پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

لاحَولَ وَلا قُوَّهَ اِلا بِالله العَلیِ العَظیم.

پنجمی شبی است که بحث ما اینجا در رابطه با عزت حسینی است ، مهم ترین پیام نهضت عاشورا ، چون ابی عبدالله (ع) فرمود : من بین دو چیز مخیر شده ام ، ذلت و عزت! و من عزت را بر ذلت ترجیح می دهم، ما خاندانی نیستیم که خودمان را به دست دشمن ذلیلانه تسلیم کنیم.

این بحث مهمی است، بحث کاربردی است، اباعبدالله (ع) بیعت با یزید را ذلت می دیدند، خواری می دیدند ، تحقیر اسلام می دیدند، با ان وضعیتی که یزید داشت فراوان در منبر ها شنیدید، منتها یک سوالی در پرانتز بعضی ها از من پرسیدند و من اشاره کنم که خب خلفای بعدی هم که همین بودند ، مروان هم همین است، عیدالملک هم همین است، بلکه بنی عباس هم همین اند، پس چطور این اتفاق در زمان ائمه ی دیگر نیفتاده است،

چرا مثلا امام باقر(ع) ، امام صادق (ع)، امام رضا (ع)، ببینید یزید منشاء این نامشروع بودن است یعنی آغاز یک سلطنت نامشروع است، حالا قصه ی معاویه قصه ی صلح است، گرچه اصل خلافت و جانشینی بعد از رسول خدا متعلق به ائمه است ولی خب این حق گرفته شد امام مجتبی هم بر اساس صلح نامه مدیریت به هرحال سیاسی جامعه را، خلافت را به معاویه واکذار کرد اما بعد از معاویه یزید آغاز درواقع یک بدعت است یعنی یک حکومت موروثی که به واقع فرزند خودش را گذاشته است، امام حسین این منشاء را زد بگوید که این نامشروع است دیگر نیاز به تکرار کربلا نبود مروان هم نامشروع است عبدالملک هم نامشروع است،

همه ی این سلسله لذا ائمه ی ما گاهی به افرادی که می خواستند مثلا بیایند در دربار این ها استخدام شوند یا مشغول کار شوند می گفتند : نگاه کردن به این ها حرام است ، " النظر اِلَیهِم مِن الکَبائر "، یا حتی طرف از مدینه امده بود ایران، دیدار مامون خدمت امام رضا رسید اقا فرمود نمازت را باید تمام بخوانی، چون سفرت سفر معصیت بود، برای دیدن یک حاکم ظالم امده ای یا موسی بن جعفر به صفوان می گوید : شما به هارون شتر کرایه نده، برای چه با ظالم همکاری می کنی؟

می گوید : خب اقا با این شتر ها مکه می رود، می گوید باشد، بالاخره پول می خواهی از او بگیری، همین قدر که راضی هستی، این سالم برگردد پول تورا بدهد، اینقدر هستی که می گویی سالم برگردد کرایه ی شترهایم را بدهد همین قدر ، این در واقع خودش کمک به ظلم است، به همین دلیل هم همه ی ائمه ی ما شهید شدند، همه ی ائمه ی ما درگیر بودند، یا تبعید اند، یا زندان اند، یا محاصره اند، یا عرض می کنم که کاملا تحت نظر هستند اما قرار نبود دیگر داستان کربلا را امام باقر تکرار کند، امام صادق تکرار کند، نه، یک سمبلی به جامعه دادند کافی بود و ان سمبل این بود ، حکومت حاکم ظالم جور عرض می کنم موروثی این حکومت غیر قانونی است، این حکومت غیر مشروع است، این کار را ابی عبدالله انجام داد، اگر امام حسین اغاز، ببینید همیشه شروع مهم است، اگر در اغاز این اتفاق نمی افتاد مشروعیت پیدا می کرد، " عَلَی الاِسلام السَلام " ،

یعنی می گفتند : خب یک امامی در جامعه بود، دید ، ببینید ، ما امامت تبدیل شد به خلافت ، حالا ما الان بحث نداریم، نباید می شد، قدیر نباید تبدیل به ثقیفه می شد ولی شد امامت شد خلافت، بعد از جریان خلفا هم معاویه ، اما از معاویه به بعد شد سلطنت، یعنی یزید بعد پسرش ، بعد مروان، بعد پسرش، بعد عبدالملک، بعد پسرانش، همینطور سلسله وار تا نزدیک هفت قرن هم ادامه پیدا کرده است دیگر، هلاکوخان دیگر بساط این هارا جمع کرد ، حمله کرد به بغداد و اخرین حکومت بنی عباس ، اخرین حاکم بنی عباس را قرن هفتم دیگر سرنگون کرد زمان خواجه نصیر توسی، و دیگر قصه تمام شد، که حالا این داعشی ها دوباره دنبال بازگرداندن ان قصه بودند، می خواستند ان خلافت را دوباره برگردانند،

