اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمن الرحیم.
لا حول و لا قوۀ الا بالله العلی العظیم. الحمد لله رب العالمین و الصلوۀ و السلام علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین سیما بقیۀ الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم اعداء الله اجمعین.
عن حسین بن علی علیه السلام: ألا وَ إنَّ ألسُّنَۀ قَدْ أُمیتَتْ، وَ إِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ أُحْیِیَتْ، تُطیعُوا أَمْری اَهْدِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ.
چرا باید ما به عنوان اباعبدالله یک جلسه ای تشکیل بدهیم از کشورها، گرایشها، عربی خوانده بشود، اردو خوانده بشود، فارسی گفته بشود، اشعار مختلف؟ به دلیل این که اباعبدالله بین اللملی است، اباعبدالله فرا شیعی است، فرا اسلامی است. نمی شود امام حسین را در محدوده شیعیان و مسلمانان و یا کشور خاص یا منطقه خاص، نه، جهانی است، جهان شمول است. هر کسی به شکلی شیعیان، مسلمانان دیگر، غیر مسلمانان، هر کسی به زبانی در واقع اظهار محبت و ارادت خودش را به پیشگاه مقدس آن امام عزیز ابراز می کند.
من اجازه بدهید به واسطه موضوع جلسه قبل از آن که وارد بحث بشوم و این روایتی که خواندم را معنا کنم دو سه تا نمونه از گفتار دیگران را درباره امام حسین برای شما نقل کنم، اقتضای این جلسه است این را بگویم.
کتابی دارد آنتوان بارا به نام «الحسین فی الفکر المسیحی». کتاب ترجمه هم شده در بازار هست یعنی امام حسین در اندیشه مسیحیان. جالب است در یکی از چاپهایش، مقدماتش می گوید: من می خواستم یک کتاب علمی ـ تحقیقی راجع به امام حسین بنویسم اما یک مرتبه اباعبدالله من را آن چنان جذب کرد که کار از تحقیق و پژوهش گذشت، شدم عاشق، شدم پیرو. یک وقت انسان راجع به یک شخصیتی کتاب می نویسند. مثلا می خواهند تحقیق کنند، ممکن است آن شخصیت آدم اعتقادی هم به او نداشته باشد.
این نویسنده می گوید نخست من این طور وارد شدم اما تعبیرش این است می گوید: ففی البدایۀ کان تألیف هدفا علمیا و لکن تولد عندی شعور خاص بعظمۀ الحسین. این هدف علمی یک مرتبه تبدیل شد یا مکمل شد، تکمیل شد با یک شعور و درک خاصی نسبت به عظمت اباعبدالله. بعد می گوید: من دیدم این کتاب بیست تا چاپ خورده در بازار، خود آنتوان می گوید. می گوید من سه تا چاپ بیشتر نزده بودم معلوم شد هفده تا چاپ دیگرش را بقیه زدند.
می دانید شما کتاب بالاخره یک حق تألیفی دارد، یک حق انتشاری دارد. ناشر، مؤلف اینها حق دارند اجازه ندهند کتاب چاپ بشود، می گوید دیدم، حالا ایشان آن زمان می گوید: بیست تا چاپ از این کتاب خورده در حالی که من سه چاپش را بیشتر نزده بودم. بعد این جمله خیلی قشنگ است! می گوید: لا اعتبر الکتاب ملکا لی، باشد هر که می خواهد چاپ کند، کتاب مال من نیست کما این که حسین مال دنیاست. ببینید تعبیر را: لا اعتبر الکتاب ملکا لی بل هو ملک البشریه کما ان الحسین للبشریۀ، بله اگر کتاب دیگری بود جلویش را می گرفتم، ولی چون درباره امام حسین است بگذار هر کسی می خواهد چاپ کند، بگذار نام اباعبدالله مطرح بشود.
