دعا - رمضان ۱۳۹۰ - جلسه ۶
اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ اللّهم صَلِّ عَلَی محَمّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ و اسمَع نِدائی إذا نادَیتُک و اسمَع دُعائی إذا دَعَوتُک و أقبِل عَلَیَّ إذا ناجَیتُک فَقَد هَرَبتُ إلیکَ وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک.
مروری بر مباحث گذشته
عرض کردم که از افضل اعمال در ماه مبارک رمضان، تلاوت آیات الهی است که از مصدر وحی نازل شده است؛ و نیز دعا کردن، یعنی گفتوگو و راز و نیاز عبد با ربّش است. این دو عمل از افضل اعمال ماه مبارک رمضان است. لذا بحث ما در مورد دعا بود و گفتیم دعای مأثور و غیرمأثور داریم، و به مناسبتِ بحث در دعای مأثور عرض کردم آن روشی که کتاب خدا، روایات ما و اولیای خدا در تقدیم دعا کردن به ما آموختهاند، این است که انسان خودش را بر دیگران مقدّم کند، آن هم نه بهطور مطلق، بلکه در طلب غفران. جلسه گذشته به آیات این روش هم اشاره کردم.
رابطه انسان با دیگران: وجودی و روحی
و امّا دیگران؛ ابتدا بر اساس آنچه که از معارف اسلامی ما به دست میآید، انواع رابطه با دیگران را تقسیمبندی میکنم. رابطه انسان با دیگران دو نوع است؛ یکی رابطه وجودی است و دیگری رابطه روحی است. رابطه وجودی، غیر رابطه روحی است. اینها را از هم جدا میکنم. مرادمان از رابطه وجودی این است که اشخاصی در سلسله وجودی انسان قرار گیرند؛ چه به نحو علّت مثل پدر و مادر، و چه به نحو معلول مثل فرزند و ذریّه.
دعا برای رابطین وجودی
ما میبینیم که این رابطه در دعاها رعایت شده است. یعنی اوّل برای خودت دعا کن و بعد برای کسانی که در سلسله وجودیات قرار گرفتهاند. در آیه قرآن بود: «رَبَّنَا اغْفِرْ لي وَ لِوالِدَيَّ».[1] چون با والدینم رابطه وجودی دارم. از آن طرفِ رابطه فرزندی را هم در آیات داشتیم که حضرت ابراهیم برای خودش و فرزندش دعا میکند، یا مثلاً دعای حضرت موسی برای برادرش که این هم بر مبنای همان رابطه وجودی است: «رَبِّ اغْفِرْ لي وَ لِأَخِي».[2] در آیه دیگر، دعا در حقّ فرزندان را داشتیم: «رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَك».[3] یا مثلاً در مورد خویشاوندان که از زبان حضرت نوح میفرماید: «رَبِّ نَجِّني وَ أَهْلي».[4]
این رابطه در روایاتمان هم هست که البته من نمیخواهم وارد روایات شوم و فقط آیات را عرض کردم. اینها رابطه وجودی است. حالا میخواهم آیاتی را که خواندم، کلمه به کلمه با بحث دعایمان تطبیق دهم. همه این آیات رابطه وجودی را مطرح کردند؛ حالا چه در سلسله علل باشد، چه معلول باشد، و چه هر دو معلول یک علّت باشند، مثل دعای حضرت موسی برای برادرش که هر دو معلول یک علّت، یعنی پدر و مادر واحد هستند. پس در بحث تقدیم دعا کسانی که با انسان رابطه وجودی دارند، مقدّم هستند. اینها تعبیرات قرآن است.[5]
دعا برای رابطین معنوی
امّا رابطه روحی؛ رابطه روحی، در بُعد معنوی است. یعنی انسان با دیگری رابطه دارد، امّا رابطه به نحو وجودی به این معنا که گفتیم نیست. چه بسا بین دو نفر هیچ نوع رابطه خویشاوندی در کار نیست، امّا از نظر روحی و در بُعد معنوی با یکدیگر رابطه دارند. حالا من به آیهای اشاره میکنم که تعبیر زیبایی دارد؛ میفرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة».[6] مؤمنین با هم برادر هستند، با اینکه رابطه وجودیِ برادری در کار نیست! یعنی من و شما از یک پدر نیستیم که دو معلول از یک علّت باشیم، امّا قرآن کریم این رابطه معنوی را با آن رابطه وجودی تنظیر کرده است. رابطه هست، امّا رابطه روحیِ معنوی است.
