، پدید آورنده مى‏خواهد. عقل و فكر مى‏گوید اثر، موثر مى‏خواهد. اگر عكس خروس نقاش مى‏خواهد، خود خروس هم سازنده‏اى مى‏خواهد، عقل به من مى‏گوید. اگر ریشه ایمان به خدا جهل است، باید همه‏اش اسلام شناس‏ها، ایدئولوك‏ها ى مكتبى باید همه‏اش مردم را در دعوت كنند به جهل، بگویند مردم نفهمید تا اینكه ایمانتان بیشتر شود.
ما در قرآن بیش از سیصد، چهارصد آیه داشته باشیم كه همه‏اش دعوت كرده باشند به، بروید سراغ علم، تدبر كنید، تفكر كنید، تعقل كنید، اصلش سوره‏هاى قرآن اسم طبیعت دارد سوره عنكبوت است، سوره مورچه، سوره زنبور عسل است، سوره رعد است، سوره زیتون است، سوره عصر است، سوره فجر است، اصلاً سوره‏هاى قرآن. . . ، بنابراین ما دعوت شده‏ایم براى اینكه آگاه باشیم.
ریشه ایمان به خدا نه ترس است و نه جهل است، حرفهاىی است كه گاهى مى‏زنند. البته یك ریشه دیگه هم هست كه در جلسه بعد مى‏خواهم بگویم.
عده‏اى هم گفتند دین را سرمایه دارها درست كردند و زورمندان درست كردند این هم دروغیش مثل آن دروغى است كه مى‏گفت دین افیون جامعه است، دین وسیله تهدید است. ما با چشم خودمان مى‏بینیم، دین وسیله تحقیر نیست كه هیچى، دین قویترین موتورهاى حركت جامعه است. از همین دروغ‏هاى شاخدارى كه گفته‏اند، یكى از آنها هم این است، دین را زورمندان درست كرده‏اند این تاریخ ابراهیم است، این تاریخ محمد و على است كه تمام زورمندان مخالف ادیان بودند، اصلاً قرآن وقتى تمام انبیاء ما با قلدرهاى جامعه و با زورمندان و با پولدارهاى بى دین درگیر بوده‏اند.
در دین پر است از مواد و قوانینى كه خلاف راه و روش زورمند است یعنى به ماگفته‏اند اگر سلام بكنى به پولدار براى خاطر پولش، دو سوم دیدنت و یا یك سوم دینت حذف مى‏شود «مَنْ أَتَى غَنِیّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِینِهِ»(نهج‏البلاغه، حكمت، 228) كسى كه تواضع كند به پولدار براى خاطر پولش، دینش نابود مى‏شود چه جورى زورمند دین تراشید كه به من و تو سفارش شده است كه سلام هم به آن نكنیم.
امام رضا(علیه السلام) فرمود كسى به پولدار سلام گرم بكند، به فقیر سلام سرد بكند روز قیامت خدا به او غضب مى‏كند. چطور زورمند دینى ساخت كه به من پیروان دین مى‏گوید حتى سلام گرم هم نكنید. چطور زورمند و سرمایه دار دینى ساخت كه ده‏ها قانون كنترل مى‏كند او را. ربا ممنوع، گرانفروشى ممنوع، احتكار ممنوع، انحصار ممنوع، زمین خوارى ممنوع، تصاحب زمین‏هاى بدون كشت و بدون روش صحیح ممنوع، این همه ممنوعیت براى چى؟ امیرالمومنین به استاندار مى‏گوید اگر كسى احتكار كرده است، بخواهش و نصیحتش كن و عادلانه از او بخر و اگر دیدى تخلف مى‏كند تو كه نماینده من هستى به امر منى كه امام و حكومت اسلامى در اختیار من هست، برو قفلش را بكش، سختگیرى كن به او
اگر زورمند دین بتراشد، یك چیزى مى‏تراشد كه جلوى زورمندى و سرمایه داریش را نگیرد، اگر زورمند و سرمایه دار دین درست كند، یك چیزى درست مى‏كند كه جلوى شخصیت اجتماعیش را نگیرد در دین مى‏بینیم قوانینى است كه هم جلوى سرمایه دارى را مى‏گیرد و هم جلوى قلدرى را مى‏گیرد و هم جلوى محبوبیت اجتماعى را مى‏گیرد. اگر سرمایه دار و زورمند دین درست كند، یك چیزهایى را درست نمى‏كند كه بر جانب خودش باشد و تمام معیارها را بسازد جزء معیارهاى آگاهى، خودسازى، جامعه سازى. معیار نژاد، مال، منطقه، تمام معیارها كوبیده شده است جز سه معیار فقط معیار كسانى كه آگاه هستند «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُون» زمر/9 آگاهان طبقه ممتاز هستند، بعد از آگاهى، خودسازى است «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم» حجرات/13 و بعد از خودسازى، جامعه سازى است « فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدینَ دَرَجَةً» نساء/95 «مِنْكُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» آل عمران/104 كسانى كه در راه جامعه خون مى‏دهند، كسانى كه جلوى مفاسد اجتماع را مى‏گیرند اینها از دیگران برتر هستند، فضیلت دارند.
یك آیه و حدیثى، یك دستورى در ادیان پیدا نمى‏كنى كه به زورمند و به سرمایه دار یك ذره احترام اضافه‏اى بخواهد بخاطر زور و سرمایه‏اش قبول كند تمام معیار فضیلت آگاهى، خودسازى و جامعه سازى است. بنابراین، این حرفهایى كه كسانى كه نمى‏خواهند دین را بپذیرند، كسانى كه نمى‏خواهند ایمان را بپذیرند، نمى‏خواهند ریشه‏هاى عقلى و فطرى را بپذیرند، اینها مى‏آیند و مى‏نشینند توجیه مى‏كنند.
مسئله جغرافیایى كاشان دستش نیست، مى‏نشیند و از گرماى كاشان یك چیزى مى‏بافد براى خودش، اینها مى‏آیند و مى‏گویند ریشه ایمان به خدا از این حرفهاست. جواب اینها را در كتاب راه خداشناسى مى‏توانید و بخوانید، جلد پنجم فلسفه و اصول رئالیسم هم مى‏توانید و بخوانید. كتابهاى تعلیمات دینى هم به طور اشاره رد شده است. این خلاصه بحث ما در جلسه بعد انشاء الله بحث توحید رامطرح مى‏كنیم.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group