خیلی تکه های قشنگی دارد من نمی خواهم همه را وارد بحث بشوم. یک جمله اش این است می گوید: من دیدم مسلمانها دنبال رأس الحسین می گردند. خب می دانید کتابهایی راجع به رأس الحسین نوشته اند حتی ابن تیمیه هم یک رأس الحسین دارد چاپ شده. سر اباعبدالله مصر است، شام است، برگشته به کربلا. خب اختلاف است این هم چیزهایی نوشته اند. می گوید: دنبال رأس الحسین نگردید، کجا دنبال سر اباعبدالله می گردید؟ این دو بیت شعر را این جا خوب دقت کنید، خیلی قشنگ است! این یک مسلمان نیست، یک شیعه نیست، یک مسیحی است. خیلی حرفهای خوبی دارد، من عرض کردم این دو تا تیکه اش را انتخاب کردم. می گوید:
لا تطلبوا رأس الحسين بشرق أرض أو بغرب: در غرب و شرق دنبال سر امام حسین نگردید.
ودعوا الجميع: ول کنید، نگردید سرزمین ها را. ودعوا الجميع وعرجوا نحوي فمشهده قلبــي: می گوید سر حسین در سینه من است، در قلب من است، کجا دنبالش می گردید؟ فمشهده قلبی: مشهد ابی عبدالله قلب من است.
بله حالا کارهای تحقیقی باید بشود خوب است، ببیند کجاست رأس اباعبدالله اما فمشهده قلبی. اینها تعبیر یک نویسنده غیر مسلمان هست. این جور تعبیرها را ما زیاد داریم.
ببینید محمود عقاد یک کتابی دارد، عباس محمود عقاد به نام ابوالشهدا، درباره امام حسین نوشته. یک جمله ای دارد حالا عربی ها را بگویم وقت می گیرد، می گوید: کربلا زیارتگاه مسلمانها نیست، چه کسی گفته کربلا متعلق به مسلمانهاست؟ کربلا متعلق به همه آن کسانی است که دنبال فضیلتند، از هر مکتب و ملتی که می خواهد باشد. کربلا تجلی فضایل است لذا بگذارد همه گروهها بیایند که همین طور هم هست گاهی غیر مسلمانها، مسیحی ها. این سخن عباس محمود عقاد است.
کتابی دارد محمد علی قطب ـ اینها مال غیر شیعیان است ـ به نام الحسین بن علی امام الشاهدین، اسم کتاب این است. می گوید: نهضت کربلا را اگر به من بگویند در یک سطر توضیح بده، آقا! یک دلنوشتی از کربلا بنویس در یک خط، من این طور می گویم:
جذورها فی باطن الارض و فروعها و اغصانها الی عنان السماء: می گوید ریشه هایش در زمین محکم است.
مَثَلا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ، فروعش ثابت است، وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ.
این سه تا کتاب را من نام بردم؛ یکی از آنتوان، یکی از عباس محمود عقاد، یکی هم از محمد علی قطب.
یک مجله ای در قاهر چاپ می شود به نام «لواء الاسلام» نمی دانم حالا هم چاپ می شود یا نه، چاپهای قدیمش هست. این مجله یک شماره ای که من یادداشت هم کردم خواستید ببینید جایی پیدا کنید شماره هشتم این مجله، سال هزار و سیصد و شصت و هفت قمری، خیلی سال پیش می شود، بیش از هفتاد هشتاد سال پیش می شود. این مجله که در مصر تحت عنوان «لواء الاسلام» چاپ می شود و این شماره هشتم با این سالی که عرض کردم تبعا راحت می شود پیدا کرد.
آن جا نقل می کند یک جلسه ای بین برخی از اندیشمندان مسلمان از اهل سنت مصر با روزولت کوچک در مصر تشکیل شد. او از آمریکا آمده بود اینها هم اندیشمندان مصری. خب اینها شروع کردند نقد به سیاسیت دول غربی و آمریکا روی تهاجمهایی که دارند، جنگهایی که دارند، برخوردهایی که دارند، استعمار و استثماری که دارند، خب گفتگو صورت گرفت.
