سه شنبه 4 دي 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

تاريخ پخش :: 1358/5/9 ایمان، آثار - 1

بايگاني سالانه - 1358



قابل توجه کاربران محترم:
برنامه درسهایی از قرآن، پس از ضبط پیاده می شود و به جهت حفظ امانت، متن کامل آن در سایت قرار می گیرد، اما همواره بخش هایی از برنامه به جهت محدودیت زمان و رعایت حال مخاطبان، از تلویزیون پخش نمی گردد، آنچه به عنوان برنامه ی درسهایی از قرآن قابل استناد است، آن چیزی است که از تلویزیون پخش می گردد و در فایل صوتی برنامه قابل دسترسی می باشد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
در جلسات قبل خدمت برادران بحث‏هایى شد درباره خداشناسى یك تك سوالى است كه گاهى، شما كه انشاء الله جوابش را بلد هستید حالا یك برادر كوچولو دارید كه از شما مى‏پرسد یا دوستى از شما مى‏پرسد مى‏گوییم و رد مى‏شویم و بعد هم یك چند جمله‏اى درباره نقش ایمان به خدا و بحث‏ها را كم كم خلاصه مى‏كنیم سوالى كه مى‏كنند این است گاهى مى‏پرسند كه شما مى‏گویید خوب همه را خدا آفریده است، خدا را كى آفریده است؟
جواب: شما مى‏گویید همه چیز را خدا آفرید، مى‏گویید: بله. مى‏گوید: بگویید خدا را چه كسى آفریده است؟ این سوال و حالا جواب: اول مى‏گویم این سوال از ما است و یا از همه هست. خدا پرستان اینطور مى‏گویند، غیر خدا پرستان چطور مى‏گویند، آنهایى كه خدا را قبول ندارند مى‏گویند همه چیز را بر مى‏گردد به ذرات ماده كه همان، شما از آنها سوال كن كه شما كه مى‏گویید همه چیز برمى گردد به ماده، ماده برمى گردد به كجا، ماده را چه كسى آفریده است؟ عین سوالى كه تو از من مى‏كنى من از تو مى‏كنم. شما مى‏گویید خدا را كى آفریده من مى‏گوییم چى، شما مى‏گویید ریشه همه چیز خدا، ریشه خدا كجاست؟ همین سوال را من از شما مى‏كنم ریشه همه چیز ماده است، ریشه ماده از كجاست. مى‏گویید داداش این ماده از قدیم بوده است. مى‏گوییم این خدا هم از قدیم بوده است. چطور یك قدیم باشعور مرا زورت می آید قبول كنى ولى صد تا قدیم بى شعور خودت را قبول مى‏كنى؟ بنابراین عین همان سوالى كه شما مى‏گویى: خدا از كجا؟ ما مى‏گوییم چى، ماده از كجا؟ او مى‏گویید ماده از قدیم است، من مى‏گوییم خدا هم از قدیم است. منتهی من یك قدیم باشعور را پذیرفته‏ام، او صدها قدیم بى شعور.
این جواب به قول ما طلبه‏ها نقضى و اما جواب حقیقى، ما هستى را دو بخش مى‏دانیم. هستى دو بخش است. بخشى از هستى پدیده است، یعنى نبوده، بود شده است. پدید آمده، نبوده بعداً پیدا شده است. یك سرى هستى غیر از پدیده است و ما درباره، نمى‏خواهیم بگوییم هر چیزى علت مى‏خواهد، اگر پرسیدید هر چیزى علت مى‏خواهد شما هم حق دارى بپرسى علت مى‏خواهد ما مى‏گوییم هر پدیده‏اى علت مى‏خواهد، نه هر چیزى علت مى‏خواهد. چیز، هستى، موجود دو قسم است. پدیده، غیر پدیده. هر پدیده‏اى علت مى‏خواهد بنابراین هر پدیده‏اى علت لازم دارد نه هر چیزى، هر چیزى علت نمى‏خواهد، یك مثال بزنم شما نگاه مى‏كنى مى‏بینى لبه آستین شما چرب شده است یك نگاه مى‏كنى مى‏گویى عجب این چربى بوده یا پیدا شده است. یك چربى یك هستى است و پدید آمده است چون این چربى دیروز نبوده و الآن مى‏بینى چرب است سوال مى‏كنى علتش چى است؟ كى چرب شد؟ كجا چرب شد؟ چرا چرب شد؟ كلمه كى، كجا، چرا براى چربى است كه نبوده ولى امروز پیدا شده است اما هیچ كس نمى‏رود سرش را بكند توى مشك روغن، بگویید اى روغن چرا چرب هستى؟ كجا چرب شدى؟ چرا چرب شدى؟ چون چربى روغن، چربى است، چربى آستین من هم چربى است اما یكى از آنها پدیده است و یكى از آنها غیر پدیده است. همیشه سوال از پدیده‏هاست غیر پدیده سوال ندارد.
