بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
لاحَولَ وَلا قُوَّهَ اِلا بِالله العَلیِ العَظیم
توفیقی شد این شب ها بحثی را راجع به عزت و حریت در نهضت عاشورا محضرتان مطرح کنیم، به بهانه ی اینکه امام حسین فرمودند من ذلت را می پذیرم و من مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح می دهم.
" المَوت مَولا مِن رُکوب عاری وَالعار اَولا مِن دُخولِ النّاری "، مرگ از رکوب عار و ذلت به مراتب بالاتر است، به این بهانه این بحث را وارد شدیم و شب های گذشته اقسام عزت را اهمیت عزت را مطرح کردیم، خلاصه ی بحثم این است اقایان ،خواهران، عزت یعنی غالب بودن! عزت یعنی مغلوب نشدن، عزیز یعنی شکست ناپذیر! استوار، محکم،منطبق بر حق و ذلت یعنی مغلوب شدن، شکست پذیر بودن.
این دو واژه کاملا در مقابل هم قرار گرفته اند، به همین جهت هم قران کریم در سوره ی منافقون، ایه ی هشتم، می فرماید :وَ للهِ العِزَّهُ وَ لِرَسولِهِ وَ لِلمُومِنین ، عزت برای خداست چون منشاء عزت است، در روایات داریم هرروز در عالم ندا داده می شود، یک فرشته ای ندا می دهد ، " اِنَّ رَبُّکُمُ العَزیز "، خدای شما عزیز است، " فَمَن اَرادَ عز الدارَین فَیُطِعِ العَزیز "، هرکس عزت دوجهان را می خواهد از این عزیز اطاعت کند، " فَلله العِزَّهُ وَ لِرَسولِهِ"، دوم عزت برای پیامبر و انبیاء است و سوم فرمود : برای مومنین! " وَللهِ العِزَّهُ وَ لِرَسولِهِ وَ لِلمُومِنین "، ولکن فرمود : منافقین نمی دانند ، منافقین توجه ندارند، بعضی ها فکر می کنند عزت در امور دیگری است، در امور مادی است، ظاهری است،
قران کریم یک داستانی را نقل می کند،حالا برایتان بگویم که ببینید که چجور بعضی ها فکر می کنند عزت در امور ظاهری است،داستان هم مثل است چون قران گاهی داستان دارد گاهی مثل دارد، مثل لازم نیست حتما اتفاق افتاده باشد، یک مثلی می زند خدا که یک مسئله ای را تفهیم کند ما در قران هم مثال داریم هم داستان داریم.
مثال های زیبای قران کتابی است از حضرت ایت الله مکارم چاپ شده است می توانید ملاحظه بفرمایید ، مجموعه ی مثال هایی که در قران امده است را ایشان جمع اوری کرده است، قصه های قران هم جداگانه چاپ شده است،فرق قصه با مثل این است، قصه مثل داستان حضرت ادم، یک واقعیتی را قران دارد نقل می کند، مثل داستان حضرت موسی ، یک حقیقتی را دارد بیان می کند،اما مثل نه، مثلا می فرماید حق و باطل مثل جوی ابی است که حرکت رویش کف می اید، باطل ان کف است، آب ان حقیقت است، این هارا مثل می گوید ، مثل هم در قران سوره های مختلف چند جا امده است که مجموعه این هارا یک ماه رمضان یادم است ایت الله عظمی مکارم بحث کردند، بعد هم چاپ شده است.
