اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمن الرحیم.
لا حول و لا قوۀ الا بالله العلی العظیم. الحمد لله رب العالمین و الصلوۀ و السلام علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین سیما بقیۀ الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم اعداء الله اجمعین. قال الله تبارک و تعالی: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین.
بحث این شبها در رابطه با اصول حاکم بر نهضت عاشورا و حادثه کربلاست. این بحث را به این منظور مطرح کردیم که فقط تاریخ کربلا و مصائب کربلا را نبینیم. کربلا بر یک پایه های اعتقادی، بر یک مبانی اعتقادی استوار شده که تا امروز هم آن مبانی و پایه ها کربلا را امام حسین و نامش را زنده نگه داشته. اگر این مبانی، اگر این درسها، اگر این در واقع پایه ها خوب بیان بشود جوانهای ما، هیئتی های ما، مسجدی های ما، اینهایی که این شبها جمع می شوند خب شیعه یک پتانسیل خیلی قوی ای به نام عاشورا دارد. کجا در دنیا در یک دهه اقشار مختلف با گرایشهای سیاسی و اعتقادی مختلف، با همه فراز و نشیبها و تفاوتهایی که دارند این طور در مسجدها جمع می شوند. شاید این اجتماع را ما در ماه رمضان نداریم، این یک استثناست که در ماه محرم، دهه اول، آن هم بیشتر قشر جوان به نام و یاد اباعبدالله دور هم جمع می شوند و یک بهانه ای می شود برای پیوند با امام حسین. چقدر خوب است از این فرصت، از این بستر آماده، از این سفره گسترده استفاده بشود، فقط صرف عزاداری که حالا آن هم لازم است،
ضروری است نباشد.
دیشب عرض کردم یکی از اصول حاکم بر زندگی اباعبدالله اصل خداباوری و توحید است. اشاره کردم نمونه هایش هم عرض کردم. امشب اصل دومی را عرض می کنم که نمونه هاش را هم می گویم حالا در کربلا و آن اصل معاد باوری و اعتقاد به قیامت است. اصلی که بازدارنده است، اصلی که محرک است. اگر باشد انسان عمل صالح می رود، اگر باشد انسان سراغ گناه و خطا نمی رود. اگر این اصل در زندگی باشد انسان کار را خوب انجام می دهد، نقص و ضعف در کارش نیست. حالا آیات و روایاتش را می خوانم.
قرآن کریم می فرماید نسبت به قیامت دو تا دیدگاه داشتند کسانی که منکر بودند. عده ای از ریشه قبول نداشتند اینها دهری بودند، می گفتند هر چه است همین دنیاست مثل کمونیسمهای امروز. و ما یهلکنا الا الدهر: فقط روزگار است، دهر است یعنی همین زمان، بعد از این چیزی نیست. می گفتند که: فکر نمی کنیم، من یحی العظام: چه کسی استخوانها را می خواهد برگرداند؟ و هی رمیم: اینها مشکل است برگرداندنش. انکار می کردند یک دسته ای، وقتی انکار کردند آثار منفی زیادی دارد. ارأیت الذی یکذب بالدین، این دین یعنی قیامت. پیغمبر! ببین آنهایی که انکار می کنند قیامت را، توقعی از آنها نیست. به یتیم آزار می دهند، به مسکین کمک نمی کنند، نماز نمی خوانند. فذلک الذی یدع الیتیم و لا یحض علی طعام المسکین.
اینها منشاء این که حس دگرگرایی ندارند، منشأ این که عبادت نمی کنند تکذیب به دین است. قرآن کریم می فرماید این یک دسته.
دسته دوم استبعاد می کردند، انکار نمی کردند. می گفتند: ذلک رجع بعید، یک خرده مشکل است. رجع بعید: برگشت بعیدی است. چطور می شود این همه آدم بمیرند و دوباره قیامتی و بهشتی و جهنمی و حسابی و، نه اینها یک چیزهایی گفتند ما همدیگر را اذیت نکنیم، آزار ندهیم، این ها اسطوره است. ان هذا الا اساطیر الاولین، انکار نمی کردند اما بعید می شمردند. قرآن کریم می فرماید: اشکال می کردند می گفتند: ایان یوم القیامه، خب کی است؟ قبول، قیامتی هم است پس کو؟ کی؟ باباهای ما دیدند، ما دیدیم کی می آید؟
هر دوی این تفکرات را قرآن در مقابلش می ایستد. حالا من نمی خواهم وارد بحث مفصل بشوم. گاهی کلی جواب می دهد. افحسبتم انما خلقناکم عبثا: به همین سادگی فکر کردید خدا بیکار بود؟ این همه کره و آدم و حیوان و موجودات و عقل و خرد و پیغمبر و اینها را همین طور آفرید تمام بشود که نمی شود، حکیم کار بیهوده نمی کند.
گاهی هم استدلال می کند می فرماید: کما بدأکم تعودون: مگر اول هیچی نبودید شما را آورد خب دوباره هم شما را برمی گرداند. آنهایی که بدأ: ایجاد کرد، دوباره برمیگرداند، تعودون.
