دعا - رمضان ۱۳۸۹ - جلسه ۲۲
ویژه مراسم شب قدر (شب بیستوسوم ماه مبارک رمضان)
مسجد جامع بازار تهران
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطَّاهِرِينَ وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»[1]
مروري بر مباحث گذشته
گفته شد ماه مبارک رمضان، ماه بازگو کردن کلام رب یعنی تلاوت قرآن است و ماه سخن گفتن عبد با ربّش یعنی ماه دعا است. دعا هم مأثور و غیرمأثور دارد كه دارای آداب و شرایطی است. در جلسات گذشته گفتیم اموری هستند که در اجابت دعا مؤثرند؛ از جمله مسأله زمانها اينگونه است. در روایات بسیار داریم که در بین ماهها، ماه مبارک رمضان بيشترين تأثير را در اجابت دعا دارد و در ماه مبارک رمضان هم، لیالی قدر داراي خصوصيت بوده و براي همين هم نسبت به دعا كردن در اين شبها، به طور خاص سفارش شده است.
روایتی از امام صادق (صلوات الله علیه) نسبت به ماه رمضان و لیلهی قدر، آمده است که حضرت میفرماید: «فَغُرَّةُ الشُّهُورِ شَهْرُ رَمَضَانَ وَ قَلْبُ شَهْرِ رَمَضَانَ لَيْلَةُ الْقَدْر».[2] برجستهترین ماه در بین ماهها، ماه مبارک رمضان است و در بین این ماه هم لیلهی قدر، قلب لیالی ماه رمضان است. بعد جهت آن را هم در یک روایت دیگری، خود امام صادق(علیهالسلام) بيان میفرمایند، كه تعبیرشان این است: «رَأْسُ السَّنَةِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ يُكْتَبُ فِيهَا مَا يَكُونُ مِنَ السَّنَةِ إِلَى السَّنَةِ»؛ ایشان میفرماید اوّل سال، شب قدر است. جهت آن را هم اينطور بيان میفرماید كه: «يُكْتَبُ فِيهَا مَا يَكُونُ مِنَ السَّنَةِ إِلَى السَّنَةِ».[3] چون در اين شب امور سال آینده نگاشته میشود؛ یعنی اموري كه از لیلهی قدر امسال تا لیله قدر سال آینده، پيش خواهد آمد در اين شب نوشته ميشود. لذا ایشان میفرماید اوّل سال، شب قدر است.
چگونگي مشخص شدن امور سال آينده
من این دو روایت را خواندم و جهت آن را هم عرض میکنم. در آن روایاتی که ما نسبت به لیالی قدر داشتیم، گفتيم که شب نوزدهم، شب بررسی امور است و لیلة التقدیر است. شب بیست و یکم، شبی است که امور سال آینده هر کس، نگاشته میشود و در روایت از آن، به لیلة القضاء تعبیر میشود و شب بیست و سوم هم، شب توشیح و لیلة الإمضاء است كه در روایت آمده است در اين شب، هر چه که برای سال آینده ثبت و ضبط شده است، باید این به توشیح ولیّاللهالأعظم برسد تا تثبیت شود. مثل همين روشی که ما در كارهاي اداري خودمان داريم و در روند تصميم گيري كارها، به همين شكل عمل ميكنيم. اوّل موضوع را بررسي ميكنيم، بعد آن را مینویسیم و بعد هم جهت تأييد نهايي، به مسئول بالاتر، ارائه ميكنيم.
مقدرات ثبت شده در شب بيست و سوم، به صاحب العصر و صاحب الزمان عرضه میشود که او اينها را امضاء کند. این روند کارها است. لذا اینکه ميبينيم در بین روایات، نسبت به شب بیست و سوم بسیار سفارش شده است، براي این جهت است. پس اين فرصت، یک فرصتِ بسیار مغتنم است و امشب، شبِ سرنوشتِ همه ما، نسبت به سال آیندهمان، است. شبِ سرنوشتساز، امشب است.