این که الان عرض می کنیم مثل است، سوره ی مبارکه ی کهف ایه ی سی و دو تا چهل و چهار،ملاحظه بفرمایید، چندین این بحث اختصاص پیدا کرده، قران می فرماید : " ضَرَبَ اللهُ مَثَلََا رَجُلَین "، خدا می خواهد برای شما یک مثلی بزند، دو نفر بودند یکی شان خیلی وضعش خوب بود، یکی فقیر بود، معمولی بود، ان کسی که وضعش خیلی خوب بود،باغ داشت، باغ انگور، باغ خرما،زراعت،اطرافش چشمه های اب، خیلی وضعش خوب بود،باغ های متعدد، از اعناب و نخل یعنی انگور و خرما و زراعت ، تعبیر قران این است می فرماید : جای خشک خلاصه نداشت همه ی زمینش محصول داشت، ان یکی نه، وضع خوبی نداشت، این که وضعش خوب بود، به این که حالا دوستش بود و فقیر بود می گفت : " اَنا اَکثَرُ مِنکَ مالاََ وَ اَعَزُّ نَفَرا "، بحثم روی کلمه ی عزت است، می گفت من هم مالم از تو بیشتر است هم عزیز تر هستم، هم نفراتم بیشتر است، " اَنا اَکثَرُ مِنکَ مالََا وَ اَعَزُّ نَفَرا "، این عزت را در این می دید، ان بنده خدا می گفت من گله نمی کنم ، من شکر می کنم ، خدا لابد صلاح دیده است به تو بدهد خب نباید انسان در زندگی افراد مقایسه کند،
خداوند تبارک و تعالی گاهی ازمون بعضی ها مثل حضرت سلیمان را با ثروت قرار می دهد، بعضی ها مثل حضرت ایوب را با فقر قرار می دهد اما آن ثروتمند کافر بود می گفت نه این ها مال خودم است، این فقیر نصیحت می کرد، می گفت : ببین، می ایی در باغت نگاه می کنی بگو: " ماشاءَالله ، لاقُوَّهَ اِلّا بِالله "، البته آیه اینجا دیگر " حَول " ندارد، حدیث هم داریم که ، حالا این را هم یادتان بدهم بد نیست،
امام صادق فرمود : تعجب می کنم از مردم که در چهارچیز چرا به چهار ذکر پناه نمی برند:
یکی فرمود : وقتی مصیبتی می بینند بگویند : " اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون "،البته مصیبت منظور داغ اولاد فقط نیست چون ما در روایات زندگی هایمان " اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون " را برای مرگ می گوییم اما در روایت داریم پایتان به سنگ خورد ، چیزی گم کردید، یک وقت پیامبر یک چیزی را گم کرد فرمود : " اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون "، حتی بیمار شدید، قران می گوید اگر کسی این کلمه را بگوید " وَ بَشِّرِ الصّابرین "، ما به این ها بشارت می دهیم ، رحمت می دهیم ، بهشت می دهیم، امام فرمود : وقتی در زندگی تان سختی می بینید بگویید : " اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون ".
ام سلمه می گوید : من وقتی همسرم از دنیا رفت این جمله را گفتم ولی باور نداشتم، دیگر چه کسی بهتر از ابو سلمه، ابو سلمه آن مرد شجاع، رزمنده، مومن، متدین، گفتم حالا روایت دارد که بگویید ، می گفتم " اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون "،تا روزی که به ازدواج رسول خدا ام سلمه در امد، ام سلمه همسر پیامبر شده است،من یک وقتی خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم، ایشان فرمودند یک کنگره ای برای ام سلمه برگزار کنید من هم به ایشان قول دادم این کار را انشاءالله انجام دهم، انشاءالله مقدماتش را فراهم می کنم، فرمودند این زن خیلی زن مهمی است، امام حسین به ایشان می گفت مادر ، اورا اماه خطاب می کرد، ام سلمه گفت بعد فهمیدم منظور این حدیث که می گویند " اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون" بگویی خداوند به جای ان مصیبت یک چیز بهتر در زندگی ات قرار می دهد، درست دست داغ دیده ای، بچه ات از رست رفته، مریضی، یک وقتی این جمله را بگویی خداوند خیر بالاتری در زندگی ات قرار می دهد، این یک مورد،
امام صادق فرمودند : مورد دوم ، تعجب می کنم از کسانی که غم ان هارا می گیرد، دلشان می گیرد، افسرده می شوند، بی دلیل گاهی انسان، چرا نمی گویند " لااِلهَ اِلا اَنت، سُبحانَکَ اِنّی کُنتُ مِنَ الظّالِمین "، این ذکر هم غم زداست، از یونس غم را برد دیگر، قران می فرماید دیگر ، " نَجَّیناهُ مِنَ الغَم "،
سومی اش فرمودند از کسانی که ترس می گیردشان، دختر شوهر می دهد باید تحقیق کند، بررسی کند ولی می ترسد کاسبی می خواهد راه بیندازد ، دانشگاه قبول شده ، یک رشته ای می خواهد برود، بالاخره گاهی ادم می خواهد به یک کسی وام بدهد ، ضامن شود، البته این ذکر ها جای تحقیق را نمی گیرد، تحقیق ، بررسی ولی بازم دلش می لرزد فرمود : چرا نمی گوید " حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیل "، این هم در سوره ی آل عمران است که در جنگ احد امدند به مسلمانانی که مجروح بودند روی زمین افتاده بودند گفتند ابوسفیان دوباره می خواهد حمله کند و اگر حمله می شد این لشکر هفتاد تا شهدی داده همه جانباز، خیلی سخت بود، ان اقایی که امد خبر داد گفت بترسید الان باقی مانده ی لشکر حمله می کند،قران می گوید : این ها گفتند " حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیل "،
چهارمی هم امام صادق فرمودند آن هایی که دنیا می خواهند بگویند : " ماشاءَ الله لاقُوَّهَ اِلا بِالله "، این ذکر رزق را زیاد می کند ، گشایش ایجاد می کند، خلاصه این رفیق فقیر به این ثروتمند می گفت بگو : " ماشاءَالله لاقُوه اِلّا بِالله "،می گفت برای چه بگویم؟نمی گفت، می گفت بابا ، باغ می تواند با یک صاعقه از دست برود، با یک زلزله، با یک سیل، می گفت ابدا، ساده هستی تو، هیچ چیز نمی شود، این تا اخر می ماند، تا قیامت می ماند، تازه ، عرض می کنم ان عالم هم اگر برویم معلوم می شود به معاد اعتقاد داشت به خدا اعتقاد نداشت، مسخره می کرد، قران کریم می فرماید: یک روز وارد باغ شد صاعقه تمام باغ را سوزانده بود، هیچ چیز ازش نمانده بود، روی دست خودش می زد، قران می گوید دست هایش را به هم می زد،دیدی چه شد؟ چه اتفاقی افتاد؟ بعد می گفت : " لَیتَنی لَم اشرک "، ای کاش من مشرک نمی شدم، ای کاش!