این جمله که حالا چون عربی است در آن مجله من متن عربی اش را می خوانم و الا زبان آن شخص عربی نبوده. آن جا نوشته روزولت وقتی حرفهای این ها را شنید گفت: درست است، ولی فاننا لم یسمع انا اننا قتلنا ابن نبی ینسب الیه: هر چه می خواهی در تاریخچه ما بگردید، آمریکا جنایتکار است، ظالم است، ستمگر است همه اینها قبول ولی پیدا نمی کنید قتل پسر پیغمبری که پیغمبر از ماست، ینسب الینا.
آن سفیر روم گفت به یزید، گفت: ما آثار حضرت عیسی را احترام می کنیم، ما اگر یک کسی گفت پدر من، شمرد بیست و هشت نسل چند نسلش حالا، مثل سادات ما که الان منسوب به اهل بیتند، منسوب به یکی از حواریون عیساست، مردم قداست برایش قائلند، شما سر پسر پیغمبر را دارید چوب می زنید؟ دارید جسارت می کنید؟ روزولت گفت از ما یک همچین چیزی پیدا نمی کنید.
و لا جردنا النبی و آله من ثیابهم: ما پیغمبر و اولاد پیغمبر را لباس از تنشان که در کربلا شندید بدن اباعبدالله را عریانا طریحا قرار ندادیم. و اخذناهم سبایا غیر مکرمین: جایی پیدا نمی کنید که ما نسبت به منسوبین پیغمبرمان خاندانش را اسیر گرفتیم، یعنی شما این در پرونده تان هست. آن وقت جالب است این شخص می گوید ما ساکت شدیم، حرفی نداشتیم بزنیم. این همان است که امام رضا اول محرم به پسر شبیب فرمود: ان المحرم شهر کان اهل الجاهلیتۀ یحرمونه فیه القتال، فرمود: پسر شبیب! اهل جاهلیت قبل از اسلام برای این ماه حرمت قائل بودند اما مسلمانها در این ماه حسین ما را کشتند، حرمت این ماه را شکستند، خاندانش را به اسارت بردند. به اسم اسلام بود دیگر. فریادشان این بود: یا خیل الله! ارکبی، مگر نمی گفتند؟ امام صادق اشک می ریخت امام حسین ما را به اسم اسلام کشتند.
کل یتقرب الی الله بقتله، اینها درد است. وقتی صدای الله اکبر بلند شد امام حسین را کشتند. آن شاعر خیلی قشنگ می گوید! می گوید: حسین جان! تو را کشتند و الله اکبر گفتند. و یکبرون بان قتلت و انما قتلوا بک تکبیرا و تهلیلا، الله اکبر را کشتند، تهلیل و لا اله الا الله را کشتند آن وقت الله اکبر می گویند؟!
خب این سپاه کربلا متشکل از کیست؟ تازه شامی هم خیلی هم معلوم نیست بینشان باشد که شما بگویید آقا! شام، شام چهارده هجری مسلمان شدند یعنی چهارده هجری فتح شده. بگویید زمان پیغمبر را ندیدند، پیامبر را نمی شناسند و لذا زینب کبری در کوفه معرفی نکرد، زینب کبری در کوفه، امام سجاد در کوفه سخن از این که ما چه کسی هستیم نشد، سخن از سرزنش است، سخن از محاکمه است، سخن از به چالش کشیدن است. فرمود: می دانید چه پاره جگری از پیغمبر به شهادت رساندید؟! گریه می کنید؟! فلیبکوا کثیرا ولیضحکوا قلیلا: گریه سزاوارتان است. انتم احریاء بالبکاء: شما احریا به بکایید، این پسر پیامبر در بین شما بوده. این زینب در بین کوفیان تفسیر داشته.
