دعا - رمضان ۱۳۹۰ - جلسه ۲۲
أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين
وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم أجمَعِين.
بِسمِ اللهِ الرّحمَن الرّحِیم؛ اللّهم صَلِّ عَلَی محَمّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ و اسمَع نِدائی إذا نادَیتُک و اسمَع دُعائی إذا دَعَوتُک و أقبِل عَلَیَّ إذا ناجَیتُک فَقَد هَرَبتُ إلیکَ وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک.[1]
مروری بر مباحث گذشته
ماه رمضان، ماه تلاوت کلام الهی است که از مصدر وحی نازل شده است و ماه راز و نیاز عبد با ربّ و اظهار تقاضاها و حاجاتش است که از آن تعبیر به «دعا» میکنیم. بنابر این ماه مبارک رمضان، ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است. بحث ما راجع به مضامین ادعیه مربوط به امور دنیوی بود. گفتیم انسان باید از نظر درخواست مادّی درازمدتش، واقعیّتگرا باشد و چیزی درخواست نکند که از نظر خارجی تطبیق نداشته باشد. بنده باید نسبت به مایحتاجش از خدا «کفاف» بخواهد و زیادهطلبی نکند. طلب کفاف هم امر تعبّدی محض نیست؛ بلکه بستگی به بینش انسان دارد. لذا انسان ابتدا باید بینش خود را در ارتباط با خلقت خود و خلقت دنیا تصحیح کند. در ادعیه هم این معنا توصیه شده است که انسان در جهت تصحیح بینش خود پیرامون دنیا دعا کند.
بینشهای واقعگرا و توهّمی نسبت به دنیا
بینش افراد پیرامون ادعیه دنیوی دو گونه است؛ برخی بینشها واقعیّتگرایانه است و برخی بینشها توهّمی و تخیّلی است. تصحیح بینش به این معنا است که انسان باید در دعاهای دنیویاش واقعیّتگرا باشد، نه متوهّم و تخیّلگرا. در روایاتی که مطرح کردم، بیان شد که انسان نباید نگرشش نسبت به دنیا نگرش اصیل باشد؛ بلکه باید برای دنیا نقش ابزاری قائل شود و وجود خودش در دنیا را نیز گذرا ببیند. دنیا عاریه است و ما هم مسافر و مهمان این دنیا هستیم.
از خدا میخواهم که فقیر و تنگدست نباشم
از امام باقر(علیهالسلام) و امام صادق(علیهالسلام) نقل شده است که اینگونه دعا میکردند: «أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ الرَّفَاهِيَةَ فِي مَعِيشَتِي مَا أَبْقَيْتَنِي فِي مَعِيشَةٍ أَقْوَى بِهَا عَلَى طَاعَتِكَ وَ أَبْلُغُ بِهَا رِضْوَانَكَ».[2] در ابتدای دعا از خدا میخواهد که در امور مالی تحت مضیقه قرار نگیرم و محتاج و سربار دیگران نشوم. این دعای متوسّطین از مؤمنین است و بحث اولیای خدا متفاوت است. فقر و احتیاج برای مؤمنین متوسّط از نظر درونی و بیرونی زیانآور است؛ زیرا افکار انسان را به هم ریخته و او را دچا غم و اندوه کرده و انسان را به حال تحیّر میاندازد.
علی(علیهالسلام) میفرماید: «إنَّ الفَقرَ مُذِلَّةٌ لِلنَّفسِ مُدهِشَةٌ لِلعَقلِ جَالِبٌ لِلهُمُومِ».[3] فقر، نفس را خوار کرده و عقل را به تحیّر میاندازد و موجب میشود که انسان غصّهدار شود. انسان فقیر، از نظر بیرونی نیز بیشترین تلاشش را به کار میبندد تا خودش را تأمین کند. لذا چنین کسی دائماً سرگرم امور مادّی است و از امور معنوی کم میگذارد و باز میماند.