معلوم می شود گاهی اوقات دیگر فرصت توبه هم می گذرد، دیگر ، دیگر در واقع پشیمانی این،به درد آن لحظه اش نخورد، منظورم از این داستان این یک تکه اش بود که این فکر می کردعزت به این باغ است، ب نفرات است، به ثروت است، ولذا آقایان عزیز، خواهران گرامی این را دقت بفرمایید، دیشب هم گفتم بین عزت حقیقی و عزت پنداری فرق است، اگر انسان عزیز باشد طاغوت ستیز است، اگر انسان عزیز باشد، دشمن ستیز است، اگر انسان عزیز باشد، تکلیف محور است، کارش را خوب انجام می دهد، کم کار نمی گذارد، اگر انسان عزیز باشد دست به گناه نمی زند، خودش را اسیر شهوت نمی کند،
یک جمله ی قشنگی ملکه ی درواقع سباء گفت ، بلقیس ، وقتی هدهد پیش سلیمان امد و گفت این نزدیکی های شما یک مردمی هستند خورشید پرست اند، آفتاب پرستند، خدارا قبول ندارند، بالاخره سلیمان، نامه نوشت، حضرت سلیمان خیلی جالب است، این زن، از زنانی است که می دانید برگزیده است، بالاخره شعورش، فهمش، درکش بالا بود، درواقع قران در این سوره ی مبارکه، چندجا از نظرات او مدح کرده، یکی از حرف هایی که زد این بود، وقتی نامه ی سلیمان امد آقایان را جمع کرد، مشاوران را گفت چه کنیم؟ آن ها گفتند : حمله ی نظامی کنیم!
گفت : نه بابا ، این که نمی شود، فورا که آدم جنگ نمی کند، یک هدیه ای برایش می فرستیم، ببینیم که این چه جور آدمی است، اگر پیغمبر باشد برای خدا حرف می زند هدیه را برمی گرداند و خلاصه مادی نباشد و الا نه می گوید بقیه اش را هم بدهید باج می خواهد از ما بگیرد، این پیشنهاد این خانم، بعد این جمله را گفت، منظورم اینجاست، گفت : " فرق انبیاء با ملوک این است، " اِنَّ المُلوک ، اذا دَخَلو قَریه، اَفسَدوها وَ جَعَلو اَعِزَّهََ اَهلِها اَذِلَّه "، خیلی جالب است، سوره ی مبارکه را نگاه کنید قران را، می فرماید: این زن گفت، وقتی حمله ی نظامی به یک کشوری می کنند، " اَفسَدوها "، اول که خرابی ایجاد می کنند،
دوم گفت : " جَعَلو اَعِزَّهََ اَهلِها اَذِلَّه "، عزیزان را ذلیل می کنند، شما دقت کنید در عربستان شیخ نمر ، به شهادت می رسد، اگر نفس عزیز شد،هیچ معصیتی در زندگی انسان اتفاق نمی افتد، باید روی عزت نفس کار کنیم،باید روی اقتدار نفس کار کنیم، این که امام سجاد در دعاهایش دارد، "الهی اعِزنی" ، خدایا عزیزم کن، البته پیش خدا نه، پیش خدا ادم باید خودش را خاضع کند، امام حسین در یکی از دعاهایش می گوید : " الهی ذَلِّلنی بَینَ یَدَیک "، پیش خودت نه، من هیچی نیستم، امیر المومنین با ان عظمت که می فرمود : هرکس هرچه می خواهد از من بپرسد ، وقتی به خدا می رسد در دعای صباح می گوید : "الهی اَنتَ العالِم وَ اَنا الجاهِل "، پیش خدا علی می گوید :" جاهل "، برای مردم می فرماید هرکس هرچه می خواهد بپرسد، خدایا ، خیلی این دعا قشنگ است ، " ذَلِّلنی بَینَ یَدَیک "، پیش خودت باش ، سجده می رفت، هیچ چیز نیستم، " اَنتُمُ الفُقَراء"، اما ، " وَ فی اَعیُنِ النّاس فَعَزِّمنی "، پیش مردم عزیزم کن".