چرا این اتفاق افتاد؟ آقایان عزیز! خواهران گرامی! طلاب محترمی که امروز به نام امام حسین جمع شدید همه این حرفها را بگذارید در همین یک دو تا جمله امام حسین، نامه ای که به مردم بصره نوشت و سفیر ایشان سلیمان المکنی بأبا رزین قبل از مسلم بن عقیل شهید شده منتها کمتر اسمش برده می شود. ابن زیاد اول حاکم بصره بود سلیمان مکنی بأبا رزین نامه امام حسین را آورد برای سران بصره، رؤسای اخماس، احنف بن قیس، یزید بن مسعود نهشلی. پنج نفر از سران بصره امام برایشان نامه نوشت. حالا عکس العمل اینها چه بوده، اینها کاری نداریم من فقط همین یک جمله را می خواهم که نامه را طبری آورده. تاریخ طبری بالاخره کهن ترین تاریخ در جریان مکتوب کربلا که الان موجود است تقریبا آن است.
ببینید شما، بسم الله الرحمن الرحیم. ادعوکم الی کتاب الله و سنۀ نبی: مردم عالم! من حسین شما را به دو چیز دعوت می کنم: قرآن و سنت. همانی که امیرالمؤمنین در نهج البلاغه فرمود: اقیموا هذین العمودین، این دو تا ستون را نگذارید لطمه بخورد. بعد فرمود: می دانید واقعیت چیست؟ دو تا اتفاق در جامعه افتاده، الا و ان السنۀ قد امیتت: سنت پیغمبر مرد، نه می میرد، نه در حال احتضار است، نه لطمه خورده، مرد. سنت پیغمبر امامت بود شد خلافت. سنت پیغمبر امامت بود شد سلطنت، سنت پیغمبر حاکمیت اصلح بود، امروز کسی دارد حکومت می کند که امام به فرزدق فرمود: این آدم مطیع شیطان است.
عبدالله بن حنظله مهمان یزید بود مدتی. وقتی برگشت مدینه گفت: مردم مدینه! کسی بر شما حکومت می کند که در طول اوقات نماز مست بود نماز نمی خواند. سنت پیغمبر غدیر بود نه سقیفه، سنت پیغمبر احترام اهل بیت بود. سنت پیغمبر چیست؟ قول و فعل و تقریر. هر چه انجام داده، هر چه فرموده، هر چه در مقابلش انجام شده سکوت کرده و ما سنت پیامبر را تعمیم می دهیم به دویست و پنجاه سال حضور فیزیکی ائمه. ما سنت پیامبر را محدود نمی کنیم به پیامبر، ائمه هم حدیثشان، سخنشان مثل پیامبر برای ما حجت است.
اما این را می خواهم عرض کنم این سنت چرا مرده؟ پیغمبر گرامی اسلام اگر فقط گفته بود می گفتیم خب فراموش شده. بارها حسین و حسن را روی زانو نشاند، روی شانه گذاشت، بغل کرد، من احبهما فقد احبنی. امام حسین وارد مسجد بود زمین خورد بچه بود، پایش گیر کرد به حصیر. آمد پایین فرمود: طاقت زمین خوردنت را ندارم. در خانه بود گریه کرد به زهرای مرضیه فرمود: من نمی توانم گریه حسین را بشنوم. این قدر با یک بار، دو بار، سه بار، پنج بار، ده بار نیست، مکرر گلویش را بوسید، صورتش را بوسید، پیشانی اش را بوسید، جلوی مردم.
ابن عباس می گفت: ما در مسجد نشسته بودیم خم می شد گلوی حسین را می بوسید. آن وقت این حسین، عزیزترین کس پیامبر سرش باید برود بالای نیزه، یزید چوب خیزران بزند. سنت پیغمبر نمرده، فاصله زیاد شده مگر؟ مگر چند سال فاصله است؟ نیم قرن از رحلت پیغمبر گذشته.
سنت مُرد، سنت اعتقادی، سنت رفتاری. نه نمازی که می خواندند مطابق .. انس بن مالک خودش گفت، این در منابع اهل سنت است به نظرم صحیح بخاری داشته باشد آن که به ذهنم است، نرسیدم مراجعه کنم. یک کسی می گوید وارد شدم در دمشق بر انس بن مالک سال شصت هجری، گفتم: انس! تو با پیغمبر بودی، شب و روزت با پیغمبر سپری شده. ده سالش بود آمد پیش پیغمبر، خب خیلی هم آقایان اهل سنت از او روایت نقل کردند، خود ما هم گاهی نقل کردیم در منابعمان. جناب انس! چقدر از سنت پیغمبر باقی مانده؟ گفت: ما بقیت الا هذه الصلاۀ، همین نماز مانده، فقد ضیعوها، آن هم ضایعش کردند.
معلوم است نمازی که ولید بخواند ضایع است، نمازی که مست مثل یزید بخواند. گفت: اگر این قبله نبود شک می کردم دیگر از اسلام چه مانده، این سنت از بین رفته.
بچه هایشان را با بغض علی به دنیا می آورند در شام. پیغمبر گرامی اسلام اینها را فرمود: علی اخی، وصیی، وارثی، یوم الانذار، حدیث منزلت، حدیث غدیر، حدیث دار اینها چه شد؟ اینها را که ما ننوشتیم، سه جلد ابن عساکر در مناقب نوشته. اینها را عرض می کنم که ابن ابی الحدید نوشته، صبحی صالح نوشته، دهها کتاب نوشته. این سنت پیغمبر بود؟ آن وقت امروز آدم دل نمی سوزد ببیند در مکه کتاب چاپ می شود: برائۀ یزید بن معاویه من دم الحسین.
حالا دیگر یک عده ای به دنبال تطهیر یزید افتادند؟ به دنبال مقصر جلوه دادن پسر زهرا افتادند. این چه وضعیتی است که امروز دارد دنیا به سمتش می رود؟ چرا باید این طور باشد؟ الا و ان السنۀ قد امیتت: سنت پیغمبر مرد، کدام سنت؟ سنت در امامت، سنت در فضایل اهل بیت، سنت در تکریم اهل بیت. چه اتفاقی افتاد؟ و ان البدعۀ قد احییت: امیرالمؤمنین فرمود هر کجا سنت از بین برود بدعت می آید جایش، فرمود هیچ چیزی به اندازه بدعت به اسلام لطمه نزد.
شما بدعتها را در قرآن ببینید. یک نمونه اش گوساله سامری است، بدعت بود. در مقابل توحید حضرت موسی جریان پرستش گوساله بدعت نبود؟ بیایید جلو همین طور یکی یکی از آغاز اسلام، تفکر جبری که اینها درست کردند رسما یزید می گفت: خدا اینها را کشته، قضای الهی است باید واقع می شد، خدا را شکر که شما را کشت، به زینب کبری با کمال جسارت در آن جلسه گفت. تفکر جبر را در مقابل تفکر صحیح اسلامی مطرح کردند. بدعت در دین گذاشته شده. اینها ببینید بدعتهایی که هست یک، دو، سه، حالا من نمی خواهم اینها را وارد بشوم. این بدعتها هم از گذشته بوده، این بدعتها ریشه در گذشته دارد نه فقط در زمان بنی امیه مطرح شد.
اباعبدالله فرمود: یک راه حل هم بیشتر نیست. ان تطیعوا امری عهدکم سبیل الرشاد: اگر از من پیروی کنید، از من تبعیت کنید من شما را هدایت می کنم. چه کردند مردم بصره؟ بصره خب یک مقداری ارق شیعی و اسلامی در آنها قوی تر بود. بصره بالاخره دیده بودند ورود امیرالمؤمنین را به این شهر، حاضر بودند، ناظر بودند چه طور حضرت وارد شد، چه جور برنامه ریزی کرد، بصریها آشنا بودند. امام هم به سران نوشته. احنف بن قیس نامه اباعبدالله را برداشت پاراف کرد ـ بارک الله ـ امام حسین را نصیحت می کند.
بسمه تعالی. یا حسین! فصبر فان وعد الله حق: حسین جان صبور باش وعده خدا حق است. تو به امام حسین می نویسی فصبر؟! امام حسین از تو دعوت کرده، نیامد. چه شد؟ چه شد؟ من نمی دانم کجا همین حرم بود یک شب بحث کردم اینهایی که امام را تنها گذاشتند نه اینهایی که جنگیدند با امام، آن حالا جای خودش. همین احنف بن قیس سال شصت و هشت یا شصت و هفت در لشکر مصعب بن زبیر است که با مختار می جنگید، کشته شد. حالا تو اگر آمده بودی، چند سال فاصله است شصت و یک تا شصت و هفت؟ شش هفت سال بعد در لشکر مصعب بن زبیر است کشته شد در جریان درگیری با مختار.
آیا این است، این طور باید بعضیها واقعا.. عبیدالله حر جعفی چه شد امام را تنها گذاشت؟ آقا اباعبدالله هم پیغام داد، هم خودش آمد. من هر وقت این جمله را می بینم آتش می گیرم! عبیدالله حر جعفی می گوید: ایستاده بودم، جاء الحسین و صبیانه حوله: ابی عبدالله آمد در حالی که بچه کوچکهایش دامنش را گرفته بودند. من برداشتم این است خواست یک کار عاطفی بکند. ببین حسین تنهاست، ببین یاوری ندارد. جاء الحسین و صبیانه حوله: بچه هایش دورش را گرفته بودند. دعوت کرد، امام را تنها گذاشت، چه شد؟ سال شصت و پنج افتاد در کارون خفه شد، به درک واصل شد، اسمش هم مطرح نیست.
اینها را برای این می گویم که بدانید انتظار امام حسین کشیدن امروز با انتظار حضرت حجت کشیدن وجوه مشترک فراوان دارد. ما مبتلا نشویم، یک وقت ما کوتاه نیاییم. بدانیم در دفاع از دین، البته خیلی از مردم ما رشد کردند. شما نگاه کنید جبهه های خود ما، امروز دفاع در عراق، در سوریه خیلی رشد کردند یعنی واقعا قابل مقایسه نیست.
اما این را می خواهم عرض کنم قابل مقایسه نه با اصحاب امام حسین، با اینهایی که به هر حال رها کردند، رفتند و الا اباعبدالله اصحابی دارد که فرمود: لا اعلم اصحاب اوفی و ابر منکم. بله، بچه های مسلم بن عقیل وقتی شب عاشورا به آنها گفت برگردید، حسبکم بمسلم: شما یک مسلم دادید بس است. یک نگاهی کردند و گفتند: والله لا نترک سیدنا و اخانا حتی نقتل بین یدیه: به خدا قسم ما آقایمان را رها نمی کنیم تا مقابلش شهید شویم، کشته شویم.
سیف بن حارث آمد مثل باران گریه می کرد، آقا فرمود: چرا گریه می کنی؟ گفت: آقا! لا ابکی علی و لکن ابکی علیک، گریه ام برای شماست. غربت شما را می بینم کاری نمی توانم بکنم، دلم می خواست همه این سی هزار لشکر از دور شما دور می کردم. یابن رسول الله! والله لا ابکی علی نفسی: برای خودم اشک نمی ریزم، برای غربت شما اشک می ریزم.
اینها حرفهای ساده ای نیست. سویدبن عمرو مجروح شده، میان لشکر افتاده، به هوش آمد دید می گویند: حسین به شهادت رسیده. تازه اباعبدالله شهید شده بود فریاد می زد دشمن. با آن تن مجروحش بلند شد شمشیر هم نداشت یک کاردی برداشت با تن مجروح. می دانید ما شهدای قبل از امام حسین داریم شهدای بعد از امام حسین هم داریم. شش نفر قبل از امام حسین شهید شدند. مسلم بوده، هانی بود، عبدالله بن کثیر است، قیس بن مسهر است، همین سلیمان مکنی بأبا رزین است. اینها را مرحوم سماوی یک کتابی دارد به نام «ابصار العین» کتاب خوبی است! نکته نکته نوشته بعضی از این ها را. مقتل با همه مقتلها فرق میکند مثلا نکته ای است.
