دعا - رمضان ۱۳۹۰ - جلسه ۱۶
أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين
وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم أجمَعِين.
بِسمِ اللهِ الرّحمَن الرّحِیم؛ اللّهم صَلِّ عَلَی محَمّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ و اسمَع نِدائی إذا نادَیتُک و اسمَع دُعائی إذا دَعَوتُک و أقبِل عَلَیَّ إذا ناجَیتُک فَقَد هَرَبتُ إلیکَ وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک.
مروری بر مباحث گذشته
گفته شد که ماه مبارک رمضان، ماه تلاوت کلام الهی است که از مصدر وحی نازل شده و ماه راز و نیاز عبد با ربّ و اظهار درخواست پیش خداوند است که از آن به دعا تعبیر میکنند، چه در قالب دعاهای مأثوره و چه غیر مأثوره. ماه مبارک رمضان، ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است. ما وارد بحث مضامین دعا شدیم، چه نسبت به خود شخص باشد و چه نسبت به دیگران. گفتیم اهمیّت چه اموری بیشتر است تا انسان در دعا نسبت به آن تأکید کند و بیشتر دعا کند و آن را مقدّم بدارد. عرض کردیم که انسان موجودی دو بُعدی است؛ هم بُعد روحی دارد و هم بُعد جسمی و مادّیِ دنیوی. نسبت به بُعد روحی هم عرض کردیم که خودِ آن دارای ابعاد اعتقادی ایمانی، قلبی و نفسانی است.
بُعد مادی و معنوی در دعاهای مأثوره
حالا میخواهم وارد دعاهای مأثورهای شوم که از ناحیه معصومین به ما رسیده است. غالباً در ادعیه مأثوره وقتی میخواهند حوائج انسان را خلاصه کنند، تعبیر به «دنیا و آخرت» میکنند و معمولاً دعاها و اظهار درخواست از خداوند را در همین دو بُعد مطرح میکنند؛ البته گاهی هم حاجات را خُرد میکنند، امّا بهطور کلّی اینطور است. پس در دعاهایمان، هم بُعد دنیوی درست میکنند و هم بُعد اُخروی و این دو بُعد را تحت عنوان «دنیا و آخرت» مطرح میکنند. برای روشن شدن بحث، به کتب ادعیه، باب دعاهایی که در «اعمال مشترکه ماه مبارک رمضان» وارد شده مراجعه کنید، نه باب اعمال مختصّه.
به حسب کتب ادعیهای که در دست ما است، اوّلین دعایی که جزء اعمال مشترکه به حساب میآید و بعد از هر نماز در ماه مبارک رمضان خوانده میشود و از امام صادق(علیه السلام) و امام هفتم(علیهالسلام) نقل شده، این دعا است: «اللهم ارزقني حج بيتك الحرام في عامي هذا و في كل عام ما أبقيتني في يسر منك و عافية و رزق»؛ تا اینجا، «طلب رزق» یک حاجت مادی است.
بعد دارد: «و لا تخلني من تلك المواقف الكريمة و المشاهد الشريفة و زيارة قبر نبيك صلواتك عليه و آله»؛ یعنی من را از آن موقوفهای عالی و مشاهد مشرّفه دور ندار. بعد دارد: «و في جميع حوائج الدنيا و الآخرة»؛ جمیع حوائج دنیا و آخرت را طلب میکند. «و اجعل فيما تقضي و تقدر أن تطيل عمري في طاعتك و توسع علي رزقي و تؤدي عني أمانتي و ديني».[1] یعنی در قضا و قَدَرت اینطور قرار بده که عمرم طولانی شود، رزق و روزیام وسیع شود، امانات و قرضم ادا شود.
یک وقت اشتباه نشود! بحث تأکیدی که در مورد ارزش دعا داشتیم، با این بحث منافاتی ندارد. یعنی منافات ندارد که هم نسبت به ابعاد روحی و معنوی و هم نسبت به امور جسمی و مادی دعا کنیم. در متن ادعیه مأثوره ما هم اینطور است و من چون دیدم ماه مبارک رمضان است، این دعا را به عنوان شاهد آوردم. انشاءالله که همه بعد از نمازهایشان این دعا را میخوانند! همه بحث در همین یک جمله است: «فی جمیع حوائج الدنیا و الآخره». این برگرفته از همان روشی است که پیغمبر اکرم داشته است.