امام حسن مجتبی می رفت، خیلی با ابهت ، ببینید ابهت غیر از تکبر است، ابهت و عزت غیر از تکبر است، وارد کوچه می شد اصلا مردم متوقف می شدند، یک کسی امد جلو ،" جاءَ الرَّجُل "، البته من گشتم این روایت را دیدم برای امام حسین هم نقل شده، بعضی از روایات ما چون حسن و حسین، قدیم هم نوشته ها نقطه نداشته است خیلی از اوقات باهم قاطی شده، یعنی یک چیزی را هم به امام حسین نسبت داده اند هم به امام حسن،از جمله این حدیث را، هم دیدم نوشته امام حسین، هم امام حسن! حالا هردوشان نور واحد اند،فرق نمی کند، هرکدام بودند ، امد در کوچه های مدینه با یک عظمتی ، یک کسی امد جلو گفت : " اِنَّ فیکَ کِبرا "، من در شما کبر می بینم، ان ابهت امام را دید ، اقا فرمود : " الکِبرُ لله "، کبریایی برای خداست ، " السَّلامُ المُومِنُ المهیمن العزیز ال.."
خود خدا می فرماید ، اخر سوره ی حشر می فرماید ، یکی از صفات خدا متکبر است یعنی " عظمت "، فرمود این که تو در من می بینی عزت است، فرق تکبر باعزت این است ، تکبر ادم خودش برای خودش می اورد، عزت را خدا می دهد، تکبر پندار است، عزت حقیقت است،تکبر من دراوردی است، عزت خدادادی است،
لذا فرمود : " تُعِزُّ مَن تَشاء وَ تُذِلُّ مَن تَشاء "، یکی از کلیدی ترین عوامل عزت را که خیلی مهم است، گفت در خانه اگر کس است یک حرف بس است، یکی از کلیدی ترین اقسام یعنی عوامل عزت را که هم خانواده ، هم جامعه ، هم حکومت، واقعا در همه ی جنبه ها تاثیر دارد را برایتان عرض می کنم و آن این حدیث است، فرمود : "اَلا اِنَّه مَن یَنصِفُ النّاس مَن نَفسَه ، لَم یَزِدهُ الله اِلا عِزّا "، و آن انصاف است، همانی که کم پیدا می شود،
فرمود : اگر انصاف در جامعه پیاده شود،خداوند به ان جامعه، به ان مردم، به ان افراد، به ان در واقع حکومت، عزت می دهد. بگذارید یکمی این بحث انصاف را من امشب برای شما توضیح بدهم، ببینید چطور انصاف باعث عزت شود، انصاف غیر از عدل است، عدالت یک بحث دیگری است، عدالت جای خودش، انصاف یعنی رعایت حقوق، اصلا از واژه ی نصف می اید،انصاف یعنی نصف دادن، نصف مال شما نصف مال من! انصاف یعنی رعایت حقوق ، انصاف یعنی هرکسی به اندازه ی گلیم خودش پا دراز کند، انصاف یعنی تجاوز نکردن از ان وظایف،خیلی مهم است،
امیر المومنین می فرماید : " اَفضَلُ الفَضائِل الاِنصاف"، بالاترین فضایل انصاف است، در روایت داریم " من اَنصَفَ اُنصِفَ "،هرکس انصاف به خرج بدهد مردم هم با او انصاف به خرج می دهند، در روایت داریم : " اَعظَمُ المَثوبَه الاِنصاف "، بالاترین ثواب در رعایت انصاف است، خیلی مهم است، حالا من توضیح می دهم ببینید چقدر مهم است،امام صادق فرمود : " سه کار است، این ها مهم ترین کارها هستند، سخت ترین کارها هم هستند ، " سَید العَمالَه ثَلاثَه "، سه کار سید اعمال است، سید یعنی اقا دیگر، چطور سید انبیاء رسول خداست؟
فرمود :سید اعمال سه کار است