مروری بر موارد سهگانه دعا
من قبلاً عرض کردم كه در باب دعا، سه مورد مطرح است: یک؛ داعی، یعنی درخواست کننده و آن كسي که ديگري را صدا میزند، دو؛ درخواست، که به آن دعا میگوییم و سه؛ مدعوّ، يعني درخواستشونده. من در شب نوزدهم که لیلة التقدیر است، مطالب مختصري را پيرامون «داعی» عرض کردم؛ یعنی خودمان كه دعا ميكنيم، كه وضعمان چگونه است. گفتم كه بايد وضع سال گذشتهمان را در اين شب بررسي كنيم و بعد از آن دعا كنيم. در شب بیست ویکم، كمي راجع به دعا صحبت کردم كه بايد درخواست، چه باشد و چگونه بيان شود. روش دعا کردن، چه روشی است كه آن را ائمه(علیهمالسلام) به ما آموختهاند. در روايت از روش دعا كردن، به جهت و راه دعا کردن تعبير شده بود که بايد اوّل حمد و ثنای الهی را به جا آورد، بعد به درگاه او استغفار و توبه نمود و سپس درخواست را مطرح كرد.
تناسب «دعا» با «شناخت نسبت به مدعو»
امّا امشب، بحثمان راجع به مدعوّ يعني درخواست شونده است. حال كه ما، بندگان خدا، ميخواهيم از خدا درخواست كنيم، به طور متعارف بايد شناختي نسبت به درخواستشونده داشته باشيم. چرا كه شناخت نسبت به درخواستشونده، روي درخواست، مؤثر است. مثلاً ما پیش هر کسی نمیرویم، هر چیزی را بخواهیم. يعني وضع، روحيه و... طرف مقابلمان را بررسي ميكنيم و توانش را در نظر میگیریم، بعد به سراغ او رفته و از او درخواست میکنیم.
پس درخواست، متناسب با شناخت ما از درخواستشونده است. لذا بايد درخواستهای ما، بر محور شناخت ما از خدا باشد. حال سؤال اينجا است كه شما كه الآن به اينجا آمدهايد تا از او درخواست داشته باشيد، خدا را چگونه میشناسید؟ اوّل باید به این سؤال پاسخ دهيم، بعد در مورد اينكه از او چه بخواهيم توضيح ميدهم.
من به عنوان مقدمه چند نكته را تذکر میدهم و بعد سراغ مطلبي میروم که گويا تا به حال در هیچ یک از لیالی قدر آن را مطرح نکردهام. شاید اوّلین بار باشد كه میخواهم ين مطلب را مطرح کنم.
نكته اوّل؛ خوشحالي خداوند از توبه بندهاش
نكته اوّل؛ ما در باب توبه، روایات متعددي داریم كه من اينجا، یک روایت که سندش تمام است را میخوانم. ابو عبیده حَذّاء میگوید: «سَمِعْتُ اباجَعْفَرٍعلیهالسَّلامُ یَقُولُ» شنیدم امام باقر(علیهالسلام) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ أَضَلَّ رَاحِلَتَهُ وَ زَادَهُ فِي لَيْلَةٍ ظَلْمَاءَ فَوَجَدَهَا»؛ خداوند تبارک و تعالی وقتي بندهاش توبه ميكند، خوشحالی، فرح و شادیاش از آن کسی که مرکب و توشهاش را در بیابان تاريك، تك و تنها، گم کرده و سپس آنها را مييابد، خیلی شدیدتر است. كسي كه زاد و توشهاش را در وسط بيابان گم كرده، شب هم فرا رسيده و او راه به هیچ جا ندارد، اگر مرکب و زاد و توشهاش را پیدا کند، چقدر خوشحال میشود؟ خوشحالی خداند، از توبه عبد، یعنی روآوردن عبد به خدا، بیشتر از آن شخص است. «فَاللَّهُ أشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ ذَلِكَ الرَّجُلِ بِرَاحِلَتِهِ حِينَ وَجَدَهَا».[4]
من این سؤال را مطرح میکنم و شايد به ذهن شما هم بیاید كه چرا خداوند اينقدر خوشحال ميشود؟ هر كس باشد در چنين شرايطي ميگويد او به من، بد کرده است. من هرچه به او خوبي کردم، او ـنعوذ باللهـ به من بد کرد. هرچه من خواستم او را با محبّت كردنهايم، به سمت خود بکشم، او کاری ميکرد كه موجبات غضب و خشم من را فراهم ميآورد. آيا حالا که او به خدا رو کرده است، خدا اینقدر خوشحال میشود؟ خدا آنقدر خوشحال میشود که خوشحالياش از آن شخصی که در وسط بیابان تاریک، مرکب، راحله و زادش را گم کرده بود و الآن آنها را پیدا کرده، بيشتر است!
