اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمن الرحیم.
لا حول و لا قوۀ الا بالله العلی العظیم. الحمد لله رب العالمین و الصلوۀ و السلام علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین سیما بقیۀ الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم اعداء الله اجمعین. قال الله تبارک و تعالی: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین.
ان شاء الله خداوند تبارک و تعالی عزاداری های ما، سوگواری ما را برای حضرت اباعبدالله و فرزندان و اصحاب انصارش به احسن وجه بپذیرد و توفیق زیارت قبر اباعبدالله، توفیق بهره مندی از شفاعتش را به ما نصیب بگرداند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
بحث ما این شبها در اصول حاکم بر نهضت عاشورا بود. پایه های اعتقادی، مبانی اخلاقی و اجتماعی که در واقع این ها بیان کننده جایگاه و بیان کننده آثار قیام و نهضت حسینی است.
دو تا از این مبانی را اشاره کردیم:
یکی: اصل خداباوری
دوم: اصل معاد باوری.
امشب به اصل سومی در نهضت عاشورا اشاره می کنیم که برگرفته از قرآن و روایات است و آن اصل مسئولیت پذیری است. بسیار مهم است این اصل آن قدر مهم است که قرآن مجید در آیات متعددی این اصل را متذکر شده. گاهی نسبت به اعضای انسان: ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا، چشم، گوش، قلب مسئول است باید پاسخگو باشد.
گاهی راجع به ارزشهای اخلاقی، ان العهد کان مسئولا: پیمانی کسی می بندد مسئولیت دارد. گاهی راجع به قیامت می فرماید آن جا خطاب می شود: قفوهم، همه را نگه دارید اینها مسئولند باید پاسخ بدهند. امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه صد و شصت و هفت نهج البلاغه با یک نگاه دیگری می فرماید، خیلی این عبارت فراگیر است: انکم مسئولون حتی عن البقاع و البهائم، شما حتی نسبت به سرزمینها مسئولیت دارید، زمین، نسبت به حیوانات. حتی عن البقاع و البهائم، یعنی بقعه ها، مکان ها و بهائم که جمع بهیمه است یعنی حیوانات. انکم مسئولون: شما مسئولیت دارید حتی تا این حد.
مردم سه دسته اند:
- بعضی مسئولیت گریزند، می گردد از گیرش در برود، خلاصه بپیچاند به تعبیر امروزی ها.
- بعضی مسئولیت پذیرند، یعنی دائما دنبال این است ببیند وظیفه ایشان چیست، وظیفه اش را انجام بدهد. در اداره می بیند یک کسی مسئولیت گریز است، سعی می کند ساعت تمام بشود برود، کار راه نمی اندازد. یک مسئولیت پذیر است، کاری که امروز از من می خواهند چیست، تا انجام ندادم وقتم را صرف کار شخصی نمی کنم، فکرم را جای دیگر صرف نمی کنم، مسئولیت پذیر است.
- عده ای هم بی تفاوتند یعنی نه مسئولیت گریز است نه مسئولیت پذیر. کاری پیش بیاید انجام می شود، نیاید.. خیلی برایش مهم نیست یعنی نسبت به مسئولیتها نه فراری است نه این طور هست که حالا خودش را خیلی در مقابل آنها پاسخگو ببیند.
قرآن کریم می فرماید: مسئولیت پذیر باشید. در مسئولیت سه تا چیز است، کلمه مسئولیت سه تا مطلب در آن است یعنی سه تا واژه: یکی سائل، یکی مسئول، یکی مورد سؤال. مثال می زنم، یک دانش آموز مسئول است، سائلش کیست؟ معلمش، مورد سؤال چیست؟ درس.
یک اداری مسئول است، سائل کیست؟ مدیر کلش، وزیرش، آن کسی که شرح وظایف را برایش تعیین می کند، مورد سؤال چیست؟ آن وظایفی که برایش نوشته اند باید انجام بدهد لذا در هر مسئولیتی یک فرد مسئول است. مثلا ما نسبت به اعضایمان مسئولیم، یعنی چه؟ سائل کیست این جا؟ خداست. ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا. مورد مسئولیت چیست؟ خب تعریف شده از گوش چه خواستند، از پا چه خواستند، از دست چه خواستند، از زبان چه خواستند. این نکته بسیار مهمی است، مسئله مسئولیت پذیری.