یکی " ذِکرُالله عَلی کُلِّ حال "، ادم درهمه حال به یاد خدا باشد ، همه جا خدارا ناظر دیدن مشکل است و معصوم فرقش با ما این است که همه حال ذکرالله دارد ،
دو ، مواسات ، برادری درحق هم، نه فقط چاکرم، مخلصم ، زبانی! واقعا برای مردم مایه بگذارد،
سوم انصاف است، انصاف از نفس! بله، انصاف از اعمال مشکل است، بحث بسیار مهمی هم است، انصاف به عنوان یکی از مهم ترین ارزش ها است، امیرالمومنین (ع) در نامه ی به مالک اشتر می فرماید : " اَنصَفُ النّاس مِن نَفسُک "، با مردم انصاف داشته باش، " وَ اَهلِک "، با خانواده ات انصاف داشته باش،" و خا اِنّا لله وَ خاصَتِک "، با فامیلت انصاف داشته باش، " وَ مَن لَکَ فیهِ هوا "، هرکس را وه دوست داری ، یکی از نشانه های دوسوی و مودت انصاف است،
اقایان،خواهران، ما چهار نوع انصاف داریم ، انصاف با خداست، خدا خالق ماست، ما مخلوق هستیم،به ما نعمت داده است ، انصاف با خدا بالاترین مصداق انصاف در زندگی است که اگر مراعات شود خیلی مشکلات حل می شود، سوال، انصاف با خدا چیست؟ چهار قسمش را برایتان می گویم، این چهارتا را خوب گوش دهید، این چهارتا انصاف با خداست، کاش تخته ای بود من این می نوشتم این هارا قشنگ دسته بتدی می کردم که از ذهنتان نرود، انصاف با خدا یک در اندیشه، اقا در اندیشه ی تان برای خدا شریک قائل شوید بی انصاف هستید، بدگمان به خدا شوید بی انصاف هستید، ادم باید به خدا حسن ظن داشته باشد، " ماهکَذا الظَّنُّ بِکَ وَلا اَخبرنا "، خدا که مارا نمی بخشد، خدا که فرق گذاشته لست، این ها بی انصافی هستند، مگر من علیم نیستم؟ مگر من حکیم نیستم؟ مگر مرا قادر نمی دانی؟ مگر تو خدا نمی دانی؟ مگر امورت را به من واگذار نمی کنی؟
وقتی می گویی " اُفوض امری اِلَی الله اِنَّ اللهَ بَصیرُ بِالعِباد "، چرا اگر یک اتفاقی امد، یک حادثه ای امد، یک امتحانی امد، این بی انصافی با خداست، شریک قائل شوی، خدایی نکرده بدگمان به خدا شوی ،
اولین انصاف انصاف در اندیشه است، یک کسی داشت غلامش را می زد در کوچه های مدینه، این غلام می گفت تروخدا نزن، این هم گوش نمی داد، پیامبر وارد کوچه شد این پیامبر را دید، گفت : تو را جان رسول الله نزن، این دیگر نزد، معلوم است برای چاپلوسی است، پیامبر را دید، خدارا نمی دید، حضرت فهمید، جلو امد گفت : تو مشرک هستی، دارد به خدا تورا قسم می دهد گوش نمی دهی به من قسم می دهد گوش می دهی؟ مگر اول نگفت تورا خدا نزن؟ مرا بالاتر اوردی؟ فورا گفت : " اَستَغفِرُاللهَ رَبّی وَ اَتوبُ اِلَیه "، استغفار کرد و غلام را ازاد کرد، حضرت فرمود : اگر استغفار نکرده بودی این خودش یک شرک است،این خیلی مهم است،
لذا ائمه ی ما با غلو مخالفت می کردند، حسین خدای من است یعنی چه؟ خود حسین عبد خداست، ما همه ائمه را تکریم می کنیم به خاطر اینکه بنده ی خدا بودند، فانی در خدا بودند، عاشورا صحنه ی تجلی عبودیت است، امام حسین فانی در خدا بود، بسم الله و بالله، وقتی روی زمین افتاد، در گودی قتلگاه : " رضا بِرِضائک "، انصاف با خدا این است که یک در اندیشه ی مان نکند یک وقت ...!
