بسم الله الرحمن الرحیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. لا حول و لا قوۀ الا بالله العلی العظیم. الحمد لله رب العالمین و الصلوۀ و السلام علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین سیما بقیۀ الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم اعداء الله اجمعین. قال الله تبارک و تعالی: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین.
نخستین شب ماه محرم است. حلول ماه محرم یادآور بهار عاطفه و عقل است، یادآور بهار خرد و احساس است. محرم ماه شور و شعور است، محرم ماه محبت و مودت و پیوند با اهل بیت و قرآن است، محرم، عاشورا هویت شیعه است، محرم و عاشورا شناسنامه مظلومیت شیعه است. عاشورا و محرم یاد آور فداکاری سربازان اسلام، یاران امام و کارگردانی ابا عبدالله علیه السلام در صحنه و در صحرای تفتیده عراق است.
چرا ما هر سال باید محرم عزا بگیریم؟ چرا دائم باید مطالبی که خب خیلی هایش هم تکرار است، شنیدیم مسلم چه کرد، علی اکبر چه کرد، برای چه دائم باید اینها را بگوییم؟ اگر هدف نقل است خب یک بار، دو بار که نقل بشود همه یاد می گیرند، متوجه میشوند. کربلایی بوده، امام حسینی بوده، شهادتی بوده. دلیل این تکرار چیست؟ دلیل این یادآوری هر سال چیست؟
آقایان عزیز! خواهران گرامی! عزیزانی که امشب، شب نخست اسم خودتان را با لباس مشکی جزو عزاداران ابا عبدالله ثبت کردید! من چهار تا دلیل می خواهم عرض کنم از قرآن هست بیشترش و روایات برای این که ما چرا هر سال تکرار می کنیم این را، چرا باید هر سال بگوییم این را. این چهار دلیل را عنایت کنید تا ببینیم دلیل و رمز ضرورت یادآوری از کربلا جیست.
دلیل اول از قرآن کریم، سوره هود آیه صد و بیست. سوره هود صد و بیست و دو تا آیه است این آخرین آیات سوره هود است، حالا باز کنید بعدا ببینید. همین سؤال را خدا دارد در یک مورد دیگر جواب می دهد و آن این است که چرا خدا در قرآن این قدر قصه می گوید؟ بعضی قصه ها را چند بار گفته، قصه حضرت موسی در قرآن چندین بار آمده، قصه شیطان چندین بار آمده. قصه یوسف یک سوره بیش از صد آیه دارد بعد قرآن هم مرتب می خوانیم ما. مگر نمی گوید هر روز بخوانید؟ مگر ماه رمضان همه اش ختم نمی کنیم؟ خب این همه دارد تکرار می شود دیگر. هزار بار، ده هزار بار تا حالا قصه یوسف را خواندیم، قصه حضرت موسی را خواندیم. به چه دلیل ما این قدر قصه در این قرآن می گوییم؟ داستانهای گذشتگان، اصحاب اخدود، عرض می کنم که حضرت صالح، مختلف است دیگر در قرآن. می فرماید پیغمبر!
ما به چهار دلیل این قصه ها را تکرار می کنیم، همین چهار دلیل در قصه کربلا هم هست. ما این را از قرآن جواب بگیریم. قرآن کریم ببینید چه می فرماید سوره هود آیه صد و بیست:
وَ كلاُّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ: پیغمبر! ما مرتب انباء یعنی نبإ، خبر، خبر انبیای گذشته را برایتان می گوییم، نقصّ: قصه می گوییم. موسی چه شد؟ حضرت عیسی چه شد؟ نقص علیک من انباء الرسل، برای چه اینها را می گوییم؟ به چهار دلیل:
1. مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَك: اول میخواهیم دلت محکم بشود، ببینی اگر تو را اذیت می کنند حضرت موسی را هم اذیت می کردند، ببین اگر اصحاب تو را شکنجه می کنند اصحاب انبیای قبلی هم اذیت می کردند، ببین اگر به تو می گویند ساحر، به تو میگویند مجنون به بقیه هم می گفتند. یک خرده دلت محکم می شود وقتی ببینی عجب! پس من اولین آدم نیستم قبلا از من هم این اتفاقات افتاده. ِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَك: قلبت آرام می شود. قصه کربلا را برای این ما می گوییم قلبمان آرام بشود، ثابت بشود. اگر جنگی می شود، اگر بچه های ما می روند به شهادت می رسند، اگر شیعه امروز در دنیا مورد تهاجم است، سر می برند، بدانیم سر عزیز خدا را برای اسلام از بدن مسلمانها جدا کردند، نماز خوانها علی الظاهر. اینها را آدم بداند قلبش آرام می شود.