می فرماید: شما زمین را نمی بینید یحی الارض بعد موتها، زمستان می میرد بهار بیدار میشود؟ خب کذلک النشور: قیامت هم همین است مثل بهار است.
گاهی با بهار مثال می زند، گاهی کلی می فرماید و در یک کلام برادران عزیز! خواهران گرامی! ما مسلمانیم، معتقدیم، ما الان با یک منکر بحث نمی کنیم که بخواهم من استدلال کنم برای معاد. تقاضا می کنم این چهار پنج موردی که می گویم آثار یاد معاد را گوش بدهید حالا بعضیهایش آیه است، بعضیهایش حدیث است. ببینید هر چه ما باورمان به معاد قوی تر باشد، یعنی من ببینیم این نماز نور قبر من است کم فروغ باشد آن جا کم فروغ است، پرفروغ باشد آن جا پرفروغ است. من بدانم گناه در آن جا مجسم می شود، من بدانم احسان در آن جا آسایش می آورد تمام اینها، اعتقاد به اینها چند تا اثر دارد، حالا من آثارش را بگویم تا برسم به کربلا.
1. قرآن می فرماید آخر سوره کهف است نگاه کنید. سوره کهف صد و ده تا آیه است، آخرین آیه اش این است: فَمَن كاَنَ يَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ: هر کس امید به ملاقات خدا دارد، می داند یک روزی با خدا مواجه می شود، خدا به او اعمالش را عرضه می کند. اگر کسی این باور به لقاء، به معاد را داشته باشد فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صَالِحًا: عمل صالح انجام می دهد. دیگر انگیزه اش ریا نیست، انگیزه اش غیر خدا نیست برای این که می داند این افراد نمی توانند به او پاداش بدهند. اگر کسی معاد باور بود اولین اثرش اخلاص است، اولین اثرش این است که عمل را برای خدا انجام می دهد؛ چون می داند بقیه هم مثل او گرفتارند قیامت. پدر نمی تواند اجر بدهد، مادر نمی تواند اجر بدهد برای چه کسی کار را انجام می دهی؟ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صَالِحًا.
2. قرآن می فرماید: اگر کسی گمان به معاد داشته باشد حالا یعنی صد در صد هم نیست، گمان دارد. ممکن است حالا اعتقاد قوی و جاذمی هم نباشد اگر این طور باشد کم فروشی نمی کند، کلاه سر کسی نمی گذارد. وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِين: وای بر کم فروش! بعد می فرماید: أَ لا يَظُنُّ أُوْلَئكَ أَنهَُّم مَّبْعُوثُون: اینها فکر نمی کنند مبعوث می شوند؟ بابا! این کم فروشیها، آن آدمی که کم فروش است، ربا می دهد، در معاملات اقتصادی تعادل ندارد گمانش به قیامت ضعیف است. ببینید پس اثر قیامت:
1ـ عمل صالح
2ـ کنترل گناه از جمله گناهان اقتصادی است.
یاد قیامت اثر سومش قرآن می گوید این است: کسی که قیامت را قبول دارد ظلم نمی کند، آزار نمی دهد، تفوق طلبی نمی کند، من من نمی کند. آیه اش را بخوانم. امیرالمؤمنین این آیه را مکرر در بازار می خواند: تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً: هر کس به این قیامت اعتقاد دارد نه علو یعنی من من می کند، نه فساد می کند، می داند بالاخره اینها مجسم می شود، اینها خودش را نشان می دهد.
ببینید من سه تا آیه فقط خواندم حالا خیلی این آیات زیاد است. اعتقاد به معاد عمل صالح می آورد، اعتقاد به معاد جلوی کم فروشی، جلوی گناه به عبارت دیگر اعتقاد به معاد مراقبت می آورد.
من اگر بدانم این منبر، من روایت یک وقتی برای دوستان طلبه ام خواندم این را در جلسات دیگر، خطباء هستند گاهی گفتم، مداحها خواندم این روایت را. روایت در منابع آمده، روز قیامت تمام خطبه یک خطیب را به او عرضه می کنند می گویند: این سخنرانی توست، این متن حرفهای توست. این حدیث است.
آقا! من اگر بدانم این منبر را عینش را باید فردا جواب بدهم، خب حواسم را جمع می کنم، درست بگویم، اشتباه نگویم، بی سند نگویم. اینها یک کاسب، یک بازاری. یک مدیر چقدر زیبا می فرماید امیرالمؤمنین! این حدیث را خوب گوش بدهید. طوبی لمن ذکر المعاد فأحسن: بارک الله به آن کسی که یاد معاد است، فأحسن: کار را خوب انجام میدهد؛ چون می داند یک جایی حساب است، یک جایی کتاب است، بر میگردد، انعکاس پیدا می کند و لذا اینهایی که خدای نکرده مرتکب گناهان جنسی می شوند، مرتکب گناهان اقتصادی می شوند، دست به قتل می زنند، دست به جنایت می زنند، غیبت می کنند، دروغ می گویند، سخن چینی می کنند اینها ضعف اعتقاد به عالم پس از مرگ است من قیامت هم نمی گویم، اعم می گویم. عالم پس از مرگ نزدیک است، برزخ امام صادق فرمود: ما بر برزخ شما می ترسیم، برزخ است که فرمود: روضۀ من ریاض الجنه یا حفره ای از حفره های جهنم است.
