سه شنبه 4 دي 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

تاريخ پخش :: 1358/5/19 عدل الهی، پاسخ به پرسشها

بايگاني سالانه - 1358



قابل توجه کاربران محترم:
برنامه درسهایی از قرآن، پس از ضبط پیاده می شود و به جهت حفظ امانت، متن کامل آن در سایت قرار می گیرد، اما همواره بخش هایی از برنامه به جهت محدودیت زمان و رعایت حال مخاطبان، از تلویزیون پخش نمی گردد، آنچه به عنوان برنامه ی درسهایی از قرآن قابل استناد است، آن چیزی است که از تلویزیون پخش می گردد و در فایل صوتی برنامه قابل دسترسی می باشد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله على سیدنا و نبینا محمد و على اهل بیته و لعنة الله على اعدائهم اجمعین.
دنباله بحث اصول عقاید به صفات خدا و درباره یگانگى صحبت شد و درباره رابطه ما با خدا هم كمى صحبت شد و درباره عدل داشتیم حرف مى‏زدیم. به اینجا رسیدیم كه بسیارى از گله‏هاى ما به دستگاه آفرینش بخاطر این است كه زود قضاوت مى‏كنیم.
بعضى از گله هایى كه مى‏كنیم از دستگاه آفرینش براى اینكه كج معنا مى‏كنیم، بعد مى‏فهمیم، آنوقت انتقاد مى‏كنیم. عینكى گذاشته‏ایم مثلاً با رنگ خاصى، همه را با آن رنگ مى‏بینیم، آنوقت باید عینك را برداریم، نباید در آفرینش تغییر بدهیم.
یك مقدار هم قضاوت‏هاى ما جزئى است، در سطح خودمان نگاه مى‏كنیم. مثلاً حساب كنید كه خورشید تابشش خوب است؟ بله خوب است، خورشید مى‏تابد به اقیانوس، خوب است، بخار هم خوب است، ابر هم خوب است، باران هم خوب است، گیاه هم خوب است، كشاورزى هم خوب است، همه خوب است اما حالا كه خورشید تابید و بخار بالا رفت و ابر شد و باران شد و زمین هم باران را جذب كرد و بنا شد انسان كشاورزى كند، در زمین كشاورزى، آب مى‏ رود توی یك لانه‏اى، یك لانه مورچه هم از بین مى‏رود، این مورچه از لانه بیاید بیرون و بگوید مرگ بر خورشید با تابشش، مرگ بر زمین با اقیانوسش، مرگ بر ابر، مرگ بر باران، مرگ بر انسان، مرگ بر كشاورز. به مورچه مى‏گوییم چیه؟ مى‏گوید لانه‏ام دیشب خراب شده است. درست است که لانه تو خراب شد اما وقتى مى‏خواهى قضاوت كنى همه را باید در نظر بگیرى و قضاوت كنى، نمى‏توانى بگویى چون این ماجرا به ضرر من شد، پس به تمام هستى بدبین بشویم.
شهرى در هواى داغ مى‏سوزد، افرادى مى‏آیند و مى‏خواهند براى هواى شهر فكرى بكنند، مى‏گویند اطراف شهر، دهاتى است، از دهات خیابانهاى چهل و پنج مترى مى‏كشیم تا به شهر، درختكارى مى‏كنیم، فلكه هایى، چمن زارهایى، شاید یكخورده هواى شهر بهتر بشود، البته وقتى خیابان چهل و پنج مترى مى‏كشند براى فضاى شهر، ممكن است دو تا خانه هم خراب شود، البته باید این خانه‏ها را شهردارى عادلانه جبران كند، اما بالاخره ایشان باید از این خانه بلند شود و برود، پولش را هم بگیرد ولى خانه‏اش بالاخره خراب مى‏شود و تا یك خانه دیگرى پیدا كند یكخورده به درد سر هم مى‏افتد، اما چاره چیست؟ در سطح كل انسان و كشاورزى این لانه هم آب در آن مى‏رود، در سطح كل این خانه هم خراب مى‏شود.
ما وقتى خواستیم در بحث عدالت قضاوت كنیم، بعد از آنكه فهمیدیم، ریشه ظلم یا ترس از رقیب است، یا بد ذاتى است و یا جهل است و یا عقده و محرومیت است، این ریشه‏هاى ظلم در خدا نیست پس ظلم در خدا نیست و اما آنكه در نظر ما مى‏آید كه چرا نامیزان است؟ آنها را باید بنشینیم و تفسیرش را برسى كنیم.