2. وَ جَاءَكَ فىِ هَذِهِ الْحَق: حق و باطل معلوم می شود، آدم باید بداند بالاخره حق و باطل همیشه بوده. پیغمبر تو هم بدانی اگر حضرت موسی جلویش باطل بوده، اگر حضرت نوح نهصد و پنجاه سال جبهه باطل در مقابلش بود مقابل تو هم است، این تکرار است. تاریخ مثل یک اقیانوس است، مثل یک رودخانه است. اقیانوس موج دارد بعضی موجها کوتاه است، بعضی موجها بلند است، تاریخ موجهای بلندی داشته مثل داستان حضرت نوح، مثل داستان حضرت موسی بن عمران. خب یکی از این موجها هم کربلاست، حق معلوم بشود. امروز کتاب دارند می نویسند در وهابیها در دفاع از یزید و من امسال در حج این کتاب را دیدم، در مغازه های عربستان فروش می رفت. برائۀ یزید بن معاویه من دم الحسین، اسم کتاب هم این بود یعنی بی گناهی یزید در قصه کربلا. خب امروز دارند عده ای وارونه جلوه می دهند این قصه را، رسما در شبکه ها می آیند می خواهند برای بی گناهی یزید استدلال کنند، آخر این خیلی مسخره است! یک آدمی که تمام وجودش بی دینی است، بی نمازی است، شهوترانی است خب اینها باید روشن بشود، باید مشخص بشود، حق روشن می شود.
3. وَ مَوْعِظَةٌ: موعظه است. ما وقتی برای تو پیغمبر قصه حضرت یوسف را می گوییم که پدرش چه کشید، داداشهایش چه کردند این ها موعظه است که حسادت چقدر بد است، عرض می کنم که روابط باید چه جور باشد، کینه نباید آدم داشته باشد اینها موعظه است. خب داستان کربلا یک دائرۀ المعارف موعظه است، تمام اصول و فروع دین در کربلا بوده. توحید است، معاد است، دفاع از نبوت است، دفاع از امامت است، مبارزه با ظلم است، اخلاص است، ایثار است، شهادت است، صداقت است، نماز خواندن است، قرآن خواندن است. همه اینها موعظه است. بابا! امروز در دنیا مقبره سرباز گمنام درست می کنند، امروز در دنیا شما ببینید تجلیل از افراد گذشته، دو هزار سال پیش ارسطویی بوده، افلاطونی بوده، تجلیل می گیرند، حرفهایشان را مطرح می کنند. مگر می شود انسان این موعظه را از اباعبدالله و کربلا فراموش کند؟
4. وَ ذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِين: تذکر است. همین باعث می شود یادشان بیاید. عجب! اگر دین در خطر افتاد ابا عبدالله هم فدا میشود، منکر اگر منکر بزرگی باشد مثل یزید ضرر دیگر مطرح نیست شش ماهه هم فدا می شود.
چهار تا اثر، این بهترین جواب برای این هایی که می گویند: برای چه امام حسین را هر سال تکرار می کنید؟ ما همین سؤال را به قرآن برمی گردانیم، برای چه قرآن را همیشه می خوانیم؟ برای چه قرآن را همیشه می خوانید؟ چرا این قدر قصه یوسف پیامبر، قصه حضرت، اصلا خود خدا تکرار کرده در قرآن، داستان حضرت موسی را. به چهار دلیل خودش خدا دارد جواب میدهد: وَ كلاًُّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَك، این قصه ها قلب را گرم نگه می دارد، ثابت.