که عرض می کنم الحمدالله خداوند به ان ها این اذن را نداد، جوانان ما این اجازه را ندادند، مدافعین حرم ، رزمندگان، خود مردم به هرحال مسلمان ، ببینید این مهم ترین پیام عاشورا است، پیام عزت که ابی عبدالله با این شهادت این عزت را در جامعخ ترویج کرد، حالا دیگر الگوهای مختلفی هم از ان گرفتند، از گاندی که الگو می گیرد، از دیگران، از نهضت هایی که بعدش اتفاق افتاد،شما ببینید اکثر نهضت هایی که بعد از عاشورا اتفاق افتاده است یک جوری اسم امام حسین در ان است در قیام مختار، امام حسین مطرح است، در قیام توابین امام حسین مطرح است، زید بن علی بن حسین ، یحیی بن زید، حسین شهید فخ، که مظلومانه ان را هم کشتند که امام معصوم، امام فرمودند که : بعد از شهادت امام حسین در کربلا ما مقتلی سخت تر از شهادت حسین شهید فخ نداشتیم، زمان امام هادی، او هم مثل امام حسین در مکه منتها انجا سر از بدنش جدا کردند و اورا به شهادت رساندند، مجموعه ی قیام های علویان، همه یک جوری یا لثارات الحسین است،نام اباعبدالله در ان مطرح است،

خب این عزت که پیام بزرگ عاشوراست گفتیم عوامل چیست، ببینید بعضی عوامل عزت سیاسی می اورد مثل استقلال، مثل امنیت،بعضی عوامل عزت اقتصادی می اورد؛ مثل اشتغال، مثل تولید ، مثل قناعت، بعضی عوامل عزت اجتماعی می اورد مثل کنترل زبان، مثل احترام به دیگران، مثل خدمت به مردم، این را دسته بندی کردیم شب های قبل، عزت سیاسی ، عزت اجتماعی ، عرض می کنم که ، این ها هرکدام، عزت اقتصادی ، هرکدام از این ها عزت فرهنگی، برنامه داشتن خودش عزت فرهنگی می اورد، و عزت یک میل طبیعی است، شما ببینید د این زیارت امین الله که می خوانید یکی از حاجت هایی که امام سجاد به خدا می گوید همین است، " مَحبوبَهََ فی اَرضِک وَ سَمائِک "، خدایا مرا در اسمان و زمین عزیز کن، محبوب کن، خیلی مهم است، محبوبیت را ، هیچ کس دوست ندارد به او فحش دهند، هیچ کس خوشش نمی اید، هیچ زنی دوست ندارد شوهرش بد باشد، هیچ مردی نمی خواهد زنش، هیچ پدری نمی خواهد پیش بچه هایش خوار شود، اصلا خوار شدن ، ذات انسان نمی پذیرد،

لذا در سوره ی شعرا نگاه کنید ، حضرت ابراهیم یکی از دعاهایش این بود، " خدایامرا در لسان مردم محبوب قرار بده "، دعایش هم به اجابت رسید، دیگر ابراهیم می دانید پیامبری است که همه قبولش دارند، الان هم مسیحی ها هم یهودی ها هم مسلمانان،همه می گویند دین ما دین ابراهیمی است، خودش دعا کرد، " وَاجعَل لی لِسانَ صِدقِِ "، گفت : خدایا کاری کن سر زبان ها به نیکی از من یاد شود " . این یک میل طبیعی است،

پیامبر خدا نشسته بود یک بادیه نشین امد، حالا روایتش مفصل است همه اش را نمی خواهم بخوانم، یک چندتا خواهش از پیامبر کرد، یکی اش این بود،گفت : یا رسول الله دلم می خواهد همه دوستم داشته باشند، چه کار کنم؟ دوستم داشته باشند، مردم احترامم کنند، عزیز باشم، یک فرمول کلی می خواست ، یک راه حل کوتاه، حضرت فرمود : دوکار بکنی پیش مردم محبوب می شوی ، " اِن اَرَدتَ اَن اُحِبَّکَ النّاس "، اگر دوست داری که مردم دوست داشته باشند، " اِحسِن اِلَیهِم"، به همه احسان کن، ادم محسن دستش به خیر است، خانه اش مهمان می رود ، مهمانی می کند ، مسافرت می رود دست به جیبش می کند، عرض می کنیم که ، همیشه خیر برسان به دیگران،

دوم، " وَارفض عَما فی ایدیهم "، چشمت دنبال ابروی مردم نباشد، پشت سر مردم حرف نزن، واقعا این دو ادم را محبوب می کند، این ادم خوبی است، نه به ما کاری دارد نه ابرو ریزی می کند، از ان طرف خدمت هم می کند، یک راه کار به او داد، ببینید می خواهم بگویم این در ذهن مردم بوده است، یک درخواست طبیعی است، محبوبیت و عزت.

خب، یکی از کلیدی ترین عوامل عزت انصاف است، انصاف اگر در جامعه رعایت شود ، به هم گاهی می گوییم بی انصاف ، کم انصاف، خوش انصاف ؛ دیده اید؟ با این پسوندها به کار می بریم، انصاف داشته باش، بی انصافی نکن، خیلی مهم است، اصلا اقا ببینید حدیث چقدر قشنگ است، " الاِنصاف راحَه "،انصاف باعث راحتی است ، " المنصف کریم"، ادم منصف با کرامت است، همه تکریم اش می کنند، عزیز است، ببینید ، " زینه الرَحل الاِنصاف "، زینت یک ادم انصاف است، حاکم با انصاف، فرماندار با انصاف ، شهردار با انصاف، مدیر کل با انصاف، مرد با انصاف ، زن با انصاف، اولاد با انصاف، همه ی گیرها الان از بی انصافی است،

