دعا - رمضان ۱۳۸۹ - جلسه ۱۱
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِين
وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطَّاهِرِينَ وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»[1]
خدایا بر محمد و خاندانش درود فرست و صدایم را بشنو، هنگامی که تو را صدا میزنم؛ به دعایم گوش فرا ده، آنهنگام که تو را میخوانم و رو به من فرما، در آنزمان که با تو نجوا میکنم. همانا من به سوی تو فرار کردهام و در مقابل تو ایستادهام.
مروری بر مباحث گذشته
گفته شد ماه مبارک رمضان، ماه تلاوت قرآن و بازگو کردن کلام ربّ و ماه دعا و سخن گفتن عبد با ربّ است. دعا را هم تقسیمبندی کردیم كه مأثور و غیرمأثور دارد و داراي شرایطي است. قبل از اینکه وارد ادامه بحث درباره آداب دعا شوم، چند تذكر بدهم.[2]
نکته اول؛ فرق «دعا» و «نداء»
ما داریم که این مناجات علی (علیهالسلام) را که جملات ابتدایی آن را در ابتدای بحث میخوانم، همه ائمه طاهرین (علیهمالسلام) میخواندند. این مناجات مثل مناجات شعبانیه است. این مناجاتی را که از علی (علیهالسلام) نقل شده است. بنده چهار سال قبل، در اولین جلسه بحث دعا، «دعا و ندا و مناجات» را معنا کردم و فرقشان را هم گفتم.
دعا و نداء که در اين جملات هم آمده که اوّل میفرماید: «و اسمع ندائی»، بعد دارد: «و اسمع دعائی»، از امور صوتیّه و شنیدنی است. این دو از یک مقوله هستند. دو مقوله متفاوت از يكديگر نیستند. در لغت هم كه مراجعه کنید، ميبينيد دعا «غير را خواندن» است؛ یعنی صدا زدن ديگري است. حالا کاری به مفاد آن نداریم. نداء، صدا كردن از دور است و دعا هم همان صدا زدن است، اما از يك مسافت نزديك. اين دو با هم فرق نمیکنند و از یک مقوله هستند. کسانی که اهل اين مطالب هستند، به كتب لغت كه مراجعه کنند، ميبينند كه آنجا میگویند ندا، صدا زدني است که با آواز بلند باشد و دعا آوازش كوتاه است. اين دو صدا فقط از نظر بلند و کوتاهی با هم فرق دارند؛ وگرنه ماهیتاً یک چیزند. لذا اگر بر «نداء»، «دعا» اطلاق شود، دُرُست است و مشکلی ندارد. آن هم صدا كردن و خواندن است. این یک مطلب كه تذكر دادم.
نکته دوم؛ معناي دعاي خداوند
ما راجع به خداوند هم داریم كه خدا، هم «دعا» میکند و هم «ندا» ميكند. دعاي خداوند، یعنی خواندن؛ آیه شریفه میفرماید: «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى دارِ السَّلام».[3] پس اینطور نیست که اطلاق کردن «دعا» بر خواستنها و خواندنهای خدا اشکال داشته باشد. یا آیه دیگر میفرماید: «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ».[4] خداوند به بهشت فرا ميخواند. در قرآن نداي الهی را هم داریم. پس کاربرد ندا و دعا برای خدا، هر دو دُرُست است.[5]
دعاي بدون درخواست!
مسأله اين است كه مفاد اين خواندن چيست؟ آيا در اين دعا و صدا زدن، درخواستي هم هست يا اصلاً حاوي درخواستي نيست؟ شما دعای سحر را كه میخوانید، ميبينيد كه از اوّل دعا تا آخر آن، هیچ درخواستی مطرح نیست. اما اسم آن «دعای سحر» است. فقط در فراز پاياني و در آخر دعا میگوید صدایت ميزنم كه فقط جواب من را بدهي![6] دعاي سحر «دعا» است؛ هر چند كه در خواستي در آن مطرح نشده است. فقط میگوید جوابم را بده! بیش از این از او نمیخواهد. پس لزوماً در دعا «درخواست» مطرح نيست و صِرف صدا كردن كافي است.