دوم: وَ جَاءَكَ فىِ هَذِهِ الْحَقُّ، حق روشن میشود. وَ مَوْعِظَةٌ: درس در آن است. وَ ذِكْرَى: یادآوری است، دوباره آدم اصلا دین اسلام با همین چیزها حفظ شده. این یک دلیل، گفتم چهار تا نکته میخواهم بگویم پشتوانه این که چرا جمع میشویم این شبها عزاداری؟
نکته دوم باز آیه قرآن، مگر خدا به پیغمبر نمی فرماید: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى: پیغمبر! یک وظیفه ما از مسلمانها می خواهیم تو هم به آنها بگو. بگو: مودت و دوستی اهل بیت. قُلْ لا، صریح آیه است دیگر، پیغمبر گرامی اسلام فرمود: من از شما اجر نمی خواهم، اجر من بر خداست، این اجر مالی نیست، مادی نیست. مودت یعنی دوستی. خب دوستی که مال زمان خود پیغمبر نبوده، قرآن مال همه زمانهاست. امام رضا فرمود: قرآن جاری است مثل خورشید، چون خورشید هر روز صبح طلوع می کند. یجری کجری الشمس، مثل خورشید. مودت و محبت ابرازش اگر امام زنده باشد خدمتش می رسی، خمس می بری، حرفش را گوش می کنی
امروز که امام، امام حسین در بین ما نیست علی الظاهر، امروز هم مودت و محبت هست فرقی نمی کند و لذا شما ببینید حتی انبیای قبل از اسلام، من بیش از پنجاه روایت حدود پنجاه روایت در جلد چهل و چهار بحار از عزادری انبیاء برای امام حسین داریم. حضرت داود، حضرت نوح، حضرت آدم ابوالبشر، حدود پنجاه روایت، یکی دو تا نیست. لذا شما ببینید من خیلی جاها این جمله را گفتم، گفتم: عاشورا را سیزده معصوم غیر از امام حسین هم در حفظش نقش داشتند. امام حسین آفرید، عاشورا کارگری اش با امام حسین است، کارگردانی اش با امام حسین است، آفرینش با ابا عبدالله است ولی پرورشش با سیزده معصوم است یعنی خود پیغمبر گرامی اسلام آن قدر گفته بود که بعضی خانمها می دانستند یعنی قصه این طور نبود کسی بگوید.
ام هانی عمه امام حسین است. پیرزنی بوده، خواهر امیرالمؤمنین است عمه ابا عبدالله. ایشان می دانست، وقتی آقا آمد از مدینه برود گفت: آقا! نروید، از جدتان شنیدم شما به شهادت می رسید. ام سلمه می دانست، اشک ریخت گفت: فرزندم! ـ به امام حسین پسر می گفت ـ فرزندم! نرو از جدت رسول خدا شنیدم. حتی عبدالله بن عمر می دانست، عبدالله بن زبیر می دانست، عبدالله بن عباس. یک چیز جا افتاده ای بود در لسانِ، یکی، دو تا، سه تا، چهار تا، پنج بار پیغمبر نگفته بود، مرتب. این روایت در کامل الزیارات است، آمد خانه حضرت زهرا، امام حسین در روایت دارد: کان فی حجرها: در دامن حضرت زهرا بود، بچه کوچکی بود. شروع کرد گریه کردن، حضرت زهرا گریه کرد بعد شروع کرد داستان کربلا را بیان کردن.
امیرالمؤمنین، دو سه نفر نقل کردند: ابن عباس نقل کرده، اصبغ نقل کرده، حرثمۀ بن سلیم نقل کرده بعد از صفین در کربلا پیاده شد، خاک را بوسید، بویید، خبر از شهادت اباعبدالله داد. اینها جلوی چشم مردم بوده، یک چیزی نبوده که بگویند مخفی بوده، کسی ندیده. عرض می کنم خانمهایی مثل ام سلمه، ام هانی اینها از لبهای پیغمبر شنیده بودند. مودت اهل بیت دلیل دوم است، چرا باید عاشورا را تجلیل کنیم؟ اظهار محبت و مودت است.