نكته دوم؛ رحمت و غفران بيپايان الهي
ما نسبت به زمانهاي خاصِ ماه مبارك رمضان، مثل هنگام افطار روایات متواتري داریم که خداوند هزاران هزار کس را از آتش نجات میدهد، ولو اينكه اینها مستحق آتش باشند؛ يا درباره شب جمعه ماه مبارک رمضان اين هست كه خداوند در هر ساعت، هزار هزار نفر از کسانی که مستحق آتشند نجات میدهد و در قرآن هم داريم که خداوند به پيغمبر ميگويد: «إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنّی فَإِنّی قَریبٌ أُجیبُ دَعوَۀَ الدّاعِ إِذا دَعانِ».[5] درباره لیله قدر هم آمده است که خدا دربهای آسمان را باز میکند، فرشتگان ميآيند و بساطی است، وصف نشدني. آخر چرا اينطور است؟ در آیات، از من سؤال کردند، من به آنها نزدیک هستم، من جواب كسي را كه من را بخواند، میدهم. يا در جاي ديگري امر ميكند كه از من بخواهيد! «أُدعونی أَستَجِب لَکُم»؛[6] امر هم میکند. ما در اين رابطه، آیات و روایات بسياري داریم كه من نمیتوانم اینها را، بخوانم. سؤال اينجا است كه چرا اينگونه است؟[7]
من برای خاطر اینکه این چرا را روشن کنم میروم سراغ مسأله روش دعا کردنی را که در روایات ما داریم.
نكته سوم؛ روش خاصّ دعا كردن
درباره روش دعا کردن روايات اينطور به ما این را آموختهاند كه اوّل بايد حمد و ثنای الهی را به جا آوريم.[8] حمد و ثنای الهی کردن، دليلش خیلی روشن است. ما هم خودمان وقتي كه ميخواهيم پیش موجود کریمی برويم اوّل حمد و ثنایش میکنیم، بعد از او تقاضا میکنیم. ميگوييم: شما خوب و بزرگي ولي ما بد کردیم! سرمان را پايين میاندازیم و معذرتخواهی میکنیم و میگوییم که شما بزرگید! کریمید! شما ما را ببخشید! روایات زیادي داریم که اوّل حمد و ثنای الهی کنید، بعد سراغ تقاضايتان برويد! اوّلین تقاضا هم معذرت خواهی، پوزش طلبی و استغفار است.
من در روایاتی که مسأله حمد و ثنای الهی را پيش از دعا، مطرح كرده بود، دقت کردم كه ببینم ائمه(عليهمالسلام) روی کدام یک از صفات خدا بیشتر تکیه میکنند.[9] کدام صفت را بيشتر میآورند كه داعي در ابتداي دعايش، آن را بگويد. جود؟ کرم؟ غفاریت؟ يا امثال اینها؟ مثلاً چون ما كه گناه کردهایم، اوّل بگوییم «یا غفار الذنوب». دیدم روي یک صفت اینها زیاد تکیه میکنند که اوّل آن را بگو!