خب این خانم می گوید : من یک عمر در این خانه زحمت کشیدم حالا یک خرده پیر شدم ناتوان شدم اقای ما مثلا حرف های دیگری می زند، جاهای دیگری می رود، یا فرق نمی کند، زن، این اقا بالاخره جوانی اش را پای شما گذاشته است، دارایی اش را گذاشته است، حالا پیر شده،حالا ناتوان شده، حالا کاسبی اش نگرفته ور شکسته شده، حالا نتوانسته ، یا اتفاقی برایش افتاده، ببینید انصاف یک اصلی است که خانواده هارا نگه می دارد، رابطه ی پدر و مادرهارا نگه می دارد، بابا انصاف داشته باش بچه، خودت بچه دار شوی می فهمی بچه داری یعنی چه، چقدر من برای تو زحمت کشیدم، حالا خیلی راحت در روی پدرش می ایستد می گوید برای من چه کردی؟ باشد، چکار کردی دیگر، تو ببین می توانی یک شب ان بیداری هارا داشته باشی، انصاف اگر باشد بچه ها پدر را احترام می کنند، انصاف اگر باشد در بازار چند نرخی نیست، گرانی نیست، انصاف اگر باشد مال مردم را نمی خورند، با خودمان هم باید انصاف داشته باشیم،

حدیث داریم، من روایتش را برایتان بخوانم، ببینید : " غایَهُ الاِنصاف ان ینصف المَرء بِنَفسِه "، نهایت انصاف این است که انسان با خودش انصاف داشته باشد، خوب گوش دهید، من با خودم انصاف داشته باشم یعنی چه؟ من دو نمونه اش را برایتان می گویم، اقایان ، خواهران، برادران، عزیزان، خدا این انسان را با کرامت افریده است ، " لَقَد کَرَّمنا بَنی ادَم "،خدا ادم را مسخر انسان قرار داده، " سَخَّرَ لَکُم ما فِی الاسَّماواتِ وَ الاَرض "، کرات می رود، هوا می رود، دریا می رود، حیوان با ان عظمت شیر را در جنگل می گیرد؛ در قفس می گذارد در باغ وحش، قدرت به او داده است دیگر، دستگاه درست میکند یک بمب درست می کند در هیروشیما کلی ادم را از بین می برد یعنی می تواند در جنبه ی مثبت و منفی بر عالم حاکم شود، خدا بعد از خلقت این انسان به خودش تبارک الله گفته است،

حالا این ادم را که ادم نمی خواهد اذیتش کند، می گوید : لا یُکَلِّفُ اللهُ نَفسََا اِلّا وُسعَها"، هرکس را به اندازه ی وسعش به او تکلیف می دهد، لذا اگر کسی دیوانه است تکلیف از او نمی خواهد، اگر کسی ناتوان است از او تکلیف نمی خواهد، می گوید : یُریدُ اللهُ بِکُمُ الیُسر وَ لا یُریدُ بِکُمُ العُسر " ، این ایه را خوب دقت کنید مخصوصا ان هایی که خدایی نکرده در جلسه ی ما انشاءالله نیست گرفتار وسواس اند، این ایه را دقت کنید ، " یُریدُ اللهُ بِکُمُ الیُسر "، خدا برای شما اسان خواسته است ، " ولا یُریدُ بِکُمُ العُسر "، برای شما عسر نخواسته است، بی انصافی با خود این است،

یک ، خدایی که برای من یسر خواسته است من برای خودم عسر بخواهم، بابا نخواسته، پاک است، تو می گویی نجس است، او می گوید : دوبار اب بریز، تو پانزده بار می ریزی، ان سیزده بار را برای چه می ریزی؟ خب این بی انصافی است، اسراف می کنی، خودت را اذیت می کنی، شوهرت را اذیت می کنی، زنت را ازار می دهی، نخواسته است، می گوید صحیح است، نمی شود سخت است این حرف چون وسواسی ها ادم های متدینی هستند، من سختم است این حرف را بزنم می گویم بی انصافید یک جور، والا یک جور مقابل خدا ایستادن است، مقابل پیامبر ایستادن است، خدا از تو نخواسته است، برای چه به خودت سختی می دهی؟ برای چه؟

ببینید اسلام دین اعتدال است، جلوی رهبانیت را گرفت،ده نفر ده مدینه جمع شدند رفتند در خانه، در را به روی خودشان بستند، ادم های خیلی بالایی هم بودند، مثلا مقداد جزو این ها بود،روایت در وسائل الشیعه است، گفتند ما نه زن می گیریم، نه با مردم حرف می زنیم، نه غذای خوب می خوریم، روزه می گیریم، نماز می خوانیم ، کاری که راهبان ان زمان می کردند، ازدواج هم نمی کنیم طبیعتا دیگر گناه هم نمی کنیم دیگر، وقتی هم زن نگیریم نمی خواهیم دنبال خرجی برویم که بخواهیم کلا سر بگذاریم، ربا بگیریم ، خدایی نکرده! خب دیگر تمام راه های گناه را به خودمان می بندیم، اینقدر پیامبر وقتی این خبر را شنید ناراحت شد همان موقع نماز نبود فرمود مردم را بگویید در مسجد جمع شوند، مردم جمع شدند منبر رفت، فرمود : این ها چه کسانی هستند این کار را کردند؟ به ان ها بگویید بیایند، امدند، فرمود : این بساط را تعطیل کنید، من که پیامبر شما هستم ، هم زن دارم، هم غذا خوب می خوریم، هم با مردم حرف می زنم، این چه بازی است در اوردید؟ سنت من این ها هستند، بگذارید کنار این هارا،