سوم: ما یک آیه در قرآن داریم میگوید: شعائر الهی را باید حفظ کرد. وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب، شعائر جمع شعیره است یعنی علامتها، نشانه ها. مثلا صفا و مروه خدا میگوید: اینها نشانه خداست. إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه؛ چون از شعائر خداست هر کس می رود مکه باید هفت بار بینش رفت و آمد کند، جایی که جناب هاجر به دنبال آب رفته.
شتری که می آورند قربانی کنند، در سابقها با خودشان قربانی می بردند، گوسفند و شتر می بردند روز عید قربان در مکه می کشتند. قرآن می فرماید: وَ الْبُدْنَ، این شتر، جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ، از شعائر الهی است. شعائر می دانید یعنی چه؟ یعنی یک شعاری، یک علامتی. الان مثلا عید قربان یک شعاری، هر کس می رود باید گوسفند قربانی کند، سه میلیون گوسفند قربانی می شود به یاد حضرت اسماعیل. صفا و مروه از شعائر است باید حتما و الا اینها نشانه است دیگر. کعبه تعدای سنگ است روی هم قرار گرفته.
امیرالمؤمنین می فرمود: خدا این را قرار داده نشانه قیام دین در طول سال باید دورش بچرخد. چرا؟ برای چه می چرخند دور کعبه؟ چرا خدا به حضرت ابراهیم فریاد زد، اعلام کرد: وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ: فریاد بزن مردم بیایند. مکه همه اش شعائر الهی است، طوافش یاد حضرت ابراهیم است، صفا و مروه اش، قربانی اش، منایش، مشعرش. مشعر برای چه باید سه میلیون زائر در بیابان بخوابند؟ اینها همه شعائر است، باید یاد بشود از آخرین حج پیغمبر.
آن وقت کربلا شعائر نیست؟ هفتاد و چند نفر مظلومانه در یک سرزمینی قربانی شدند، ذبح شدند، به شهادت رسیدند. ما تجلیل می کنیم چون از شعائر الهی است. این سه تا دلیل از سه آیه قرآن: یکی آیه صد و بیست سوره هود، دو تا هم آیه مودت و آیه: وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّه.
اما چهارمین نکته را از حدیث می گویم که این حدیث از ثامن الائمه علی بن موسی الرضا علیه السلام رسیده، از امام صادق علیه السلام رسیده، از امام باقر علیه السلام رسیده، چند تا امام رویش تأکید دارند، خوب دقت کنید. فرمودند: رحم الله عبدا احیا امرنا: خدا رحمت کند کسی که ما را زنده نگه دارد. اهل بیت را زنده نگه دارد، نگذارد نامشان از بین برود. امر اهل بیت یعنی آن چه که به اهل بیت منصوب است. حدیثشان، شهادتشان، یادشان، نامشان. آقا! یکی خدا به او اولاد می دهد می گذارد نام علی مثلا، نام امام حسن، حسن، این احیای امر است. یکی عزا و شهادت یا تولد می شود یک مراسم می گیرد این احیای امر است. یکی یک مؤسسه ای می زند به نام یک امام، احیای امر است. یکی مثل علامه امینی الغدیر می نویسد احیای امر است. رحم الله، بعد گفتند: آقا جان! چه جوری امر شما را احیاء کنیم؟ فرمود: دور هم جمع بشوید حدیثهای ما را بخوانید.
امام باقر آمدند در مسجد النبی دیدند عده ای دور هم نشستند شیعه بودند داشتند احادیث اهل بیت را می خواندند، فرمود: والله، به خدا قسم، انی لأحب ریحکم و ارواحکم: به خدا قسم من روح شما را دوست دارم، بوی شما را دوست دارم این جلساتی که دور هم می نشینید اسم ما را می برید، یاد می کنید از ما، اینها را دوست دارم. فرمود: ما در این جلسان حضور پیدا می کنیم، شرکت می کنیم.
آقایان عزیز! خواهران گرامی! ببینید من دو سه نمونه از احیای امر را درباره کربلا از زندگی اهل بیت برای شما بگویم فقط اهمیت را ببینید، چیزهای ساده ای نیست اینها.