دعای پیامبر برای امور مادی دیگران
پیغمبر اکرم وقتی دعا میکردند، به دو شکل دعا میکردند. یکی جنبه عمومی داشت، که اگر یادتان باشد قبلاً گفتم که برای امّت طلب مغفرت میکردند؛ امّا یک سنخ از دعاهای پیغمبر جنبه شخصی داشت. در هر دو شکل میبینیم که حضرت مسائل مادّی را هم مطرح کردهاند. در روایتی از پیغمبر اکرم دارد که حضرت دعا میکرد: «اللَّهُمَّ بَارِكْ لِأُمَّتِي فِي بُكُورِهَا».[2] بار خدایا، برای امّت من در بامدادان برکت قرار بده! پیغمبر دعا کرده است صبح که بلند میشوی و دنبال کار میروی، خدا به تو برکت دهد. این دعا همگانی و مادّی است.
در دعای شخصی هم میبینیم که پیغمبر این کار را کرده است. در روایتی دارد: «مَرَّ النَّبِيُّ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ وَ هُوَ يَصْنَعُ شَيْئاً مِنْ طِينٍ مِنْ لُعَبِ الصِّبْيَانِ»؛ پیغمبر اکرم از کنار عبدالله بنجعفر گذر کرد، دید او دارد با گِل و وسائل بازی بچهها چیزی میسازد. حضرت به او فرمود: «مَا تَصْنَعُ بِهَذَا»؛ چه کار داری میکنی؟! میخواهی با اینها چه کنی؟! به تعبیر ما، اینها به چه دردت میخورد؟! «قَالَ أَبِيعُهُ»؛ گفت اینها را میفروشم. «قَالَ مَا تَصْنَعُ بِثَمَنِهِ»؛ حضرت فرمود با پولش میخواهی چه کار میکنی؟ «قَالَ أَشْتَرِي رُطَباً فَآكُلُهُ»؛ گفت میروم خرما میخرم و میخورم.
«فَقَال لَهُ النَّبِيُّ اللَّهُمَّ بَارِكْ لَهُ فِي صَفْقَةِ يَمِينِهِ»؛ پیغمبر برایش دعا کرد: خدایا به او در کسب و کارش برکت بده! این دعای پیغمبر در بُعد مادّی است. بعد هم دارد: «فَكَانَ يُقَالُ مَا اشْتَرَى شَيْئاً قَطُّ إِلَّا رَبِحَ فِيه».[3] پس از این که حضرت این دعا را کرد، او چیزی نخرید مگر این که در آن سود کرد؛ یعنی دیگر در معاملاتش ضرر نکرد. بنابر این چون ما دو بُعدی هستیم، باید دو بُعدی حرکت کنیم؛ امّا باید دعا را در ربط با ارزش آن بُعد تنظیم کنیم و برای هر بُعد به مقدار ارزشش دعا کنیم.
جمع بین روایات نکوهش دنیاطلبی با ادعیه طلب امور دنیوی
در اینجا مطلبی هست که من باید تذکر دهم. ما میبینیم در روایات نسبت به امور دنیایی نکوهش شده است؛ مثلاً در بسیاری از روایات طمع یا حرص را نکوهش کردهاند. «طمع» یعنی چشمداشت به اموال دیگران و «حرص» یعنی به مقدار کفاف دارم، امّا زیادهطلبی میکنم، انباشته کردن چیزی که به دردم هم نمیخورد، که مقابل آن «قناعت» است. قناعت فضیله است و حرص رذیله است. قناعت یعنی اکتفا کردن به آنچه که مورد احتیاجم است. ما میبینیم که در روایات حرص و طمع و امثال اینها نکوهش شده است. در روایتی از علی(علیهالسلام) دارد که فرمود: «الْحِرْصُ أَحَرُّ مِنَ النَّار».[4] حرص، از آتش داغتر و سوزانتر است.