جلب نظر خدا به وسيله «يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ»
حالا من یکی، دو روایت را در اين رابطه ميخوانم. در روايتي آمده است: «مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بِرَجُلٍ يَقُولُ»؛ پيغمبر به مردي برخورد کردند كه داشت میگفت: «يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ! فَقَالَ لَهُ[10] سَلْ فَقَدْ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْك».[11] حضرت به او فرمودند ديگر بس است! تقاضا کن! خدا نظرش را به تو انداخت. تو میخواستی نظر خدا را جلب کنی، با این «يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ»هایت نظرش جلب شد. حالا حاجتت را از او بخواه!
در یک روایت دیگر آمده است كه پیغمبر اکرم فرمود: «إنَّ لِلَّهِ تعالى مَلَكاً مُوَكَّلاً بِمَنْ يَقُولُ»؛ این روايت خیلی گویاتر است. خداوند فرشتهای را موکّل، بر کسی کرده است که بگوید: «يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينٍ»، وقتي كه شخصي سه مرتبه اين نام را ببرد، «فَمَنْ قَالَهَا ثَلاَثاً»، فرشته به او ميگويد: «قَالَ لَهُ المَلَكُ إنَّ أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ قَدْ أَقْبَلَ عَلَيْكَ»؛ أرحمُ الراحمین به تو رو آورد، «فَاسْأَلْ».[12] پس از او بخواه!
علّت خوشحالي خدا، مهرباني به بندگان است
حالا اینجا من میخواهم وارد جواب این سؤالها شوم كه خوشحالی خدا برای کسی که به سراغ او میرود و میخواهد توبه کند، برای چيست. اينكه چرا خدا اينقدر اصرار میکند كه بیایید و توبه کنید! چرا اينطور تأكيد شده كه در درخواست كردنها، اوّل «یا أرحم الراحمین» بگوييد؟ اینها براي چيست؟ من اوّل مطلبی را عرض ميکنم که اين مطلب، مقداري به ذهن شما نزديك شود.
ما در روايات و آثارمان داریم مهربانی خداوند نسبت به بندگانش، از مهربانی مادر به فرزندش، بيشتر است. من در ابتدا، سراغ جرياني در ارتباط با یکی از انبیاء مرسل الهی كه صاحب شریعت است میروم و بعد مسأله را تطبيق ميدهم. شما شنیدهاید كه قارون به حضرت موسي خیلی بد کرد.[13] قارون با حضرت موسی، خیلی بد عمل کرد و حتی تهمت بسیار بدی هم به حضرت موسی زد كه خدا هم بعداً قارون را پیش مردم، راجع به همان تهمت، رسوا کرد. حرف من از اينجا است كه حضرت موسی به سجده افتاد و شروع کرد به گریه کردن. به خدا گفت: خدایا اگر من پیغمبر تو هستم، انتقام من را از قارون بگیر و من را بر او مسلط کن. خدا هم کم نگذاشت. به حضرت موسی وحی کرد كه من زمین را در اختیار تو قرار دادم كه فرمان تو را ببرد. هر فرمانی به زمین بدهی، فرمانبردار تو است. تو هر کاری میخواهي انجام دهي، بکن!
حضرت موسی به آن زمینی که قارون روی آن ایستاده بود فرمان داد که او را ببلعد. یک مرتبه زمین باز شد و قارون تا زانوهایش در زمین فرو رفت. قارون به حضرت موسی رو کرد و گفت: ما را عفومان کن! ما را ببخش! ما بد کردیم. حضرت موسی او را نبخشید. حضرت براي بار دوم به زمین امر کرد و او تا کمرش در زمین فرو رفت. دوباره قارون به حضرت موسی رو کرد و گفت: ما را ببخش! ما بد کردیم. گفت: نمیبخشم. بار سوم؛ حضرت موسی امر کرد به زمین كه او را بِبَلع! قارون تا گردن در زمين فرو رفت. بار سوم به حضرت موسی گفت: ما بد کردیم؛ تو ما را عفو کن! حضرت او را نبخشید و براي بار چهارم به زمین امر کرد و قارون از بین رفت.