اصلا انسان در یک مجموعه ای زندگی می کند که دور تا دورش نسبت به خدا مسئول است، نسبت به پیامبر مسئول است، نسبت به امام مسئول است، نسبت به خانواده مسئول است، نسبت به خودش مسئول است، نسبت به همسایه، نسبت به جامعه، نسبت به حکومت. خب نمی شود، بعضیها اینها را فدا می کنند. برای خانواده اش خوب مسئولیت انجام می دهد ولی برای همسایه اش انجام نمی دهد. نسبت به خودش خوب احساس مسئولیت می کند ولی نسبت به دینش نه، نسبت به امامش، نسبت به پیامبرش نه. و این مسئولیت پذیری هم آقایان! خواهران! اولویت دارد. یعنی مثلا اگر امر دایر شد بین پیامبر و من، خودم، النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم، دیگر خانواده و خودت می روند کنار.
اگر رسول خدا گفت: بلند شوید بیایید تبوک، نگو زنم، نگو بچم، نگو محصولاتم، نه همه اینها تعطیل می شود. اگر ابی عبدالله گفت من را یاری کنید نگو خانواده دارم، کار دارم، زندگی دارم، پدر و مادرم نه، امام مقدم است مسئولیت در برابرش بر خودت، بر خانواده ات، بر مالت. خدا مقدم بر همه است.
ببینید شما در این نهضت عاشورا مسئولیت گریز زیاد می بینید. یکی از اینها عبیدالله حر جعفی است خب امام دعوتش کرد نپذیرفت. یکی از اینها هرثمۀ بن سلیم است در همین ایام محرم کربلا بود. آمد خدمت اباعبدالله، قصه اش را سالهای قبل گفتیم نمی خواهم تکرار کنم. آقا به او فرمود: ما را یاری می کنی؟ گفت: یابن رسول الله! لی اولاد صغار: من بچه کوچک دارم، در مقابل بچه هایم مسئولم. این حرف غلط است! وقتی امام می گوید من را یاری کن، در مقابل بچه مسئولیت مطرح نیست. مگر خود امام بچه کوچک نیاورده؟ مگر نافع بچه نداشت؟ مگر محمد بن بشیر جوانش اسیر نشد سر مرز؟ اما م به تو می گوید، می گویی: لی اولاد صغار؟ من بچه کوچک دارم؟ خانواده دارم؟
طرماح آقا! کوفه تجارت و وضع مالی ام یک مقدار نامنظم است بروم اینها را منظم کنم، قرضهایم را بدهم آقا رفت برگردد کربلا تمام شده بود، نرسید. نمی خوام بگویم طرماح مسئولیت گریز بود، من طرماح را با این دو تای اول در یک ردیف نمی آورم، آنها گفتند نه، طرماح دیر رسید، آنها اصلا نیامدند، اصلا قبول نکردند از امام. یعنی کربلا صحنه ای است این مواردی که شما از یاران می بینید آنهایی که آمدند، آنهایی که نیامدند صحنه ای است از این بحث: مسئولیت پذیران، مسئولیت گریزان. مسئولیت گریزان مثل عبیدالله، مثل عبدالله بن عمر، مثل عبیدالله حر جعفی، مثل همین هرثمه بن سلیم. مسئولیت پذیرها مثل: زهیر، خب زهیر زنش نبود همراهش، مگر آن جوانی که تازه هفده روز ازدواج کرده بود خانواده همراهش نبود.
این مسئولیت پذیری است که عده ای را این طور کنار اباعبدالله علیه السلام نگه داشت با فرض این که امام به خیلی از اینها مجوز داد بروید اما وقتی امام مطرح است خود مطرح نیست، خانواده مطرح نیست. وقتی جان پیغمبر است، النبی اولی بالمؤمنین، حتی گاهی از اوقات ممکن است یک چیزهای مهمتر از این هم فدا بشود. در یکی از جنگهای صدر اسلام پیغمبر گرامی اسلام شب بود می رفتند به طرف مدینه از جنگ برمی گشتند، این قصه را به نظرم ابن سعد ذکر کرده. برمی گشتند در الطبقاتش، به طرف مدینه. شب شد رسیدند حضرت فرمودند: صلاح نیست برویم همین جا استراحت می کنیم صبح حرکت می کنیم. خیمه ها را کنار هم نصب کردند، اصحاب پیغمبر از جنگ برمی گردند خسته، همه مشغول استراحت شدند.