نكته سوم؛ دعا «انشاي طلب» است و اجابت، «انشاي مطلوب»
نكته ديگر اين كه دعا و نداء ـ كه هر دو از یک مقوله هستند ـ انشائی هستند. يعني وقتي ما دعا ميكنيم، از چيزي خبر نميدهيم؛ بلكه خواندن ما «انشاء» است. بنده هم وقتی خدایش را صدا میزند و دعا میکند، در متن اين دعا درخواست میکند؛ يعني درخواستش را انشاء میکند. وقتي درخواستش را انشاء کرد، خداوند اجابت را انشاء ميكند. معنای اين حرف این است که خداوند، اعطاء را ـيعني همان درخواست عبد راـ انشاء ميکند كه اين انشاء تکوینی است که این انشاء از ناحیه عبد و ملَک «انشاء طلب» است و از ناحیه ربّ «انشاء مطلوب» است.[7]
كيفيت تولّد دو دعا از دعا براي غير
روایاتی داشتيم که اگر انسان براي غیر دعا کند، از آن دعا دو دعا متولد میشود؛ يكي دعاي فرشتگان و یکی هم دعاي خداوند.[8] از طرفي رواياتي مطرح بود كه نتيجه دعا براي غير، اين است كه فرشته به داعي ميگويد براي تو دو برابر است. شايد شُبهه شود كه لسان اين دسته از روايات كه دارد فرشته به داعي ميگويد «لَكَ مِثلَاه»، لسان إخبار است نه انشاء؛ يعني فرشته دارد به داعي خبر ميدهد و برايش دعا نميكند!
جمع بين اين روايات این است که فرشته در هر حال براي داعي دعا ميكند. در آن روایتي که از امام هفتم (علیهالسلام) بود اینطور داشت: «مَنْ دَعَا لِإِخْوَانِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَكَّلَ اللَّهُ بِهِ عَنْ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَلَكاً يَدْعُو لَه».[9] هرکس كه برای برادران و خواهران ایمانی و اسلامیاش دعا کند، خداوند به ازاي هر مؤمن، یک فرشته برای او میگمارد که برایش دعا کند. یعنی آن فرشتهها هم براي دعاكننده، از خدا درخواست ميکنند. تمام روایاتی که در آن بود که فرشته میگوید «لَکَ مِثلَاه»، با اين روايت تفسیر ميشود. فرشته چه کاره است که بخواهد چیزی به کسی بدهد؟! مگر از خودش اختیاری دارد که حاجت بنده را به او بدهد؟ اینکه میگوید «لَكَ مِثلَاه»، معنایش این است که من هم از خدا خواستم که دو برابر به تو بدهد.
من با این روایت، بین باقي روایات اين باب جمع کردم. این روایت صریح میگوید «وَكَّلَ اللَّهُ بِهِ عَنْ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَلَكاً يَدْعُو لَه»؛ یعنی فرشته هم براي او دعا ميکند و از خدا درخواست ميکند. پس صحیح است که بگوییم از دعای او دعای فرشتهای متولد میشود. آن روایات هم اشاره به همین مطلب داشت. حتي در آن مرتبه بالاتر هم، موضوع همین بود که خداوند به عدد تمام مؤمنین از آدم تا خاتم، از خاتم تا قیامت، فرشته ميگمارد كه او را دعا کنند.
این در ارتباط با مَلَک است. اما در مورد خودِ خدا بحث چيست؟ در بالاترين مرتبهاش هم بحث اين بود كه از عرش ندا میآيد كه صدهزار برابر از آن تو است. معنای اين عبارت چيست؟ آیا إخبار است يا انشاء؟ اگر یادتان باشد، تعبیر این بود: «إِذَا دَعَا الرَّجُلُ لِأَخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ نُودِيَ مِنَ الْعَرْشِ وَ لَكَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفِ مِثْلِهِ».[10] آیا معنایش این است که خدا به او خبر میدهد؟ يا نه، خداوند انشاء اعطاء ميفرمايد؟ حقیقت این است که خدا اعطاء را انشاء میفرماید؛ نه اینکه خبر بدهد.
دعا و نداي الهي، «كُنْ فَيَكُون» است
در این مطلب بايد دقت شود که نداء همان دعا است؛ یعنی همان صدا زدن است و هر دو از یک خانوادهاند. اما ندای الهی، عین انشاء تکوینی حقّ است و إخبار نیست. همه اینها، چه دعاي انسان، چه دعاي مَلَك و چه دعاي خدا، انشاء است. تو «درخواست» میکنی، فرشته هم برای تو «درخواست» میکند. فرشته هم إخبار نمیکند؛ فرشته درخواست میکند و ثمره درخواستش همان چیزي است كه در روايت آمده بود؛ یعنی دو برابر دعاي داعي. خداوند هم چون مقابل ندارد که درخواست کند، اعطاء درخواستها را «انشاء» ميفرمايد. این «نُودِیَ» که در روایت آمده معنایش این است.