همانطور كه شما مى‏گویى ماده سوال ندارد ما هم مى‏گوییم خدا سوال ندارد منتها دلایلى داریم كه نمى‏تواند ماده منبع آفرینش باشد كه دلایلش را مقدارى اشاره كردیم در بحث‏هاى گذشته. این یك سوالى است كه گاهى مى‏پرسند كه چگونه به خداى نادیده ایمان بیاوریم؟ این هم جوابش این است كه ما خیلى از چیزهایى را كه ندیده‏ایم به آنها ایمان آورده‏ایم همین مسئله معروف جاذبه زمین، زمین جاذبه دارد و جاذبه زمین با هیچ كدام از خواص پنجگانه درك نمى‏شود یعنى شما هر چه گوش بدهى به زمین از راه گوش، هر چه گوشت را بگیرى زمین صداى ویز ویزى از آن نمى‏آید جاذبه را با زبان نمى‏شود چشید، یك خورده مزه جاذبه دارد، چشیدنى هم نیست. جاذبه را از طریق بینى هم نمى‏شود لمس كرد كه یك خورده خاك برداریم، بو كنیم بگوییم آهان بوى جاذبه از آن مى‏آید، بو كردنى هم نیست. جاذبه را از طریق چشم هم نمى‏شود دید، كه نگاه كنیم، ببینیم هان، مثل حشره‏اى باشد، گردى باشد، بگوییم این جاذبه است، هر چه شما خیره شوى به زمین چیزى به نام جاذبه در زمین با چشم دیده نمى‏شود. جاذبه را از طریق دست هم نمى‏شود لمس كرد اما همه با یك نفس شعار مى‏دهید كه زمین داراى جاذبه است. خوب با هیچ یك از خواص پنجگانه لمس نمى‏شود، چگونه به جاذبه‏اى كه نمى‏شود چشید و بوئید و دید شما مى‏گویی؟
والله من نگاه مى‏كنم این سیب از درخت مى‏افتد به زمین مى‏گوییم چرا سیب جاى دیگر نرفت؟ چرا بالا و اینطرف و آنطرف نرفت؟ چون سیب آمد روبه پائین از اثر پى مى‏برم كه زمین جاذبه دارد پس شما جاذبه زمین را از اثر فهمیدى. همینطور كه جاذبه زمین را از اثر فهمیدى، ایمان به خدا را هم از اثر مى‏فهمیم.
مثالها زیاد است در این زمینه، شما از كجا مى‏فهمیى كه مادر شما به شما مهر مى‏ورزد، مهر مادر دیدنى نیست اما آثارش دیدنى است، همین لباسى كه براى شما اتو مى‏كند یا مى‏شورد و یا غذایى كه مى‏پزد از این حرفهایى كه مى‏زند، پى مى‏برید كه، مهر صدا ندارد، مهر را نمى‏شود چشید، بوئید، دید و با دست مهر را نمى‏شود لمس كرد ولى از آثار مى‏فهمیم كه مادر به ما مهر دارد بنابراین، اصولاً مى‏توانیم اینطور بگوییم، مى‏توانیم بگوییم انواع چیزهایى كه مى‏توان باور كرد ما چند نوع چیزى را مى‏توانیم باور كنیم، یك سرى چیزهایى را كه مى‏توانیم باور كنیم از طریق اینكه خودش را ببینیم، دیدن خودش، خودش را ببینیم، البته حالا بخواهد یك خورده دقیقه‏تر هم كه باشد، یعنى اگر یك كسى باشد خواسته باشد مته به خشخاش بگذارد و كنجكاو باشد، من هم دقیق‏تر با آن حرف مى‏زنم، هم ماده و هم این جسمى را كه من قبول دارم چون مى‏بینمش، همین جسم هم آثارش را مى‏بیند منتها یك خورده دقیق است و ظریف است. مى‏گویم: این گچ را قبول دارى مى‏گوید: بله، من این گچ را قبول دارم. مى‏گویم: خوب از كجا؟ مى‏گوید: خوب مى‏بینمش. مى‏گویم: اتفاقاً اشتباه مى‏كنى، شما خودش را نمى‏بینى، شما مى‏گویى وزن دارد، وزن گچ نیست، وزن از آثار است. مى‏گوید: آقا سفید است. مى‏گویند: رنگ هم خود گچ نیست، رنگ هم از. . . مى‏گوید: حجم دارد، مى‏گویم حجم هم گچ نیست، حجم داشتن از آشپز است. بنابراین همان گچى را هم كه شما قبول دارى یك خورده فكر كنید، مى‏بیند از آثار پى به موثر مى‏برید منتها این چون خیلى سریع السیر انجام مى‏شود آدم خیال مى‏كند خودش را مى‏بیند مثل اینكه شما زبان فارسى كه حرف مى‏زنید چون زبان مادریت است حرف مى‏زنى فكر مى‏كنى بى فكر حرف مى‏زنى، اگر بگویند انگلیسى و یا عربى حرف بزن یك كلمه یك كلمه مى‏گویى با توجه، ولى زبان مادرى را هم با توجه صحبت مى‏كنى منتها توجه در زبان مادرى سریع السیر است و یكجورى كه آدم فكر مى‏كند، مثل آتش گردانى كه براى قلیون آدم دور مى‏گرداند چون سرعت دارد آدم خیال مى‏كند یك دایره است بنابراین ما وقتى مى‏خواهیم یك چیزى را باور كنیم یك وقت خودش را مى‏بینیم، یك وقت هم اثرش را مى‏بینیم، یك وقت بعضى چیزها را هم قبول مى‏كنیم، نه خودش را مى‏بینیم و نه اثرش را، از طریق یك گوینده راستگو به ما خبر مى‏دهد و ما قبول مى‏كنیم.
از كسانى كه مورد اطمینان شما هستند مى‏آیند و مى‏گویند هواى سنندج، هواى همدان، هواى بندر عباس چند درجه است. چون كلمه‏اى است از گوینده راستگو، شما قبول مى‏كنید، خود هوا و اثر هوا را نمى‏بینى اما چون گوینده راستگو است ما هم به آن یك سرى چیزهاى كه قبول داریم، باورهاى ما سه نوع است. یك سرى باورهایى را مى‏بینیم، از آثار آفرینش. یك سرى‏ها را از اثر پى مى‏بریم، مثل خداوند. یك سرى گوینده راستگو، جن را شما مى‏بینى؟ نه، خودش را نمى‏بینم. اثرش را مى‏بینى؟ نه، اما پیامبر فرموده: خداوند یك موجودى دارد به نام جن. پسرى آمده مى‏گوید من چطورى جن را قبول كنم؟ مى‏گویم: اولاً ایمان به جن از ضروریات دین نیست كه قبول كنى و یا نكنى. تو بخششت از چه كسى است؟ ملائكه را چه جورى قبول كنم؟ آقا ملائكه كه قبول كردنش كارى ندارد. در فرانسه باغ درست كرده‏اند پنج هزار نوع درخت انگور در آن کاشته‌اند، آن قدرتى كه دو هزار نوع سوسك درست مى‏كند، پنج هزار نوع انگور درست مى‏كند حالا ممكن است یكبار موجودى هم به نام جن. . . ، همینكه گوینده راستگویى بگوید كه موجودى است بنام جن، قبول مى‏كنیم.
گوشه‏اى از آثار ایمان به خدا: 1 - از آثار ایمان به خدا، مومن به خدا داراى دید وسیع است چطور؟ یك مثال بزنم، شما اگر با هواپیما مسافرت بكنى هر چه بروى بالا، خانه‏هاى زمین پهلوى شما كوچكتر مى‏شود، این یك مثال محسوس كه هر چه اوج بگیرى خانه‏ها كوچكتر مى‏شود مومن به خدا چون بند به بى نهایت است، چون رابطه با خدا دارد دیدش وسیع است. آرزویش منحصر به چیزهاى مادى نیست. شعار آن اینست(المال و البنون زینة الحیاة الدنیا) آن داد مى‏زند و مى‏گوید(و الاخرة خیر و ابقى) كسى كه بند به خدا شد، ایمان به خدا داشته باشد، دیدش وسیع باشد با چهار تا كار اوج نمى‏گیردش، غرور نمى‏گیردش. همیشه غرور مال چیز كم است، پول خورد است كه صدا مى‏كند، اسكناس هزارى صدا ندارد. مشكى كه آب كم دارد، لق لق مى‏كند، مشك كم آب لق لق نمى‏كند. كسانى كه تازه یك ساعت مچى مى‏زنند، هر عطسه و سرفه كه مى‏كنند، یكبار دستهایشان را روی صورتشان می گذارند تا ساعتشان پیدا باشد.