لذا حضرت در دعای خود به ما میفرمایند: «أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ الرَّفَاهِيَةَ فِي مَعِيشَتِي مَا أَبْقَيْتَنِي فِي مَعِيشَةٍ أَقْوَى بِهَا عَلَى طَاعَتِكَ». از خدا گذران زندگی را آنچنان میخواهم که با آن بتوانم ابزاری بودنِ دنیا را بفهمم. تنگدست نباشم که سرگرم امور دنیایی شوم و از امور معنوی غافل شوم. از دنیا نیرو بگیرم تا معنویت و نشئه آخرت را هدفگیری کنم. امام صادق(علیهالسلام) در ادامه همان دعا میفرمایند: «وَ لَا تَجْعَلِ الدُّنْيَا عَلَيَّ سِجْناً وَ لَا تَجْعَلْ فِرَاقَهَا عَلَيَّ حُزْناً». دنیا را زندان من و دوری از آن را مایه حزن من قرار مده. مضامین ادعیه ما این است که از خدا میخواهند که دنیا بزرگترین همّ من نباشد.
ارزش انسانها وابسته به دیدگاه آنان به امور مادّی
در آیات و روایات، ارزش هر انسان را با توجه به دیدگاه او نسبت به امور مادّی دنیوی مشخص میکنند. انسان ممکن است برای دنیا اصالت و استقلال قائل شود و آن را معیار منزلت و شرافت بداند و یا اینکه برای آن چنین ارزشی قائل نباشد و تنها آن را ابزاری در خدمت آخرت بداند. روایات متعدّدی پیرامون این مسأله ذکر شده است. از جمله پیغمبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرمایند: «أَعْظَمُ النَّاسِ فِي الدُّنْيَا خَطَراً مَنْ لَمْ يَجْعَلْ لِلدُّنْيَا عِنْدَهُ خَطَراً».[4] با ارزشترین انسانها کسی است که برای دنیا اصالتی قائل نشود؛ به این معنا که شرف و قدر و منزلت در دیدگاه او بر محور دنیا نباشد.
روایت شده است که از امام زینالعابدین(علیهالسلام) سؤال شد: «مَنْ أَعْظَمُ النَّاسِ خَطَراً». ارزشمندترین مردم چه کسی است؟ حضرت پاسخ دادند: «مَنْ لَمْ يَرَ الدُّنْيَا خَطَراً لِنَفْسِهِ».[5] کسی که دنیا در نظرش منزلتی نداشته باشد. در روایت قبل، عبارت «لَمْ يَجْعَلْ» را داشت و در اینجا «لَمْ يَرَ» دارد که بیانگر همان مسأله دیدگاهی و بینشی بودن این بحث است.
در روایت دیگری آمده است که از امام باقر(علیهالسلام) سؤال شد: «مَنْ أَعْظَمُ النَّاسِ قَدْراً»؛ ارزشمندترین مردم کیست؟ حضرت فرمودند: «مَنْ لَمْ يَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِهِ قَدْراً».[6] هر دو حدیث از نظر معنایی یکسان هستند. معیار ارزشگذاری انسانها بر طبق این روایات، دیدگاه هر انسان در ارتباط با دنیا است.
این معارف در آیات شریفه قرآن کریم نیز مطرح میگردد؛ مانند این آیه که میفرماید: «يَا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ».[7] ای قوم من! همانا این زندگی دنیایی، فقط و فقط متاعی ناچیز است و همانا آخرت قرارگاه ابدی است. «متاع» یعنی اثاث و ابزار. در چند آیه قرآن دنیا را به عنوان متاع و اثاث معرفی میکند؛ یعنی دنیا اصالت و مطلوبیّت نفسی ندارد.
ضرورت واقعگرایی در دعاهای مادی
انسان در دعاها نباید نسبت به امور دنیایی اسیر تخیّلات و توهّمات شود؛ بلکه باید واقعگرا باشد. در ادعیه مختلف سعی در تصحیح دیدگاههای ما نسبت به دنیا شده است. وقتی بینشم تصحیح شد، دیگر خودم میدانم از خدا چه بخواهم. در روایتی نقل شده است که: «إنَّ جَبرَئيلَ قَالَ لِنُوحٍ يَا أطوَلَ الأنبِيَاءِ عُمراً كَيفَ وَجَدتَ الدُّنيَا»؛ جبرئیل به حضرت نوح(علیهالسلام) گفت ای کسی که در میان انبیا از همه بیشتر عمر کردهای! دنیا را چگونه یافتی؟! نوح(علیهالسلام) گفت: «كَدَارٍ لَهَا بَابَانِ دَخَلتُ مِن أَحَدِهِمَا وَ خَرَجتُ مِنَ الآخَرِ». مانند خانهای که دو در داشته باشد؛ از یک در وارد شدم و از درِ دیگر بیرون رفتم! حضرت نوح که نزدیک به هزار سال در این دنیا زندگی کرد، سراسر زندگی دنیاییاش را اینگونه ترسیم میکند.