دعاي خدا، نداي الهی است. دعا حتی از نظر لغوی همان آهنگ الهی است و این آهنگ الهی، عین انشاء تکوینی خدا است. «کُنْ فَیَکُون» است. هیچکدام از اینها إخبار نیست. همه اینها انشاء است. اینها دقيقاً عین معارف ما است. بنابر این، نداء الهی را تعبیر به «دعا» کردن غلط نيست. از نظر لغوي هر دو يك چيزند و هر دو هم انشاء هستند. هم دعاي ملک انشاء است و هم دعاي الهی و هم دعاي من. اما انشاء من و فرشته با انشاء خدا فرق میکند. آنکه اهلش هست، میفهمد؛ إنشاءالله!
ادامه بحث آداب ظاهريه دعا
حالت استكانت، تضرّع، خضوع و خشوع
اما من داشتم راجع به آداب ظاهریه بحث میکردم. در جلسه گذشته مسأله حالت ظاهریه را مطرح کردم كه ميگويند در جميع حالات ظاهریه، حالت سجده اقرب حالاتی است که عبد به ربّ خود نزدیک میشود. چون این بالاترین کُرنش است. در همین زمینه میخواستم رابطه اين حالت را با دعا بگویم كه در گذشته هم به این بحث اشارهاي داشتهام. ما در روایات متعدد و حتي آیات قرآن هم داریم كه در باب دعا بايد حالت بنده، حالت كُرنش و زاري باشد. حالا یک اشارهای به اين ميکنم که در آیات مربوط به دعا داریم كه «إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعينَ».[11] اين در سوره انبياء است و يا در جاي ديگر دارد: «ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَۀ ًإِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدين».[12] كه در اين آيات به بحث تضرّع و خشوع، صراحتاً اشاره فرموده است.
در باب دعا، چهار حالت را به طور متوالي و پشت سر هم مطرح میکنند که بعضی از آنها در ارتباط با ظاهر است. اين چهار حالت، إستکانه و تضرّع و خشوع و خضوع هستند. در باب خضوع و خشوع، یکی از آنها جنبه درونی دارد و ديگري بیرونی و ظاهري است؛ خضوع درونی است و خشوع بیرونی. ولی در ارتباط با آداب بیرونی، مسأله إستکانه، تضرع و خشوع مطرح است.
خواري و فروتني دروني و ظاهري
إستکانه در فارسي به «خاكساري» تعبیر میشود. بعد مسأله تضرّع و خشوع است. خاکساری همان فروتنی یا اظهار خواری نمودن است. من در باب سجده گفتم كه بالاترین حالت ظاهری برای ابراز بندگی و عبودیت، به سجده افتادن است. در اینجا به طور كلي و سراسری تعبير شده است. مسأله سجده را مطرح نكرده است؛ بلكه فرموده در دعايت بايد پیکرهات، پیکره خاکساری و فروتنی و خواری باشد. چگونه بعضي از افراد براي امور دنيايي ـنعوذباللهـ پیش یک مخلوق میروند و حالت تضرّع و زاری به خود ميگيرند و اظهار تنگدستی میکنند؟ بايد در دعا یک چنین حالت خواري و تضرّع داشته باشی.
ظاهر باید زبان باطن باشد
این حالت ظاهری است. البته اين را به شما بگویم كه همه اینها باید کاشف از درون باشد. من این را قبلاً بحث کردهام كه آنچه مهم است، درون است. بیرون، زبانِ درون است و بیان میکند که در درون من چه میگذرد. آن حالت ظاهری استکانت میگوید خدايا، من پیش تو هیچم! انسان باید این حالت را در دعا حفظ کند. لذا ما در روایات داریم و من به بعضی از آن روایات اشاره میکنم كه بايد انسان هنگام دعا كارهايي انجام دهد و حالتي داشته باشد كه حاكي از آن حالت دروني او باشد.[13] در روايتي از پیغمبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارد كه حضرت فرمود: «رَفْعُ الْيَدَيْنِ مِنَ الِاسْتِكَانَةِ. قُلْتُ وَ مَا الِاسْتِكَانَةُ؟ قَالَ أَ لَا تَقْرَأُ هَذِهِ الْآيَةَ: فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ».[14] حضرت فرمودند دو دست را که انسان بالا میآورد، این گویای همان خاکساری است که خدا هم در قرآن گفته است: «فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُون».[15]
روایتی است که محمد بن مسلم از امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند كه: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيهِ السَّلامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ»؛ از این آیه استفاده میکند و ميگويد از حضرت درباره اين آيه پرسيدم. «قال الِاسْتِكَانَةُ هِيَ الْخُضُوعُ وَ التَّضَرُّعُ رَفْعُ الْيَدَيْنِ وَ التَّضَرُّعُ بِهِمَا».[16] حضرت فرمود استکانه که همان خاکساری است، خضوع، فروتنی و اظهار خواری نمودن است. بعد حضرت میفرماید استكانت همچنين بلند کردن دو دست و زاری کردن با آنها است.