حضرت فرمود: دو نفر دو نفر پست بدهند یک وقت دشمن حمله نکند، ما خواب رفتیم شبیخون بزنند همه را از بین ببرند. دو نفر ایستادند اول شب به نگهبانی. یک عمار بود که از مهاجرین است یعنی اهل مکه است یکی هم یکی از انصار بود یعنی از اهالی مدینه. این دو ایستادند، یک مدتی که گذشت آن شخصی که اهل مدینه بود و از انصار بود به عمار گفت: دو نفر نیاز نیست تو بخواب من مواظیم. اگر خطری پیش آمد من تو را بیدار می کنم. عمار هم خوابید. این آقا، این شخص انصاری ایستاد یک قدری بیابان را نگاه کرد دید خبر نیست. گفت: حالا من هم در این دل شب بگذار نماز بخوانم لااقل از نماز شب محروم نشوم. ایستاد و نماز شب، نماز شب طولانی، سوره کهف صد و ده تا آیه هست شروع کرد خواندن. در حالی که مشغول نماز بود دشمن رسید منتها می بینند یک چیزی وسط میدان ایستاده میله است، علم است، آدم است معلوم نیست.
یک تیری گذاشتند به چله کمان شلیک کردند به طرف این خورد به پشت پایش. متوجه شد دشمن است. خب این نماز را حالا باید بخواند؟ مسئولیت ندارد مقابل پیغمبر؟ مسئولیت ندارد مقابل ...؟ این جا جای نماز نیست اصلا اصل ایستادنش اگر درست باشد دستور پیغمبر نگهبانی بوده و لذا بلافاصله حال خوشی هم داشت، نماز را شکست و یا اخا المهاجری! استیقض، استیقض، عمار بلند شو، داد و فریاد و مسلمانها بیدار شدند و بالاخره خطر رفع شد. رسول خدا فرمود: چه کار می کردی؟ گفت: یا رسول الله! مشغول نماز بودم حال خوشی هم داشتم، اگر حفظ جان شما نبود نمی شکستم نماز را.
ببینید این مسئولیت مگر ظهر عاشورا سعدبن عبدالله نایستاد در مقابل دشمن امام به نماز ایستاد. تیرها را به جان می خرد به امام نخورد. این نکته مهم است. عزیزان! برادران! خواهران! یکی از درسهای مهم کربلا این درس مسئولیت پذیری است.
اول در مسئولیت پذیری باید مسئول معلوم بشود، سائل معلوم بشود، نوع مسئولیت روشن بشود. یک آقایی که ازدواج کرده، بچه دارد، خانواده دارد باید بداند با دوران مجردی اش فرق دارد.
امروز دیگر تو نمی شود با دوستانت بروی بیرون دوازده شب بیایی، امروز دیگر نمی شود مثل سابق دنبال تفریحاتت باشی برای خانواده اهمیت ندی، نه، قوا انفسکم، به من ربطی ندارد آقا! هر کاری می خواهند بکنند نه، قوا انفسکم و اهلیکم: در مقابل خودت مسئولی در مقابل خانواده ات هم مسئولی، جفت اینها را باید حفظ کنی. نارا وقودها الناس و الحجارۀ: از جهنم خود و خانواده ات را، این آیه مسئولیت در مقابل خانواده است.
اول سوره نساء باز کنید ببینید. سوره نساء اوایل قرآن است، نگاه کنید. اول سوره نساء می فرماید: اتقوا الله: مردم تقوا داشته باشید. از شما سؤال می شود در مقابل خدا. بلافاصله بعدش می فرماید: و الارحام: از رحم و فامیل هم سؤال می شود. خیلی عجیب است عرض کردم ببینید قرآن را. کنار نام خدا ارحام آمده،
روایت هم داریم خدا می فرماید: من علت این که فامیل را می گویم رحم، چرا به فامیل می گویند رحم؟ فرمود: از اسم خودم جدا کردم. انا الرحمان: من رحمانم و این واژه رحم و ارحام را از نام خودم مشتق گرفتم. آغاز سوره نساء می گوید: تسائلون، می پرسند از شما، جواب باید بدهید در مقابل دو چیز: خدا، ارحام. ارحام را آورده بعد از واژه... پس نمی شود بگویی ما کاری به فامیل نداریم. فامیل اگر فقیر دارد مسئولی، اگر مریض دارد مسئولی، اگر ارتباط و صله رحم است.
امیرالمؤمنین فرمود: چند گروه را در قرآن ملعون یافتم، یکی قاطع رحم، خب این مسئولیت در مقابل فامیل است. تک تک این ها در قرآن آیات دارد شما ببینید تمام اینها. قرآن کریم همسایه ها را تقسیم می کند می گوید: دو جور همسایه داری: یک همسایه خویش، یک همسایه غیر فامیل. اگر خویش است دو تا مسئولیت دارید هم رحم هم همسایه. اگر غیر خویش است یک مسئولیت دارید، همسایه است. جار و همسایه را دو بخش کرده: جار فامیل ـ بعضیها خب با فامیل همسایه اند ـ جار غیر فامیل در مقابل او هم مسئولید.