یکی از تأکیدهایی که ائمه ما داشتند مسئله شعر خواندن برای اهل بیت، برای امام حسین، خیلی تأکید زیاد داشتند. یکی از اینها کمیت است، خوب گوش بدهید. کمیت روز عاشورا متولد شده یعنی روز شهادت امام حسین به دنیا آمده، سال شصت و یک و طبعا در قصه کربلا یک بچه شیرخواره است. سال صد و بیست و شش از دنیا رفته، شصت و شش سال تقریبا شاید عمر، شصت و پنج سال عمرش است. عجیب است من دلم می خواهد امشب یک قدری از این آدم یاد کنم. ببینید این را حالا هر کسی گوش میدهد مخصوصا شعرا، مداحها، منبری ها، صاحبهای هیأت ارزش کار خودتان را بدانید.
این جا بازار مال دنیا نیست، بازار تقوا و ایمان است. کمیت سخنران است، خطیب است، شاعر است. کمیت عالم به علم انساب عرب است، کمیت فقیه است حالا ما بیشتر به شعر او را می شناسیم. کمیت یک کسی است که در زندگی خودش معروف است به عرض می کنم که حافظ قرآن بودن، به خطیب بودن. این آدم یک قصیده ای دارد به نام قصیده هاشمیات، پانصد و هفتاد بیت است که پیغمبر خدا را در خواب دیدند فرمودند: کمیت با این شعرش بهشتی شد. خیلی عجیب است این قصیده هاشمیاتش درباره اهل بیت!
برای این که بدانید کمیت کیست من یک قصه برایتان بگویم. یک شعری سرود راجع به غدیر، درباره امیرالمؤمنین یک شعری سرود. یک بیتش این است:
وَ یَوْمَ الدَّوْحِ دَوْحِ غَدِیرِ خُمٍّ
أبَانَ لَهُ الْوَلاَیَهَ لَوْ اُطِیعَا
یعنی یک روزی داریم به نام روز غدیر. آن روز روز ولایت امیرالمؤمنین است اگر مردم گوش بدهند، اگر اطاعت می کردند، اگر حرف پیغمبر را گوش می دادند. خوابید، خیلی عجیب است! این قصه را از خودم نمی گویم، همه این حرفهایی که امشب دارم راجع به کمیت می زنم آدرسش الغدیر علامه امینی است. شب خوابید، امیرالمؤمنین علیه السلام را خواب دید. آقا از او تشکر کرد به خاطر شعر غدیرش بعد فرمود: کمیت! یک بیت شعر هم من می گویم به شعرهایت اضافه کن. ما از این قصه زیاد داریم که گاهی ائمه یک شعری که مورد توجه شان بوده خودشان هم کمک کردند. فرمود: کمیت! یک بیت شعر هم من می گویم اضافه کن، آقا جان! چه بگویم؟ فرمود بگو:
و لم أری مثل ذاک الیوم یوماً
و لم أری مثله حقاً اُضیعا
یعنی روزی به عظمت غدیر در تاریخ نبود، حقی هم به اندازه غدیر در تاریخ غصب نشد، مظلومیتی به اندازه غدیر نبود، و لم أری مثله حقاً اُضیعا. یک همچین آدمی است.
وقتی آمد پیش امام سجاد شعرهایش را خواند در فضیلت امام سجاد چون تقریبا هم شاگرد فرزدق بوده، گاهی شعرهایش را می داد به فرزدق می گفت تو چک کن، ببین درست است یا نه. وقتی آمد پیش امام سجاد شعرهایش را خواند چهارصد هزار درهم، پول کمی نیست، امام سجاد داخل یک کیسه ای ریخت به او داد. گفت: آقا! چیست؟ آقا فرمود که ما بیشتر از این پیشمان نبوده، این می خواهیم به تو اعطا کنیم. گریه اش گرفت، گفت: آقا! من برای پول شعر نمی خوانم، نمی گیرم. هدیه شماست نمی خواهم برگردانم ولی من یک درهمش را هم نمی گیرم.
اگر می خواهید چیزی به من بدهید آن پیراهن تنتان را بدهید، آن پیراهنی که در آن نماز خواندید، در آن عبادت کردید. آقا رفتند یک پشتی، در روایت دارد لباسشان را عوض کردند، کل لباسشان را یعنی آن عبا و قبا و پیراهن و همه اینها را تا کردند به او دادند. اینها را بوسید گذاشت به چشمش، گفت: آقا! همین من را بس است، من پول قبول نمی کنم. یک همچین شخصیتی است.