شفاعت هم در عالم برزخ می دانید نیست، شفاعت مال قیامت است. ائمه ما می فرمایند: وقتی کسی از دنیا می رود قیامتش برپا می شود. چقدر آدمها الان مردند، یک میلیون سال است. حالا بنا بر آن که تاریخ بشر را برگردانیم به قبل از آدم ابوالبشر. نه، هزار سال است، پانصد سال است، دویست سال است از دنیا رفتند، پنجاه سال است از دنیا رفتند اینها همه در عالم برزخ متنعمند یا معذبند، این خیلی مهم است! قرآن کریم می فرماید: اگر کسی یقینش قوی باشد، اعتقادش قوی باشد در همین دنیا جهنم را می بیند، لَترََوُنَّ الجَْحِيم. این آیه قرآن است، سوره تکاثر: أَلْهَئكُمُ التَّكاَثُرُ حَتىَ زُرْتمُُ الْمَقَابِرَ كلاََّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ كلاََّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ كلاََّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَترََوُنَّ الجَْحِيم. می دیدید، در خطبه متقین امیرالمؤمنین می فرماید: متقین در این دنیا صد و ده تا صفت دارند. این خطبه را قدیم بزرگان ما به بچه هایشان می گفتند حفظ کنید. خطبه متقین خطبه مهمی است در نهج البلاغه! صد و ده تا ویژگی اهل تقوا، تقوا مراتب دارد دیگر، تقوای عالی را آن جا حضرت شمرد.
آدم متقی کیست؟ شروع کرد امیرالمؤمنین شمردن. متقی زبانش زبان درستی است، منطقه صواب، صواب با صاد، یعنی حرف نادرست نمی زدند. ملبسهم الاقتصاد: روشش میانه روی است. مشیهم التواضع: متواضع است. شمرد شمرد تا این که فرمود: و هم و الجنه کمن رآها، آدم متقی گویا در همین دنیا بهشت را می بیند؛ چون می بیند نماز بهشت است، تقوا بهشت است، احسان به مردم بهشت است، بار از روی دوش دیگران برداشتن بهشت است.
و هم و النار کمن رآها: جهنم هم می بیند. دروغ جهنم است، غیبت جهنم است و لذا امام صادق علیه السلام غذا می خوردند غذا یک قدری داغ بود یعنی ائمه ما به هر بهانه ای یاد معاد می کردند. یک کمی این غذا داغ بود بلافاصله آقا فرمودند: اللهم انی نستجیر بک من النار: خدایا پناه می برم به تو از آتش جهنم، از گرمای جهنم. یک وقت در کوچه می آمد کفش آقا پاره شد مجبور شدند یک مقداری پابرهنه بیایند. خب کوچه های آن موقع هم مثل حالا آسفالت و سنگ و این چیزها نبود که، چیزهایی در آن بود گاهی در پا می رفت. آقا همین طوری که می آمدند اشک می ریختند، گفتند آقا! کفش پایتان نیست؟ فرمود: نه، به یاد آن روزی که همه پای برهنه باید بیایند در صحرای محشر. یعنی هر چیزی را بهانه قرار می دادند برای یاد معاد، یاد قیامت.
امیرالمؤمنین چشم درد شدید داشت رسول خدا آمدند کنارشان یک کمی از عذابهای قیامت را گفتند. قیامت این طور است، مقامهای حدید دارد. یک کمی که حضرت فرمود، حضرت بلند شد نشست عرض کرد: یا رسول الله! چشم دردم فراموشم شد. خب این اعتقاد است.
ببینید یک وقتی حجاج بن یوسف ثقفی آن آدم خبیث که خب در واقع سنبل جهنمیها بود، واقعا اگر کسی می خواست یک جهنم را ببیند باید او را می دید البته حالا هم داریم، حالا هم این نتانیاهو امثال او واقعا یکی می خواهد یک جهنمی را ببیند اینها را ببیند، با جنایاتشان، با ظلمهایی که می کنند.
خب این آدم یک وقتی آمده بود تفریح در یک بیابان با یک چوپانی برخورد کرد دید این چوپان گرما زیر این حیواناتی که چوپانی می کرد برایشان حالا شتر بود، گوسفند بود اینها یک قدری سایه می اندازد حیوان دیگر، در سایه این در واقع بدن این حیوان در گرما استراحت می کند. حجاج آمد سراغش و گفت که بیا ما آمدیم تفریح آب داریم، غذا داریم، امکاناتی داریم. گفت: روزه هستم.
