بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
لاحَولَ وَلا قُوَّهَ اِلا بِالله العَلیِ العَظیم
الحَمدُ الله الَّذی جَعَلَ الحَمد مِفتاحَ لِذِکرِه وَ سَببَا لِلمَزیدِ مِن فَضلِه وَ دَلیلاَ عَلی الائِه وَ عَظِمَتِه ثم الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلی حَبیبِه وَ خیَرَتِه حافظ سره و مبلغ رسالاته سیدنا و نبیینا ابی القاسم محمدو عَلی آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرین سیَما بَقیهَ اللهِ فِی الاَرضین وَ اللَّعنُ عَلی اَعدائِهِم اَعداءِ اللهِ اَجمَعین
بحث را، راجع به عزت و حریه در نهضت عاشورا است، بحث بسیار مهمی است، ریشه ی قرانی ، روائی و تاریخی دارد، دیشب گفتم ادم تا ذلیل نشود، ظلم نمی کند، تا نفس خوار نشود دروغ نمی گوید، جنایت نمی کند، تمام گرفتاری هایی که در جامعه پیش می اید از خواری نفس و ذلت نفس است اما اگر کسی عزیز باشد، عزت داشته باشد،به خودش اجازه ی گناه نمی دهد، اجازه ی ظلم نمی دهد، اجازه ی خوردن مال مردم نمی دهد، عزت و ذلت دو چیز در مقابل هم هستند که اگر جامعه ای عزیز شد، افرادی عزیز شدند، این ها درواقع اقتدار دارند، شجاعت دارند، مقاومت دارند، عزت و ذلت هم اقا دست خدا است، ایه ی بیست و شش سوره ی ال عمران را نگاه کنید،
حالا امشب به جوانان این را من یاد می دهم اگر گرفتار بودید خواستید دعا کنید این ایه را بخوانید بعد دعا کنید،چون روایت داریم، پیامبر خدا فرمود : این ایه اسم اعظم در ان است، " اسم الله الاعظم من دعا "، فرمود این اسم الله الاعظم دارد کسی که خدارا با این ایه دعوت کند خدا جوابش را می دهد، البته جواب دادن خدا الزاما به معنای براوردن حاجت شما نیست، که حواب شما بدهد اجرش را دارید نمره اش را دارید، صلاح نیست مثلا صبر کنید باید، توقع ایجاد نکنم ولی روایت داریم این ایه از ایاتی است که اسم اعظم در ان است و این ایه در احد نازل شده است، این ایه می فرماید : پیامبر به همه ی عالم بگو، " قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ المُلکِ تُوتِی المُلکَ مَن تَشَاء وَ تَنزِعُ المُلکَ مِمَّن تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشاء وَ تُذِلُّ مَن تَشاء بِیَدِکَ الخَیر اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیِِ قَدیر ".
عزت و ذلت دست خدا است، فکر نکنید وقتی می گویم عزت ، یعنی قدرت، وقتی می گویم عزت یعنی ثروت! اخر جادوگران امدند پیش فرعون گفتند قالو بعزه فرعون ، به عزت فرعون قسم ما موسی را زمین می زنیم، فکر کردند عزت یعنی کاخ، عزت یعنی قدرت، عزت یعنی اقتدار ظاهری، نه!!! عزت یعنی صلابت ، شکست ناپذیری،مقاومت، موسی در حالیکه از شهر می گریخت، عزیز بود، فرعون از کاخش ذلیل بود، ابراهیم در اتش عزیز بود، نمرود در کاخش ذلیل بود، ابی عبدالله در گودی قتلگاه ، که من در کربلا این را گفتم، گفتم نگوییم گودی، اینجا مرتفع ترین جای عالم است ، نوک هرم است، ظاهرا گودی است، جایی که ابی عبدالله در ان باشد مرتفع است، اینجا عزیز بود ، عمر سعد در اوج قدرت ذلیل بود، عزت و ذلت به ظاهر نیست ، دقت بفرمایید، چطور یک کسی زیر تیغ باشد ، زیر شمشیر باشد، مقام معظم رهبری امروز در کنار خانواده ی شهید حججی یک جمله ی قشنگی فرمود ، فرمود : خدا شهید شمارا عزیز کرد ، چه جمعیتی ! واقعا در تهران بی نذیر بود، یک چیزی شبیه این جمعیت در تشییع امام امده بود، عزیز کرد، عزت به نگاه ظاهری نیست، زینب کبری مقابل یزید عزیز بود ولو اسیر بود، موسی بن جعفر در زندان سندیه بن شاهک عزیز بود، ولو زندان بود ، یوسف در چاه عزیز بود برادرهایش بیرون شادی می کردند، از پول گرفتن و گرفتنش خوشحال بودند، ذلیل بودند، بستگی دارد عزت و ذلت را چه معنا کنیم، امام را ان شبی که از قم بردند دور تا دورش نیروهای نظامی ، امام عقب یک ماشین عزیز بود، ان ها از او حساب می بردند، ذلیل بودند، ببینید امام حسین یک شعری دارد خیلی قشنگ است، وقتی خطبه اش را خواند ، این شعر چند بیت است، یک بیتش را معنا می کنم،