یکی یکی شما بیایید جلو، عرض کردم این حس، اجازه بدهید برای این که روشن بشود بحث مسئولیت پذیری یک حدیث زیبایی از امام حسین علیه السلام خدمتتان بخوانم، خیلی زیباست این روایت! در منابع آمده. یک کسی آمد خدمت اباعبدالله علیه السلام عرض کرد: کیف اصبحت یابن رسول الله؟ آقا جان! چه جوری صبح کردی؟ آقا! ما همه صبح می کنیم، چه جور صبح می کنیم، از خواب بلند می شویم؟ هر کسی یک جوری روزش را شروع می کند دیگر.
یکی صبح از خانه می آید بیرون مثلا شغلش آزاد است راننده است، تاکسی دارد، کامیون دارد. خب فکرش به این است مسافر به او بخورد، بار به او بخورد. کاسب است فکرش این است مشتری به او بخورد. هر کسی صبح یک دغدغه ای دارد دیگر. اداری است امروز کارم خوب پیش برود، معلم است امروز خوب تدریس کنم، دانشجو است سر کلاس برسم. خوب است اینها خب لازم است، دغدغه هایی دنیایی است همه مان هم داریم.
یک خانم است صبح از خواب بلند می شود خب ناهار چه درست کنم؟ چگونه خانه را آماده کنم؟ چگونه بچه ها را سرپرستی کنم؟ از آقا پرسیدند شما چگونه صبح می کنی؟ این فرمول مال همه مان است که امام حسین فرموده منتها گاهی غفلت داریم. فرمود: در حالی صبح کردم که چند تا مسئولیت داشتم. دقت کنید! کیف اصبحتَ؟ فرمود: أَصْبَحْتُ وَ لِيَ رَبٌّ فَوْقِي: از خواب صبح بلند شد خدا ناظر من است. اول دغدغه ام این بود که خدا دارد من را می بیند. اگر راننده تاکسی ام پول زیادی نگیرم، اگر نانوایم کم نان نگذارم، اگر کاسبم کم فروشی نکنم، اگر جوانی هستم در محل کار نگاه به نامحرم نکنم. اولین دغدغه ما باید این باشد دوربین الهی است. الم یعلم بان الله یری. اصبحت و لی رب فوقی، اگر این در زندگی آدم تحقق پیدا کرد همه اشکالات، معصیتها، لغزشها از بین می رود.
شما رجزهای اصحاب امام حسین را ببینید روز عاشورا، حرفهایی که می زنند، مطالبی که می زنند همه ناشی از این است و لذا وقتی می زدند به قلب دشمن اباعبدالله به آنها می فرمود: انظروا منازلکم فی الجنۀ: ببینید جاهایتان را در بهشت. به بعضیها می گفت: انظر قصرک، قصرت را ببین. انظر درجتک: مقامت را ببین.
چرا شهدای کربلا حالا بین ماها معروف است امام حسین سید الشهداست این حدیث است، سید الشهدا را رسول خدا به امام حسین داد. سید الشهدا من الاولین و الاخرین. ولی یک واژه ای که بین ما معروف نیست من امشب برای شما بگویم و آن این است که شهدای کربلا هم سادات الشهدایند، این هم روایت است. پیغمبر گرامی اسلام فرمودند: شهدای کربلا ـ روایت است ـ سادات الشهداء امتی یوم القیامۀ.
این همه در عالم ما شهید داشتیم خب احد شهید داشته، بدر شهید داشته حتی خب عرض می کنم اصحاب ائمه خیلی هایشان شهید شدند. عمار یاسر شهید شده، عمروبن حمق شهید شده، میثم تمار اما در این روایت دارد: هم سادات الشهداء امتی، اگر خودش سید الشهداست اصحابش هم سادات الشهدایند. روایت است.
چرا به این مقام رسیده؟ به امام صادق یکی عرض کرد آقا! اینها از کجا رسیدند به این مقام؟ چه شد این رفتند بالا؟ امام حسین که تعارف نمی کند شب عاشورا فرمود: من یارانی باوفاتر از شما نمی شناسم و نباید کسی هم مقایسه بشود اینها ویژه اند. فرمود: نمی شناسم، لا اعلم اصحابا ابر و اوفی: باوفاتر، نیکوکارتر، بی نظیرند. امیرالمؤمنین فرمود: لا نظیر له، در گذشته و آینده نظیر ندارند اینها.