خیلی تعجب کرد گفت: آدم عاقل در این بیابان گرم، حرارت گرمای کوفه و عراق چرا روزه ای؟ الان که موقع روزه گرفتن نیست، روزه مستحبی آن هم در این گرما، آن هم در این بیابان، شغلت و حالا ما ببین چقدر گاهی ماه رمضان افراد حالا یک وقت بعضی نمی توانند، چقدر افراد به بهانه های مختلف. ما امسال گاهی در ماه رمضان حرمت شکنی ماه رمضان در کوچه و خیابان انسان می دید. جوان، سالم، سرپا سیگار می کشد در خیابان، آب می نوشد در خیابان. این آدم روزه مستحبی آن هم در گرما آن هم شغل چوپانی چقدر بعضیها تقید دارند! به او گفت: آخر در این گرما، به هر حال صبر کن روزهای آینده در زمستان روزها کوتاه می شود آن موقع بگیر.
دو تا جواب قشنگ داد به حجاج، جواب اولش همین بحث معاد است گفت: قل نار جهنم اشد حرا: بگو جهنم خیلی از این حرفها گرمتر است، این که گرما نیست، گرما ندید. قل نار جهنم اشد حرا. جواب دوم گفت: جناب حجاج! یک تضمینی بده من روزهای کوتاه زنده ام من بگیرم، بگو تضمین بده، من کجا بدانم در آینده هستم؟ عرض کردم روزه واجبش هم نبود.
این همین تفکر است که در کوچه های عرض می کنم که کوفه بود یا شاید مدینه بود، در کوچه های مدینه سلمان دید یک جوانی از حال رفته، مردم دورش جمع شدند آمد بالای سرش به هوشش آورد جوان چشمانش را باز کرد گفت: جوان! چه چیز است؟ بیماری داری؟ صرعی داری؟ مشکلی داری؟ گفت: نه من آدم سالمی ام. پس چه شده غش کردی از حال رفتی؟ گفت: من از کنار این کوره آهنگری رد می شدم نگاهم به این آهن مذاب افتاد که این آهن می چکید. یاد این آیه افتادم: لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَديد، لذا از حال رفتم.
رسول خدا سوره القارعه می خواند در مسجد: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْقَارِعَةُ مَا الْقَارِعَة وَ مَا أَدْرَئكَ مَا الْقَارِعَة، یک جوانی یک مرتبه فریاد زد افتاد. حضرت آمد بالای سرش فرمود: چه شد؟ گفت: آقا! قیامت این قدر سخت است؟ القارعه، کوبنده است؟ ما القارعه. قرع یعنی کوبیدن، پتک را که می زنند روی آهن می گویند: قرع. يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوث: روزی که مثل ملخ های پراکنده پدر از پسر می گریزد، اولاد از خانواده می گریزد. وَ تَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوش، قدیم حلاج بود پنبه می زد، کوهها مثل پنبه زده شده كَالْعِهْنِ الْمَنفُوش.
فقط آن کسی که پیمانه اش سنگین است: فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ، نماز دارد، روزه دارد، جهاد دارد، تقوا دارد، دینداری دارد از همه مهمتر ترک گناه دارد. فَهُوَ فىِ عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ: در عیش، بهترین جا. اما وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ وَ مَا أَدْرَئكَ مَا هِيَه، خب اینها آیات قرآن، چرا قرآن بیشترین بحثش معاد است؟ می گویند هزار و پانصد تا، هزار و چهار صدتا، حدود یک چهارم آیات قرآن معاد است. تقریبا در هر صفحه ای از قرآن یک چیزی از معاد است. قرآن می گوید: به سوی خدا برمی گردید، مبعوث می شوید. به یک شکلی همه جا در آیات منعکس است.
یاد معاد یک رزمنده را شجاع می کند، یاد معاد یک بازاری را کنترل اقتصادی را به او می دهد. بگذارید این حدیث خیلی قشنگ است بخوانم از رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله، بعد بیایم نمونه را در کربلا بگویم، خواهش می کنم این حدیث را گوش بدهید. رسول خدا فرمود: کسی که هم و غمش قیامت باشد سه تا نتیجه در این دنیا می گیرد، در دنیا، بحث آخرت نیست. حالا شما بگویید: هم و غمش آخرت باشد یعنی چه؟ یعنی بنشیند بگوید قیامت، مرگ، نه چه کسی این را گفته؟ هم و غم انسان معاد باشد یعنی هر کاری که می خواهد انجام بدهد یک تفکری، یک اندیشه ای که این انعکاسش روز قیامت چیست. الان یک جلسه غیبت است من هم اگر شرکت کنم گفتند غیبت روز قیامت هم شنونده، هم گوینده زبانشان دراز می شود، مستمع الغیبۀ کقائلها. گفتند یک سوم فشار قبر مال غیبت است. همین، نمی خواهد یک کاغذ جلویش باشد اینها را مرور کند نه، در ذهن خب خودش را از این غیبت جدا کند، بیاید از جلسه بیرون. این می شود هم و غمش معاد.
همچین که دست می رود به طرف یک کار خلافی، یک کار منفی من خیلی نمونه های این را در جامعه می بینم گاهی جوانها، افراد نامه هایی که می نویسند، سؤالهایی که می کنند نشان می دهد مثل جوانی آمده بود حاج آقا! ما یک تصادفی یک جایی شد خب آن کسی که پشت فرمان بود برادر من بود یا مثلا از دوستان من بود گواهینامه نداشت من خودم را راننده معرفی کردم، گفتم: من راننده هستم که گواهینامه دارم. خب پلیس آمد و من را به عنوان راننده برد.