فرمود : "
فان نهزم فهزّامون قدما
و ان نغلب فغير مغلّبينا
"، من برایتان معنا کنم چون شعرش یک مقدار سنگین است، فرمود : ما اگر پیروز شویم خوشحالیم، این رویه ی گذشتگانمان بوده است، اگر شکست هم بخوریم به ظاهر باز هم پیروزیم، کسی فکر نکند، ببینید در اسلام یک راه نیست، شهادت پیروزی، امام حسین (ع) هر طور شما حساب کنید می دانست شهید می شود، این هایی که می گویند امام حسین برای حکومت می اید، می مانند در تحریر کربلا، ادم با هشتاد نود صد نفر چگونه می خواهد تشکیل حکومت بدهد؟ سی هزار نفر را چگونه می شود از بین برد؟ نه، ابی عبدالله (ع) روایتش را الان برایتان می خوانم، در اوج عزت امد تکلیفش را ادا کند، برادران عزیز، خواهران، جوانان، بروید بگردید راهکارهای عزت را پیدا کنید، من برایتان می گویم،
بیش از بیست و پنج راه من یادداشت کردم، البته این چند شب سه چهارتایش را بیشتر نمی گویم، حالا بقیه اش باشد منبرهای دیگر، سال دیگر ، وقت دیگر! ولی بگردید، عزت را پیدا کنید، چه چیزی ادم را در اجتماع عزیز می کند ؟ چه چیزی ادم را از لحاظ اقتصادی عزیز می کند، دیشب گفتم ما چهارجور عزت داریم، عزت سیاسی، عزت اقتصادی ، عزت اجتماعی، عزت فرهنگی، چه کشور را عزیز می کند، چه چیزی یک زن را پیش شوهر عزیز می کند؟ چه چیز یک پدر را پیش فرزندانش عزیز می کند، خیلی مهم است! بگردید عوامل عزت را پیدا کنید
امشب یکی اش را برایتان می گویم خوب گوش دهید، این ها مقدمه بود تا برسیم به اینکه چه جور ما عزت را به دست بیاوریم، یک راهکار مهمش را برایتان عرض می کنم، روایت است ، " اَعِز اَمرَالله یُعِزُّکَ الله "، ان هایی که می خواهید خدا عزیزتان کند، یک راهش این است، " اَعِز اَمرَ الله یُعِزُّکَ الله "، امر خدارا عزیز کنید، حرف خدارا به ان احترام بگذارید، خدا عزیزتان می کند،این برای حرف من احترام قائل است، به عبارت دیگر یک راه عزت تکلیف گرایی است، اهمیت دادن به تکلیف لست،اهمیت دادن به امر و نهی خداست، ساده تر بگویم برایتان؟ تکلیف یعنی چه؟ تکلیف یعنی واجبات، نماز تکلیف است، روز تکلیف است، چرا با ان می گویند تکلیف؟ تکلیف یعنی سخت ، چون یک خرده مشقت دارد، صبح خواب ناز، حالا هم که بعضی ها شب ها دیر می خوابند، عرض می کنم که بلند شود صورتش را بشورد بلند شود برای نماز، هجده ساعت ماه رمضان روزه، در این گرما حج، جهاد، کلی زحمت می کشد یک در امدی پولی جمع می کند می گوید بیست درصد خمس، به حسب ظاهر این ها یک خرده سخت است
قران می فرماید : این هایی که می خواهند راحت باشند می گویند اصلا قیامت نیست، بگذارید برویم، بَل یُریدُ الانسن لِیفجُرَ اِمامَه یَسئَلُ اَیّانَ یَومَ القیامَه "، اقایان، خواهران، جوانان، عرضم راخوب دقت کنید، تکلیف یک معنایش واجبات است، یک معنای دیگر هم دارد اخر عرایضم می گویم، راجع ب تکالیف الهی مردم سه دسته اند، انشاءالله شما و ما جزو دسته ی اول باشیم ، بعضی ها تکلیف پذیرند ، این یک، بعضی ها تکلیف گریزند، یک جوری از گیرش می شود در برویم، خمس را ندهیم، بعضی ها تکلیف ستیز هستند، می گوید اصلا چه کسی گفته خمس واجبه، چه کسی گفته نماز واجب است، چه کسی گفته حجاب واجب است، چه شد، تکلیف پذیر؛ تکلیف گریز، تکلیف ستیز ، حالا هرسه را توضیح می دهم،