كسانى كه تازه در بانك پول مى‏گذارند اگر یك تومان سبزى بخرد، چك مى‏كشد. همیشه غرور مال كم ظرفیت هاست، كسى كه بند به خدا شد، من و شما هستیم كه، به قول استادمان در قم، نصیحتمان مى‏كرد، مى‏فرمود: ما هستیم كه ضعیفیم، اگر یك شب مثلاً در این ایام شریف، یك شب موفق بشویم و نماز شب بخوانیم، روز آستین هایمان را تكان مى‏دهیم، مى‏گوییم ملائكه باید بریزد پائین چون من دیشب نماز شب خوانده‏ام. اما وقتى اوج گرفت، اصلش كوچك است.
به حضرت سجاد(علیه السلام) مى‏گویند چقدر عبادت مى‏كنید، مى‏گویند: من كجا و على كجا. به على(علیه السلام) مى‏گویند چقدر عبادت می کنید؟ مى‏گوید: من كجا و پیغمبر كجا. پیغمبر جورى انس گرفته است كه مى‏گوید: (ما عرفناك حق معرفتك) خدا یا آنطور كه باید تو را بشناسم، نشناخته‏ام. انسانى كه بند به خدا شد غرور نمى‏گیردش، هر چه دارد مال او است. امام سجاد(علیه السلام) نماز شب مى‏خواند، من و شما اگر یك زمانى نماز شب بخوانیم، به اندازه یك نماز صبح خواندیم، دو سه هزار تا دعا و حاجت مى‏خواهیم از او.
امام سجاد(علیه السلام) نماز شب مى‏خواند بعد از نماز شبش دعا مى‏كند، دعایش اینست، خدایا این نماز شب را خواندم اما آبى كه وضو گرفتم از تو بود، قدرتى كه از خواب بلند شدم از تو بود، حافظه‏ام از تو بود، از تو بود، از تو بود، خلاصه اینكه منِ سجاد از شماطلبى ندارم، چون این توفیقى هم كه دارم همه‏اش از تو است. یك لحظه حافظه را خدا از ما بگیرد ما هیچى نداریم.
امام خمینی(رحمة الله علیه) مى‏فرمود: خدا یكبار حافظه را از من گرفت، من هر چه بلد بودم یادم رفت حتى یادم رفت اسمم چیست. یك ربع فكر كردم اسمم یادم آمد، دید وسیع مى‏دهد، اگر دید وسیع شد دیگر انسان زود خودش را نمى‏فروشد، من و شما ممكن است زود خودمان را بفروشیم.
حدیث جالبى دیدم بخوانم برایتان، حدیثش شیرین است. امام مى‏فرماید هر كس مى‏خواهد بفهمد نرخش چقدر است مثلاً الان شما چند مى‏ارزید، بنده چقدر قیمت دارم؟ امام مى‏فرماید هر كس مى‏خواهد ببیند نرخش چقدر است، مى‏تواند ببیند چقدر گول مى‏خورد، ممكن است یك انسان نرخش یك بزغاله باشد، یعنى اگر یك گوشت گوساله به آن بدهند بگویند تقسیم كن كبابى هایش را براى خودش برمى دارد، یعنى حتى نمى‏تواند در تقسیم گوشت بزغاله عادل باشد، نه، ممكن است یكى با دو هزار تومان حاضر باشد یك امضاى ناحق بكند، نرخش ایشان چقدر است؟ دو هزار تومان، ممكن است یكى به سى تومان خلاف مى‏كند، ایشان نرخش. . . ، نرخ على(علیه السلام) چقدر است؟ خودش نرخش را تعیین كرده است. حضرت على(علیه السلام) فرموده است: والله قسم اگر هستى را بدهند به من كه خودِ جو را نه، پوست جو را از دهان مورچه بگیرم من این كار را نمى‏كنم. نرخ على از هستى بیشتر است و نرخ بعضى به چهارتا بز، به چهار تا چرخ، به چهار تا. . . دید وقتى دید الهى شد توجه به رضاى خدا دارد همه برایش.