آن وقت یک دعایی کرد امام سجاد برایش، اینهایی که اهل شعر برای امام حسین اند قدر خودشان را بدانند. ببینید چه دعایی کرد:
اللهم أحيه سعيدا: خدایا کمیت سعادتمند زندگی کند. فأمته شهيدا: شهید از دنیا برود که شهید هم شد، هشام بن عبدالملک او را به شهادت رساند. و أره الجزاء عاجلا: خدایا زود به او جزای خیر بده. بعد آقا فرمود: فإنّا قد عجزنا عن مكافأته: ما عاجزیم یعنی جبران کنیم این کار تو را. چه کار کرده؟ چند بیت شعر خوانده.
وقتی آمد پیش امام صادق در سرزمین منا، خوب گوش بدهید. ان شاء الله خدا قسمتتان کند مکه بروید! منا قبل از اسلام عربها دور هم جمع می شدند افتخارات هم را می گفتند. الهاکم التکاثر حتی زرتم المقابر. او می گفت بابای من کیست، او می گفت جد من کیست، او می گفت ما پنج تا شاعر داریم، او می گفت ما پنج تا عالم داریم، او می گفت، دعوا می کردند سر این چیزها. قرآن فرمود: کسی دیگر حق ندارد در منا از این حرفها بزند، منا فقط ذکر، واذکروا الله. الان هم ان شاء الله شما بروید می بینید صبح عید قربان حاجیها وقتی از مشعر شروع می کنند: الله اکبر، لا اله الا الله، می آیند به طرف. یک ابهتی دارد، یک عظمتی، سه چهار میلیون سفید پوش می آیند طرف منا. وقتی سنگ می زنند الله اکبر، وقتی ظهر عید قربان می شود نماز می خوانند الله اکبر. خب یک همچین جایی است، صریح قرآن است می گوید ذکر خدا بگوید.
آمد در منا خدمت امام صادق عرض کرد: آقا جان! آمدم شعر بخوانم. آقا یک نگاهی به او کرد فرمود: کمیت! این جا جای ذکر است، جای دعاست. گفت: آقا! می خواهم برای امام حسین بخوانم. تا گفت می خواهم برای امام حسین بخوانم، آقا بلند شد فرمود: بگذار من خبر کنم. یک پرچمی، یک پرده ای زد وسط منا خانمها یک طرف، آقایان یک طرف. اینهایی که برای امام حسین جلسه را تشکیل می دهید تشکیل جلسه کار امام صادق بوده، کار امام باقر بوده. خود امام صادق مجلس را آماده کرد بلند شد شعر خواندن.
کان الحسین و البهالیل حوله، حالا عربی شعرها را نمی خواهم بخوانم. یعنی اباعبدالله آمد یک چهره های نورانی، اصحاب نورانی دورش بودند. آقا خواند، خواند شروع کرد امام صادق گریه کردن. آن قدر امام گریه کرد که اشکها روی زمین می ریخت. وقتی تمام شد یک دعایی کرد، من این را باز گاهی دلم می خواهد امشب صدای من را اگر می شنوند هر کجای این کشور، اهل مدح، اهل شعر قدر خودشان را بدانند. این دستگاه دستگاه اقتصادی نیست، این دستگاه دستگاه مالی نیست. این دستگاه، بله امام داده، کمک کرده اما انگیزه مهم است. ببینید چه جور تجلیل کردند؟ چه کار کرد کمیت؟ یک چند بیت شعر گفت، خواند. یک دعایی کرد برایش امام صادق، این دعا خیلی عجیب است! ببینید دعا را، پنج تا چیز برایش از خدا خواست:
أللهم اغفر للکمیت ما قدم وما أخر، وما أسر وما أعلن، واعطه حتی یرضی: خدایا گناهان گذشته اش را ببخش ـ خب این روشن است ـ گناهان آینده اش را هم ببخش ـ گناهان آینده بخشیدن خیلی است یعنی یک وقت زندگی اش یک وقت خطا آمد آن را هم خدا ببخش ـ و ما أسر: گناهان مخفی اش را ببخش، گناهان آشکارش را ببخش. حتی یرضی و اعطه: خدایا آن قدر به او بده، آن قدر به او اعطا کن که راضی بشود.