رفتیم بیمه حدود شصت میلیون باید مثلا پول پرداخت می کرد بیمه ولی شک کرده بود بیمه، یک شکی کرده بود به این که حالا من بودم یا نه، قرآن گذاشت جلوی من گفت: دست بگذار روی این قرآن قسم بخور شما پشت فرمان بودی ما چک دیه را بنویسیم. من هم دست گذاشتم روی قرآن، قسم خوردم من پشت فرمان بودم چک را نوشتند به ما دادند و رفتیم و خلاصه. دو سال از این قضیه می گذرد گفت: حاج آقا! دو سال است زندگی ام رو نیامده. کاسبم، دیگر آن کاسبی اصلا برکت از زندگی ام رفته، چه کار کنم حالا؟ ببینید این می رساند بالاخره مردم یک تدینی در زندگی، یک خلافی در زندگی کرده نباید خودش را معرفی می کرده. نباید قسم به قرآن می خورده خب این مضاعف.
یک مبلغی حالا مسئله شرعی اش را باید از فقیه مرجع بپرسد حالا حکمش چیست؟ پول را برگرداند، چه کند من کاری به مسئله شرعی اش ندارم این اعتقاد را می خواهم بگویم. می گفت: حاج آقا! دو سال است دست به هر چیز می زنم سنگ می شود، کارم پیش نمی رود. من نمی خواهم بگویم همیشه همین طور است ممکن است شما بگویید آقا! این قدر حقه باز می شناسیم وضعشان هم خوب است. بله، قرآن هم می فرماید می گوید: بعضی حقه بازها را ما کاری به آنها نداریم، میدان به آنها می دهیم تا موقع مرگ. بله این آیه قرآن است سوره انعام را نگاه کنید: فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْء. ممکن است بیشتر هم به آنها بدهیم منتها آدمهای خوب، ریشه دار، پدر مادر دار، حسینی، در مجلس اباعبدالله آمده اینها این طوری حالی اش می کنند که بفهمد بیاید پیش من بپرسد یک راه حلی به او بدهی ؟ جلویش را بگیرد. اینهایی که خدا خیلی دوستشان دارد وقتی خطا می کنند در این دنیا یک جوری متوجه شان می کنیم.
هم و غم معاد یعنی وقتی گفت دست بگذار روی قرآن، نه، آقا! شصت میلیون پول است، باشد، باشد آقاجان! صد میلیون باشد من دست نمی گذارم، من نبودم پشت فرمان، این می شود هم و غم معاد.
هم و غم معاد این است یک خانم، یک آقا با نامحرم خلوت می کند، صحنه ای در موبایلش بالاخره این ها فردای قیامت پاسخگویی دارد، کنار بگذارد، ارتباط حرام را از زندگی اش حذف کند. ببینید معاد یادش اعتدال می آورد، مراقبت می آورد، انسان سازی می آورد بهترینش هم همین آیه ای که خواندم: فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً.
حالا این حدیث را ببینید فرمود: مَن أصبَحَ و أمسى، کسی می خوابد و بلند می شود، و الآخِرةُ أكبرُ هَمِّهِ، همه هم و غمش قیامت است. ببینید چطور آدم می خوابد هم و غمش قیامت است. آقا! این خوابیدن من این جا شرعی است یا نه؟ اگر جای غصبی است، اینجا نمی خوابم، اگر حرامی آن جا صورت می گیرد. گوش دارم می دهم، این گوش کردن من حرام است یا حلال است؟ می تواند انسان یواش یواش که تمرین کند ملکه می شود. مثل راننده پشت فرمان هیچ وقت نمی گوید: خب، آیین نامه این را می گفت اول کلاج بعد ترمز، بعد اینجا.. نه، خود به خود اصلا دارد حرف می زند با بغل دستی اش ولی تمام قوانین در پیچ رعایت می کند، کم سرعت رعایت می کند، ملکه می شود. یک انسان در دنیا عین قوانین رانندگی یاد معاد باید در زندگی اش .. اگر این طور شد خود به خود کم فروشی نمی کند، خود به خود قسم دروغ نمی خورد، خود به خود نگاه به نامحرم نمی کند یعنی آدم خودکار می شود برایش یاد معاد مثل قواعد رانندگی.
فرمود اگر کسی: مَن أصبَحَ و أمسى و الآخِرةُ أكبرُ هَمِّهِ، صبح کند شب کند یاد معاد باشد سه تا اثر دارد، این سه تا اثر را برایتان بگویم جالب است.
- جَعلَ اللّه ُالغِنى في قلبِهِ، خدا یک حس غنا و بی نیازی در قلبش قرار می دهد، دیگر حریص نیست، دیگر حسرت به مال مردم نمی خورد. یک غنا، می دانید غنا یعنی چه؟ یعنی آدم احساس می کند یک بی نیازی، یک عدم وابستگی همین که در شهدای کربلا بود دیگر. نه به زن وابسته بود، نه به اولاد وابسته بود، نه دنیا فریفتشان، این یک.