تکلیف پذیر هستند، خدا گفته باشد هرچه می خواهد باشد، بابا شما فکر کنید یک جوان ، یک نوجوان، تازه رشد کرده است، چندسال است بابا را ندیده است، حضرت اسماعیل، بچه بوده، پدر اورا در سرزمین مکه گذشته است و رفته است وقتی برگشته جوان شده، نوجوان، رشید، مادر خوشحال، بچه خوشحال، بابا بعد از چندسال امده، بچه را در آغوش گرفته ، خدا امر می کند بچه ات را سر ببر، " الله اکبر"، ابراهیم که نمی دانست نمی شود برید، نمی دانست که این اتفاق نمی افتد، ببین اگر ادم بداند من هم این کار را انجام می دهم، خیالم راحت باشد اتش نمی سوزاند می روم در اتش، خیالم راحت باشد چاقو نمی کشد؛ بله، او که نمی دانست، امد گفت : پسر جان، بعد از این همه سال امده ام تورا ببینم ، یک امری کرده خدا، امر کرده سرت را ببرم، ببینید جوانان حرف ابراهیم را، این حرفی است که امروز شهید حججی ها می زنند و زدند، گفت : یا ابت افعل ما تومر "، خوش به حال ان جوانی که این حرف اسماعیل جوان، من از قول یک جوان دارم برایتان نقل می کنم، حرف اسماعیل جوان را در نماز بزند، در روزه بزند، در همه جا، در حجاب خواهری که بزند، یا ابت" بابا جان ، " افعل ما تومر "، هرچه خدا امر کرده انجام بده، خیلی حرف است، نگفت بابا می شود کوتاه بیایی یک دستم را فقط قطع کنی؟ بابا نمی شود کوتاه بیایی شش ماه مرا زندان کنی، بابا نمی شود حالا با خدا یک چانه ای بزن، حرفی بزن شاید خدا قبول کرد، کوتاه امد، " الله اکبر "، یا اَبَتِ افعَل ما تُومر "، این را می گویند تکلیف پذیر،
وقتی هم که امد گفت :بابا دست وپای مرا ببند، یک وقت نخواهم فرار کنم، بابا زود خانه نرو بعد از قتل من، از لحاظ احساسی ، عاطفی ، مادر تورا ببیند ، در یکی از این تفاسیر دیدم حضرت اسماعیل پنج شش تا نکته گفت یکی اش این بود، بابا از من چیزی خانه نبر، مادرم می بیند ناراحت می شود، بابا چشمان مرا ببند چشمان خودت را هم ببند، که نگاهمان به هم نیفتد، به نظرم در تفسیر ابو الفتوح رازی دیدم که پنج شش نکته را در قران نیست دیگر این، خب البته این اتفاق نیفتاد ، خداوند اورا حفظ کرد،
ببینید کنار دریا موج می زند، اب فرعون هم پشت سر، یک مرتبه خدا گفت بزنید به اب ، این ها که نمی دانستند خشکی می شود، بزنید به اب ممکن است غرق شوند، موسی عصایت را به اب بزن و بروید، انقدر سر و صدا کردند بعضی ها، تا موسی زد دریا شکافت رد شدند،یا ابت افعل ما تومر، اگر شد "یا اَبَتِ افعَل ما تُومَر "، همان حرفی است که علی اکبر به پدرش زد، در مسیر وقتی امام حسین گفت : اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیه راجِعون "، گفت : بابا چه شده؟ ، فرمود این سفر ، سفر مرگ است، گفت : بابا مگر ما بر حق نیستیم؟ گفت: مرا بر حق هستیم که غصه ای نداریم، قران کریم می فرماید : وَ مَن یُقاتِل فی سَبیلِ الله "، هرکس در راه خدا جهاد کند، " فَیُقتَل "، کشته شود، " اَویُغلَب "، یا پیروز شود، دو حالت دارد دیگر، یا کشته می شود ، یا پیروز می شود، "فَسوفَ نُوتیهِ اَجراََ عَظیما "، اجرش پیش خداست، این یک دسته، این هارا می گوییم تکلیف پذیر ،
اقایان، جوانان، سعی کنید تکلیف پذیر باشید، اگر تکلیف گرا بودید به تکلیف عمل کردید عرض کردم فعلا منظور من از تکلیف واجبات است، چیز دیگر نیست،برمی گردم ان یکی اش را هم می گویم، نماز ، روزه، خدایا تو گفتی حجاب ، چشم! ممکن است یک وقت دستم در برود رعایت نکنم اما نمی گویم حجاب ضرور اسلام نیست، نمی گویگ حجاب را این اقایان در اورده اند،نه، اخر بعضی ها برای مقابله با تکلیف منکر می شوند، این یک، دسته ی دوم چه بود ؟ تکلیف گریز، می خواهد یک جوری از تکلیف در برود، می خواهد فرار کند، می شود توجیه کند یک دکتری پیدا کند بگوید نمی شود شما نمی خواهد روزه بگیری، می شود یک اقایی پیدا کند این خمس را یک جوری از گردن این بیندازد ندهد، می شود یک جوری حج را دور بزند، نمی گوید حج نیست، نمی گوید خمس نیست،نمی گوید روزه نیست، می شود یک جوری دور بزند از این بگریزد؟