رسیدیم به اینجایى كه بسیارى از گرفتارى‏ها بخاطر خود ماست و آیات سوره فجر را خواندم كه سوره فجر مى‏گوید بشر همینكه دید یك خورده وضعش كمرنگ شده است اینرا مى‏گوید «رَبِّی أَهانَنِ» فجر/16 خدا به من اهانت كرده است. قرآن مى‏گوید «كَلاَّ» ابداً من به تو اهانت نكرده‏ام «بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْیَتیمَ» فجر/17 آن روزى كه به تو پول دادام تو به دیگران ندادى. آنروزى كه پول وسیله امتحان بود، از امتحان خوب بر نیامدى «كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْیَتیمَ وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْكینِ» فجر/18-17 تو خودت كوتاهى كردى و من پس گردنى به تو زدم و گوشمالیت دادم، زنگ بیدار باش، بنابراین اگر یك وقت زندگیت عالى مى‏شود، اعلى مى‏شود، متوسط مى‏شود، كم و زیاد مى‏شود، هر كم و زیادى آزمایش است، قرآن مى‏گوید «وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ» انبیاء/35 تمام شر و خیرها، تمام فراز و نشیبها، همه وسیله آزمایش است. «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَیْدیكُم» شورى/30 اگر دیدى در زندگى، گوشمالى مى‏گیرى، بخاطر نقطه هایى است كه خودتان، گناهانى كه مى‏شود مربوط به خودتان است.
در جلسه قبل گفتیم كه مصیبتهایى كه ما دچارش مى‏شویم، بخاطر لغزشهاى خود ماست، پس پیغمبران كه هیچ گناهى ندارند، آنها بخاطر چه دچار مشكلات مى‏شوند؟
سوال خوبى است، مى‏فرمایند كه شما مى‏گویید ما نقاط ضعفى داریم، یك مشكلاتى، یك گناهانى، لاابالى كردیم، مثلاً سیگار كشیدم، تنگى سینه گرفتم. درس نخواندم، رفوزه شدم، مراعات رانندگى نكردم، تصادف كردم. مصیبتهاى من بخاطر، لغزشهایى است كه از من سر زده است. پیغمبران و اولیاء خدا هم، آنها هم به بلاها مبتلا مى‏شدند، آنها كه دیگر لغزشى نداشتند، لغزش من بخاطر كوتاهى من است، آنها كه دیگر كوتاهى نکردند و مقصر نبودند، آنها چرا این همه مبتلا شدند؟
سوال خوبى است، جواب: در سرباز خانه یك مقدار سرباز را در فشار مى‏گذارند، یك نوع سرباز را در فشار مى‏گذارند براى اینكه این سرباز تخلف مى‏كند، سربازى است به آن كارى گفته‏اند و انجام نداده است، تخلف كرده، كارهاى سخت را به دوشش مى‏گذارند، این یك نوع، كار سخت مى‏گذارند رو دوش سرباز چون تخلف كرده است، گاهى کار سخت به سرباز می دهند، مى‏خواهند رشدش بدهند، مثلاً مى‏گویند سینه خیز باید یك كیلومتر راه بروى، اذیت مى‏شود اما آن درجه دار، آن فرمانده این را اذیتش مى‏كند، نه براى اینكه سرباز بدى است، مى‏خواهد رشدش بدهد.
پس گاهى سرباز را در فشار مى‏گذارند براى تخلف، گاهى سرباز را در فشار مى‏گذارند براى رشد و گاهى سرباز مى‏آید پهلوى فرمانده مى‏گوید هفته آینده جشنى داریم، عروسى داریم در شهرمان، مى‏خواهم هفته آینده شما یك هفته، ده روز به من مرخصى بدهید، خواهش مى‏كنم موافقت بفرمائید، فرمانده مى‏گوید اگر مى‏خواهى هفته آینده مرخصى داشته باشى، پس این هفته باید كار تو دوبله باشد، یك سرى كارهاى سخت را به آن مى‏دهد براى اینكه هفته آینده، مرخصى داشته باشد. پس سه رقم فشار داریم، فشار بخاطر تخلف، فشار بخاطر رشد، فشار بخاطر آسایش بعدى.