یک وقت یک اقایی بود می رفت تبلیغ، ماه محرم امد پیش یکی از علما ، گفت : ما داریم می رویم تبلیغ،چه کنیم؟ یک جمله ای گفت ان اقا تعجب کرد، گفت مبادا خدارا فدای امام حسین کنی، گفت یعنی چه اقا؟ گفت یعنی یک جوری امام حسین را معرفی نکنی که خدارا پایین بیاوری؟ هرچه از امام حسین می گویی اخر بزن به خدا، این را دقت کن، ما در زیارت جامعه ی کبیره ببینید شما، هرچه می خوانیم می زنیم به خدا، " اِلَی اللهَ تَدعون "، " به تومنون "، " له تسلمون "، " بامره تعملون "، " الی سَبیلِهِ تُرشِدون "، زیارت امام رضا، خوب که سلام هارا می دید، وسطش می گویید " اللّهُمَّ اِلَیکَ سَمت مَن اَرضی "، خدا به خاطر تو امده ام زیارت امام رضا ، من امام رضا را تحویل می گیرم به خاطر اینکه عبد توست، بنده ی توست تو اورا امام قرار دادی، این خیلی ، این اندیشه ی توحیدی است و این خیلی مهم است،
در زیارت عاشورا خوب که حرف هایتان را می زنید، " سَلمََا ، حَربََا ، سلام "، عرض می کنم، ولی اخرش می گوید سر بگذار بر سجده، " اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ حَمدَ الشّاکِرین ، لَکَ علی مُصابِهِم ،الحَمدُاللهِ عَلی عَظیمِ رَزیتی ، اللّهُمَ ارزُقنی "،
کربلا بودم یک اقایی امد گفت که : ما اگر به امام حسین بگوییم بچه ی مان را شفاء بده این اشکال دارد؟ یا مثلا بگوییم دخترمان را برایش شوهر پیدا کن یا مثلا حاجتمان را براورده کن، مردم می گویند دیگر غالبا خود ما، گفتم نه! این عیب ندارد چرا؟ همانطور که شما ملک الموت جان شمارا می گیرد شما به عزرائیل بگویی عزرائیل جان مرا اسان بگیر عیب دارد؟ مثلا عرض می کنم، خدا جان می گیرد، " الله یَتَوَفَّی الانفُسَ "، منتها این کار را به عزرائیل واگذار کرده، همانطور که رزق را خدا می دهد، " یَرزُقُ مَن یَشاء "، ولی این را به میکائیل واگذار کرده، الان واسطه ی تفیض شده به میکائیل،
من یک مثال ساده می زنم، شما می روی اداره گذرنامه بگیری، ان اقا به تو نمی دهد، می گویی دولت به من گذر نداد، مگر دولت انجا بود؟ نه، چون رئیس همه ی این ها دولت است والا شما با او حرف زدی، کارت را این اقا انجام داد، بگویی این نداد درست است بگویی دولت هم نداد درست است، بگویی از این اقا گذرنامه خواستم درست است بگویی از دولت گذرنامه خواستم درست است، اشکال ندارد،
خداوند تبارک و تعالی در باب تفیض ، در کافی نگاه کنید، خداوند به ائمه این اختیار را داده است، در عالم تصرف داشته باشند، نسبت به حاجات مردم ولی می دانیم این ذهنمان است که " یا وَجیهََا عِندَالله "،عیبی ندارد بگویی امام رضا بچه ی مرا شفا بده، ولی توجه داری که این شریک برای خدا قرار دادن نیست، این در طول است، در عرض نیست، این یک، بی انصافی با خدا کسی در اندیشه برای خدا شریک قائل شود، گفتم چهارتا .
دومین بی انصافی با خدا که حدیثش را الان می خوانم این است، بگذارید بخوانم بعد توضیح بدهم، حدیث قدسی، امام رضا فرمود ، فرمود : " یابن ادم "، خدا می گوید ای ادم ها، " ما اِنصفتَنی "، شما با من انصاف نمی کنید، خدایا چکار کردیم؟ " ما اِنصَفتنی "، انصاف را رعایت نمی کنید، چرا؟ " اَتَحَبَّبُ اِلَیکَ بِالنَّعم وَ تَبقَضُ اِلی بِالمعاصی "، مت به شما نعمت دادم با نعمت من گناه می کنید؟ پس دومین بی انصافی جوانان، برادران و خواهران، با نعمت خدا گناه کردن است، ان کسی که با چشم به نامحرم نگاه می کند بی انصاف است، برای اینکه خدا این چشم را داده است خودش گفته است نگاه نکن،
بابا الان شما دانشجوها، جوانان، مدرسه ها الان باز شده اند، محصلان، الان شما امده ای بروی دانشگاه ، پدرت پانصد تومان، یک میلیون، در کارت، گفت پسرم دانشگاه می روی این ترم داشته باش، غذا می خواهی، خوابگاه می خواهی، کتاب می خواهی، اگر اول ترم، در طول ترم رفتی پول را خدایی نکرده در جلسه ی ما نیست، مثال می زنم، یک کسی رفت صرف مواد مخدر کرد، صرف حرام کزد، صرف شراب کرد، بی انصاف نیست؟ بابا به تو پول داد کتاب بخری، تو رفتی با ان شراب خریدی؟ می گویی یک پولی می داد که نشود با ان شرای خرید، ان که دیگر پول نیست، اخر بعضی ها می گویند خدا یک چشمی می داد که نشود به نامحرم نگاه کنی، ان که دیگر اختیار نیست، خدا یک زبانی می داد که دروغ نگوید ، آن دیگر می شد جبرئیل،مثل فرشته، فرشته که داشت، می خواست یک چیزی بیافریند وسط این ها، ببیند می تواند با اختیار، اگر این زبانی که گفت با ان ذکر بگو دروغ گفتیم بی انصافی است، اگر این گوشی که گفت بنشین پای روضه ، بنشین پای موعظه بنشین پای نصیحت، پای حرف خوب، دادی به چیزهای غیبت و تهمت این بی انصافی است، دومین مصداق بی انصافی با خدا این است که با نعمت خدا معصیت کند انسان.