تو خالق او نبودي وگرنه...!
حالا حرف من را همهتان خوب گوش کنید. به موسی وحی آمد یا موسی! میدانی چرا او را نبخشیدی؟ جهتش این بود كه تو خالق او نبودی. او اگر به من رو آورده بود، من او را میبخشیدم. چند بار از تو طلب عفو کرد و تو او را نبخشیدی! اگر یک دفعه به من گفته بود، من او را میبخشیدم.
«مهر مادري» نَمي از درياي «مهر خداوندي» است
حالا سِرّش را میخواهم بگویم. آنهایی که اهلش هستند، حرف من را گوش کنند و آن این است که مهر و محبّت مخلوق و معلول، به وجود خالق و علّت آمیخته است. این که در مورد مادر میبينيد او به فرزندش دلبستگي شديد دارد و هیچگاه حاضر نیست به بچهاش صدمهای بخورد و حتی حاضر است گاهی جانش را هم فدای او کند، به همين دليل است. يعني مقداری، رابطه علیّت بين او و فرزندش وجود دارد، لذا نميتواند سختي او را تحمل كند. البته فرزندی که بهطور طبیعی از مادر متولد شده باشد و مادر هم مشکل روانی نداشته باشد.
میگویند مادر در سلسله عِلل «علّتِ مُعِدِّه»[14] است. آنهایی که اهل اصطلاحاند، حرفهای مرا میفهمند. این «علّتِ مُعِدّه بودن» است كه چنين حالتي را درون مادر، به وجود آورده است. مادر یک مقدار، رنگی از «علّت» دارد و در كنار هزاران علّت ديگر، سبب وجود فرزند است وگرنه او كه علّت تامه نیست. خدا «علّت تامّه» همه بندگان است و محبّتش به مراتب از محبّت مادر بيشتر است. این را بدانید كه اگر خدا، هم خشمی دارد، مسبوق به مهر و محبّت او است. «يَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه».[15] مسأله این است.
میخواستم این را بگویم به همه آنهایی که دارند حرف مرا گوش میکنند كه من وقتی این مطالب را میبینم،[16] یک وقت پيش خودم فکر کردم: من که از قارون بدتر نیستم! شما از قارون بدترید؟ ما هیچ کدام از قارون بدتر نیستیم. خدا به موسي میگوید: اگر او به من رو کرده بود، من از او میگذشتم. بعد فهمیدم كه چرا ائمه به ما گفتهاند وقتي ميخواهي سراغ خدا بروي و دعا كني، اوّل این صفت بگو! بگو به او «یا أرحم الراحمین»؛ ای مهربانترین مهربانان! كه کسی به مِهر تو نمیرسد! تو كه يك چنین مِهری به مخلوق داری!
آن رفتار كجا و مِهر اهل بيت کجا؟!
ما میگوییم ائمه(علیهمالسلام) مظهر تامّ صفات تامّه الهی هستند. من یکی دو مثال بزنم. نگاه کنید! علی(علیهالسلام) وقتی وصیّت کرد، به امام حسن رو کرد و گفت اگر من از این دنیا رفتم، حق نداری بیش از یک ضربه به قاتلم بزنی؛ چون این حکم شرعی است. امّا اگر زنده ماندم، من خودم اُولی به عفو و گذشتم.
نگاه کنید! فرق بین علی با حضرت موسی از كجا تا به كجا است! قارون یک تهمت زده بود، ولی ابنملجم یک ضربت زده بود؛ آن هم چه ضربتی![17] پسرش حسین را ببینید كه با «حرّ» چه کار کرد؛ روز عاشورا وقتی حرّ آمد و گفت: «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ لِي مِنْ تَوْبَةٍ»،[18] حسين(عليهالسلام) گفت: بله، بیا! سرت را پايين نینداز! سرت را بلند کن!