" مِن اَخلاقِ الاَنبیاء حُبُّ النِّساء "، ما الان دوازده میلیون مجرد در این کشور داریم،خودشان هم می دانند یکی از کمک هایی که به دین می توانند بکنند ازدواج است، بالاخره وقتی ازدواج صورت می گیرد، این دوازده میلیون، دوازده میلیون هم از ان طرق سمت خودشان می کشند، یعنی چند خانواده را خوشحال می کنند، چقدر ادم سر انجام می گیرد، چقدر گناه پایین می اید، چقدر روی امار جمعیت اثر می گذارد، خب چرا؟ امد خدمت پیامبر گفت : " یا رسول الله نان ندارم بخورم "، گفت : برو زن بگیر، گفت : اقا خودم ندارم بخورم، اقا فرمود : مگر قران را قبول نداری؟ ، " و اَنکِحو الاَیامی مِنکُم وَ الصّالِحینَ مِن عِبادِکُم وَ اِمّائِکُم ، اِن یَکونو فُقَراءَ یُغِنِهمُ اللهُ مِن فَضلِه"، اگر شما ازدواج کردید خدا بی نیازتان می کند، نه اینکه در کاسه می گذارد در خانه ی تان می گذارد، نه، بالاخره تا دیروز خودت میبینی بودی امروز خانمت هست، بچه ات هم هست، می روی دنبال کار می گردی تلاش می کنی زحمت می کشی، سر انجام می رسی، چه کسی گفته ازدواج را برای خودتان حرام کنید؟ چه کسی گفته بر خودتان غذای خوب را حرام کنید؟

قاسم بن زیاد، خیلی عجیب است، من یک روایتش را دیده بودم قبلا امشب دوباره مراجعه کردم، تعبیر عجیبی دارد، عاصم بن زیاد ترک زن و بچه کرد رفت در غار مشغول عبادت شد، متن حدیث این است ، " احزن اهله "، خانواده اش را به گریه انداخت، خانه نمی امد، هیچ چیز هم برایشان نمی خرید، اقا امیر المومنین بلند شد، علی! ان کسی که خودش مظهر زهد است، بلند شد امد پیشش و عَبَسَ فی وَجهِه "، اقا با ناراحتی، با خشم یک نگاهی به او کرد، " عَبَسَ فی وَجهِه"، با ناراحتی یک نگاهی به او کرد فرمود : " اما استَحییتُ مِن اَهلِک ؟ "، خجالت نمی کشی؟ این بساط چیست در اورده ای؟ دکان چیست باز کرده ای؟ خجالت، ببینید تعبیر را دقت کنید، فرمود : " نشنیدی خدا در قران می فرماید : " وَالارض وَضَعها لِلاَنام "، ما این زمین را برای شما افریدیم،

خدا ایت الله جوادی املی را حفظ کند به من گفت : " حب دنیا که حب جنگل منظور نیست، دنیا که شجر و زن و اولاد و خانه و دریا نیست، این ها که حب دنیا نیست، این ها را خدا برای شما افریده ، فرمود بلنو شو برو این بساط را جمع کن، این چیست؟؟؟
گفت : اقا پس چرا خودت سخت زندگی می کنی؟ فرمود تو به من کار نداشته باش، من حسابم فرق می کند، به من کاری نداشته باش، این یک ، پس بی انصافی با خود این است که خودمان را عسر بدهیم،

عزیزانی که در زندگی خودتان از پیش خودتان بدون مشورت با یک عالم، با یک اگاه، با یک متخصص تصمیم می گیرید گاهی ،نه! ببینید ما متاسفانه گاهی با این طور محدودیت ها زمینه ی عسر برای خودتان فراهم می کنیم، نه، حالا اگر این خانم، این اقا، من نمی گویم الزام دارد مایع به خودش ، بگذار زندگی تشکیل بدهد، یک کلمه، ما برای حرام، الان در جامعه متاسفانه بعضی جاها کلاس قائل هستیم،یعنی سینه را سپر می کنیم در دانشگاه دوست فلان دارم، بابا این حرام است، چه دوستی داری تو، رابطه ی حرام است، با فلانی چت می کنم، بابا حرام است، فرق نمی کند، حرام است در فضای مجازی شمابا نامحرم، اما تا سخن از واژه های حلال می اید ، تا بحث قرض می شود، قبح دارد، بحث ربا می شود کلاس دارد، این بی انصافی با خود است،

دومین بی انصافی با خود که انشاءالله در زندگی من و شما نباشد، این را خوب گوش دهید، این است که انسان خودش را ارزان بفروشد، ببینید این بدن خریدارش خداست، پولش هم بهشت است من الان به شما می گویم، شما مثلا یک لیوان را، یک کالایی را، دارید، یک ماشین دارید؛ به شما می گویند این ماشین پنجا میلیون قیمتش است، سالم است، موتورش، اتاقش و عرض می کنم که این میزان ارزشش، اگر یک کسی رفت ماشین را به قیمت دوچرخه فروخت به او نمی گویند صفیح؟ به نمی گویند نادان؟ چکاری بابا ؟ این را برای چه بردی پنج میلیون؟ پنجاه میلیون قیمتش است!