داستانش را برایتان می گویم، رسول گرامی اسلام دست امیر المومنین را بالا برد، " مَن کُنت مولا فَعَلیُ مَولاه اللّهُمَّ وِالِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ"؛ غدیر هویت اسلام است، امیر المومنین را معرفی کرد، از منطقه ی قدیر امدند خب یکی یکی خبر رسید به این روستاها، خب همه که در غدیر نبودند، یکی یکی افرادی خبر غدیر را رساندند به شهرها، یک اقایی بلند شد بکوب امد خدمت پیامبر خدا، به نام نعمان بن حارث، گفت : یا رسول الله، عبارت را دقت کنید، می خواهم تکلیف گریزی را ببنید، گفت : " یا رسول الله اَمَرتَنا اَن نَشهَدُ اَن لا اِله الا الله "، گفتی بگویید " لا اله الا الله "، گفتیم چشم ، " واِنّکَ رسول الله "، گفتید بگویید من پیامبرم گفتیم چشم، تا اینجا راه امدیم؛ " اَمَرتَنا بِالجهاد "، گفتی بیایید جهاد، گفتیم چشم، در احد امدین، در خندق امدیم، جهاد هم کردیم، " وَالحَج "، گفتی بیایید هفت دور دور خانه ی خدا بچرخید شب در خانه منا بخوابید، گفتیم چشم، نگفتیم چرا، " وَالصُّم "، گفتی یک ماه گرسنگی بکشتیم گفتیم چشم، گفتی روزی هفده بار نماز بخوانیم گفتیم چشم، یا رسول الله حالا مارا امر کردی به اینکه پسر عمت را امام بدانیم؟ جانشین تو بدانیم؟ فَقَبلناها ثُم لم ترض حَتّی نِسبت هَذا الامام "، ما تا اینجا با توراه امدیم، ننازت را امدیم، حجت را امدیم، دقت کنید روایت را، خیلی قشنگ است، جهاد را با تو امدیم، زکات را باتو امدیم، توحید را با تو امدیم، معاد را امدیم، حالا کار به جایی رسیده است که " نِسبَتاها "، این اقارا امام گذاشتی؟
یا رسول الله، " ان کان هذا من عندک "، پیامبر بعضی کارهارا خودش انجام می داد چون خودش هرچه بگوید قبول است ولی بعضی کارهارا مستقیم خدا می گفت، مثلا اگر می خواست عثامه را فرمانده ی لشکر بگذارد خودش می گذاشت، می خواست استاندار بگذارد، شهردار بگذارد، نامه به جایی بنویسد مثلا به این اقا ، این هارا خودش انجام می داد ولی بعضی چیزها دستور خدا بود، یا رسول الله، این انتخاب علی مثل انتخاب فرمانده ی جنگ است که خودت کردی خب این را قبول ندارم اگر خدا کرده که من نمی گویم قبول ندارم تکلیف ستیز نیست، نمی گویم قبول ندارم ولی یک سنگی از اسمان بیاید من بمیرم نبینم علی جانشین تو شده است، الله اکبر چه بغضی، چه کینه ای، اقایان، دقت کنید، می گوید نماز قبول، روزه قبول، حج قبول، جهاد قبول، توحید قبول، امیر المومنین نه!!
این همان حرف شیطان است دیگر، شما فکر کردی شیطان اشکالش چه بوده؟ شیطان نماز نمی خوانده؟ شش هزار سال عبادت کرد، شیطان یکی از این نویسنده ها حالا اسمش را نمی خواهم بیاورم، در کتابش می گوید : موحد تر از شیطان من سراغ دارم، چون حالا او می گوید ، نمی خواهم بگوین این حرف درسو است، می گوید : سجده به ادم هم نمی کرد می خواست توحیدش لطمه نخورد، می خواست بگوید خدایا سجده مال توست، تعریف می کند از شیطان، این شیطان با این عبادت اشکالش چیست؟ سجده به ادم نکرد طرد شد، تکلیف گریز، خیلی مراقب باشید، بعضی اوقات بعضی ها به این مرحله می رسند، جلو می اید، جلو می اید، به حجاب می رسد، می خواهد فرار کند، می رسد به یک موضوع دینی ولذا شما قران را امشب باز کنید ببینید این سوره ی مبارکه ی معارج اینجا نازل شد