توسّل به امام زمان(صلوات الله عليه)
شما میدانید ما امشب كجا داریم میرویم؟! اینها يك چنين خانوادهاي هستند. آيا میشود ما هم امشب برویم سراغ امام زمان(صلواتاللهعلیه) به او بگوییم آقا ما بد کردیم، شما کارها را درست کن! مگر میشود كه ما را رد كنند؟ به خدا نمیشود! حالا فهمیدی! مدعوّ خود را بشناس! بعد درخواستهایت را میتوانی تنظیم کنی.
حالا میخواهم بروم سراغ توسّلم. آقا یا امام زمان![19] شما ظاهر لیلۀ القدری! امشب فرشتهها خدمت شما میآیند و برای سال آیندهام تقديراتي را ميآورند كه شما توشيح كنيد. تقاضای من از شما این است كه سال آینده من را، چه دنیوی و چه اخروی، از هر جهت به بهترین وجه ترسیم کنيد و پای آن را امضا کنيد. این توسل برای ظاهر لیلۀ القدر بود.
ذكر مصيبت حضرت زهرا (سلام الله عليها)
امّا مگر این ظاهر باطن ندارد؟ این ظاهر، باطن دارد. در روایات هم ما داریم و ما حضرت را به باطن شب قدر قسم میدهیم. میدانید باطن امشب، چه کسی است؟ زهرا (سلام الله علیها) است. از همه شما التماس دعا دارم. من چند جمله بیشتر نمیگویم. در یک روایت خود زهرا (سلام الله علیها) صحنه را ترسیم کرده است. من یک بخشی از آن را میگویم. «وَ ركَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ» یعنی درب خانه آتش گرفته بود، چنان لگدی به این در زد، «فَرَدَّهُ عَلَيَّ» این دربی که ازش آتش شعله میکشید را روي من انداخت. «وَ أَنَا حَامِلٌ» من هم باردار بودم. «فَسَقَطْتُ لِوَجْهِي» من به صورت روی زمین افتادم. «وَ النَّارُ تَسْعَرُ» آتش شعله کشیده بود. شعلههاي آتش، زبانه ميكشيد و داشت صورت من را میسوزاند. «وَ تَسْفَعُ وَجْهِي» صورتم آتش گرفته بود. شما میدانید يعني چه؟ خدا نیاورد برای کسی که صورتش آتش بگیرد! امّا مرا رها نکرد «فَضَرَبَنِي بِيَدِهِ» شروع کرد به صورت من سيلي زد. امّا چنان سیلیاش محکم بود كه «حَتَّى انْتَثَرَ قُرْطِي مِنْ أُذُنِي».[20] گوشوارههایم پراکنده شد...
[1]. بحارالأنوار 91 96
[2]. وسائلالشيعة 10 353
[3]. همان
[4]. الكافي 2 435
[5]. سوره بقره، آيه 186
[6]. سوره غافر، آيه 60
[7]. من اين بحث را تا به حال اینطوری مطرح نکرده بودم.
[8]. من شب بیست ویکم این را گفتم،
[9]. بحثم یک مقداری طلبگی است، ولی خوب است كه شما هم اينها را بفهمید.
[10]. در یک روایت اينطور آمده است كه وقتي كه او به هفتمین بار رسید، حضرت به او خطاب كردند. ولي حالا من این روایت را میخوانم،
[11]. مستدركالوسائل 5 219
[12]. كنز العمال 2 77
[13]. من نمیخواهم اینجا قصص الأنبیاء برای شما بگویم. مطلب من چیز دیگری است.
[14]. علّت معدّه يعني يكي از عواملي كه در ايجاد شيئ موثر بوده است.
[15]. بحارالأنوار 91 239
[16]. من طلبه هستم و کارم طلبگی است.
[17]. ما بیخود در خانه ائمه میرویم؟! خیلی هم بهجا میرویم و خوب جایی هم میرویم.
[18]. بحارالأنوار 44 319
[19]. من ميخواهم همين طور خودماني و خصوصي حرف بزنم و به شماها کاری ندارم انگار در خانهام نشستهام.
[20]. بحارالأنوار 30 349