تقابل نفس اماره و لوامه
اللَّهُمَّ خُذ لِنَفسِكَ مِن نَفسي ما يُخَلِّصُها، و أَبقِ لِنَفسي مِن نَفسي ما يُصلِحُها، فَإِنَ نَفسي هالِكَةٌ أو تَعصِمَها.[۱]
صحبت در آخرین جمله از بند نوزدهم دعای نورانی مکارم الاخلاق بود که این حقیقت در آن یادآوری شده است که نفس انسان، او را به سوی هلاکت میکشاند مگر آنکه خداوند سبحان او را نگه دارد. نفسی که در قرآن از آن به «نفس اماره» تعبیر شده است.
در روایتی که از امیر مؤمنان(علیهالسلام) نقل شده است و به عنوان آخرین روایت در این بخش قرائت میگردد، ساز و كار نفس اماره برای فريب دادن انسان، این گونه بيان شده است:
النَّفسُ الأمّارةُ المُسَوِّلَةُ تَتَملَّقُ تَمَلُّقَ المُنافِقِ، و تَتَصَنَّعُ بشِيمَةِ الصَّديقِ المُوافِق، حتّى إذا خَدَعَت و تَمَكَّنَت تسَلَّطَت تَسَلُّطَ العَدُوِّ، و تَحَكَّمَت تَحَكُّمَ العُتُوِّ، فأورَدَت مَوارِدَ السُّوءِ.[۲]
نفْسِ بد فرمانِ ظاهرآرا، همچون منافق چاپلوسى مىكند و خود را چون دوستى سازگار و دلسوز جلوه مىدهد و همين كه فريب داد و [بر انسان] دست يافت، چون دشمن مسلّط مىشود و با خودخواهى و قلدرى فرمان مىراند و [شخص را] به جايگاههاى بدى و هلاكت مىكشاند.
جمعبندی روایاتی که در باره نفس اماره خواندیم، این است که در وجود انسان کششی درونی قرار دارد که او را به طور طبیعی به سوی زشتیها و بدیها میکشاند تا جایی که موجب هلاکت وی میگردد. هر چه پیروی انسان از هوای نفس بیشتر شود، به هلاکت نزدیکتر میگردد.
همان طور که قبلا اشاره شد، این گرایش درونی، عاملی برای اغواگری شیطان نیز به شمار میرود. در اين زمينه در «مناجاة الشاكين» منسوب به امام زين العابدين(علیهالسلام) آمده است:
الهي اشْكُو إلَيْكَ عَدُوّا يُضِلُّني وَ شَيْطانا يَغْويني قَدْ مَلَأَ بِالْوَسْواسِ صَدْري وَ احاطَتْ هَواجِسُهُ بِقَلْبي يُعاضِدُ لِيَ الْهَوى، و يُزَيِّنُ لي حُبَّ الدُّنْيا، وَ يَحُولُ بَيْني و بَيْنَ الطّاعَةِ وَ الزُّلْفى.[۳]
بار خدايا به تو شكايت مىبرم از دشمنى كه گمراهم مىكند و از شيطانى كه به اغوا كردن من كمر بسته است؛ سينهام را از وسوسه پُر ساخته و اوهام و افكار واهىاش قلبم را احاطه كرده، از هواهايم پشتيبانى مىكند و دوستى دنيا را در نظرم مىآرايد و ميان من و بندگى تو و نزديكى به تو فاصله ايجاد مىكند.
به همین دلیل است که روز قیامت، وقتی که شیطان در کنار جهنمیان قرار میگیرد، به آنان میگوید مرا سرزنش نکنید، بلکه نفس خود را ملامت کنید:
﴿وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليم﴾.[۴]
و چون كار به پايان آيد شيطان مىگويد: خداوند به شما وعده راستين كرده بود و من به شما وعده كردم و وفا نكردم و مرا بر شما هيچ چيرگى نبود جز اينكه شما را فرا خواندم و شما پذيرفتيد. پس مرا سرزنش مكنيد و خود را سرزنش كنيد، نه من فريادرس شمايم و نه شما فريادرس منيد، پيشتر [هم] كه مرا [در كار خداوند] شريك مىپنداشتيد انكار كردم، بىگمان براى ستمكاران عذابى دردناك [در پيش] خواهد بود.
البته نباید فراموش کرد که انسان فقط نفس امّاره ندارد، بلکه او موجودی دو بُعدی است، یک بُعد او نفس امّاره است که او را به سمت بدیها میکشاند و بُعد دیگرش نفس لوّامه یا همان وجدان اخلاقی است که او را به خاطر گناهان یا سستی در کارهای خیر، سرزنش میکند:
﴿وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾.[۵]
و سوگند به نفس ملامتگر.
نفس امّاره، بُعد شهوانی انسان است که در برابر بُعد عقلانی او قرار دارد. این دو در کنار هم در وجود انسان قرار دارند، اما در فرشتگان فقط، بُعد عقلانی و در حیوانات تنها بُعد شهوانی وجود دارد.
امیر مؤمنان(علیهالسلام) در این باره ـ طبق نقل ـ میفرماید:
إنَّ اللَّهَ عَزَّ و جَلَّ رَكَّبَ فِي المَلائِكَةِ عَقلًا بِلا شَهوَةٍ، و رَكَّبَ فِي البَهائِمِ شَهوَةً بِلا عَقلٍ، و رَكَّبَ في بَني آدَمَ كِلَيهِما، فَمَن غَلَبَ عَقلُهُ شَهوَتَهُ فَهُوَ خَيرٌ مِنَ المَلائِكَةِ، و مَن غَلَبَت شَهوَتُهُ عَقلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ البَهائِمِ.[۶]
خداوند عز و جل در فرشتگان فقط عقل نهاده است و نه خواهش نفسانى، و در چارپایان ميل و خواهش نهاده است و عقل نه، و در آدمیان هر دو را نهاده است. پس، آن كه عقلش بر خواهشش چيره آيد از فرشتگان بهتر است و هر كه خواهشش بر خردش غالب گردد از چارپایان بدتر است.
[۱]. الصحيفة السجّاديّة، الإمام زین العابدین (علیهالسلام)، الدعاء ۲۰.
[۲]. غرر الحكم و درر الكلم، تمیمی آمدی (۵۵۰ ق)، ح۲۱۰۶.
[۳]. بحار الأنوار، محمد باقر المجلسی (۱۱۱۰ ق)، ج۹۴، ص۱۴۳ به نقل از بعضی از کتب اصحاب.
[۴]. سوره ابراهیم، آیه۲۲.
[۵]. سوره قیامت، آیه۲.
[۶]. علل الشرائع، شیخ صدوق (۳۸۱ق)، ص۴، ح۱.