- دو: و جَمَع لَه أمرَهُ، فارسی اش را می گویم ساده، کارش چله می شود در دنیا، گیر نمی کند، راهش باز می شود، مسیر برایش... جَمَع لَه أمرَهُ، خدا کارش را در زندگی جمع می کند، کلاف سردرگم نمی شود.
- و سوم: و لَم يَخرُج مِن الدُّنيا حتّى يَستكمِلَ رزقَهُ، در دنیا از دنیا نمی رود تا رزقش را کامل کند. یعنی چه رزقش را کامل کند؟ خیلی ها رزقشان کامل نمی شود. پنجاه سال عمرش است به خاطر گناه می شود سی سال. روایت داریم آنهایی که به گناه می میرند بیشتر از آنهایی اند که با عمر طبیعی می میرند. مَنْ یَمُوتُ بِالذُّنوبِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یَمُوتُ بِالآجال. بسیاری مرگها مرگ معلق است مرگ مسمی نیست. خیلی ها رزقشان را تکمیل نمی کنند. عمر این آقا هفتاد سال بوده در اثر چه گناهی، چ معصیتی، چه خطایی، چه در واقع ناهماهنگی شده مثلا چهل سال، سی سال از رزقش را نخورده. اما کسی که همش آخرت باشد یستکمل رزقه: رزش را کامل می کند یعنی اجلش اجلش مسماست، پایان می برد.
خب این بحث کلی من حالا بیایید کربلا. من فرصت گذشت فقط نمونه هایی اش را عرض کنم خدمت شما. چقدر در خطبه های امام حسین، در کلمات امام حسین، یاران امام حسین در رجزهایشان مسئله قیامت است حالا خود همین را کسی جمع آوری کند.
ببییند عمر سعد در همین ایام محرم اباعبدالله یک ملاقاتی با اباعبدالله داشت. یک شورای شش نفره: اباعبدالله علیه السلام، ابا الفضل العباس علیه السلام، علی بن الحسین علیه السلام، سه تایی یک طرف، آنها هم سه نفر بودند: عمر سعد، حفص پسرش و غلامش، این سه تا. سه نفر آن طرف و سه نفر از در واقع کاروان حسینی این طرف نشستند مقابل هم. آقا شروع کرد با او گفتگو کردن؛ جادلهم بالتی هی احسن، که من برداشتم این است گفتگوی امام با عمر سعد مجادله به احسن بود. هر چه گفت امام راهش را بست. خانه ام را می گیرند فرمود: خانه به تو می دهم، باغم را می گیرند فرمود: باغ دارم در مدینه با پانصد تا درخت، معروف هم هست باغ ؟ آن را به تو می دهم، زن و بچه ام امنیتشان سلب می شود فرمود: زن و بچه ات را هم من امنیت می دهم. آقا! حکومت ری به من نمی دهند فرمود: من را هم بکشی به تو نمی دهند.
خب به هر حال حداقل شما امام حسین را شما به عنوان صادق می شناسی، اینها می دانستند امام دروغ نمی گوید العیاذ بالله، اینها می دانستند امام کلماتش کلمات برگرفته از وحی است. عرض می کنم که ری، فرمود: من را قبول داری؟ تو من را بکشی ری را به تو نمی دهند، دیگر از این روشن تر، شفاف تر؟! آقا گفتند او مطالبی عرض کرد قبول نکرد. وقتی بلند شد امام این را به او فرمود: یا عمر! یَابْنَ سَعْد أَما تَتَّقِی اللّهَ الَّذِی إِلَیْهِ مَعادُکَ؟ همه اینها حرفها که زدیم هیچی، قیامت را قبول نداری؟ فردا جواب جد من را چه می خواهی بدهی؟ أَما تَتَّقِی اللّهَ الَّذِی، یعنی به عمر سعد یاد معاد را امام یادآوری شد گرچه در او اثر نکرد؛ چون این روش را من زیاد در سیره اهل بیت دیدم، خیلی از اوقات برای این که جلوی یک گناهی را بگیرند وارد بحث معاد می شدند، وارد بحث قیامت می شدند. أَما تَتَّقِی اللّهَ الَّذِی إِلَیْهِ مَعادُکَ؟
نمونه دیگر شب عاشورا همه تان شنده اید، البته این آخر کار بوده اگر اول بود شاید خیلی هنر نبود. وقتی همه گفتند: آقا! جان می دهیم و می مانیم و زهیر آن طور گفت، بچه های عقیل، برادران مسلم بن عقیل، پسر جوان مسلم بن عقیل وقتی اینها اباعبدالله به آنها فرمود: شما یک شهید دادید به نام مسلم کافی است، برگردید مسلم خودش به تعبیر بنده یک امت بود، مسلم را دادید، من از شما بیعتم را برداشتم، گفتند: والله لا نفارقک، به خدا قسم جدا نمی شویم، أنترک سیدنا مولانا، آقایمان را کجا تنها بگذاریم؟! بعد از این حرفها که زدند یعنی کارنامه ها امضا شد و الا از اول بگویند آقا! شما این طورید، خب ممکن است خیلی ها بمانید، نه، اول فرمود: کلی بروید جزئی فرمود بروید، به نافع بن هلال فرمود برو، به محمدبن بشیر فرمود برو، به جون فرمود بیعتم را برداشتم، وقتی دیگر صد در صد اینها ماندند این جا بود که اباعبدالله فرمود: ارفعوا رئوسکم: حالا سرتان را بیاورید بالا، حالا سر را بیاورید بالا، دیگر سر پایین انداختن نداریم، افتخار کنید.