حالا اگر رفت این را بالای دره انداخت کف دره، هلش داد انداخت در دره، به او می گویند تو اصلا دیوانه ای باید بروی دیوانه خانه، ماشینی که پنجاه میلیون مشتری داشت، بابا، خدا دارد جان شما را می خرد! ان الله اشتری "، چرا دست به شیطان می دهی؟ شیطان بگیرد می برد کف جهنم ، ته دره، خدا بگیرد می گوید : بان لهم الجنه "، نگاه کنید دیگر؛ ادرسش را می دهم ببینید سوره ی توبه ایه ی صد و یازده و صد و دوزاده، " اِنَّ اللهَ اشتَری مِنَ المُومِنینَ اَنفُسهم و اَموالهم"، هم مالت را می خرد، هم جانت را می خزد، " بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّه "، بهشت هم می دهد، سه تا سند هم می زند، سه تا سند ،

ایه اش را نگاه کنید امشب، سوره ی توبه را، یکی در تورات، یکی انجیل، یکی قران، وقتی این ایه نازل شد، بعضی ها امدند خدمت پیامبر گفتند : " بیع ربیع "، چه بیع سودمندی است، خدا بهشت می دهد سه سند هم پایش زده، در دنیا هم ارامش داریم، نمی گوییم مومن در دنیا غذا خوب نخورد، دریا نرود، جنگل نرود،تفریح نکند، می گوییم گناه نکن، چرا این جان را تقدیم شیطان می کنی؟ خودت را ارزان نفروش، اگر کسی خودش را ارزان فروخت کلاه سر خودش گذاشته است، جوان عزیز اینقدر خدا عبادت شمارا دوست دارد، قرائت قران شمارا دوست دارد، اینقدر خدا خوب بودن شمارا دوست دارد، خواهر گرامی نباید ادم خودش را ارزان بفروشد، " اِنَّ للهَ اشتَری

بگذار برایتان مثال بزنم، همین کربلا را بگویم، دو برادر ، در کربلا یکی در رکاب امام حسین شهید شد، یکی در رکاب عمر سعد به درک واصل شد، هردو هم برادر هستند، علی بن قرظه، عمر بن قرظه، عمر بن قرظه امد خدمت ابی عبدالله میدان رفت گفت : دوک حسینا مهجتی و داری "، اخر عمر سعد یک حرفی زد این رجز این اشاره به حرف عمر سعد است، عمر سعد گفت : اگر من در قتل حسین شرکت نکنم مرا می کشند، خانه ام را از من می گیرند، حکومت به من نمی دهند، عمر بن قرظه گفت : فدای حسین خون، فدای حسین خانه، فدای حسین حکومت، این حرف ها چیست؟ شهید شد!

برادرش علی بن قرظه در سپاه عمر سعد به درک واصل شد، امروز ببینید شما شراء و خریداری عمر بن قرظه با خداست، شراء و خریداری علی بن قرظه با شیطان است، کدام مانده است؟ مواظب باشید، دست هرکسی کالایتان را ندهید، باید تشخیص داد، یک پیرمردی بود در کربلا خیلی جالب است داستانش، به نام عنص بن کاهل،این جوانی هایش که پیش پیامبر رفت خب قصه ی کربلا پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر است، جوانی هایش که پیش پیامبر رفت اخر بعضی ها یک خمیر مایعی دارند که یک حرف هایی را به ان ها می زنند، به هرکس نمی زنند ، بعضی ها یک خمیر مایعی دارند، پیامبر به او فرمود :ببین انس ؛ ان موقع جوان بود، " ان ابنی الحسین ، یُقتُلُ بِارض یُقالُ لَها کَربلا "، این بچه ی من حسین را می بینی؟ امام حسین داشت بازی می کرد، چهار پنج سالش یود، پیامبر است، علم غیب دارد، این بچه ی مرا می بینی؟ این را یک روز در کربلا به شهادت می رسانند، "وَ اَنتَ حَی "،من نیستم ولی تو ان روز زنده هستی، اورا یاری کن، تمام شد، حدود زمانش هم می دانست، اقا مدتی به کربلا که مانده بود هنوز قبل از اینکه امام حسین بیاید کربلا امده بود یک خیمه زده بود اخر کربلا نزدیکش روستا و این ها هم بود ، یک خیمه زده بود انجا زندگی می کرد،کاروان ها که رد می شدند می گفتند تو اینجا چه کار می کنی؟ می گفت که من از رسول خدا شنیدم امام حسین در این سرزمی شهید می شود، نمی دانم چه موقع می اید ولی انقدر اینجا می مانم تا بیاید، یک سری با امام حسین امدند، یک سری پیوستند، این جلوجلو امده،روز عاشورا امد مقابل امام حسین گفت : اقا من از جدت رسول خدا شنیدم و حالا می خواهم بروم میدان، یک دستمالی به سرش بسته بود ، پیر شده بود ، ابروها پایین افتاده بود، اورد ابروها را بالا، دستمال زد به سرش، حرکت کرد به طرف میدان، این شعر را خواند ، گفت : " ال علی شیعه الرحمانی " ، " و آل حرب شیعه السفیانی

