فلسفه وجود نفس اماره
اللَّهُمَّ خُذ لِنَفسِكَ مِن نَفسي ما يُخَلِّصُها، و أَبقِ لِنَفسي مِن نَفسي ما يُصلِحُها، فَإِنَ نَفسي هالِكَةٌ أو تَعصِمَها.[۱]
در جلسه قبل اشاره شد که معنای این دعا از باب ﴿وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي﴾[۲] است، یعنی خدایا برای اینکه مرا مخصوص خودت گردانی و برای خودت تربیت کنی، چیزهایی را از نفسم بگیر و چیزهایی را در آن باقی بگذار. آنچه از من میگیری نفس اماره و هر چیزی است که مرا به رهایی بی قید و شرط میکشاند و آنچه برایم میگذاری نفس لوامه و هر چیزی است که نفسم را مهار میکند.
پرسشی که در اینجا مطرح میگردد این است که اگر از خداوند میخواهیم نفس امّاره و بُعد شهوانی ما را از ما بگیرد، چرا آن را در وجود ما قرار داد؟ فلسفه آفرینش نیروی الهام کننده به فجور در نفس انسان و نشان دادن راه شرّ در کنار راه خیر به انسان و نیز خلقت جهل و سپاهیانش در برابر عقل و سپاهیانش چیست؟
پاسخ این است که خداوند این بُعد غیر الهی را خلق نمود تا انسان، انسان باشد و بتواند با بکارگیری عقل از ملائکه بالاتر رود. به قول مولوی:
بار دیگر از ملک پرّان شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم
موجود غیر مختار که فراوان خلق کرده بود، اینک موجودی آفرید که بتواند خلیفه او و عالم به اسماء و صفات الهی باشد. انسان البته برای رسیدن به کمال باید با نفس امارّه خود مجاهده کند و این دعا به معنای این است که انسان در این راه نیاز به یاری خداوند دارد، هرچند خود نیز باید با جهاد با نفس اماره، خود را بسازد:
أفضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفسِ عَنِ الهَوى.[۳]
برترين جهاد، جهاد با هواى نفس است.
جهادی که جهاد اکبر نامیده شده است.[۴]
انسان در مسیر سیر و سلوک، با مجاهده با نفس خویش، به تدریج قوای عقلانیاش رشد میکند و هوسهای حیوانی در او میمیرند، تا آن كه به اين نقطه مىرسد كه امير مؤمنان(علیهالسلام) در وصف او مىفرمايد:
قَد أَحيا عَقلَهُ، و أَماتَ نَفسَهُ، حَتّى دَقَّ جَليلُهُ، و لَطُفَ غَليظُهُ، و بَرَقَ لَهُ لامِعٌ كَثيرُ البَرقِ، فَأَبانَ لَهُ الطَّريقَ و سَلَكَ بِهِ السَّبيلَ، و تَدافَعَتهُ الأَبوابُ إلى بابِ السَّلامَةِ، و دارِ الإقامَةِ، و ثَبَتَت رِجلاهُ بِطُمَأنينَةِ بَدَنِهِ فى قَرارِ الأَمنِ وَ الرّاحَةِ بِما استَعمَلَ قَلبَهُ، و أَرضى رَبَّهُ.[۵]
عقلِ خود را زنده كرده و نفسِ خود را ميرانده است؛ تا جايى كه درشتىهايش نازك و زمختىهايش لطيف گشتهاند و برقى فروزان و تابناك، برايش درخشيدن گرفته و راهش را روشن داشته و او را به راه در آورده است و درها، او را به درِ سلامت و سراى اقامت كشاندهاند و ثابتْقدم و با كمال اطمينان، در جايگاه امن و راحت، به عوض آنچه دلش به كار برده و خدايش را خشنود ساخته، جاى گرفته است.
نشانه مرگ نفس امارّه و زنده بودن عقل در وجود انسان، ایجاد لطافت معنوی و نورانیت درونی است. نورانیتی که نه تنها راه را به او نشان میدهد، بلکه از باب هدایت ایصالی، او را در این راه حرکت میدهد تا او را به بالاترین قله سلوک که رضوان الله است، میرساند. به نقطهای که به تعبیر آن حضرت در مناجات شعبانیة، «کمال انقطاع» است:
إِلهي، هَب لي كَمالَ الانقِطاعِ إِلَيكَ، و أَنِر أَبصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيكَ، حَتّى تَخرِقَ أَبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ، فَتَصِلَ إِلى مَعدِنِ العَظَمَةِ، و تَصيرَ أَرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِكَ.[۶]
معبودا! كمال روى كردن به خودت را به من ارزانى دار و ديدگان دلهايمان را به نورِ نگاه به خودت روشن گردان تا ديدگان دلهايمان، پردههاى نور را بدرند و به كان عظمت برسند، و جانهايمان به آستان مقدّس و عزّتمند تو بياويزند.
این نقطه که کمال انسانی است، همان نفس مطمئنه است که خطاب به او میفرماید:
﴿يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة﴾.[۷]
اى نفْس آرام يافته! خشنود و خداپسند، به سوى پروردگارت باز گرد.
[۱]. الصحيفة السجّاديّة، الإمام زین العابدین (علیهالسلام)، الدعاء ۲۰.
[۲]. سوره طه، آیه۴۱.
[۳]. غرر الحكم و درر الكلم، تمیمی آمدی (۵۵۰ ق)، ح۳۲۳۲.
[۴]. ر. ک: الکافی، الشیخ الکلینی (۳۲۹ ق)، ج۵، ص۱۲ ح۳.
[۵]. نهج البلاغة، خطبه۲۲۰.
[۶]. الإقبال بالأعمال الحسنة، السید بن طاووس الحلی (۶۶۴ ق)، ج۳، ص۲۹۹، ط ـ الحدیثة.
[۷]. سوره فجر، آیه۲۷ و ۲۸.