خب اینها چیزهای ساده ای نیست و لذا یک وقتی یک افرادی برایش توطئه کردند او را بکشند. یک تعدادی از این کنیزها و زنها را دیدند شعرهای کمیت را به آنها آموزش داده بودند. این زنها در دربار هشام خواننده بودند، مغنّی بودند، خواننده هایی بودند. هشام در جلسات به اینها می گفت بیایید شعر بخوانید. یک روز هشام نشسته بود سی تا از این کنیزها آمدند گفت: بخوانید. توطئه بود، یک عده ای علیه کمیت توطئه کرده بودند این شعرها به اینها یاد داده بود. اینها شروع کردند شعرهای کمیت را خواندن. هشام گوش کرد، گوش کرد عه! اینها که وصف امیرالمؤمنین است، وصف بنی هاشم است. همین شعرهای هاشمیات پانصد و خرده ای بیت بود. عصبانی شد گفت: اینها را چه کسی گفته؟ گفتند: قربان! اینها شعرهای کمیت است، دارد در این خیابان و کوچه می چرخد، تبلیغ اهل بیت می کند، شما هم این جا نشستید. همان جا گفت: خانه اش را به سرش خراب کنید، دست و پایش را قطع کنید و او را به شهادت برسانید، دستور شهادتش را داد.
اینها چرا وسط منا این طور اهمیت داده می شود به جریان عزاداری اباعبدالله؟ شما ببینید مثل فردا صبحی ریان بن شبیب رفته خدمت امام رضا، این روایت خیلی زیباست! من بگویم و بحثم را جمع کنم. ریان بن شبیب وقتی وارد شد آقا فرمود: می دانی امروز چه روزی است؟ امروز اول محرم است، فرمود: بابای من را از اول محرم کسی خندان نمی دید، اذا دخل شهر محرم لا یری ابی ضاحکا، کسی پدرم را خندان نمی دید. فرمود: می دانی چرا محرم را می گویند محرم؟ چون قبل از اسلام مشرکها می گفتند: جنگ در این ماه حرام است اما مسلمانها در این ماه حسین ما را کشتند، بچه هایش را اسیر کردند. پس بعد فرمود: یابن شبیب! ـ خوب گوش بدهید روایت خیلی جالب است ـ
فرمود: پسر شبیب می خواهی با شهدای کربلا محشور بشوی؟ می خواهی اسمت برود جزو حبیب، همراه حبیب بن مظاهر؟ یابن الشبیب ـ روایت را ببینید ـ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْن: اگر می خواهی ثواب شهدای کربلا را ببری هر وقت نام حسین را می شنوی بگو: «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً». در طول محرم سال هر وقت شنیدی نام اباعبدالله این را بگو: يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَک: حسین جان کاش ما هم بودیم با تو کربلا به شهادت می رسیدیم. فرمود: ثواب شهادت کنار اباعبدالله را می بری. خب این تعابیر تعابیر ساده ای نیست، فرمود: اگر می خواهی در درجات عالی با حسین ما باشی سعی کن در این ایام برای حسین ما محزون باش.
فرمود: پسر شبیب! هر مصیبتی داشتی، بابا از دست دادی، مادر از دست دادی، برادر از دست دادی مصیبت خودتان را بگذارید کنار. يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ، برای حسین ما تمام مصیبتهایتان را به کربلای ما بگذارید فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْش: حسین ما را ـ من سختم است این تعبیر را معنا کنم ـ ولی حسین ما را ذبح کردند، ذبح، سر بریدند، فَإِنَّهُ ذُبِحَ.