گفت :ما دوشیعه اینجا داریم ( شیعه یعنی پیرو) ، " آل علی شیعه ی خداست، آل حرب ، حرب یعنی پیروان معاویه و یزید، این ها پیرو سفیان اند، ما اینجا شیعه ی رحمان داریم و شیعه ی سفیان، شیعه ی ابوسفیانی شمایید، شیعه ی رحمانی ماییم، هجده نفر را به درک واصل کرد، با اینکه پیر مرد بود بعضی ها جانشان، قدرتشان زیاد است، هجده نفر، بعد به شهادت رسید،این ببینید ، همین حرف را پیامبر به براء بن عازب هم زد ، بعد از کربلا خیلی غصه می خورد، می گفت رفتم پیش پیامبر فرمود :یا براء ، انی اِبنی الحُسَین یُقتَل بِارض یُقال لَها کَربلا وَ انَتَ حَی "، همین حرف را به او زد، یک روزی حسین مرا در کربلا می کشند و تو ان روز زنده هستی و یاری نکرد، ببینید ، امروز " انا سمترنا "، " نام می برید ، نگذاریم ارزان، حیف است، این کالای وجود شما حیف است، نفروشید، این کالا را با الفاظ بی خود، با هدر دادن وقت، با معصیت،

همین اقا امام حسین فرمود ، این حدیث امام حسین را امشب به خاطر بسپارید ، فرمود : " مَن حاوَلَ اَمرََا بِمَعصیَتِ الله "، هرکس از گناه بخواهد به جایی برسد " فَهُوَ اَفوَت لِما یَرجوا "، کوچه ی گناه بن بست است، اگر عمر سعد با قتل امام حسین به ری رسید، نرسید! کسی که با حقه و کلک نمی شود پول جمع کرد، امد خدمت امیر المومنین گفت : اقا ، حالا اگر اشتباه نکنم بنا بود ، گفت : اقا من برکت از رزقم رفته لست، اقا فرمود : چقدر می گیری کار می کنی؟ گفت : پنج درهم ، مثلا حالا ان زمان یک کارگر، حالا کارگر بود یا بنا بود، مثلا پنج درهم سنگین بود، زیاد بود یک خرده، اقا فرمودند : از فردا سه درهم بگیر، گفت : اقا من با پنج درهم زندگی ام نمی چرخد، می گویم برکت ندارم، فرمود : سه درهم بگیر، گفت : چشم، تعجب کردند بنای پنج درهمی، کارگر پنج درهمی ، پنج درهم را زیاد می گرفت، عرض می کنم بالاخره مدتی بعد گفت : اقا وضعم خوب شد ، ولی خب کمتر هم می گیرم، فرمود : از مردم دو درهم اضافه می گرفتی ، بی انصافی بود، زیادی می گرفتی، ببین برکت از زندگی می رود، یک وقت یک راننده ی تاکسی که انشاءالله خداوند چرخ زندگی همه ی شان را کاری کند بچرخد، انشاءالله همه ی کاسبان چرخ زندگی شان بچرخد، شرمنده ی زن و بچه نشوند،

می گفت حاج اقا، من از یک کسی ، حالا ان موقع چند سال پیش هزار تومان اضافه گرفتم، بین ان هزار تومان نه، بقیه ی در امد ان روزم خرج شد برای جاهایی که نباید می شد، می گفت درس گرفتم که انسان اگر با مردم انصاف داشته باشد برکت در زندگی اش می اید، سومین انصاف انصاف با مردم است، البته این را اگر بخواهیم بحث کنیم یک دهه باید بحث کنیم، انصاف با مردم تقسیم می شود، حاکم با مردم، یعنی دولت، زن و شوهر باهم، پدر فرزند باهم، کاسب و مشتری باهم، زیاد است، شاخه های زیادی دارد ولی در یک کلمه برایتان می گویم ، انصاف با مردم یعنی هرچه برای خودت می پسندی برای مردم بپسند، هرچه برای مردم نمی پسندی برای خودت نپسند، خوشت نمی اید داد سرت بزنند، چرا سر زنت داد می زنی؟ دوست نداری به دخترت که دوستش داری فردا که ازدواج می کنی یکی توهین کند؟ بی احترامی کند؟ خب این خانم هم دختر یک کسی بوده در خانه ی تو امده، در ناز و نعمت بزرگ شده، چرا داد می زنی، چرا بد اخلاقی می کنی، فرق نمی کند یک خانم هایی با اقایان، هرجوری دوست داری باهات برخورد کنند همانطور با مردم برخورد کن، فرمود : " مَن اَنصَفَ اُنصِفَ "، سه کلمه، " مَن انصف "، بله؟ انصف! اگر انصاف به خرج دادی انصاف به خرجت می دهند، دوست نداری جلوی خانه ات پارک کنند جلوی خانه ی مردم پارک نکن، عرض می کنم که دوست نداری ضربه به تو بزنند، چکت را پاس نکنند،ضامن شدی قسطشان را ندند اسیر شدی، خب تو این کار را در حق دیگران،
مال مسلمان را چو مالت ببرند
بانگ و فریاد براری که مسلمانی نیست؟
خیلی حرف قشنگی است، " اُحِب لِغَیرک ما تُحِبُّ لِنَفسِک "، هرچه برای خودت می پسندی ، برای مردم هم بپسند و کربلا مظهر بی انصافی است، چرا؟ چون امام حسین به لشکر حر اب داد، حتی یک کسی را خودش اب گذاشت بخورد، و ان ها اب را بر امام حسین بستند، کوفه مظهر بی انصافی است، چون سه سال و خورده ای امیر المومنین در این کوفه حاکم بوده ،نزدیک چهارسال در این کوفه بوده، شب در خانه ی یتیم های این ها نان برد اما این ها یتیم هایش را به عنوان اسیر وارد کوفه کرد، بی انصافی است، یعنی اگر ما بخواهیم ترسیم کنیم، حالا من نمونه هایش را برایتان عرض می کنم، در جنگ صفین معاویه اب را بسته بود، امیرالمومنین فرمودند : " اب را ازاد کنید، اگر می خواهید عزت داشته باشید ، لشکر بی اب می میرد، اب را ازاد کنید، "، امام حسین حمله کرد، با لشکری ، چندتا شهید دادند اب ازاد شد، اب که ازاد شد اقا فرمودند : " هذا اول فتح ببرکه الحسین "، اولین پیروزی به دست حسین من اتفاق افتاد، بعد یک وقتی دیدند اقا متاثر شد، چه شد اقا؟ فرمود : همین هایی که اب را برایشان ازاد کرد یک روزی اب را به روی حسین من ، این ها از کوفه امده بودند دیگر، خب ببینید، یعنی بالاترین ،