باز در روایت دیگری دارد: «سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَيُّ ذُلٍّ أَذَلُّ قَالَ الْحِرْصُ عَلَى الدُّنْيَا».[5] از علی(علیهالسلام) سؤال شد که کدام ذلّتی خوارکنندهتر است؛ حضرت فرمودند: حرص بر دنیا. در مقابل، در روایتی دارد: «مَا أحسَنَ بِالإنسانِ أن لَا يَشتَهِيَ مَا لَا يَنبَغِي».[6] چقدر زیبا است که انسان دنبال چیزی که سزاوار او نیست، نرود و زیاده طلبی نکند! آن چیزی که در روایات نکوهش شده، رذیلهای است که به حسب تعلّقش به دنیا، در روح پیدا میشود؛ مثل طمع یا حرص.
در سالهای گذشته، یک ماه رمضان در مورد حبّ به دنیا بحث کردم. در آن مباحث گفتیم آن چیزی که نکوهش شده است، تعلّق درونی به دنیا است که در مقابلش زهد و عدم تعلّق است. بین اینها باید فرق بگذارید. انسان نباید از نظر درونی دلبسته به دنیا و مادیّت شود؛ نباید دلش به امور دنیایی گره بخورد. این تعلّق قلبی به مادیّت و دلبستگی به دنیا است که نکوهش شده است. حبّ به دنیا از رذائل است و شاخههایی مثل طمع و حرص، از آن نشأت میگیرد. امّا طلب روزی از خدا و دعا برای وسعت رزق و درخواست از خدا نسبت به حوائج مادّی و دنیوی، غیر از حبّ به ئنیا و دلبستگی به مادیّت است.
حرص غیر از دعا برای معیشت است
بحث دوم، مسأله فقر و تنگدستی است، بهطوری که شخص از نظر مایحتاج معیشتی کمبود داشته باشد. در این موارد هم طلب رزق و امور دنیایی غیر از بحث حرص و طمع است. این دعاهایی که از پیغمبر داشتیم، که هم شکل عمومی و هم شکل خصوصی آن را خواندم، نظر به همین جنبه دارد. این دعاها نمیخواهد تو را به دنیا حریص کند، یا نعوذبالله طمع پیدا کنی؛ پیغمبر که برای رذائل دعا نمیکند!
حضرت دیدند عبدالله بنجعفر گِلها را برداشته و دارد اسباببازی درست میکند، فرمود با اینها چه کار میکنی؟ گفت میفروشم. فرمود پولش را چه کار میکنی؟ گفت خرما میخرم و میخورم؛ یعنی امرار معاش من از این راه است. اینجا پیغمبر دعا میکند که انشاءالله خدا به تو برکت دهد و تنگدست نشوی! دعا میکند که تهیدست نشود تا نعوذبالله نخواهد در امرار معاش زندگیاش محتاج دیگران شود.
دعا برای حاجات دنیوی، حرص و طمع نیست
من نسبت به امور مالی مثال زدم که سرآمد حاجات مادّی است. دعاهایی که ما داریم، هم در بُعد معنوی و هم در بُعد مادّی وارد شده است؛ امّا آنکه در بُعد مادّی وارد شده، برای این است که شخص فقیر و تهیدست نشود. این برای حرص و طمع نیست. یک وقت اشتباه نشود! تعبیر «فی جمیع حوائج الدنیا و الآخره» که دعای هر روز ماه رمضان هم هست، مراد این نیست که پولش از پارو هوا برود! مراد از این دعاها، این حالت زیادهطلبی و حرص نیست. اینها را از هم جدا کنید. در همین دعای ماه مبارک رمضان بود که: «امانتی و دَینی»؛ دعا میکنم که دِینم را ادا کنم و قرضم را بدهم تا در امرار معاشم محتاج به دیگری نشوم.
لذا ما میبینیم دعاهایی که ائمه(علیهمالسلام) برای دنیای دیگران میکنند، خیلی حسابشده است. دعاهای ایشان در امور دنیایی هم حسابشده است. ما در روایات موارد بسیاری داریم که نشان میدهد حضرات معصومین، از این طرف برای اشخاص در امور مادّی دعا میکردند و از آن طرف، جلوی زیادهطلبی و حرص را هم میگرفتند. یعنی جلوی آن رذیله اخلاقی که منشأ بسیاری از معاصی است و اثر سوء روی بُعد معنوی انسان دارد را میگرفتند.