سوم، سومین مصداق بی انصافی با خدا، انصاف با خدا کجاهاست؟ در اندیشه شریک قائل نشویم، بدانیم راس هرم خداست، "هُوَ الحَق "، دو، در عمل، انصاف این است که انسان با نعمتش گناه نکند ، سوم ، انصاف در دعا، بابا وقتی دعا می کنی انصاف داشته باش، یکی داشت دعا می کرد، خسته شده بود، اقا حضرت امیر داشتند رد می شدند؛ اقا را صدا زد، گفت اقا من هرچه دعا می کنم به نتیجه نمی رسم، خیلی هم از ما این را سوال می کنند، یک کتابی هم در انتشارات دانشگاه قران و حدیث قم به نام نهج الدعا، بد نیست یک وقت بگیرید بخوانید، راجع به دعا کامل نوشته است، عواملش ، اسبابش، ریشه هایش، بعضی ها از دعا توقع معجزه دارند، دعا، رابطه ی با خداست، گفتگو با خداست، هدف اجابت نیست، روشن است،
بعضی دعاها ممکن است اصلا شرایط اجابت نداشته باشند، ثواب ان دعاهارا خدا روز قیامت به شما می دهد، در روایت داریم بعضی ها که صحرای محشر که می ایند، یک ثواب هایی در پرونده ی شان می بینند که نمی دانند چیست، نه برای نماز است نه مال روزه است نه مال حج است، می گویند این ها چیست؟ می گویند این ها ثواب دعاهای مردم بوده اند، شما دعا کردی بچه ات خوب شود مرد، دعایت اجابت نشد، کاری که کردی که از بین نمی رود، خدا ان ثوابش را به تو می دهد، خلاصه به اقا گفت اقا من دعاهایم اجابت نمی شود، روایت خیلی قشنگ است، این را حفظ کنید، اقا فرمودند: دعا چهار شرط دارد، تو شرط هایش را رعایت می کنی؟ گفت اقا بلد نیستم،
فرمودند : "لِدُعا شُروطُُ اَربَعه "، اولین شرط دعا الاِخلاص فِی السَریرَه "، خالص باشید، واقعا خدارا بخوانید، ای یک دله ی صد دله دل یک دله کن
صراف وجود باش و خودرا یله کن
یک صبح به اخلاص بیا بر در ما
گر نام تو برامد وانگهی گله کن
من دعا با اخلاص دیدم، در هواپیما بودم، اعلام کرد مشکل فنی پیدا کرده است، همه خداخدا می کردند، هما دعا، ان دیگر دعا با اخلاص است، حالا من مثال هواپیما می زنم ولی خدا مثال کشتی می زند، چون ان موقع هواپیما نبوده، خدا می گوید ان هایی که در کشتی اند، وسط اب ، من تاحالا نبودم می گویند خیلی وحشتناک است، همه ی اطرافت اب، یک وقت موج بلند می شود، خدا می گوید " دَعَوُ الله مُخلِصین "، دیگر با تمام وجودشان خدارا می خوانند، دعای با اخلاص، در اضطرار ادم دعایش با اخلاص است، پشت اتاق عمل دیدی وقتی ادم دعا می کند؟ این یک، اخلاص، دو، احضار النیه"، توجه به دعا داشته باشی، لقلقه ی زبان نباشد، من بودم یک جایی یک کسی می خواست بگوید خدایا ، ابروی مرا ، مریض گناهان مارا بریز! گفت خدایا ابروی مارا بریز، گناهان مارا مریض! همه گفتند الهی آمین!!!
اصلا گوش نمی کند، توجه به دعا ندارد، دعا توجه، احضار، سوم ، معرفه الوسیله، وسیله اش را هم بشناسیم، خب شما مریضی که، خب دندان پوسیده که با دعا اصلاح نمی شود باید پیش دندان پزشک برود، چرا عیب ندارد هفت تا حمد بخوان، انشاءالله مشکل پیدا نکند، ارام شود، حضرا عیسی (ع) مریض بود، ای خدا، خدا، دعا! امدند به او گفتند : ببین یک پزشکی است داروها ان موقع گیاهی بودند دیگر، این خیلی وارد است، بیاریم برایت؟ گفت حرفش را هم نزنید، من مرده زنده می کنم، برای من بروید پزشک بیاورید؟ بدتر شد!