خدا رحمت کند، مرحوم ایت الله اقا سید احمد خنسازی ، اقا سید احمد خنساری در بازار تهران بوو، خیلی مرد متدینی بود، ایشان همان کسی است که می خواستند عمل جراحی کنند گفتند نمی شود بی هوش کرد، گفت بدون بی هوشی عمل کنید، تقریبا به هرکسی بگویی قبول نمی کند، اقا یک عمل جراحی بدون بی هوشی؟ گفت : بدون بی هوشی عمل کنید، معروف است دیگر، شروع کرد ایت الکرسی خواندن و عمل شد ، ایشان خیلی متدین بود، یک بار دیگر هم عرض کردم شاید همین جا ایشان کسی بود که می گفتند : مرجع متدینین، یک عمری با زهد زندگی کرد، ایت الله مهدوی کنی می فرمود : حداقل غذا را می خورد، خیلی هم لاغر و نحیف بود، حرم قم هم دفن شده کنار علامه طباطبایی است، ایشان زمان امام رحلت کردند، ایت الله مهدوی کنی می فرمودند :اقا شما با این تن نحیف چرا اینقدر غذا کم می خورید؟ می فرمود : من نمی خواهم بارکش حیوانات باشم، زیادی بخورم، همین بس است، زندگی ام می چرخد،یک عمر با زهد زندگی کرد، نشسته بود یک بازاری تهرانی پیشش امد، چون در بازار بود، امد پیشش گفت : حاج اقا یک سوال ، ما یک جنسی می خریم پانصد تومان؛ بازار کشش دارد می فروشیم دوهزارتومان، کم فروشی حرام است، گران فروشی هم حرام است؟ مال خودم است، اقا من این لیوان را دویست خریدم، می دهم دو هزار شما نخر، زور که نیست ولی خب یک وقت به ان احتیاج داری، اقا فرمودند : مال خودت است می توانی گران بفروشی ولی بی انصافی است، گفت عیب ندارد اقا حرام نباشد بی انصافی عیب ندارد، همانطور که می رفت اقا صدایش زد ، گفت این نفهمید بس انصافی یعنی چه! فرمود : می دانی بی انصافس یعنی چه؟ یعنی کاری که لشکر عمر بن سعد با امام حسین کرد، یعنی این کار تو بی انصافی است،

چرا امام صادق(ع) وقتی ان دو نفر، خب امام صادق گاهی پول می داد افراد تجارت می کردند،گاهی خودش تجارت می کرد چندین بار خودش به تجارت، تجارت عقل انسان را زیاد می کند، کاسبس عقل را بالا می برد، روایت داریم ، " التِجاره تَزیدُ فِی العَقل "، امام صادق یک کاسبی که زندگی را کنار گذاشته بود، متاسفانه الان بعضی ها اینطور شدند، پول در بانک می گذارد می گیرد دیگر کار نمی کند، اقا فرمودند : این کار را نکن، خود تجارت ، در مغازه نشستن عزت می اورد، عقلت را زیاد می کند، گاهی هم به افراد پول می دادند ، پول دادند به دو سفر این ها بروند کاسبی کنند، این ها رفتند صد درصد سود اوردند، اقا فرمود : این همه سود؟ گفتند : اقا ان شهری که رفتیم ظاهرا مصر بوده، این کالا انجا کم بود ماهم جنس را در بازار نگه داشتیم، خوب که بازار تشنه شد دو برابر قیمت در بازار فروختیم، اقا فرمودند : بردارید بروید سود را، من قبول نمی کنم، بعد فرمود : شمشیر زدن در میدان جنگ به مراتب راحت تر از کسب لقمه ی حلال است "، بله، بی انصافی است، ممکن است بازار کشش دارد جنس شمارا به این قیمت می خرند اما انصاف چه؟ پس انصاف با مردم هم این است که انسان آن گونه برخورد کند که دوس دارند به او برخورد کنند،