اگر چنین دیدگاهی داشته باشی، آنوقت میفهمی که نسبت به امور مادّی باید به کفاف بسنده کنی و بیش از آن را از خدا طلب نکنی. در روایات داریم که از خدا کفاف بخواهید؛ این روایت هم کفایت در معیشت را بیان کرد. البته این که حاجات ما امری معقول باشد بحثی جداگانه است و واقعیّتگرایی در دعا بحث دیگری است. در این جلسه میخواهم بگویم که ما باید در دعاهایمان نسبت به امور دنیایی، واقعیّتگرایی را محور قرار دهیم. بنابر این، همانگونه که پیغمبر اکرم فرمودند، باید در ابتدا از خدا بخواهم که بینشمان را نسبت به دنیا تصحیح کند تا دنیا را کج نبینیم و اینگونه نباشد که دنیا بزرگترین همّ ما شود.
توسل به امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام)
بعد از آنکه علی(علیهالسلام) شهید شدند، طبق وصیت ایشان حسنین(علیهماالسلام) متکفّل تجهیز پدر شدند. امام حسن(علیهالسلام) شستوشو میداد و امام حسین(علیهالسلام) آب میریخت. محمّد بنحنفیه نقل میکند من دیدم که این بدن مقدّس هیچ احتیاجی نداشت که برای غسل، آن را حرکت دهند؛ بلکه خودِ بدن حرکت میکرد و اینسو و آنسو میشد. بوی عطر و مُشک عجیبی هم بلند بود تا اینکه تغسیل تمام شد.
هنگام تکفین، امام حسن(علیهالسلام) خواهرش زینب(سلاماللهعلیها) را صدا زد و گفت آن حنوط بهشتی را که سهم پدر بود بیاور. روایت شده است که هنگام وفات پیغمبر اکرم، جبرئیل از بهشت حنوطی آورد و پیغمبر اکرم آن را سه بخش کرد؛ یک بخش برای خودش، یک بخش برای علی(علیهالسلام) و یک بخش هم برای دخترش زهرا(سلاماللهعلیها) گذاشت. حضرت زینب(سلاماللهعلیها) رفت حنوط را آورد و امام حسن(علیهالسلام) پدر را حنوط کرد و با پنج جامه تکفین کرد.
سپس سریر را آوردند و بدن را بر روی آن گذاشتند. بر طبق وصیت پدر، حسنین(علیهماالسلام) عقب سریر را گرفتند و جلوی آن را رها کردند و دیدند که خودش میرود. روایت شده است که جبرائیل و میکائیل جلوی سریر را گرفته بودند و جنازه را حرکت دادند. محمد بنحنفیه قسم یاد میکند و میگوید این جنازه به هر دیوار و امارت و درختی که میرسید، همه خم میشدند و نسبت به امیرالمؤمنین تعظیم و خشوع میکردند.
از کوفه خارج شدند، تا به یک بیابان که الان به نام نجف شناخته میشود، رسیدند. سریر روی زمین آمد. دیدند قبری آماده است. امام حسن(علیهالسلام) به نماز ایستاد و با هفت تکبیر بر پیکر پدر نماز خواند. هنگامی که خواستند بر طبق وصیت علی(علیهالسلام) جنازه را دفن کنند، ابتدا دو رکعت نماز خواندند؛ سپس جنازه را در قبر گذاشتند. دیدند پردهای از سُندُس روی پیکر علی(علیهالسلام) را گرفته است. امام حسن(علیهالسلام) از سمت سر علی(علیهالسلام) پرده را کنار زد؛ دید رسول خدا آمده است، آدم صفیالله آمده است، ابراهیم خلیلالله آمده است و اینها با پدر سخن میگویند. امام حسین(علیهالسلام) هم سمت پا را عقب زد؛ دید مریم آمده است، آسیه آمده است، حوّا آمده است، زهرا(سلاماللهعلیها) آمده است و همه نوحه میکنند....
[1]. بحارالأنوار، ج 91، ص 96
[2]. بحارالأنوار، ج 91، ص 268
[3]. غررالحكم، ص 365
[4]. بحارالأنوار، ج 70، ص 88
[5]. بحارالأنوار، ج 75، ص 135
[6]. بحارالأنوار، ج 75، ص 188
[7]. سوره مبارکه غافر، آیه 39