آخرین مواعظ امام حسن(علیه السلام)
حالا من مثالی عرض میکنم که مقدّمهای هم برای ذکر توسّلم باشد. امام حسن(علیهالسلام) در بستر بیماری بود؛ جُناده به عیادت حضرت رفت. میگوید نشستم و عرض کردم: «یَا ابنَ رَسُولِ اللهِ عِظنِی»؛ ای پسر پیغمبر، من را موعظه کن! اوّلین جمله از موعظه حضرت این است: «اسْتَعِدَّ لِسَفَرِكَ وَ حَصِّلْ زَادَكَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِكَ»؛ خودت را آماده سفر آخرت کن! توشه این راه را تهیه کن! «وَ اعْلَمْ أَنَّكَ تَطْلُبُ الدُّنْيَا وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُك».[7] تو دنبال دنیا میروی، ولی بدان که مرگ در قفای تو است. تو دنبال چه هستی و چه چیزی دنبال تو است!
حضرت سپس فرمود: ای جناده، غم و اندوه روزی را که نیامده است بر روزی که در آن هستی نیفکن! تو امروز وضع گذران زندگیات خوب است؟ کمبودی هم نداری؟ پس غصه نخور! نشسته است برای صد سال آینده فکر میکند! نعوذ بالله من همزات الشیاطین! گاهی هم این زیادهطلبیاش را در یک قالب و جمله فریبنده میریزد و میگوید: «تأمین آتیه میکنم»! نعوذ بالله، مگر خدایت مُرده است؟! استغفر الله! او که تا حالا به تو روزی داده، آیا فردا روزیدهنده نیست؟! ای جناده، اگر بیش از آنچه که مایحتاج روزانه تو است به دست بیاوری، خزینهدار دیگران هستی. حضرت با این جملات میخواهند جلوی آن رذیله اخلاقی را بگیرند. سپس فرمود: از مذلت و خواری معصیت خداوند به سوی عزّت اطاعت از او بیرون رو!...
توسّل به امام حسن مجتبی(علیهالسلام)
این جُناده بود که خواست در آخرین فرصت، بهترین بهره را از امام حسن(علیهالسلام) ببرد. جُناده میگوید همینطور که حضرت با من صحبت میکرد، دیدم نفس امام حسن(علیهالسلام) قطع شد و رنگ حضرت زرد شد. میگوید وقتی من بر امام حسن(علیهالسلام) وارد شدم، دیدم تشتی جلوی حضرت هست و لختههای خون از دهان حضرت در این تشت ریخته است. عرض کردم یا ابنرسول الله، چرا خودتان را معالجه نمیکنید؟ فرمود ای جناده، مرگ را به چه چیز میشود معالجه کرد؟!
در این اثنا بود که دیدم برادرش، امام حسین(علیهالسلام) وارد شد، در حالی همراه او اسود بنابیالاسود است. امام حسین(علیهالسلام) تا چشمش به برادر افتاد، آغوش باز کرد و برادرش را در بغل گرفت. امام حسین(علیهالسلام) بین دو دیده امام حسن(علیهالسلام) را بوسید. اینها کنار هم نشسته بودند و با هم صحبت میکردند و من نمیفهمیدم که چه میگویند؛ گویا به یکدیگر راز میگفتند. مثل اینکه امام حسن(علیهالسلام) داشت وصیتهایی به امام حسین(علیهالسلام) میکرد. ظاهراً آخرین لحظات زندگی او بود؛ چون جناده میگوید دیدم ناگهان صدای حسین(علیهالسلام) بلند شد: «انا لله و انا الیه راجعون».[8]
[1]. إقبالالأعمال، ص24
[2]. بحارالأنوار، ج10، ص100
[3]. بحارالأنوار، ج18، ص17
[4]. بحارالأنوار، ج75، ص31
[5]. بحارالأنوار، ج70، ص161
[6]. غررالحكم، ص304
[7]. بحارالأنوار، ج44، ص138
[8]. بحارالأنوار، ج44، ص138