لذا شما میبینید در همه این آیاتی که ما مطرح کردیم، بعد از والدین و خویشاوندان، «مؤمنین و مؤمنات» را داشت: «رَبَّنَا اغْفِرْ لي وَ لِوالِدَي وَ لِلمُؤمِنِین». اوّل رابطه وجودی و بعد رابطه روحیِ معنوی را ذکر میکند. در سوره نوح هم دارد: «رَبِّ اغْفِرْ لي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِنات».[7] اینجا هم آن رابطه روحیِ معنوی را مطرح میکند و برای آنها دعا می کند.
لذا ما میبینیم که انبیا برای امّتشان دعا میکردند؛ این دعا برای امّت در همین ارتباط، یعنی رابطه روحیِ معنوی است. حالا من روایتی از پیغمبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میخوانم که هر دو بخش، یعنی هم تقدیم دعا برای خود و هم دعا برای امّت در آن هست. حضرت فرمودند: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَ لِأُمَّتِي اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَ لِأُمَّتِي أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِي وَ لَكُمْ».[8] این دعا بر مبنای همان رابطه روحی و معنوی است.
در آیه شریفه سوره ابراهیم دارد: «رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَني فَإِنَّهُ مِنِّي».[9] یعنی بتها بسیاری از مردم را گمراه کردند؛ پس هر کس که از من متابعت کند ـیعنی از مؤمنین باشدـ او از من است. این نشاندهنده وجود یک رابطه است؛ همانطور که در رابطه وجودی میگویید فلانی از ما است، در رابطه روحی هم اینطور است. به همین دلیل است که ما میبینیم انبیا و به خصوص پیغمبر اکرم، نسبت به دعا برای امّتشان خیلی مقیّد بودند.
دعای پیغمبر اکرم در حقّ امّتشان
در روایتی آمده وقتی پیغمبر اکرم این آیه شریفه را میخواند: «رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَني فَإِنَّهُ مِنِّي»، و همچنین وقتی آیه شریفهای را که از قول حضرت عیسی(علیهالسلام) است را میخواند: «إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ»،[10] پیغمبر دو دستش را بالا میبرد و میگفت: «اللّهمّ أُمَّتی أُمَّتی»؛ یعنی حضرت همهاش به فکر امّتش بود و برای آنها دعا میکرد. در ادامه هم دارد: «وَ بَکَی»؛ یعنی حضرت برای امّتشان میگریستند.
در ادامه اینطور دارد: «فَقَالَ اللهُ عَزَّ وَجَل يَا جِبْرِيلُ اذْهَبْ إِلَى مُحَمَّدٍ وَرَبُّكَ أَعْلَمُفَسَلْهُ مَا يُبْكِيكَ»؛ خداوند تعالی به جبرئیل فرمود برو پیش پیغمبر! نه اینکه من علّت گریهاش را نمیدانم، امّا از او سؤال کن که چرا گریه میکنی. «فَأَتَاهُ جِبْرِيلُ عَلَيْهِ الصَّلاَةُ وَ السَّلاَمُ فَسَأَلَهُ»؛ جبرئیل نزد پیغمبر آمد و از ایشان سؤال کرد. «فَأَخْبَرَهُ رَسُولُ اللهِ بِمَا قَالَ وَ هُوَ أَعْلَمُ» پیغمبر علّت گریهاش را گفت و فرمود البته میدانم که خدا خودش میداند؛ یعنی خودم میدانم که خدا به تو چه فرمود! «فَقَالَ اللهُ يَا جِبْرِيلُ اذْهَبْ إِلَى مُحَمَّدٍ فَقُلْ إِنَّا سَنُرْضِيكَ في أُمَّتِكَ وَلاَ نَسُوءُكَ».[11] خداوند فرمود ای جبرئیل نزد پیغمبر برو و به او بگو که من تو را نسبت به امّتت راضی میکنم و ناراحتت نمیکنم.
«شفاعت» دعا است!
در روز قیامت همه داد «وا نفسا» دارند. این تعبیری که الآن جزء محاورات عادّی شده، در حقیقت برای روز قیامت است. یعنی قیامت اینگونه است. روز قیامت هولناکترین روز است و حتّی همه انبیا داد «وا نفسا» دارند؛ فقط یک موجود است که «وا نفسا» نمیگوید و او پیغمبر اکرم است. او میگوید: «وَا أُمَّتی وَا أُمَّتی». شفاعت، خودش یک دعا است. من دعا را معنا کردم؛ دعا به معنای درخواست و تقاضا از دیگری است. بنابر این، خود شفاعت هم دعا است؛ دعایی است که پیغمبر در قیامت در حقّ امّتش میکند. این شفاعت است.