از امام صادق سؤال شد فرمود: اینها به نهایت یقین رسیده بودند. آن قدر یقینشان قوی بود و لذا ببینید شما بچه یازده ساله می آید عمروبن جناده برای شهادت التماس می کند. چون این شهادت ببینید قطعی بود. الان می رفت شهید می شد، این شهادت مسلم بود. التماس، اصرار، با انگیزه. ممکن است یک کسی هم شستشوی مغزی بدهند خودش را منفجر کند یک جایی، بگوید خب او هم دارد خودش را می کشد، نه خیلی فرق می کند. هر جان دادنی، هر کار مثبتی. دو تا مسجد ساختند یکی شد ضرار یکی شد قبا. چرا؟ هر دویش هم مصالح داشت، هر دویش هم مسجد بود، یکی برای خدا بود: لمسجد اسس علی التقوی. انگیزه قوی است و الا ممکن است آن هم که خودش را می کشد ممکن است شما بگویید دارد جانش را فدا می کند ولی انتحار، خود کشتن، دیگران را از بین بردن غیر از این است که کسی صرفا انگیزه الهی، تمام اخلاص در او موج بزند.
خب اینها این طور بودند، امام حسین فرمود: صبح می کنم در حالی که خدا بالای سرم است. حالا این بالا هم تعبیر مجازی است یعنی ناظر است.
دو: وَ اَلنَّارُ أَمَامِي، خوب گوش کنید این جهان بینی امام حسین را امشب ما یاد بگیریم. آتش هم جلویم است، قرآن می فرماید: النار وقودها الناس والحجارۀ، قرآن می فرماید: تطلع علی الافئده، قرآن می فرماید: و ما ادرئک ما الحطمۀ نار الله الوقدۀ، قرآن می فرماید: هذه جهنم التی کنتم توعدون، اینها همه آیات قرآن است.
قرآن کریم در سوره حجر می فرماید: ان جهنم لموعدهم اجمعین، و لذا گاهی موقع نماز که می شد پیغمبر گرامی اسلام به اصحابش می فرمود: بلند شوید، بلند شوید آب بریزید روی آتش خاموش کنید، آتش شهوت؛ چون آتش جهنم مال خود ماست دیگر، آتش غضب، آتش تفوق طلبی، آتش حرص، آتش دنیا پرستی. این نماز حالا به جوانهای عزیز عرض می کنم نماز نفعش، یکی از مهمترین نفعهایش شویندگی اش است، خاموش کردنش است، اعتدال ایجاد کردنش است، حس مسئولیت به آدم می دهد.
و لذا خدا که نمی خواهد العیاذ بالله بنده هایش را آزار بدهد! آقا! صبح به او خواب شیرین می گوید: جوان! بلند شو دو رکعت نماز بخوان. بعضیها می گویند: این نماز من به چه درد خدا می خورد؟ درس خواندن تو به چه درد معلم می خورد؟ مقابل آفتاب نشستن تو به چه درد آفتاب می خورد؟ مفید است برای تو. ورزش صبحگاهی به چه درد آن مربی می خورد؟ مانور نظامی به چه درد آن فرمانده می خورد؟ اینها همه برای رشد خود شماست، تعالی است.
فرمود: در حالی صبح کردم رب فوقم، نار در مقابلم. وَ اَلْمَوْتُ يَطْلُبُنِي، مرگ هم پشت سرم بود. خیلی الان عوامل مرگ زیاد شده، هر روز یک ویروس جدیدی، یک درد جدیدی، عرض می کنم گسترش سرطان، گسترش تصادف، گسترش مرگهای بی رویه. در حالی صبح کردم که واقعا نمی دانم فردا هستم یا نه، واقعا نمی داند انسان. وقتی اینها یاد آدم باشد مسئولیت می آورد.
چهار: وَ اَلْحِسَابُ مُحْدِقٌ بِي: در حالی صبح کردم که می دانم هر کاری می کنم حساب دارد. قرآن می فرماید: چند جا ثبت می شود. فرشته ها می نویسند، زمین، زمان، خود اعضا، از همه مهمتر خود خدا، انبیاء، ائمه شاهدند.