در زیارت حضرت على(علیه السلام) مى‏خوانیم درود بر تو على كه در راه خدا ملامت‏ها تو را كج نمى‏كند، ما با تشویق گرم مى‏شویم خلاصه چون بند به خدا نیستیم و یا ارتباطمان با خدا كم است، با یك قاشق ماست سردمان مى‏شود و یا یك دانه خرما گرم‌مان مى‏شود.
ببینید امام چه مى‏گوید، الان محبوب‏ترین افراد روى كره زمین امام است. در مدرسه فیضیه مى‏گوید من فقط مى‏خواهم خدا از من راضى باشد، چه پیروز بشویم و چه شكست بخوریم، دینش، دین رضاى خداست، به این نیست كه صلوات برایش بفرستند، صلوات برایش نفرستند. مثلاً ما الان مى‏گوییم، ما الان اگر سه تا ماشین كنار خیابان به احتراممان بوق بزند مى‏گوییم به به ما چه احترام و چه عزتى داریم در این مملكت، سه تا ماشین پشت سر هم براى من بوق زد. تمام كره زمین، افراد آزادیخواهش، گرچه مسلمان نباشند، الان افغانستان و كشورهاى دیگر شعار مى‏دهند به نفع امام، همه آزدیخواهان كره زمین دوستش دارند، اما خودش مى‏گوید: خاك بر سر من اگر بخواهم به فكر آبروى خودم باشم، اگر خودبین باشم، من خودبین نیستم، من خدا بین هستم، پس به این مى‏گویند دید وسیع، اوج مى‏گیرد، اگر كره زمین قربانش برود، بندش نیست و كره زمین پشت به او كند، باز هم نمى‏ترسد،
من این جمله را پانزده، شانزده سال پیش از امام شنیدم، فرمود: دو تا سرهنگ و با گروهى ارتشى، با چه دستگاههایى آمدند نصف شب من را بردند، مى‏گفت من را در ماشین نشاندند، یك سرهنگ اینطرف با اسلحه، یك سرهنگ آنطرف با اسلحه، مى‏گفت دو تا سرهنگ‏ها مى‏لرزیدند و من نصف شب آنها را موعظه كردم، گفتم نترسید، اینرا مى‏گویند دید وسیع. كسى كه بند به خدا شد نمى‏ترسد، تشویق‏ها، ترفیع‏ها الى آخر.
در هندسه مى‏گویند شما اگر یك نیم دایره‏اى را فرض كنید، حالا اصطلاحاتش را خیلى از من توقع نداشته باشید كه یادم باشد. شما یك نیم دایره‏اى را فرض كنید، از هر كجاى این نیم دایره شما دوتا خط ترسیم كنید به دو سمت نیم دایره، مثلاً از اینجا یك خط به این ضلع و یك خط هم به این ضلع، مى‏گویند این زاویه، زاویه قائمه است. اگر از این قله هم بكشیم باز زاویه، زاویه قائمه است، اگر از اینجا هم بكشیم باز این زاویه، زاویه قائمه است. مومن به خدا در هر امتحانى كه باشد، متوسط باشد، عامى باشد، عالى باشد، اعلى باشد، در هر شرایطى كه باشد چون با توجه به كتاب الله و عترتى در مرز كتاب و سنت اگر قدم بردارد زاویه آن، زاویه قائمه است، پس بنابراین هیچ وقت عقده پیدا نمى‏كند. (لیس للانسان الا ما سعى)، یعنى هر كسى به مقدار سعى خودش، اعم از اینكه كار بكند و یا نكند، تلاش كرده است، بنده فرض كنیم، مى‏آیم منزل شما براى اینكه، ملاقات شما بعنوان یك مسلمان، آمدم، ده بار آمدم و شما نبودى، من عقده پیدا نمى‏كنم، براى اینكه من براى رضاى خدا آمدم و چه تو باشى خانه و چه نباشى من به اجر خودم مى‏رسم اما اگر بگویند بریم آنجا بخوابیم، برویم آنجا چایى بخوریم، بریم آنجا میوه بخوریم، اگر به این دید آمده باشم، همینكه در زدم گفتند فلانى نیستش، من باخته‏ام، مومن به خدا هیچ وقت باخته نیست. «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا» عصر/3-1 كسى كه بند به خدا شد «لَفی خُسْرٍ» نخواهد بود، عقده پیدا نخواهد كرد. بنده یك تومان دارم، یك نان مى‏گیرم، دیگرى اینجا هستم یك تومان دارم، یك نان مى‏گیرم، دیگرى صد تومان دارد، صد نان مى‏گیرد، ولى چون هر دو در سعى‌مان یكى بودیم، هر دو زاویه‏ها قائمه خواهد بود. یك كسى یك دست دارد، دو تا صندوق مى‏سازد، یك كسى دو تا دست دارد چهارتا صندوق مى‏سازد، اجرشان هر دو یكى است، گرچه عملشان فرق مى‏كند اماچون سعى‌شان یكى است اجرشان یكى است.