ارفعوا رئوسکم و انظروا منازکم فی الجنۀ: جاهایتان را در بهشت ببینید. این بعد از آن حرفهاست، بعد از آن اعلام ولایتهاست. این بحث معاد شب عاشورا هم مطرح است در خیمه ها می فرماید: ارفعوا رئوسکم و انظروا منازکم فی الجنۀ. خودش هم مرتب می فرمود، می فرمود: این که الان عرض می کنم یکی از نامه هایی است که امام حسین نوشته شاید در همین ایام هم نوشته، یک خط هم بیشتر نیست، بعضی نامه های امام حسین یک خط است.
«بسم الله الرحمن الرحيم؛ من الحسين بن على علیه السلام كانّ الدنيا لم تكن و كان الاخره لم تزل: اصلا من حسین فکر می کنم از اول دنیایی نبوده، از اول آخرت بوده. ما پنجاه سال پیش نبودیم، پنجاه سال دیگر هم نیستیم. ما فکر می کنیم در پنجاه سال آینده ایم. مثلا اگر فرض کنید زهیر زنده می ماند چه می شد؟ سی سال دیگر، بیست سال دیگر. اینهایی که نیامدند، عبدالله بن مطیع که امام حسین را دید و آقا چه گفت، به چه دلیل دارید می روید و آقا با او صحبت کرد و حتی از امام خواست دعا کند آن چاه آبی که داشت، آبش یک قدری برکت پیدا کند، خب امام را تنها گذاشت چه شد؟ سال هفتاد و سه حجاج کشته شد.
در جبهه عبدالله بن زبیر در مکه بود، عبدالله بن مطیع سر از بدنش جدا کردند فرستادند شام. سر عبدالله مطیع و عبدالله بن زبیر هم از بدن جدا شده اما این کجا و آن کجا؟ این سر با سر حبیب یکی است؟ این سر با سر مسلم بن عوسجه یکی است؟ نه، عبدالله بن مطیع امام را تنها گذاشت بعد به ابن زبیر پیوست، در جبهه ابن زبیر دنبال ریاست بود، بله کشته شد، سر از بدنش جدا شد. سر او و عبدالله بن زبیر یک روز از هم جدا شد، سال هفتاد و سه. حالا شما فکر کردید عبدالله زبیر ماند مثلا یک قرن؟! نه، دوازد سال بعد از کربلا عبدالله بن زبیر را هم کشتند، بدنش را هم به دار کردند. شما امروز از او به نیکی یاد می کنید؟
شما فکر کردید عبدالله بن حر جعفی مثلا خیلی زنده ماند؟ پنج سال بعد کربلا در آب غرق شد. کنار رود آبی می رفت اسبش او را انداخت در آب، خفه شد، غرق شد بدنش هم پیدا شد. خب تو آدم امام حسین را سال شصت و یک تنها گذاشتی شصت و پنج یا شصت و شش هم، من اصلا کار به آنهایی که کربلا امام حسین را کشتند ندارم، آنها که بدبخت شدند، اینهایی که تنها گذاشتند. مثلا چند سال عبدالله بن عباس ماند؟ چند سال عبیدالله حر جعفی ماند؟ خیلی این جمله قشنگ است! الان سال شصت و یک است اباعبدالله مثلا پنجاه و پنج سال مثلا سنش است، حالا فکر می کنیم سال نود و یک است هشتاد و پنج سال است. اگر قرار باشد امروز با کشتن من دین حفظ بشود کان الدنیا کم تکن، من فکر می کنم اصلا دنیا نبوده، و کان الآخره لم یزل.
این هم بحث امشب من که اصل معاد باوری. عزیزانی که دنبال می کنید بحث ما را در این پنج شب که ما خدمت شما هستیم، اصول حاکم بر نهضت عاشورا را داریم می گوییم، دیشب اصل خداباوری و امشب اصل معادباوری. می خواهم بدانید پایه های نهضت عاشورا، آن چیزی که نگه داشته این قیام را چه بوده و جوانهای ما در هیئات، عزیزانی که صدای ما را می شنوند، برنامه را می بینند امام حسین را در غرفه مصیبتهایش فقط نشناسیم، بیایید در نمایشگاه توحیدش، بیایید در نمایشگاه معاد باوری اش، بیایید در نمایشگاه ابهت و عظمت و عزت و کرامتش.
اردوگاه امام حسین دیشب گفتم اردوگاه همه فضایل است، اردوگاه عمر سعد هم اردوگاه همه رذایل است. همه خوبیها این جا و همه بدی ها آن جا جمع شده اینها را بشناسیم یک وقت ما امروز هم بالاخره منتظر امام زمانیم، منتظر امام زمان در اردوگاه مخالف امام زمان نرویم، بمانیم. حرفهایی که می زنیم برای این که بدانیم. یک وقت ما خدای نکرده ما نمی گویم شما هم را نمی گویم، نه، یک افرادی یک وقت نشوند عبدالله بن مطیعها، عبدالله بن جعفیها که انتظار امام اینها هم انتظار می کشیدند منجر به ترک امام بشود.