این روایتی که خواندم اشاره به همین معنا بود. فرمود برو به پیغمبر بگو گریه نکن، من تو را نسبت به امّتت راضی میکنم و نمیگذارم ناراحت شوی. یعنی من دعای تو را در باب امّتت میپذیرم. این همان شفاعت است. دعای پیغمبر در روز قیامت است. این تعبیری که در روایت بود اشاره به همین آیه قرآن داشت که میفرماید: «وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى».[12]
دعا و دعوت، سرآمد کار انبیا
جلسه گذشته به این بحث اشاره کردم که سرآمد کار انبیا دو چیز بود؛ یکی «دعوت» و دیگری «دعا». انبیا مردم را به راه حق دعوت میکردند، هدایتشان میکردند، بعد هم دعا میکردند و از خدا کمک میخواستند که دعوتهایشان نتیجهبخش باشد. سیره و روش اینطور نبود که فقط دعا کنند «خدایا هدایتشان کن»، بعد هم بیتفاوت از کنار انحرافات جامعه عبور کنند؛ بلکه اوّل دعوت میکردند و تا آنجایی که توان داشتند تلاش میکردند، بعد از خدا هم کمک میطلبیدند تا با امدادهای غیبی کمکشان کند که این دعوت نتیجهبخش شود. این کار انبیا بود.
روش انبیا در هدایت خلق
حالا چند روایت میخوانم؛ خصوصاً آن کسانی که در صدد اصلاح دیگران هستند، دقت کنند! در روایتی راجع به پیغمبر اکرم دارد: «لما کان یدع الناس الی التوحید فهم یرمونه بالتراب و الحجاره و غیر ذلک»؛ وقتی حضرت مردم را دعوت به توحید میکرد، آنها با سنگ و کلوخ و پیغمبر را میزدند. «فقیل له قد آن لک تدعوا علیهم کما کذا»؛ به پیغمبر گفتند حالا که میبینی اینها دارند با تو اینطور برخورد میکنند، آنها را نفرین کن.[13]
به پیغمبر گفتند آقا دیگر وقتش رسیده است که اینها را نفرین کنی؛ اینها آدم بشو نیستند! پیغمبر فرمود نفرین کنم؟! نه! باز هم دعایشان میکنم. لذا فرمود: «اللهم اهد قومی فأنهم لا یعلمون و انصرنی علیهم أن یجیبونی الی طاعتک».[14] چه قدر زیبا است! یعنی خدایا من را بر آنها نصرت بخش، تا دعوت من را به فرمانبرداری از تو پاسخ مثبت دهند. در غزوه احد دارد: «كَانَ النَّبِيُّ يُرْمِی وَ یَقُولُ اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ».[15] یعنی به سوی پیغمبر اکرم تیراندازی میکردند و با این حال حضرت میفرمودند خدایا، قوم مرا هدایت کن! عجیب است!
حالا من از شما یک سؤال میکنم! این روایت اخیر برای غزوه احد بود؛ همین مشرکانی که در غزوه احد در مقابل پیغمبر اکرم بودند و حضرت در حقّشان دعا فرمود، آیا بعد همه آنها مسلمان نشدند؟! دیگر بهترین شاهد است. حضرت در غزوه احد میگفت: «اللَّهُمَّ اهْدِ»؛ خدایا هدایتشان کن، اینها نمیفهمند! در تاریخ خواندهاید که بعد خبیثترینِ آنها هم به حسب ظاهر اسلام آورد.
گذشته از اینکه همه انبیا به خصوص پیغمبر اکرم «رحمةللعالمین» بودند، امّا این کارها حسابشده بود. این یک روش بود که ایشان آموزش میدادند. اصلاً به بشر روش میدادند که اگر بخواهی کسی را هدایت کنی باید ایستادگی کنی. این یک روش است که پیغمبر به ما میآموزد.
اگر میخواهی انسان بسازی، تا اتّفاقی افتاد نفرینش کنی فایدهای ندارد. نفرین یعنی چه؟! به پدر و مادرها میگویم، به اساتید میگویم، همه کسانی را میگویم که نقش سازندگی و تربیتی برای دیگران دارند. چرا زود نفرین میکنی؟ این روشِ دستگیری نیست؛ روش انبیاء اینگونه نبوده است. روش انبیا «دعوت و دعا» بوده است، آن هم دعای خیر. انبیا اصلاً مأیوس نمیشدند، وگرنه کار هدایت را پیش نمیبردند. بله، دعا هم هست؛ مسلّماً دعا مؤثّر است و ما شکّی هم در این نداریم؛ امّا باید دعوت هم باشد. دعای تنها کارساز نیست.