رسول الله در روایتى مى‏فرماید «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ كَرَامَةٌ»(جامع‏الأخبار، ص‏113) حدیث داریم «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ» بلا و مشكلات براى ظالم ادب است، مثل سربازى كه تخلف كرده و ظلم كرده، مى‏خواهیم ادبش كنیم، چه جورى؟ كارش را مشكل مى‏كنیم. «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ» مشكلات را به مومنین مى‏دهیم، مومنین كه ظلمى نكرده‏اند، اینها هم مى‏خواهیم رشدشان بدهیم براى امتحان، امتحان خدا براى رشد است «وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ» براى انبیاء خدا مشكلات وسیله درجه هست.
سختى در سرباز خانه براى سرباز بد، ادب است، براى سرباز خوب رشد است، و براى افرادى كه مى‏خواهند بعداً آسایش داشته باشند این هفته كارشان دوبله مى‏شود. مى‏خواهند مثلاً، درجه‏اى بگیرند، یكخورده كارشان سنگین‏تر مى‏شود. نظیر این روایت حدیثى از رسول خدا داریم «إِنَّ اللَّهَ لَیُغَذِّی عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ كَمَا تُغَذِّی الْوَالِدَةُ وَلَدَهَا بِاللَّبَنِ»(أعلام‏الدین، ص‏277) بله، خداوند بنده مومن خودش را به بلاء خوراك مى‏دهد، همینطور كه مادر به بچه‏اش شیر مى‏دهد، یعنى همینطور كه مادر شیر دهان بچه‏اش‏ مى‏گذارد بخاطر رشد، خداوند هم اولیاء خودش را با گرفتارى‏ها، وادار مى‏كند دست و پنجه نرم كنند تا اینها رشد كنند.
گاهى افرادى هستند كه گله مى‏كنند كه آقا من، هر سال درس مى‏خوانم، هر سال تجدید مى‏شوم ولى فلانى تجدید نمى‏شود، گاهى از این گله‏ها مى‏شود. دوستان عزیز، كمتر كسى را داریم كه نابغه نباشد، گیر ما این است كه نمى‏دانیم نبوغمان در چى است، معمولاً نابغه هستیم، منتها نمى‏دانیم نبوغمان در چى است. شما آقاى داروین را مى‏شناسید؟ پدر آقاى داروین پزشك بود و مى‏خواست پسرش هم پزشك شود، فرستادش دانشكده پزشكى، مردود شد، هر سال مایه دردسر و با باباش دعوا داشتند. حیف نانی كه تو مى‏خورى به چه درد مى‏خورى؟ گفتند حالا كه در دانشكده پزشكى مردود شدى برو در علوم دینى و كشیش باش، روحانى مسیحیت باش. رفت در رشته علوم دینى مسیحیت درس خواند، آقای داروین در آن رشته هم شكست خورد، آخرش رفت در رشته طبیعى، در دانشكده طبیعى موفق شد و نظریه هایى هم داد. حالا تا چقدر درست باشد كار نداریم ولى اجمالاً نبوغى، استعدادى در آن رشته داشت.
روایتى داریم در كتاب تجارت، به افرادى كه نوع تجارت و حرفه‏اى دارند، امام مى‏فرماید اگر در كارتان شكست خوردید، نگوئید من نبوغ ندارم، رشته را پیدا نكرده‏اى، برو كار و حرفهات را عوض كن و شاید در كار و حرفه دیگر موفق باشى. ممكن است یك خانمى، یك دختر خانمى، نبوغش در خیاطى باشد، بله اگر ریاضى بخواند، شكست مى‏خورد. ممكن است یك خانم دخترى در پزشكى نبوغ داشته باشد، ممكن است یكى در چیز دیگرى نبوغ داشته باشد و الى الاخر. اجمالاً افرادى كه گله دارند یك مراجعه كنند به خودشان و شاید استعداد و نبوغشان را كشف نكرده‏اند و در مسیرى دیگر حركت مى‏كنند، مثل همان كسى كه برخلاف مسیر آب شنا مى‏كند، دستش خسته مى‏شود، آخرش هم حركتى ندارد، این نباید به آب گله كند که این آب نمى‏گذارد من شنا كنم، آقاجان مسیرت را با آب یكسان كن. شما حساب كن مسیر ذوق شما در چه رشته‏اى است. بسیارى از گله‏ها، نمى‏خواهم بگویم همه، ولى بسیارى از گله‏ها بخاطر اینكه استعدادمان را كشف نكرده‏ایم كه در چى هست.