امام زمان امروز در میان جامعه است، امروز باید افراد در روایت داریم دوران آخر الزمان یک کسانی می آیند: یوطئون للمهدی سلطانا: زمینه حکومت امام زمان را فراهم می کنند. زبیر وار بیایید کنار امام زمان نه عبیدالله جعفی وار و این مهم است و این یاران اباعبدالله را ویژه کرد. آنی که حبیب بن مظاهر حبیب بن مظاهر کرد آنی که جون و اسلم را جون و اسلم کرد، اباعبدالله را بالای سرشان آورد، اشک امام، بان الانکسار فی وجه، کنار بدن چند نفر احساس انکسار در چهره امام حسین آمد.
حالا ابا الفضل العباس معروف است از جمله کسانی که دارد: بان الانکسار فی وجه الحسین، کنار بدن حبیب بن مظاهر است. این دلها را روانه کنیم کربلا، کنار مضجع شریف این پیرمرد مؤمن، متدین، صحابی رسول خدا، کسی که امام حسین برایش دعا کرد فرمود: حبیب! تو یک شب ختم قرآن می کردی. ان شاء الله رفتید نگاه کنید روی قبرش نوشته این، یک پارچه سبزی است من هر دفعه می روم این را می خوانم. لله درک یا حبیب: خدا به تو جزای خیر بدهد حبیب، تو کسی هستی که یک شب ختم قرآن می کردی، تو فاضل بودی. امام دعایش کرد، سرش را به دامن گرفت. خب حبیب یک آدم مشهوری بود برای آوردن سرش به کوفه با هم دعوا می کردند؛ چون جایزه صد دیناری هم تعیین شده بود برای سر، خیلی ها نزاع می کردند برای آوردن سر حبیب بن مظاهر. بدن مبارکش کربلا.
سرهای شهدای کربلا تقسیم شد، آن کسی که بنا شد سر حبیب را بیاورد به کوفه می گوید: من دنبال این افرادی که در کربلا بودند سر حبیب همراهم بود شاید در خرجین اسبم بود. می آمدم به طرف کوفه مردم هم جمع شده بودند دروازه کوفه، تماشا می کردند آوردن سرها. چون سرهای بنی هاشم جدا آمد، هجده تا سر، سرهای اصحاب بعد ملحق شد. می گوید: دیدم یک جوانی، یک نوجوانی خیره خیره به این سری که در خرجین من هست، سر حبیب بن مظاهر نگاه می کند. تعجب کردم چرا این جمعیت را رها کرده فقط به من نگاه می کند؟ چرا فقط این سر را مورد توجه و نظر قرار داده؟ آمد جلو گفت: می شود این سر را در اختیار من قرار بدهی؟ گفتم: تو چه کار داری با این سر؟ چه رابطه ای با این سر داری؟ گفت: من فرزند حبیب بن مظاهرم، این سر بابای من حبیب است، این سر بابای من حبیب است، فرزند شهید. این آدم خبیث گفت: نه، اجازه نداد، سر را نداد این جوان همین طور نگاه می کرد به این سر و اشک می ریخت، گریه می کرد.
می دانید چه می خواهم بگویم؟ می خواهم بگویم یک جوان، نوجوان سر بابا را خواست او هم نداد نگاه کرد و اشک ریخت. اهل روضه گرفتند می خواهم چه بگویم. در خرابه در شام هم یک دختر بچه ای تقاضای سر بابا کرد، تقاضا نکرد، تقاضای بابا کرد، تقاضای پدر کرد. بچه است، سه چهار سال دارد، سنی ندارد.
امشب را به هر حال به ذوق، نه این که روایتی دارد، سندی دارد ولی به ذوق خیلی ها امشب را به رقیه بنت الحسین می زنند. سر مقدس اباعبدالله، مگر یک بچه کوچک چقدر ظرفیت دارد؟ مگر دختر سه چهار ساله چقدر توان دارد؟ بچه های شهید ما با عکس بابا گاهی از هوش می روند، طاقت ندارند عکس پدر را.
دستهای کوچولویش را آورد سر مقدس اباعبدالله، نمی دانم چه گفته، چه حرفهایی زده. بعضی از اینها زبان حال است، نقل شده ولی ؟ طبیعی است نگاه کند بگوید: بابا! بابا! به مهمانی دختر خوش آمدی. بابا! شروع کند، دختر شیرین زبان است. بابا! چه بلاهایی سر من آمد. طبیعی است این را گفته باشد. مگر چقدر قلب یک دختر توان دارد؟ همین طور که دارد سخن می گوید یک وقت بلبل اباعبدالله خاموش شد.
و لما حرکوها فارقت روحها من جسدها الشریف، یک وقت ببینند قالب تهی کرد، جان به جان آفرین. با رقیه بنت الحسین امشب هم ناله بشویم، سه مرتبه: یا حسین