که این اقا گفت : سنگی از اسمان بیاید من بمیرم، " بسم الله الرحمن الرحیم " ، " سَاَلَ سائِلُُ بِعَذابِِ واقِع "، یعنی یک سائلی ، ادمی تقاضای عذاب کرد، صاعقه امد به درک هم واصل شد، این تکلیف گریزی هست، بگذارید یک داستان از کربلا بگویم ، بحث امام حسین،صبح عاشورا خیمه هارا اماده کرد، پشت خیمه ها گودال کند، البته یک مقطعی اش را، یک جایی اش را، یک قدری هیزم اتش ریخت، دشمن نتواند از پشت حمله کند، امام از جلو می خواهد بجنگد، جلو را مواظب هستند اما محدودی پشت جبهه هارا دشمن نزند حمله کند، به هرحال یک تدبیر نظامی است دیگر، امام حسین یک رجل شجاع است، یک شخصیت مدیر است ، من یک جایی صحبت کردم پارسال، مدیریت امام حسین در کربلا، گفتم این اصلا یک موضوع تحقیق هست، یک کسی هفتاد هشتاد نیرو را مقابل سی هزارتا با هیچ امکاناتی ، از صبح به گونه ای مدیریت کند که بیشترین ضربه را به دشمن بزند، بیشترین استفاده را از صحنه ببرد،
بهترین خطبه ها و حرف هایش را هم بزند ، بتواند زن و بچه اش را هم تا غروب حفظ کند، این مدیریت می خواهد، والا یک خرده کسی دست و پایش را گم کند تمام است، یک ساعت تمام است، امام قصه را به بعد از ظهر کشاند، و این را با یک مدیریتی، تک تک بروند، رجز بخوانند، معلوم شود، مواضع معلوم شوند، شعرها معلوم شوند، قاتل معلوم باشد، مقتول معلوم باشد، اقا ایستاده اند جلوی خیمه ها، عبدالله بن حوزه امد، این در مقاتل صحیح امده مثلا در همین مقتلی که از ابی مخنف جمع اوری شدا خب ابی مختف خب قدیمی ترین مقتل برای ایشان است در بازار هست، صد و پنجاه و هفت از دتیا رفته، تقریبا پنجاه سال بعد از کربلا مقتل نوشته، یعنی ابی مخنف این هایی که نوشته، من در برنامه های سیما هم این را گفتم، ابی مخنف مستقیم از گزارش گرهای کربلادگرفته است چون کربلا دوسه تا گزارشگر قوی دارد، منتها بعضی هایش برای سپاه امام حسین اند بعضی ها مال سپاه دشمن اند، مثلا ضحاک بن عبدالله مشرقی مال سپاه امام حسین است، ایشان از کسانی است که از کربلا جان سالم به در برده است،یا پسر امام حسین مجتبی ، ایشان مجروح شده از کربلا سالم امده، به نام "حسن مثنی "، یا خود امام سجاد، بخشی هم از سپاه دشمن اند،
این داستان را ابی مخنف نقل می کند تاریخ کهنی است می گوید : عبدالله بن حوزه امد یک جسارتی به امام حسین کرد، گفت : یا حسین، ای اباعبدالله، ای حسین بن علی به اتش عجله کردی صبر کن ماتورا به قتل می رسانیم،مثلا، اعوذ بالله زبانم نمی چرخد حرف نانجیب است، شمارا به اتش می بریم، به جهنم می بریم، اباعبدالله فرمودند : ان کسی که مستحق اتش است تویی و این قوم، ما خاندانی هستیم که این ایه درباره ی ما نازل شده: " اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرا "، این ایه در شان ما نازل شده گفت نه شما حرمتی پیش خدا ندارید، قلب امام را نشکنید، اقا قلب امام بشکند نفرین کند ادم زیر و رو می شود، یک کاری کنید امام زمان برایتان دعا کند، اقا نفرینش کرد ، خدایا این را با این اتش بگیر، خب؟ یک مرتبه اسبش لغزید افتاد میان اتش همان جا سوخت به درک واصل شد، من این را نمی خواستم بگویم، ان چیزی که من می خواهم بگویم این تکه است، یک اقایی به نام مسروق بن وائل ،
می گوید : همه ی این صحنه را من دیدم،امام چه گفت، این چه گفت، معجزه چه بود، همه ی این صحنه را من دیدم، کاملا یک معجزه، جزوسپاه عمر سعد است، جزو ادم هایی که به تام است انجا، گفت : یک تاملی کردم گفتم جنگیدن با این اقا جایز نیست، این ادم حرمت دارد پیش خدا، اگر کسی با او بجنگد عاقبت بخیر نمی شود، همانجا اول صبح هم بود سوار بر مرکبش شد بتاخت از کربلا گریخت، بعدا هم در کوفه به او می گفتند، می گفت من فرار کردم. حالا شما به این نمره ی چند می دهید؟ چه به او می گویید؟ بله تا اینجایش مثبت است، خودش را از سپاه عمر سعد جدا کرد ولی تکلیف پذیر نیست، تکلیف گریز است،