إن شاء الله در آینده در این جهت بحثی دارم که حتّی انبیا آنچه که برای خود و اولیای خود میخواستند، برای دیگران هم همان را از خدا طلب میکردند. همان چیزی را که برای خودش میخواستند، همان را برای دیگران هم میخواستند و فرقی نمیگذاشتند. جایی که میدیدند مقتضی هدایت در طرف مقابلشان هست، برای او کم نمیگذاشتند و ـنعوذباللهـ بخل نمیورزیدند.
دعوتنامه امام حسین(علیهالسلام) برای حبیب
وقتی امام حسین(علیهالسلام) وارد کربلا شد، از کربلا برای یک نفر نامهای به کوفه مینویسد. میدانید که این صحنه، صحنه کوچکی نیست؛ جنبههای معنوی صحنه کربلا در خیلی سطح بالایی است. حسین(علیهالسلام) میگوید چرا من کسی را محروم کنم؟! آنهایی که میدانم اهلش هستند را دعوت میکنم.
در نامه مینویسد: «بسم الله الرحمن الرحیم، من الحسین بن علی الی الرجل الفقیه حبیب بن مظاهر الاسدی، امّا بعد انّا قد نزلنا کربلا»؛ ای حبیب، ما به کربلا آمدیم. گویا بین آنها در مورد کربلا رمزی هم بوده است. «و انت تعلم قرابتنا من رسول الله»؛ تو هم از نزدیکی ما با پیغمبر با خبری. «و ان اردت نصرتنا فقدِم الینا عاجلا». اگر میخواهی ما را یاری کنی، زود خودت را برسان که عقب نمانی! آنچه که حسین برای خودش میخواهد، برای حبیب هم همان را میخواهد. لذا دعوتش میکند.
نامه به دست حبیب میرسد، از خانه بیرون میآید؛ وارد بازار کوفه میشود، میبیند چه بساطی است! یک عدّه دارند شمشیرها را تیز میکنند، یک عدّه دارند نیزهها را تیز میکنند و آماده میشوند که به جنگ حسین(علیهالسلام) بروند. به پیرمردی مثل خودش برخورد میکند؛ مسلم بن عوسجه است. میگوید مسلم کجا میروی؟ مسلم میگوید میخواهم بروم محاسنم را خضاب کنم. حبیب گفت بیا برویم محاسنت را جایی خضاب کن که رنگش تا قیامت پاک نشود. مسلم میگوید مگر چه شده است؟ حبیب جواب میدهد حسین(علیهالسلام) به کربلا آمده است، بیا با هم برویم.
این دو پیرمرد به کربلا آمدند. خاندان حسین(علیهالسلام) هر روز میدیدند هزاران هزار نفر از کوفه برای یاری لشکر عمرسعد میآید، امّا کسی به طرف خیام حسین(علیهالسلام) نمیآید. یکوقت برای حسین(علیهالسلام) خبر میآورند که دو تا پیرمرد دارند به این سمت میآیند. بیبیها سؤال میکنند اینها چه کسانی هستند؟ میگویند حبیب بنمظاهر و مسلم بنعوسجه، از کوفه برای یاری حسین آمدهاند. زینب(سلاماللهعلیها) میگوید سلام من را به حبیب بنمظاهر برسانید. وقتی پیام زینب را به حبیب میدهند میگویند حبیب مشتی از خاک را برداشت و روی سرش ریخت؛ گفت من که باشم که دختر علی برای من سلام برساند...
[1]. سوره ابراهیم، آیه 41
[2]. سوره الاعراف، آیه 151
[3]. سوره البقره، آیه 128
[4]. سوره الشعراء، آیه 169
[5]. اینها بحث دقیقی است که من عرض میکنم، ولی گذرا میگویم و رد میشوم.
[6]. سوره الحجرات، آیه 10
[7]. سوره نوح، آیه 28
[8]. بحارالأنوار، ج21، ص210
[9]. سوره ابراهیم، آیه 36
[10]. سوره المائده، آیه 118
[11]. اسماء الله الحسنی، ج 34، ص 37
[12]. سوره الضحی، آیه 5
[13]. یک وقت میگویی «دَعا له»، که این به نفع است؛ امّا یک وقت میگویی «دَعا علیه»، که این نفرین است و به ضرر طرف است.
[14]. الإعلام، ج1، ص299
[15]. بحارالأنوار، ج20، ص117