بدتر شد! جبرئیل امد گفت : عیسی ، پیامبر ما، فایده ندارد، شفای تورا خدا در یک گیاهی نوشته ، اگر ان گیاه را بخواهی بخوری یک پزشک باید بنویسد، بگذار پزشک بیاید گیاه را بنویسد ، دعا کنیم، عیب ندارد اما اینطور نیست، اگر قرار باشد که حضرت علی (ع) روز بیستم ، مگر پزشک برایش نیاوردند؟ پزشک مسیحی اوردند! پس یکی اخلاص،
دوم ، توجه
سوم شناخت
چهارم " الانصاف فِی المَسئَلَه "، انصاف در مسئله باشد، انصاف در مسئله بعضی اوقات در دعا انصاف ندارد، شما امسال پشت بامت ایزوگام نیست می گویی خدا باران نیاید، کشاورز چه کند؟ سد چه کند؟ مردم چه کنند؟ این اخر دعا باید در ان! پس انصاف با خدا یکی در اندیشه است، شریک قائل نشویم، من تکرار می کنم یادتان بماند، یکی در عمل است، با نعمتش گناه نکنیم، یکی در دعاست، چرا می گویند در حق دیگران دعا کنیم؟ خب شما دختر داری، خب خدایا بقیه ی دختران هم ازدواج کنند! خدایا بقیه ی پسران هم ازدواج کنند، نه اینکه انشاءالله فلانی را از کار بیرونش کنند بچه ی من برود سرجایش! خب این انصاف است؟ این خیلی مهم است که در دعا انصاف باشد،
چهارمین بی انصافی با خدا عدم شکر است، خدا در قران یکی از جاهایی که مرگ بر انسان گفته همین جاست، " قتل الانسان ما اکفره " سی و یک مرتبه خدا در قران گله کرده در یک سوره، ما به اندازه ی این در قران تکرار نداریم! " فَبِاَیِّ الاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان"، پس اول اقا در راس همه ی انصاف ها با خدا انصاف داشته باشیم، در دعایمان ، در اندیشه ی مان، در عملمان، در شکرمان، بالاخره لازمه ی انصاف با خدا ، خدا شناسی است،
خب شما همین ابی عبدالله (ع) را نگاه کنید چقدر روز عاشورا مصیبت دید؟ واقعا در زیارت ناحیه دارد امام زمان می فرماید : ملائکه از صبر تو تعجب کردند، این همه، شما فکر کنید دیگر، داغ چند برادر، برادر زاده، فرزند ، زن و بچه، با همه ی این اوضاع یا خود عقیله ی بنی هاشم زینب کبری (س) یا رباب، یا ام البنین، دروازه ی مدینه بیایند به یک زنی ، ام البنین وقتی حضرت امیر شهید شد چهار بچه ی کوچک از ایشان داشت، امام حسین و امام حسن بزرگ بودند بچه داشتند، زندگی داشتند، ازدواج کرده بودند، زینب کبری این ها سر زندگی شان بودند، ابالفضل پانزده سالش است، ان یکی پنج سال است، ان یکی سه سال است ان یکی شیر خوار است، چهارتا بچه، دروازه ی مدینه یک مرتبه به او می گویند چهار بچه ات شهید شد، ببین چقدر زیبا، " کلهم و من خضرا فدای حسین "، همه ی بچه هایم با هر انکه زیر این اسمان است فدای اباعبدالله! یک گله ای شما از امام حسین ببینید،
من خواهش من این است حالا می خواستم این بحث را بگویم منتها دیگر نمی رسم اینجا بگویم ولی کربلا برای زائران گفتم، دعاهای امام حسین را روز عاشورا من بحث کردم که یکی اش در همین مفاتیح هست، من شب ها بیست و یکم غالبا مشهد می خوانم، اخر مفاتیح یک دعایی است که امام حسین با امام سجاد تعلیم داد فرمود : مادرگ زهرا به من یاد دادا است، به مادرم زهرا پیامبر یاد داده، به پیامبر جبرئیل یاد داده است، فرمود : به فرزند شما این را به مردم بیاموزید، و این دعا برای حاجات مهم است، اخر مفاتیح، در دعاهای مفاتیح امده است، به حَقِّ طاها وَ القُران الکریم، به حق یاسین وَ القُران الَعظیم "، من غالبا شب های احیاء می خوانم یعنی اخرین لحظه در میدان با دعا، خدایا به همه ی انصاف، عدالت عنیات بفرما، همه ی مارا مشمول رحمت واسعت قرار بده،
خدایا به ابروی امام حسین و خاندانش در ظهور اقایمان تعجیل بفرما،
خدایا مارا مدیون خون شهدا قرار مده،
جوانانمان را مومن و متدین قرار بده.
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته