شرح حدیث اخلاق | ترس از خدا و امید به فضل او
۱۳۹۵/۱۲/۱
بسماللهالرّحمنالرّحیم
والحمدلله ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا محمدٍ و آلهِ الطّاهِرین وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی أَعدائِهِم أَجمَعین
عَن حَمَّادِ بنِ عِیسَى عَنِ الصَّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ (عَلَیهِمَاالسَّلام) قَالَ: کَانَ فِیمَا أَوصَى بِهِ لُقمَانُ ابنَهُ نَاتَانَ ... یَا بُنَیَّ خَفِ اللهَ خَوفاً لَو وَافَیتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَینِ خِفتَ أَن یُعَذِّبَکَ الله وَ ارجُ اللهَ رَجَاءً لَو وَافَیتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَینِ رَجَوتَ أَن یَغفِرَ اللهُ لَکَ.(۱)
کَانَ فِیمَا أَوصَى بِهِ لُقمَانُ ابنَهُ نَاتَانَ
معلوم میشود اسم پسر لقمان ناتان بوده است، حالا در پاورقى نسخههاى دیگر هم نقل کردهاند: ناسان، نابان و از این قبیل؛ یکى از آن فِقراتى که او سفارش میکند به پسرش این است:
یَا بُنَیَّ خَفِ اللهَ خَوفاً لَو وَافَیتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَینِ خِفتَ أَن یُعَذِّبَکَ الله
در باب خوف و رجاء است؛ میفرماید خوف تو از خداى متعال به مرتبهاى باشد که اگر نیکى و حسنات جنّ و انس را هم با خود داشته باشى، باز هم خائف باشى از اینکه خداى متعال تو را معذّب کند؛ در این حد بایستى انسان خوف داشته باشد.
خب، شما حسنات جنّ و انس را با خودتان دارید؛ امّا آیا از قصورهاى خودتان، تقصیرهاى خودتان -تقصیرها در مراتب مختلف؛ در هر مرتبهاى از ایمان، نوعى از کارها براى انسان تقصیر محسوب میشود- خاطرجمع هستید؟ نه، بنابراین ولو شما نمازهایتان را میخوانید، نوافلتان را میخوانید، نافلهى شب را میخوانید، دعاى کمیل هم میخوانید، تبلیغ دین هم میکنید، کارهاى خوب هم انجام میدهید، خدمت به مردم هم میکنید، بعد بگویید دیگر من خیالم راحت است و همهى کارهاى خوب را انجام دادهام؛ نخیر، اینجورى نیست. گاهى وظایفى از انسان فوت میشود که العیاذبالله انسان تا آخر عمر نمیفهمد، (بعد که رفت) آن طرف، میفهمد؛ بعد که چشمش را بست و وارد آن نشئه شد، آنوقت نگاه میکند و میبیند چقدر کارها که باید انجام میداده، انجام نداده است؛ یا چقدر کارهایى که بایستى انجام میداده، درست انجام نداده یا با نیّت درست انجام نداده است؛ اینجوری است. لذا شما در دعای شریف مکارمالاخلاق میخوانید: وَ استَعمِلنِی بِمَا تَسأَلنِی غَداً عَنه؛(۲) من را به آن کارهایی که فردا از من سؤال خواهی کرد و من را (به خاطر آنها) مؤاخذه خواهی کرد، وادار کن و به سمت آن کارها بکشان. خیلی از کارها را ما غافلیم، حالا گاهی انسان تا دم مرگ یا بعد از مرگ نمیفهمد -که آن خیلی بد است- گاهی هم انسان در اثنای زندگی ملتفت میشود که فلان کار را باید میکردیم (ولی) انجام ندادیم، فلان وظیفه را باید انجام میدادیم (ولی) انجام ندادیم، یا فلان کار را نباید میکردیم (ولی) مرتکب شدیم؛ خب، این فرصتی است؛ اگر خدای متعال توفیق بدهد و انسان قبل از مرگ، ملتفت این کمبودها و نقصها و خُلل و فُرج زندگی خودش بشود؛ این نعمت بزرگی است که خدای متعال فرصت بدهد که انسان بتواند یکجوری جبران کند؛ اگرچه گاهی جبرانش هم خیلی سخت است.
در سنین جوانی، جبران آسان است؛ در سنین ماها، جبران سخت است؛ فرصت نیست، حوصله نیست، توان نیست، نیروی لازم نیست؛ تا وقتیکه این فرصت هست، تا توان هست، تا حوصله هست، تا وقت هست، شما که جوان هستید فرصت را مغتنم بشمرید؛
پس درس اوّل این فِقره از (سفارش) لقمان به پسرش، این است که اگر همهی حسنات جنّ و انس را هم با خودت داشتی و نگاه کردی دیدی خیلی کارها انجام دادهای، باز هم از خدای متعال بترس؛ خوف در این حد.
نقطهی مقابلش هم رجاء است؛ آن هم باید باشد؛ خوف به تنهایی، مکمّل ایمان نیست؛ فرمود:
وَ ارجُ اللهَ رَجَاءً لَو وَافَیتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَینِ رَجَوتَ أَن یَغفِرَ اللهُ لَکَ
رجاء هم باید همینجور باشد که اگر چنانچه با گناهان جنّ و انس، با خدای متعال ملاقات کردید، باز هم این امید را داشته باشید که خدای متعال با شما با حسن فضل خود و حسن رفتار خود رفتار کند و شما را بیامرزد. این رجاء را هم باید داشته باشید. چرا؟ مگر میشود؟ بله، گاهی انسان در مقابل پروردگار عالَم اظهار ضعف و انکسار میکند (و میگوید) «اِنّی کُنتُ مِنَ الظّالِمین»(۳)؛ نفْس این اظهار انکسار و اظهار ضعف و تضرّع، موجب جلب رحمت الهی میشود. در دعای شریف ابوحمزه میخوانید: اِرحَمنی لِضَعفی؛(۴) چون ضعیفم، به من ترحّم کن؛ پس یکی از موجبات رحمت الهی، ضعف ما است؛ به شرطی که احساس کنیم آن ضعف را، اقرار کنیم به آن ضعف. اگر این باشد، آنوقت این رجاء هم هست؛ بله، این رجاء را هم داریم از خدای متعال در مناجات شریفهی شعبانیّه: کأنّی بِنَفسی واقِفةٌ بَینَ یَدیکَ وَ قَد اظَلَّها حُسنُ تَوَکُّلی عَلَیک فَقُلتَ ما اَنتَ اَهلُهُ وَ تَغَمَّدتَنی بِعَفوِک؛(۵) این هم همیشه هست که گویا انسان خودش را در زیر سایهی رحمت الهی مشاهده میکند.
بنابراین هر دو لازم است؛ هم آن خوف لازم است، هم این رجاء لازم است. هم آن خوف منطقی است و هم این رجاء منطقی است. (پس) این رجاء هم منطقی است؛ اینجور نیست که انسان بگوید چطور چنین چیزی ممکن است؛ نه، کاملاً منطبق با منطق است.
۱) الأمالی (للصّدوق)، ص ۷۶۶
۲) صحیفهی سجّادیّه
۳) سورهی انبیاء، بخشی از آیهی ۸۷؛ «... راستی که من از ستمکاران بودم»
۴) اقبالالاعمال، ج ۱، ص ۷۳
۵) اقبالالاعمال، ج ۲، ص ۱۵۴