انسان در هر شرایطى كه هست مى‏تواند به عالى‏ترین درجات برسد منتها باید هدفش مقدس باشد. یك مثال بزنم، یك دانه سیب را مى‏آورم، سه نفر نمى‏خورند، به احمد آقا مى‏گویند چرا نمى‏خورى، مى‏گوید قهر كرده‏ام. دیگرى نمى‏خورد مى‏گوییم شما چرا نمى‏خورى؟ مى‏گوید از بس خورده‏ام دیگر میل ندارم. سومى مى‏گوییم چرا نمى خورى؟ مى‏گوید من نمى‏خورم تا دیگران بخورند. سه نفر سیب را نمى‏خورند اما هدفشان فرق مى‏كند. یكى نمى‏خورد، قهر است، این ارزش ندارد، دیگرى نمى‏خورد چون میل ندارد، این هم ارزش ندارد. ارزش كسى دارد كه نخوردنش بخاطر خوردن دیگران باشد.
چاقو كش شكم پاره مى‏كند، جراح هم شكم پاره مى‏كند، از چاقو كش ده هزار تومان مى‏گیرند، به جراح ده هزار تومان مى‏دهند، چرا؟ چون هدفشان دو تا است. بنابراین انسان در هر مرحله‏اى كه باشد. . . ، انسانى كه بند به خدا شد هیچ وقت باخته نیست. امام در مدرسه فیضیه فرمود: ما نمى‏خواهیم حتماً پیروز بشویم، ما مى‏خواهیم به رضاى خدا عمل كنیم، چه پیروز بشویم و چه شكست بخوریم.
مومن به خدا خون برایش مطرح نیست، پول برایش مطرح نیست. این هم مرحله دوم. هیچ وقت مأیوس نمى‏شود، افرادى مى‏بینید بحث مى‏كند سر كفش، سر كلاه، قهر مى‏كند، خودكشى مى‏كند سر مسئله ازدواج، سر مسئله عشق و شهوت، زن و شوهر هایى، فامیل هایى، كانون خانواده از هم مى‏پاشد سر یك مسائل جزئى، اینها كسانى هستند كه منهاى مذهب هستند، مومن به خدا هیچ مسئله‏اى آن را تكان نمى‏دهد. (كالجبل الراسخ) امام مى‏فرماید مومن مثل كوه است حتى كوه ممكن است ریزش‏هایى داشته باشد اما مومن به خدا هیچ حادثه‏اى او را تغییر نخواهد داد و نمى‏دهد.
یكى دیگر از آثار ایمان به خدا عزت نفس است. مومن به خدا چون بند است به خدا اصلاً عارش مى‏آید كه گردن خم كند پهلوى كس دیگر. خوشم آمد از یكى طلبه‏ها، در زندان گفتند: بنویس ریاست محترم، گفت نمى‏نویسم. گفتند: زندان را اضافه مى‏كنیم. گفت: اضافه كنید من به كسى كه محترم نیست، محترم نمى‏گویم در زمان طاغوت، در زندان ماند و به نامحترم، محترم نگفت. عزت به خدا. بندگان دیگر، قرآن مى‏گوید ِ «عِبادٌ أَمْثالُكُمْ» اعراف/194 اینها یك نفرند مثل من. چرا من گردنم خم شود پهلوى كسى كه مثل خودم است. كسى كه می داند الحمدلله و تشكر مال خدا ست، دیگه بله قربان گوى هر كس و ناكسى نیست. كسى كه مى‏گوید بسم الله بنام خدا، بنام كس دیگرى شروع نمى‏كند. عزت نفس هم از آثار ایمان به خداست.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group