چرا این قدر اهل بیت ما تأکید داشتند؟ آقایان! فرصت نیست من عرض کنم، دهها مورد داریم از این دست. مگر دعبل خزاعی وقتی شعرهایش را پیش امام رضا خواند خب راه طولانی آمده بود، شعرها را خواند، مصیبتهای کربلا را گفت. افاطم لو خلت الحسین مجدلا. آن قدر امام رضا گریه کرد! جلسه بزرگی بود حتی مأمون عباسی شرکت کرده بود، مأمون خبیث، وزرایش، خیلی مهم بود جلسه! شروع کرد خواندن:
وقدمات عطشاناً بشط فرات، گفت: فاطمه جان! اگر کربلا بودی می دیدی حسینت را با لب تشنه کشتند، کنار نهر آب. فاطمه جان! با دست به صورتت می زدی.
اذا للطمت الوجه فاطم عنده، گریه کرد امام رضا، من نمی دانم این قصه پیراهن چه بوده؟! امام رضا هم رفت یک کناری پیراهن را تا کرد آورد داد به دعبل. فرمود: دعبل! هزار شب در این پیراهن نماز شب خواندم، هزار شب در این پیراهن نماز شب خواندم، این پیراهن را بگیر. هزار ختم قرآن کردم در این پیراهن. بابا! قصه چیست مگر؟ واقعا نمی داند آدم قصه چیست. دعبلی، کمیتی، امام هشتم پیراهن تنش را می دهد، امام سجاد پیراهن تنش را به عرض می کنم که جناب کمیت می دهد. این اهمیت عزای اباعبدالله علیه السلام است. بگذار روضه ام را از همین پیراهن بخوانم.
این پیراهن گرفتن از معصوم سابقه دارد. شما ببینید پیراهن یوسف را می آورند چشمان یعقوب باز می شود، شما ببینید پیراهن یوسف بی گناهی یوسف را ثابت می کند در قرآن ببینید ثابت کرد. شما ببینید مکرر ائمه ما، بی بی شطیطه نیشابوری پیراهن امام کاظم به او داد. اصحاب گاهی خدمت ائمه که می رسیدند عشقشان این بود یک امام یک پیراهن از معصوم یادگار. پیراهن داشتن از معصوم، اینی را که الان شما می بینید بعضیها خدمت مقام معظم رهبری می رسند، سید اولاد پیغمبر به هر حال نوه رسول خدا، سادات است می روند سراغش می گویند: آقا! چفیه به ما بده، این اصلا سابقه داشته مخصوصا نسبت به ائمه معصومین این گرفتن پیراهن از معصوم، نگه داشتن پیراهن از معصوم یک ابهتی بوده. اصلا دعبل وقتی آمد قم اینجا ریختند سرش گفتند: پیراهن امام رضا داری، نمی گذاریم بروی، پیراهن را باید به ما بدهی. تبرک بود، الان هم شما می روید حرم امام رضا پیراهن مریضتان را به حرم امام. اینها سابقه در قرآن دارد، قصه پیراهن یوسف آیه قرآن است. پیراهن گرفتن از معصوم.
بگذارید روضه من هم امشب همین باشد. یک پیراهنی هم از معصوم زینب کبری داشت، یک پیراهنی هم از کربلا عقیله بنی هاشم داشت ولی این پیراهن فرق می کرد با پیراهن امام رضا، فرق می کرد با پیراهن امام سجاد، این پیراهن غرق خون بود، این پیراهن پاره پاره بود. آن پیراهن را می گرفتند تبرک می بردند اما این پیراهن را آمد کنار قبر پیغمبر گذاشت روی قبر رسول خدا. وقتی رسید کنار قبر پیغمبر صدا زد: یا رسول الله! آقا جان ما با حسین از مدینه رفتیم اما حالا می دانی چه آوردم از حسین؟ هذا قمیص اخی الحسین، این یادگار برادرم ابا عبدالله است. آقا جان، علی بن موسی الرضا! چند بیت شعر دعبل خواند اشک شما جاری شد، شما کربلا ندیدی. آقا جان، امام صادق! اشکهای شما روی زمین منا ریخت از روضه کربلا پس چه گذشت به امام سجاد، چهل منزل سر بالای نی و در مقابل او.
هر کجا نشستی امام صادق به ما یاد داده امشب اسم خودتان را ثبت کنید. هر جا نشستی سه مرتبه: صلی الله علیک یا اباعبدالله!