از این بحث بگذریم، در بحث عدالت، مسئله‏اى كه مطرح است، مسئله عدالت اجتماعى است. كه اصلش انبیاء آمدند براى همین جهت، عدالت اجتماعى. قرآن مى‏فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّنات» حدید/25 ما پیامبرانمان را فرستادیم با(بینه) دلیل روشن، براى چى؟ «وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمیزان» ما پیامبر را فرستادیم با(بینه) با كتاب و با میزان، وسیله سنجش، پیامبر را فرستادیم براى چى؟ «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» تا مردم خودشان قسط و عدالت را در جامعه پیاده كنند. مسئله عدالت اجتماعى یك مسئله مهمى است، حالا چون بحثمان بحث عدالت است، یك مقدار هم در رابطه با عدالت اجتماعى صحبت بكنیم. چند حدیث است دوست دارم كه آقایان بنویسید هر كدام كه خطتان هم خوب است، قشنگ بنویسید و در دستشویى و اتاق مهمانخانه این حدیث‏ها را بزنید، این حدیث‏ها درس زندگى ما است، بین ما و این روایات جدایى افتاده است. حدیث، در بحث عدالت اجتماعى یك سرى روایت اجتماعى داریم كه هم در فقه هست و یك سرى دستورات اخلاقى و یك سرى دستورات حكومتى كه همه اینها مربوط به عدالت اجتماعى است. یكى از قصه‏ها كه مربوط به عدالت اجتماعى است، حدیثى داریم «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ»(كافى، ج‏5، ص‏293) قصه‏اش را بگویم، یك مرد بد جنسى بود بنام آقاى ثموره، این ثموره خیلى آدم بدى بود، از معاویه پول مى‏گرفت یك حدیث هایى را جعل مى‏كرد براى فضیلت ابوسفیان، با پیغمبر هم مخالفت كرد، با امیرالمومنین هم مخالفت كرد و بعد هم پول گرفت و آمد كربلا تا امام حسین(علیه السلام) را بكشد. در تمام صحنه‏ها، در حزب‏هاى باطل هم بود خلاصه خیلى آدم ناجورى بود. یك باغى بود، مال یك نفر، این باغ درختهاى زیادى داشت، در كنار باغ هم یك درخت براى آقاى ثموره بود، باغى بود مال یك نفر، اتاقهاى باغ كنار باغ بود، بقیه‏اش را هم كشت مى‏كرد، آخرش هم یك درخت مال آقاى ثموره بود. این ثموره گاهى از در خانه مى‏آمد، بدون اینكه یا الله بگویید، صدا بزند، در بزند، و مى‏دانید كه اسلام براى پسرهاى كوچك هم، قرآن مى‏فرماید «وَ الَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ» نور/58 بچه كوچولوها هم وقتى مى‏خواهند وارد اتاق بابا و ننه بشوند، باید پشت در، در بزنند. قرآن مى‏فرماید «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِكُمْ» نور/27 وارد خانه كسى نباید بشوید «فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى یُؤْذَنَ لَكُمْ» نور/28 مگر آنكه اجازه بدهند. اسلام براى هر كارى گفتهاند اجازه بگیرید.
مى‏خواهم یك مثال ساده برایتان بزنم، شما اگر خواستید بیائید منزل كسى و چایى بخورید، براى چاى خوردنت قدم به قدم در بزنید، دستور است، یعنى ادب دارید، و باید مراعات این ادب را كرد. اول پشت در خانه باید در بزنید، در را زدى، اگر گفتند كه بفرما داخل كه مى‏روى، اگر «إِنْ قیلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا» نور/28 اگر در زدید و بچه ای آمد و گفت بابام الان وقت ندارد، وقت دیگری تشریف بیاورید، ناراحت نشوید. قرآن مى‏گوید وقتى پشت در خانه به شما گفتند: برگردید، برگردید و نق نق هم نكنید، چون نشانه رشد است «هُوَ أَزْكى‏ لَكُم» نور/28 حالا اگر گفتند بفرمائید داخل، بسم الله، تا داخل شدى «فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِكُم» نور/61 در خانه كه رسیدى سلام كن، سلام علیكم، سلام كردى، باز ادب در سلام است. قرآن مى‏گوید: هر كس به شما سلام كرد، سلام گرم‏تر به آن بدهید. سلام، سلام علیكم، جانم، سلام علیكم و رحمة الله، سلام علیكم، سلام علیكم و رحمة الله و بركاته. هر جورى سلام كرد، گرم‏تر و چرب‏تر، بهتر، داغتر، جواب بدهید. سلام كردى و وارد اتاق مى‏شوى، خوب كجا بنشینیم؟ قرآن مى‏گوید تا وارد اتاق شدید، یك كسى دیدید كه با چشمها دنبال جا مى‏گردد «إِذا قیلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا» مجادله/11 اگر جا مى‏خواهد، فورى تحویلش بگیرید. یك كسى اگر وارد اتاق مى‏شود، اگر كسى اعتنا به آن نكند، یخ مى‏كند، تا دیدید یك نوعى وارد شد یك تكانى بخورید و جا به آن بدهید. جا به آن دادید، پس در جلسه كه نشسته‏اى داد نزنى «إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ» لقمان/19 داد نزن، تنگ گوشى هم حرف نزنى «إِنَّمَا النَّجْوى‏ مِنَ الشَّیْطان» مجادله/10 نجوا هم كار خوبى نیست. نه داد بزن و نه تنگ گوشى. از طرفى هم نق نق نكنید براى خاطر غذا «غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ» احزاب/53 هى نگویید دیر شده.
«فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا» احزاب/53 نهار هم كه دعوت شدید، بعد از نهار حركت كنید، چون نهار دعوت شدى، الان چهار بعد از ظهر است، نشسته‏اى اینجا كه چكار كنى؟ مى‏آمدند خانه پیغمبر و نهار بخورند، مى‏نشستند و صحبت مى‏كردند تا نزدیك غروب، پیغمبر هم هى دلش جوش مى‏زد و رویش هم نمى‏شد كه بگوید خوب آقا بلند شوید و بروید دیگه، آیه نازل شد «فَإِذا طَعِمْتُمْ» وقتى طعامتان را خوردید «فَانْتَشِرُوا» بلند شوید و منتشر شوید «وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ» احزاب/53 نشینید و انس بگیرید با گفته‏ها. وقتى هم مى‏خواهید بروید از رئیس جلسه اجازه بگیرید، این ادب است. ادب نداشت این آقاى ثموره، سرزده مى‏آمد داخل، این آقا گفت، آقا این باغ مال من است و تو یك درخت بیشتر ندارى، خواهش مى‏كنیم یا الله بگو. گفت: دلم نمى‏خواهد! شكایت برد پهلوى پیغمبر، یا رسول الله این آقاى ثموره یك درخت دارد، بدون یا الله و سر زده وارد مى‏شود، من هم زن و بچه‏ام سر برهنه هستند، نمى‏خواهم، آسایش من را سلب مى‏كند، بالاخره آزادى مسكن در اسلام هست. از همین حدیث آزادى مسكن استفاده مى‏شود كه انسان، هر كسى، اصولاً در كوچه هایى هم كه داریم راه مى‏رویم و در خانه‏هایى باز است، بعضى از فقها مى‏گویند اگر در كوچه‏اى راه مى‏روى، در خانه‏اى باز است، حق ندارى نگاه كنى. آقا در باز بود؟ اگر هم باز باشد شما حق نگاه كردن ندارى، درهایى هم كه باز است نباید نگاه كنیم. ادب است دیگه. اسلام مى‏فرماید، دستورات ادبى اینقدر در اسلام زیاد است. مى‏گوید وقتى مهمان مى‏آید، برو ساكش را بگیر و بگو بفرما داخل، ولى وقتى مهمان از خانه مى‏خواهد برود بیرون ساكش را كمكش نكن، چون ساكش را كه كمكش مى‏كنى یعنى خوش آمدى. وقتى مى‏آید داخل ساكش را كه گرفتى این ادب است ولى وقتى مى‏خواهد برود بیرون ساكش، ادب. مى‏گوید وقتى در مهمانى مى‏خواهى دستت را بشورى، اگر از اینطرف قبل از غذا دستهایت را شستى، آخر غذا از آنطرف دستهایت را بشور، كه آنكه آخر شده یكبار هم اول شود. یك دفعه از اینطرف چایى دادى، دفعه دوم از آنطرف چایى بده، یكجورى باشد ادب، شخصیت محترم باشد.