پنجم: وَ أَنَا مُرْتَهَنٌ بِعَمَلِي: در حالی صبح کردم که فقط من در گرو عمل من بود. من را با عملم .. لیس للانسان الا ما سعی، لا تزر وازرۀ وزر اخری. این عمل است که امام صادق فرمود: هر کسی سه نوع دوست دارد: یکی تا دم قبر می آید، پدر، مادر، رفیق، دوست، همسایه. یکی به اصطلاح آن هم تا کنار قبر حالا شاید چند روز بعد از مرگ هم به درد بخورد و آن مال انسان است. دو تا مجلسی بگیرند، دو تا عرض می کنم برنامه ای برگزار کنند، یکی می گوید: انا معک لا افارقک، من از تو جدا نمی شوم و آن عمل انسان است. من در حالی صبح کردم خدا ناظر، آتش مقابل، مرگ پشت سر، حساب دقیق، در گرو عملم هستم این پنج تا، اما دو تای بعدی، هفت تاست اینها.
لاَ أَجِدُ مَا أُحِبُّ: آنی که من می خواهم نشد. پسر می خواستم دختر داد، رشته مهندسی مثلا فلان می خواستم رشته دیگر قبول شدم ـ این طور است ـ فلان ازدواج را می خواستم به هم خورد، فلان شغل را می خواستم، واقعا این طور است. ما چند درصد آنهایی که می خواهیم می شود؟ لاَ أَجِدُ مَا أُحِبُّ: آنی که من می خواستم نشد. وَ لاَ أَدْفَعُ مَا أَكْرَهُ: آنی که از او خوشم نمی آمد گاهی شد. نمی خواستم این آقا خانه بغل ما بخرد، صاف آمد بغل ما خرید. نمی خواستم در مسافرت با این همراه بشوم اتفاقا بلیتش افتاد کنار دست من. دیدید برعکس است یک چیزی که آدم نمی خواهد می شود. نمی خواستم پیر بشوم شدم، نمی خواستم مریض بشوم، بدم می آمد از این مریضی همان مریضی را گرفتم. وَ لاَ أَدْفَعُ مَا أَكْرَه، آنی که کراهت داشتم نتوانستم دفع کنم.
بعد آقا یک جمله ای فرمود، فرمود: فقیرتر از من کسی هست؟ فَأَيُّ فَقِيرٍ أَفْقَرُ مِنِّي: چه کسی از من فقیرتر است؟ منی که صبح که بلند می شوم هفت تا مسئولیت. خدا، حساب، آتش، مرگ، عمل.
این جهان بینی اباعبدالله علیه السلام است و لذا خیلی مواظب باشیم آنی که در مقابلش مسئولیت داریم حالا اگر بخواهیم ریز بکنیم در قرآن و روایات مسئولیتها تقسیم شده. مثلا در برابر خدا ما دو تا مسئولیت مهم داریم: یکی معرفت، یکی اطاعت. یکی می گوید: خدا را بشناس، یکی می گوید: اطیعوا الله، از خدا اطاعت کن.
در مقابل پیغمبر خدا ـ حالا این بحث گسترده است من فقط تیترهایش را می گویم ـ مسئولیتهای ما چیست؟ لا تقدموا بین یدی الله و رسوله: از خدا و پیغمبر جلو نیفتیم، جلو نیفتیم پشت سرشان بریم. در مقابل خدا و پیغمبر خیلی از مسئولیتهایی که ما داریم ـ این را دقت کنید چه می گویم ـ خدا و پیغمبر در قرآن کنار هم آمده. ببینید چند تایش را می گویم:
- اطیعوا الله و اطیعوا الرسول
- لا تقدموا بین یدی الله، از خدا و پیغمبر جلو نیفتید، اطاعت از خدا و پیغمبر کنید.
- لا تخونوا الله و الرسول: به خدا و پیغمبر خیانت نکنید. خیلی از مسئولیتها در قرآن این طور است یعنی خدا و پیامبر در کنار هم قرآن ذکر کرده. خدا و پیغمبر را خیانت نکنید.
- تعذروا، توقروا، تسبحوا، خدا را تسبیح کنید، پیغمبر را تکریم کنید. بعضی از مسئولیتها این طوری است بعضی ها هم جداگانه ذکر شده.
در مقابل امام و حجت خدا، خب شما ببینید در کربلا اصحاب اباعبدالله، یاران امام حسین، عرض کردم امام از بعضیهایشان، از نافع بن هلال به طور خاص بیعت را برداشت. شب بود، شب عاشورا، نافع می گوید تاریک بود ما با آقا قدم می زدیم رسیدیم به یک جایی که بلندی بود، تپه ای بود. آقا یک نگاهی به این تپه کرد گفت: نافع از این جا می شود فرار کرد، راحت. چون بنای عمر سعد هم و دشمن هم بر این نبود شب عاشورا در رفتن سخت بگیرد، می گفت: هر چه بروند به نفع ماست، کم می شود لذا تعقیب نمی کردند کسی را اگر می رفت.