چهارم انصاف با دشمن! ما با دشمن هم روایت داریم بابا انصاف داشته باشید، شما ملاحظه کنید در جنگ ها پیامبر اکرم می فرمود :اب هارا مسموم نکنید، زن و بچه هارا اذیت نکنید، درختان را اتش نزنید، اسیر اگر می گیرید، خب روال ان زمان این بود اسیر می گرفتند، اسیر را ازار ندهید، کتک نزنید، شکنجه نکنید، این الان وضع جنگ است در دنیا، مردم یمن چه جرمی مرتکب شده اند ؟ بیست و نه ماه است زیر بمباران ال سعود! بیست و نه ماه است بیش لز سی هزار کشته داده اند، واقعا دنیا دارد به سمت توحش پیش می رود،مردم یمن ، مردم سوریه چه گناهی مرتکب شده اند؟ زن و بچه های مردم؟ کجای اسلام اجازه می دهد ، شما در دنیا نگاه کنید من گاهی این سخن را گفته ام، گفتم عمر بن عبدود، که در خندق به دست امیر المومنین کشته شد ، به درک واصل شدانصافش بیش از سپاه عمر سعد و شمر بود، او کافر بود، مشرک بود، این ها مسلمان بودند،

شمر می دانید جزو اصحاب صفین است، من امشب می دیدم یک کسی از سپاه معاویا به میدان امد در صفین شمر هم اورا زد و کشت، شمر جزو سپاه امیر المومنین بوده، صفین، چه طور جدا شده امده شده قاتل امام حسین، گفتند عمر بن عبدود از مسلمان هایی که در کربلا امام حسین را کشتند انصافش بیشتر بود، چرا؟ چون وقتی حضرت امیر مقابلش امد این ها سه تا بودند، ان دوتا کنار رفتند، می توانستند سه تایی بریزند سر امام علی، اما تن به تن! بعد هم که اقا ایستاد مقابلش به او فرمود : عمر، مسلمان شو، گفت مسلمان نمی شوم، از اسلام خوشم نمی اید، نمی شوم، گفت : خب ، مسلمان نمی شوی؟ برگرد، گفت : بر هم نمی گردم، من از خندق عبور کردم با تو می جنگم ، گفت : پس پیاده شو، من پیاده هستم تو سواره، گفت باشد، پیاده شد ، دو به دو، شروع کردند مبارزه، فرق حضرت امیر شکافت خون جاری شد، اقا فرمود : اجازه بده من این فرق را ببندم برگردم، گفت برو اقا بیند، اقا رفت فرق را بست ، برگشت بعد خب درگیر شدند و عمر بن عبدود به قتل رساند دوتا هم رفتند، اما کربلا اقا از راه دور تیر می زنند، سنگ می زنند، علی اکبر را اربا اربا کردند، این ها اگر تک به تک با علی اکبر می جنگیدند نمی توانستند اورا از پا در بیاوردند، اکثر شهدای کربلا در درگیری جمعی به شهادت رسیدند، یعنی محاصره می کردند ، حب بالاخره یک نفر حریف چند نفر می تواند شود؟ خود امام حسین(ع) دور تا دور قتلگاه را محاصره کردند، من عرض کردم عمر بن عبدود دشمن است منکر خداست،اما در جنگ با امیر المومنین انصاف را به خرج داد اقا تن به تن دو نفره اجازه داد اقا برود ، برگردد، اما این ها امام دارد حرف می زند تیر به گلوی بچه اش می زنند، اخر تیر به گلوی شش ماهه زدن کجای دنیا است؟ لذا ان شخص به ابن زیاد گفت : کربلا چه خبر؟ گفت : اوضاع بر وفق مراد بود، ولی وقتی شش ماهه ی ابی عبدالله به شهادت رسید دیگر ما نمی توانستیم جمعش کنیم، گفتند جرم او چه بود، او که نه رجز خواند، نه حرف زد، نه سخنی گفت، انصاف با دشمن حتی در جنگ های اسلام شما ببینید این موضوع به عنوان یک موضوع کلیدی مطرح است، خلاصه ی عرض این پنج شب من این شد ، یکی از پیام های مهم کربلا عزت است، یکی از راه های کسب عزت هم انصاف است، از خدا بخواهیم در دعا امام زمان هست،ان دعای چهل ماده ای هست، اللّهُمَ ارزُقنا تَوفیقََا طاعَه وَ بَعدا مَعصیَه "، خیلی دعای قشنگی است، این را بخوانید ، حفظ کنید در قنوت نمازتان بخوانید، جامع ترین دعاست، دعای امام زمان است ، همه چیز در ان است، به همه ی اقشار ها دعا می کند، به مریض ، به دولت، به رزمنده ها، بهمعلم ها، به حاجیان، به خودت، توفیق طاعت، بعد معصیت، خیلی این دعا خوب است، خیلی زیبا است اگر انسان این را از رو هم دست بگیرید بخوانید اشکالی ندارد، در قنوت های نمازتان بخوانید،، یکی از چیزهایی که در انجا می گوییم ، می گوییم خدایاد به ما انصاف بده، این انصاف از پایه های اساسی عزت واقتدار است، خدایا همه ی مارا در پرتو عزت خودت که "تُعِزُّ مَن تَشاء وَ تُذِلُّ مَن تَشاء "، هستی بهدعزت برسان، دشمنان عزت و دین را خوار بگردان.
السّلامُ عَلی الحُسَین وَ عَلی عَلِیِ بنِ الحُسَین وَ عَلی اَولادِ الحُسَین وَ عَلی اَصحابِ الحُسَین بِالنَّبی وَآله صلواتی عنایت بفرمایید.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group