ببینید، گریخت، تو که تا اینجا رسیدی، فرق تو با حر این است، حر هم این تشخیص را داد، منتها حر تکلیف پذیر است تو تکلیف گریزی، دسته ی سوم که خدا نکند ، تکلیف ستیز هستند، این هایی که می ایستادند به علی می گفتند تو کافری! بهامیر المومنین ، حضرت امیر فرمود من امام اینوها نیستم، من مامومم! جنگ را متوقف کن، جنگ را انجام بده، امر می کنند، نهی می کنند، این هامرا می برند، بابا امام باید جامعه را ببرد، یکی از این تکلیف ستیز هارا بگویم، عبدالله بن ابی ، که این سوره ی منافقون درباره ی او نازل شده، پیامبر هزار نفر در جنگ احد اماده کرد بروند با مشرکین بجنگند، خب مشرکین زیاد بودند، چند هزار تا بودتد ، صلاحشان بیشتر بود، حضرت مشورت کرد دیگر، اقا داخل مدینه بجنگیم، خارج مدینه بجنگیم، ببینید رهبر وقتی تصمیم گرفت همه باید بگویند چشم! پیامبر است معصوم است، تصمیم گرفت بیاید خارج از مدینه، حرکت کردند به طرف احد عبدالله بن ابی سیصد ادم داشت، سیصد تا مثل خودش، سیصد تا را از این هزارتا جدا کرد،
گفت : یا رسول الله ما با شما نمی اییم، ما خودمان در یک جبهه ی دیگری می جنگیم، این تکلیف ستیز است، پیامبر گرامی اسلام فرمودند :نمی خواهد، یا با من می ایید یا برمی گردید، خیلی ضربه زد، شما یک لشکر هزار نفره سیصد نفرش کم شود یک سوم سپاه رفته، لذا جنگ احد یکی از دلایل شکستش همین است، خلاصه ی عرضم این است، جوانان، چیزی که عزیزتان می کند، امر خدارا عزیز بدانید، زمین نگذارید، انجایی که امر کرده و انجایی که نهی کرده، ممکن است یک وقت نمازت قضاء شود ، من نمی گویم نماز شما قضانمی شود، پیش می اید دیگر، برای ادم های خوب هم اتفاق می افتد، ما یک وقتی رفتیم پشت سر اقایی، خیلی ادم متدینی بود نماز بخوانیم، فرمود صبر کنید من دو رکعت نماز قضاء صبحم را بخوانم، خیلی تعجب کردن گفت : من دیشب خسته بودن صبح خواب ماندم، ادمی که اگر بگویم تعجب می کنید، بله پیش می اید، این تکلیف گریزی نیست، گاهی ممکن است برای شما پیش بیاید، عرض می کنم من یک ادمی هستم این دو هفته پیش که کربلا یودم یک اقایی شاید هم اینجا گفتم در حرم امام حسین بعد از سخنرانی رفتن داخل حرم گفت : حاج اقا نماز صبح شده است؟ گفتم ساعت شش است، یک ربع است افتاب زده، گفت من از دیروز تا صبح در حرم بودم، نماز خواندم، دعا خواندم، زیارت عاشورا خواندم خیلی هم دیگر کیف کردم، گفتم چه شبی! نه که در حرم تاریک است، متوجه نشدم، زد در سرش، گفت یا اباعبدالله شب تا صبح اینجا مستحبات انجام دادم صبح نمازم قضا شد، گفتم غصه نخور می خواهند به تو بگویند مغرور نشو، شیطان می خواهد به تو بگوید ببین همچین گفتی من امشب می روم یک عبادتی می کنم دیدی؟ دیدی چطور شد؟
می خواهد مغرور نشوی، نمی گویم در زندگی تان اتفاقی نمی افتد ، گناه پیش نمی اید امر خدارا عزیز شمردن یعنی احترام، خدایا تو گفتی نماز روی چشممان، گفتی خمس روی چشممان، گفتی جهاد روی چشممان، " اَعِز اَمرُالله یُعِزُّکَ الله ". این نکته ی اولی که راجب عزت است، گفتم یک معنای دیگر هم درباره ی تکلیف دارم، اقایان ، خواهران بعضی اوقات تکلیف یک معنای دیگر هم دارد، مثلا تکلیف من در این انتخابات چیست؟ تکلیف ما در جنگ چیست؟ قطعنامه قبول کنیم یانه؟ تکلیف ما در برجام چیست؟ مثال عرض می کنم، تکلیف مسلمانان در هدیبیه چیست؟ رسول خدا با هزار و چهارصد نفر امده سال ششم هجری امده اند بروند مکه محرم، تکلیف چیست؟ تکلیف امام حسین چیست؟
تکلیف امام حسن چیست؟ اینجاها کار سخت است دیدید گاهی اوقات می گوییم تکلیف؟ هرکسی هم می گوید تکلیف چه کسی تکلیف را اینجا مشخص می کند، ملاک تکلیف چیست؟من دو نمونه و داستان برایتان می گویم، بعد نتیجه گیری میکنم، ابی عبدالله از مکه امد بیرون بیاید، جابر بن عبدالله انصاری جلویش را گرفت ، می دانید شما جابر شاگرد اول کلاس دین داری ، یک ادم مخالفی نیست، جابر البته شاید نمی توانست در جهاد خودش شرکت کند جابر همان کسی است که اربعین کنار قبر ابی عبدالله امده، جابر همان کسی است که پیامبر به او وعده ی ملاقات با امام باقر را داده،یک ادم به نامی است، یک ادم مطرحی است، جلوی امام حسین امد اعتراض نیست، سوال است،
گفت : " یا بن رسول الله چرا مثل برادرت امام حسن که با معاویه صلح کرد شما با معاویه صلح نمی کنی، یک صلح نامه بنویسید او حکومت کند شما هم در مدینه به کارتان برسید، فرمود : یا جابر ، می دانید هیچ امامی بر خلاف دولت ها که اینطور است دیگر، هر دولتی که می اید دولت قبلی را تخطئه می کند،مشکلاتش را گردن دولت قبلی می اندازد، همه ی کشورها، کلا اینطور است، در همه ی مسئولیت ها اینطور است غالبا،برای فرافکنی می گویند قبلی این اشتباه را کرد، اما ائمه با تعبیر مقام معظم رهبری که این کتاب ایشان را بخوانید ، انسان دویست و پنجاه ساله، من یک وقتی سوال کردم فرمودند : خود ایشان این اسم را پیشنهاد دادند، انسان دویست و پنجاه ساله، یعنی چه ، یعنی یازده امام ، دویست و پنجاه سال امامت کردند از امام علی(ع) تا امام عسگری ، این دویست و پنجاه سال یک انسان است، منتها یک بخشی ، یک مدتی شده امام حسن و..کُلُّهُم نورُُ واحِد "، فرمود یا جابر قَد فَعَل اَخیه بِامرالله "، برادرم تکلیفش را عمل کرد، من هم تکلیفم را عمل می کنم، ببینید ، عین همین اعتراض را به امام حسین مجتبی می کردند، پدرت اهل جهاد بود، اهل مبارزه بود، شما چرا با معاویه صلح کردید؟
اقا فرمودند : شما از پیامبر نشنیدید که فرمودند : حسن و حسین امام هستند؟ قیام کنند، قعود کنند، نشنیده اند ما سه نفر هذه الاُمَّه هستیم، علت صلح من همان علتی بود که پیامبر در هدیبیه صلح کرد، برای این صبح اثار مثبتی داشت، پس تشخیص تکلیف با کیست در زمان؟ با امام معصوم، به همین جهت هم در زیارت می گویید که : " السَّلامُ عَلی مَظهِری اَمر الله "، ائمه ی ما سلام بر شما که تکلیف مارا مشخص می کنید، امام هشتم تشخیصش این است باید ولایت عهدی بپذیرد، امام کاظم تکلیفش این است باید زندان برود، خب اقا سوال، الان که امام معصوم د بین ما نیست، تکلیف را چطور می شود تشخیص داد، اینجاست که این نکته مهم است که من انشاءالله فردا شب روی این موضوع مفصل صحبت خواهم کرد، تشخیص تکلیف در زمان غیبت را به علما واگذار کرده اند، به فقیه واگذار کرده اند، یعنی امام وقتی می فرماید : قطعنامه پذیرفته شود ، شاید خیلی ها خوشایندشان نبود اما اینجامی شود، باید مثلا ان مرجع عالی قدر در نجف اشرف می فرماید : " باید حشد الشعبی تشکیل شود، باید از کیان تمامیت عراق دفاع شود؛ دیگر حرف اخر است، این همان است که تشخیص تکلیف با معیار است، معیار دین، معیار قران، اگر یک تکلیفی در انسان مسجل شد ان وقت ان باید دیگر انجام شود و اطاعت شود، این بحث امشب من یک راه عزت را برایتان گفتم،چه شد؟ تکلیف گرایی، نه تکلیف گریزی و نه تکلیف ستیزی؛ امر خدارا اهمیت بدهید، نهی خدارا اهمیت بدهید، این مجالس تمام می شود، چند سال است ما می اییم، شما هم می ایید، پنجاه سال دیگر، شصت سال دیگر، افراد دیگر می ایند اینجا ، حالا خیلی من بالا گرفتم، به خاطر شماها، من که پنجاه سال دیگر مسلم است نیستم، شما جوان ترها، می ایند، انقدر اسن مجلس ها امده اند، رفته اند؛ تغییر کرده اند، عوض شده اند، بچه ها، جوانان، اقایان، خواهران، همه ی حرف من در یک کلمه، گاهی جلوی مارا می گیرند می گویند مارا موعظه کنید، همه ی حرف من در یک کلمه ، امر خدارا زیر پا نکنید، نهی خدارا مرتکب نشوید، رشد می کنید، ترقی می کنید، تمام رشد و ترقی ها در انجام اوامر الهی و ترک نواهی الهی است خدایا عاقبت مارا ختم بخیر بفرما.