گفت: ببین این جا این کوه پشتش فضای خوبی است از این جا برو. یک نگاهی کرد، دست گذاشت روی شمشیر و گفت: یا اباعبدالله! این شمشیری که به محبت شما دست گرفتم تا با خون اینها سیراب نکنم و تا شهید نشوم شما را ترک نمی کنم. این مسئولیت پذیری است.
به محمدبن بشیر فرمود: شندیم پسرت اسیر شده سر مرز، در ری، برو آزادش کن، بچه ات را نجات بده، بالاخره ما بیعت را برداشتم. عرض کرد: اکلتنی السباع حیا ان فارقتک: درندگان من را قطعه قطعه کنم اگر من شما را ترک کنم، شما را تنها بگذارم.
ببینید حرفهایی است که شب عاشورا، بعضی هایش صبح عاشورا. به جون فرمود، جون اسلحه ها را آماده می کرد، حالت آهنگر داشت. همراه امام حسین آمده بود. کارش این بود شب عاشورا تا صبح این شمشیرها را تیز کرد، آماده کرد. آقا صبح به او فرمود: جون! برو تا این جا دیگر قرار نبود با ما باشی، کارت را انجام دادی، غلام ابی ذر بودی، سالها با ما بودی، برگردد ما بیعتمان را از تو برداشتیم. اشک در چشمانش حلقه زد، التماس کرد، اصرار کرد.
اینها مسئولیت پذیری است. در مقابل امام یک کسی بیاید دست و پای امام را ببوسد، قاسم بن الحسن هم دست را بوسید هم پا را بوسید. لم یزل یقبل رجلیه و یدیه، که به من اجازه بدهد آقا. آقا اول به او فرمود: نه، برگرد. اجازه من میدان بروم. اینها همه اش ناشی از حس مسئولیت پذیری است.
امروز هم این مسئولیت پذیری را مقابل امام زمان اروحنا فداه ما باید داشته باشیم، امروز هم ما باید ببینیم منتظر امام زمان چه ویژگی هایی باید داشته باشد، چه خصوصیاتی باید داشته باشد. در یک کلمه عرضم را جمع کنم، آقایان! خواهران! در بحث مسئولیت پذیری:
1. باید مسئولیت را شناخت.
2. باید مسئولیت را پذیرفت.
بعضی ها نمی شناسند این یک اشکال است. فکر می کند در مقابل امام مسئولیتش فقط اسم امام و نام امام و نه،
مسئولیت در مقابل امام:
یک: باید و خدا و همه آن چیزهایی که شمردم، اول باید مسئولیت را شناخت.
دوم: پذیرفت،
سوم: انجام داد.
هر کسی ممکن است در یکی از این سه تا، آنهایی که مسئولیت را خوب انجام نمی دهند نقص داشته باشند. یا نمی شناسد، یا نمی پذیرد، یا هم می شناسد هم می پذیرد انجام نمی دهد.
در همین مسیر کربلا دو تا پسر عمو آمدند خدمت اباعبدالله. سلام کردند، عرض ارادت کردند. آقا هر دویشان را دعوت کرد. اینها از یک قبیله خاصی بودند، یکی شان قیس بن عمرو مشرقی است با پسر عمویش. آقا فرمودند که من را یاری کنید. هر دو عذرخواهی کردند گفتند می خواهیم برویم، نمانیم.
اباعبدالله به آنها فرمود: جایی بروید صدای قربت من را نشنوید. لا تسمعا واعیتی، اگر شنیدید من دارم دعوت می کنم و ول کردید رفتید مسئولید، بروید یک جایی نشنوید. لا تسمعا واعیتی. ببینید وقتی امام، بله یک وقت خود امام اجازه می دهد، دعوت نمی کند اما وقتی زهیر را خواست، عبیدالله را خواست اینهایی را که امام با نامه یا با حضور یا با پیک مثل سران بصره، امام نامه به آنها داد، احنف بن قیس را نامه داد، یزیدبن مسعود نهشلی را نامه داد اینها مسئولیت دارند. انحف بن قیس نیامد، یزید بن مسعود تا آمد نیرو جمع کند خب دیر شد، کربلا تمام شد، امام حسین به شهادت رسید.
اما در همین بصره شما ببینید یزید بن سوید با دو تا بچه هاش آمدند که امام زمان در زیارت ناحیه به هر دویشان سلام داده، اسمهایشان جزو شهدای کربلاست. آمدند مکه خدمت آقا رسیدند، آقا برای ایشان نامه نداده بود، نامه برای احنف رفته بود، برای دیگران رفت ولی خبر شد در بصره، با دو تا پسرهایش خودش را رساند به اباعبدالله، آمد آقا را در آغوش گرفت، اظهار محبت کرد. هم پسرهایش، هم خودش. السلام علیک علی یزید بن سوید و ابنیه: سلام بر یزید بن سوید و دو تا بچه هایش.