یا رسول الله به آقاى ثموره بگویید كه یا الله بگوید، پیغمبر احضارش كرد و گفت آقاى ثموره یا الله بگو و برو در خانه، گفت نمى‏خواهم. گفت: تو یك دانه درخت دارى، بفروش. گفت: نمى‏فروشم. ده برابر پولش را بگیر، نمى‏خواهم. آقاى ثموره این درختت را بده به این صاحب باغ من یك درخت در جاى دیگرى به تو مى‏دهم. نمى‏خواهم. ثموره، تو این درخت را بده به این صاحب باغ، من كه پیغمبر هستم ضمانت مى‏كنم براى تو بهشت را و در دنیا هم به تو درخت مى‏دهم. گفت: دلم نمى‏خواهد! من یك درخت دارم و هر وقت بخواهم مى‏روم در خانه و یا الله هم نخواهم گفت. پیغمبر فرمود: این مفسد فى الارض است، ایشان آدم مزاحمى است فرمود: آقا برو و این درخت را بِكن. رفت و این درخت را كند و انداخت در كوچه و قانون. . ، پیغمبر فرمود «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَار»(كافى، ج‏5، ص‏294) این یك قاعده‏اى است كه هر مسلمانى حق ضرر زدن به. .
این طبق حكومت اسلامى مى‏شود افراد مزاحمى را كه بیخودى مزاحمت مى‏كند، جلوى مزاحمتشان را گرفت. خوب حالا در رابطه با عدالت اجتماعى چند حدیث مى‏خوانم، این حدیث‏ها را بنویسید.
امیرالمومنین(علیه السلام) در یكى از نامه هایش مى‏نویسد، استاندار، الله اكبر ببین چقدر قشنگ، نوك قلمت را تیز كن، سطرها را كنار هم بنویس، القاب را هم كم كن. چرا؟ «فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِینَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَارَ»(خصال صدوق، ج‏1، ص‏310) بدرستى كه بیت المال، اموال مسلمین «لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَارَ» تحمل ضرر ندارد، كمتر كاغذ مصرف كن. نوك قلمت را تیز كن، سطرها را كنار هم بنویس، بدرستى كه اموال مسلمین تحمل ضرر را ندارد. امیرالمومنین این در رابطه با عدالت در بیت المال. امیرالمومنین(علیه السلام) وارد منطقه‏اى شد براى حكومت، فرمود: «دَخَلْتُ بِلَادَكُمْ بِأَشْمَالِی هَذِهِ وَ رِحْلَتِی وَ رَاحِلَتِیها هِیَ فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ بِلَادِكُمْ بِغَیْرِ مَا دَخَلْتُ فَإِنَّنِی مِنَ الْخَائِنِینَ»(المناقب، ج‏2، ص‏98)
«دَخَلْتُ بِلَادَكُمْ» یعنى وارد بلاد شما شدم، وارد شهرتان شدم «بِأَشْمَالِی» «دَخَلْتُ بِلَادَكُمْ بِأَشْمَالِی» اشمال یعنى لباس كهنه. من با همین لباس كهنه‏ها وارد شدم براى اینكه حكومت كنم بر شما «وَ رِحْلَتِی وَ رَاحِلَتِی» من با همین رحله، رحله یعنى اثاثیه. من ببینید با همین اثاثیه، با همین موكت «وَ رِحْلَتِی وَ رَاحِلَتِی» با همین مركب آمدم، ببینید با ژیان آمدم، با ژیان دسته سوم و قراضه آمدم، من با همین لباس كهنه‏ها و با همین اثاثیه كمرنگ، با همین مركب آمدم «فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ» اگر دیدى دو، سه سال استاندارى، حكومت كردم، ولى وقتى مى‏خواهم بروم، با قالى و بنز از شهر مى‏روم بیرون، بدانید كه من خائن هستم. وقتى وارد شدم با این لباس و با این مركب، خوب زندگى من را ببینید، بعد من براى شما حكومت مى‏كنم ولى وقتى خواستم بروم، ببینید چه جور آمدم و چه جور رفتم. «فَإِنْ» اگر من «خَرَجْتُ» اگر من خارج شدم از شهرتان «بِغَیْرِ مَا دَخَلْتُ» به غیر از وضعى كه داخل شدم «بِغَیْرِ مَا دَخَلْتُ فَإِنَّنِی مِنَ الْخَائِنِینَ» من خائن هستم. این را مى‏گویند عدالت اجتماعى. خیلى مهم است. وضع من را ببینید، با همین فرم آمد، اگر دیدید من دارم مى‏روم جور دیگر، من خائن هستم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group