نشانههای نفس امارّه
اللَّهُمَّ خُذ لِنَفسِكَ مِن نَفسي ما يُخَلِّصُها، و أَبقِ لِنَفسي مِن نَفسي ما يُصلِحُها، فَإِنَ نَفسي هالِكَةٌ أو تَعصِمَها.[۱]
خدایا از نفسم آنچه او را میرهاند، براى خود بگیر و از آن، آنچه را که موجب صلاحش باشد، برایم بگذار، زیرا نفسم در معرض هلاکت است مگر اینکه تو او را نگاه داری.
نوزدهمین بند از دعای مکارم الاخلاق سه جمله دارد. جمله آخر، استدلالی است بر دو درخواستی که در دو جمله نخست آمده است.
با توجه به پیچیدگی معنای این دو جمله، ما شرح این بند را از جمله پایانی، آغاز میکنیم. به نظر میرسد که در این صورت، بهتر بتوان این بند را تبیین نمود. در جمله سوم میفرماید: «همانا نفس من به طور طبیعی مسیر هلاکت را میپیماید، مگر آنکه تو آن را نگه داری».
این جمله اشاره است به این آیه شریفه:
﴿وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيم﴾.[۲]
و من نفس خويش را تبرئه نمىكنم كه نفس به بدى بسيار فرمان مىدهد، مگر آن جا كه پروردگارم رحم كند. همانا پروردگارم آمرزندهای مهربان است.
این مطلب که نفس انسان، او را به بدی فرمان میدهد در روایات فراوانی آمده و پیروی از آن مورد هشدار قرار گرفته است. در اینجا به چند نمونه از این روایات اشاره میگردد.
در نهج البلاغة آمده است که امیر مؤمنان(علیهالسلام) پس از پايان جنگ نهروان، خطاب به کشتههای خوارج فرمود:
بُؤساً لَكُم، لَقَد ضَرَّكُم مَن غَرَّكُم، فقيلَ لَهُ: مَن غَرَّهُم يا أميرَ المؤمنينَ؟ فقالَ: الشَّيطانُ المُضِلُّ، و الأنفُسُ الأمّارَةُ بالسُّوءِ، غَرَّتهُم بالأمانِيِّ، و فَسَحَت لَهُم بالمَعاصي، و وَعَدَتهُم الإظهارَ، فاقتَحَمَت بهِمُ النّارَ.[۳]
بدا به حال شما! آن كس كه فريبتان داد به شما زيان رساند. پرسيدند: اى امير المؤمنين! چه كسى آنان را فريفت؟ فرمود: شيطان گمراه كننده و نفْسهاى بدفرمان كه آنان را با آرزوهاى خام فريب دادند و ايشان را به ميدان فراخ گناهان و نافرمانىها كشانيدند و نويد پيروزى به آنان دادند و در نتيجه، آنان را در آتش فرو افكندند.
در این روایت فریبدهندگان انسان، شیطان و نفس امّاره او معرفی شدهاند. در جای خود خواهیم گفت که نفس امّاره یکی از اسباب شیطان برای به دام انداختن انسان است.
[۱]. الصحيفة السجّاديّة، الإمام زین العابدین (علیهالسلام)، الدعاء ۲۰.
[۲]. سوره یوسف، آیه۵۳.
[۳]. نهج البلاغة، حکمت ۳۲۳.