خب شب هفتم است، اه تشنگی روی روضه های اب بسته شد البته اب رسیده است گاهی منتها رسما بسته شد، چه افرادی ، شما این قضایای داعش را که می بینید، قضایای یمن را که می بینید، بحرین را که می بینید، میانمار را که می بینید باورتان می شود، اخر یک وقت می گویند سر اباعبدالله را بریدند، مگر می شود اقا، سر بردیدند الله اکبر گفتند، بله اقا، مگر سر شهید حججی را نبردند الله اکبر گفتند، مگر امروز این کار را انجام نمی دهند، بنای خدا هم بر این است که روال عالم طبیعی پیش رود، کربلا قرار نبود جن امد، گفت : حسین جان کمک کنیم؟ گفت نه! فرشته امد! اخر بعضی ها می گویند خب خدا چطور چاقوی ابراهیم را نگذاشت ببرد، چاقو را از شمر هم می گرفت، نه ، کربلا یک قضیه ی طبیعی است به طور عادی باید پیش رود، والا جنی ها خدمت امام حسین زانو زدند، فرشته ها خدمتش رسیدند، حتی باد، باد در بعضی روایات دارد گفت اقا به من اجازه دهید به اذن خدا یک طوفان می شود تمام می شود، بله از بین می روند، یک زمین لرزه، نه! قرار است این قصه عادی پیش رود، با معجزه که نمی خواهد بچرخد عالم با سبب و مسبب باید پیش رود لذا وجود مقدس اباعبدالله همه ی این سختی هارا تحمل کردند، این ابتلای عظیم را که این شاگردان را امروز تحویل مکتب اسلام دادند ثل فردایی بسته شد، یک پیرمردی با ما کربلا بود از کنار فرات رد می شدیم اب موج می زد، من دیدم خیره خیره دارد نگاه می کند گفت : حاج اقا، باورم نمی شود این همه اب، نگذاشتند یک استکان این اب را دست علی اصغر برسد! مگر چقدر اب می خواست؟
دیدید دیگر ، کربلا خیلی پر اب است ، دجله ، فرات الان هم که می روید همه جا ، یک خرده که می کنند اب می اید،اب فراوان است، این همه اب ، این اب را بستند به روی طفل اباعبدالله، لذا تشنگی همه ی یاران اباعبدالله یک طرف، تشنگی علی اصغر هم یک طرف، من یک نکته ای می خواهم بگویم برداشن شخصی ام، نمی خواهم بگویم این در مقتل است، نگویید سندش کجاست، من برداشتم این است، روز عاشورا ابی عبدالله خب وداع کرده بود، خداحافظی کرده بود، می خواست میدان برود، چرا علی اصغر را امد جداگانه گرفت، می دانید که ، وقتی با علی اصغر وداع کرد دیگر از نهر علقمه برگشته بود، عباس شهید شده بود، یک جوری می خواست بگوید پسرم، شرمندگی عمویت را می خواهم به تو ابلاغ کنم، عمو وقتی نگاهش کردند شرمنده بود، نتوانست اب برایت بیاورد، عمویت خیلی تلاش کرد، یک جوری می خواهد این را به زبان حال به علی اصغر بگوید، لذا بعضی ها معتقدند اباعبدالله (ع) برای بردن او به میدان نیامده بود، نگفتم می خواهم ببرم اب به او بدهم، گفت : " یااختاه ، ناقِلینی وَلدی الصَّغیر حَتی عودت "، طفلم را بده با او خداحافظی کنم، من نمی دانم در لب های خشکیده ی این بچه اباعبدالله چه دیده است، در چهره ی چه دید که کار ناتمام عباس را خواست تمام کند، عباس نتوانست ،
من می توانم برای یک بچه شاید اب بگیرم، او می خواست برای همه ی بچه ها بیاورد، برای سه ساله ها، چهارساله ها، اما من برای این یک بچه شاید بتوانم ، بگذار باری دیگر، لذا امد در مقابل دشمن این جمله ی معروف را بیان کرد : " ساعَدَ الله قَلبَکَ یا اَباعبدالله "، مریض دارید کجا نشستید، خیلی به من سفارش کردند، حاجتمندان کجا نشستید، باب الحوائج، است، من خودم یکی از راه های رفع گرفتاری ام علی اصغر است، خودم هم نمی خوانم، تا گرفتار می شوم به یکی می گویم یک روضه ی علی اکبر یخوان این گرفتاری من حل شود، این اقازاده باب الحوائج است، بزرگان ما، علمای ما شخصیت های ما به این متوسل می شدند، نمی دانم چون مظلوم است، نه رجز خوانده، نه حرف زده، نه دفاع کرده، نه شمشیر دست گرفته،نه سخنی بر زبان جاری کرده، اصلا حرف به جایی نرسیده، اباعبدالله یک وقت ببیند **،می دانید ذبح را کجا می گویند؟ کسی که هنوز جان دارد سرش را می برند می گویند ذبح، هنوز جان در بدن داشت، او خیلی متوجه نشد، تشنه بود، شاید هم خواب رفته بود، شاید هم از حال رفته بود، ان کسی که سوخت پدرش بود، ابی عبدالله بود، لذا فرمود شیعه ها کاش بودید می دیدید به من رحم نکردند" لیتکم فی یوم عاشورا جمیعا تنظرونی کیف استسقی لطف فابوی یرحمونی" هرکجا نشستید با این ناله ی جابر همراه شوید سه مرتبه یا حسین