بعضیها بعد از امام حسین از جمله سوید بن عمرو شهید شدند. با همان تن بی رمقش حمله ای کرد بعد به شهادت رسید. اینها نکات کمی نیست در کربلا.
این عرض امروز من در این جمع باشکوه که خواستم دو نکته را بگویم: هم تفکر امام حسین را در اندیشه غیر شیعی و هم موضوع هدف اباعبدالله، الا و ان السنۀ قد امیتت و ان البدعۀ قد احییت. ان تطیعوا امری اهدکم سبیل الرشاد.
اجازه بدهید حالا که فضا رسید به اینجا و به یاران و انصار و اصحاب اباعبدالله. دیگر امشب، شب ششم ماه محرم است. اندک اندک بین منبری ها و اهل روضه رسم است دیگر از شب ششم می روند در روضه بنی هاشم. بله تا پنجم را از اصحاب می خوانند غالبا ولی اندک اندک سراغ روضه بنی هاشم می روند.
بگذارید روضه ای را برایتان بخوانم که کربلا این را گفتم. امسال سال گذشته، سال نود و دو در حرم امام حسین منبر بودم جای شما خالی! این را به زائرهای آن جا گفتم، بگذار همین روضه را همین جا بخوانم. گفتم: آمدید کربلا یک قدری با دقت نگاه کنید این صحرا هنوز صدای «هل من ناصر» را می شنوی، هنوز صدای غربت اباعبدالله می آید. گفتم در این صحرا خیلی اتفاق افتاده، خیلی اتفاق افتاده. علی اکبر روی زمین قرار گرفته، قاسم شهید شده، عباس شهید شده. امام حسین سر جون به دامن گرفته، سر حبیب به دامن گرفته. خودش غرق تیر شده، خانواده اش به آنها هجمه شده. گفتم در تمام این مصیبتها هیچ کجا نفرمود: شیعه ها کاش شما هم بودید می دیدید چه کشیدم سر علی اکبر، چه شد کنار قاسم، چه شد کنار عباس، نه. نمی دانم این مصیبت، اهل روضه گرفتند من چه می خواهم بگویم. این مصیبت چه کرده با امام حسین که خواست لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی
کَیْفَ اِسْتَسْقی لِطِفْـلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی
چه بوده این مصیبت؟ نمی دانم. چقدر سخت گذشته بر ابی عبدالله؟ خدا به او تسلیت داد یا حسین؟ دعه فان له مرضعا فی الجنه.
یک جمله ای منسوب به سیکنه بنت الحسین است، خواهر علی اصغر بگذارید همین روضه من باشد با شما امروز. گفت: برادر کوچکم! رسم این است هر بچه ای را در دو سالگی با یک بهانه ای از شیر می گیرند ـ آنهایی که بچه شیرخواره دارند می دانند من چه می گویم، خانمها وقتی یک بچه ای را از شیر می خواهند بگیرند اسباب بازی می آورند، وسیله می آورند، خوراکی می آورند ـ هر بچه ای را در دو سالگی با یک بهانه ای از شیر می گیرند. جرم تو چه بود که با تیر سه شعبه در شش ماهگی از شیر گرفته شدی؟! حسین! یا اباعبدالله! روای گفت: دیدم بچه را در آغوش گرفته هی می آید و برمی گردد. نیاورد خدا یک پدری بخواهد جنازه بچه را بیاورد آن هم بچه شش ماهه. دید مادر ایستاده، خواهر ایستاده، عمه ایستاده، همه دارند تماشا می کنند چه جور این نازدانه را بیاورد لذا راهش را عوض کرد. فحفر بجفن سیفه و صلی علیه و رمله بدمه. حالا همان طور که امام صادق یاد داد به ما، هر کجا نشستید سه مرتبه: صلی الله علیک اباعبدالله، صلی الله علیک یا اباعبدالله، صلی الله علیک یا اباعبدالله.