ما کربلا پدر و پسر شهید زیاد داشتیم، هم پدر شهید شده، هم پسر شهید شده. گاهی پدر با دو شهید مثل اینجا، گاهی بیشتر، شهدای کربلا. این مسئولیت پذیری در مقابل اباعبدالله است.
یکی از این مسئولیت پذیرها عمروبن جناده است. جناده خودش کربلا شهید شد. پسری دارد یازده ساله به نام عمرو. می دانید نه مادر در کربلا شاهد شهادت فرزندانشان بودند، نوشتند اینها را. آن ابصار العین مرحوم سماوی بعضی از این نکات را آورده یکی از آن نکاتی که آمده همین است. نه مادر در کربلا شاهد شهادت فرزند. یکی رباب است، شاهد شهادت علی اصغر، یعنی حضور داشت. یکی مادر قاسم بن الحسن است، یکی مادر عبدالله بن حسن است، یکی عرض می کنم که مادر عبدالله بن مسلم بن عقیل است که همسر مسلم است ایشان کربلا بوده. اسامی این نه نفر آمده، یکی از آنها مادر این عمروبن جناده است. پدر و مادر و نوجوان هر سه کربلا بوده.
خب پدر شهید شد، لحظاتی نگذشته این نوجوان یازده ساله، خیلی سن کمی است! برای مبارزه با دشمن قاعدتا اجازه نمی دهند به همچین نیرویی میدان برود. لباس پوشیده آمده مقابل اباعبدالله سلام کرده. آقا یک نگاهی به چهره این کرد فرمود: برگرد تو فرزند شهیدی، برگردد. مادرت شاید راضی نباشد بخواهد تو را به عنوان یادگار پدر نگه دارد. عرض کرد: یا اباعبدالله! مادرم لباس بر تنم کرده، مادرم من را فرستاده، یا اباعبدالله! من با اذن مادرم آمدم و خودم راضی ام، اجازه بدهید بروم میدان جانم را فدا کنم. امام به او اجازه داد. آمد به طرف میدان خودش را می خواهد معرفی کند، چه جور معرفی کند؟ کیست؟ اسم چیست؟ نگفت بابایم جناده است حتی نگفت من پسر این شهیدی ام که الان در میدان به شهادت رسید. اسمم عمرو است، بابایم جناده است، جدم کیست. یک شناسنامه ای داد بسیار زیبا و بلند! وقتی وارد میدان شد صدا زد:
امیری حسین و نعم الامیر! گفت: آقایم حسین، مولایم ابی عبدالله است. امیری حسین و نعم الامیر. سرور فؤاد بشیر النذیر. علی و فاطمه والدا، و هل تعلمون له من نذیر. گفت: شما را به خدا زیر آسمان از حسین و مادرش، از پدرش امیرالمؤمنین برتر سراغ دارید یا نه!؟
نوجوان است، جنگی کرد، مبارزه ای کرد، به شهادت رسید. دشمن برای این که تحریک عاطفه کند سر او را پرتاب کرد به طرف خیمه، مادر شهید است سر را برداشت به سینه چسبانید: یا ثمرۀ فؤادی و یا قرۀ عینی! نور چشمم، عزیزم ـ این محبت خداست که یک مادر این طور می گذرد و الا مادر خار به چشم بچه اش برود، به پای بچه اش برود طاقت نمی آورد ـ سر را به در مقابل دشمن انداخت، عمود خیمه را برداشت حمله کرد به دشمن. چند تا زن در کربلا قصد حمله به دشمن داشتند یکی همین زن است. همچین که زد به قلب دشمن ابی عبدالله آمد جلو فرمود: یا امۀ الله ارجعی! خانم برگردد خدا صبرت بدهد، خدا جزای خیرت بدهد. امر امام است، چه زیبا! چه با مهربانی! چه با ملاطفت! برگردد خدا صبرت بدهد.
یا اباعبدالله کاش یک کسی هم خواهر شما را این طور برمی گرداند، دختر شما را این طور برمیگرداند. خواهر و دختر شما را با تازیانه برگرداندند. این گونه از کنار بدن حسین. هر کجا نشستید سه مرتبه صلی الله علیک یا اباعبدالله، صلی الله علیک یا اباعبدالله، صلی الله علیک یا اباعبدالله.