نقش حالت استكانت در دعا
اینها چه نقشی دارد؟ حالا ببینیم نقش اين حالات و آداب ظاهریه در دعا چیست؟ اگر کسی بخواهد سینه سپر کند و بایستاد و شروع کند از خدا خواستن و طلب کردن، آيا دُرُست است؟ اینکه دعا كردن نيست. دعا كه اینطوری نیست. هم درون باید خوار باشد و انسان در برابر عظیم مطلق، احساس خواری و ذلت کند و هم این حالت به بیرون باید تراوش کند. اينجا است كه دستت را بلند ميكني.[17]
اما ثمره آن چیست؟ ثمرهاش را علی (علیهالسلام) میفرماید. روایت را گوش کن! حضرت فرمود: «نِعْمَ عَوْنُ الدُّعَاءِ الْخُشُوعُ».[18] خشوع به دعای تو کمک میکند. خشوع، برای اجابت دعایت چه خوب كمك و ياوري است. من چون قبلاً معناي یاری کردن را گفتهام كه یعنی چه، دوباره تكرار نميكنم. دعا خودش کارآریی دارد، اما خشوع به کارآیی او میافزاید.
ذكر مصيبت وداع اباعبدالله (عليهالسلام) با اهل خيام
التماس دعا دارم. در مقاتل مینویسند روز عاشورا امام حسین (علیهالسلام) وقتی دید دیگر یار و یاوری ندارد و همه اصحاب و بنیهاشم رفتهاند و شهید شدهاند، تصمیم گرفت که شخصاً به ميدان برود. من در بعضی از مقاتل دیدهام که حضرت با صدای بلند فرمود: «يَا سُكَيْنَةُ يَا فَاطِمَةُ يَا زَيْنَبُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَامُ»؛ در اینجا دارد نادی؛ يعني با صداي بلند اينها را صدا زد. عرب موقع خداحافظی میگوید «سلام علیکم». خداحافظیاش هم با سلام است. حضرت این بیبیها را صدا زد و گفت خداحافظ! من هم رفتم. حالا ببنید بر این بیبیها و بچهها چه میگذرد. وقتی صدای امام حسین (علیهالسلام) را میشنوند، اولاً میفهمند كه حسین (علیهالسلام) دیگر هیچ يار و ياوري ندارد و تک و تنها مانده است. بعد هم مسأله اینکه شخصاً میخواهد به ميدان برود. چون میگوید من هم رفتم.
در مقاتل دارد اینها از خیمه بیرون ریختند و آمدند اطراف حسین (علیهالسلام) را گرفتند و هر کدام مطلبی دارد و چیزی میگوید. حالا من فقط دو تا جمله بیشتر نميگويم. آن کسی که در بين این بیبیها خیلی مورد علاقه حسین (علیهالسلام) بوده، میدانید کیست؟ دخترش سکینه است. جلو آمد و یک سؤال کرد. گفت: «يَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ»؛ پدر! دیگر تن به مرگ دادی؟ تمام شد دیگر؟ امام حسین (علیهالسلام) در جوابش با کنایه به او فرمود: چگونه تن به مرگ ندهد کسی که یار و یاوری ندارد؟ یعنی دخترم دیگر کسی برای من باقی نمانده است. میدانید این دختر چه گفت؟ گفت: «يَا أَبَهْ رُدَّنَا إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا».[19] یعنی حالا اگر اینطور است، اوّل ما را به مدینه برگردان و بعد خودت تنها بیا اینجا. حسین (علیهالسلام) در جوابش با کنایه فرمود راه برگشت برای من نیست. اینجا بود كه دختر شروع کرد هایهای گریه کردن. حسین (علیهالسلام) دختر را در بغل گرفت؛ اشک از دیدههای او پاک میکرد و این جملات را میگفت: «سَيَطُولُ بَعْدِي يَا سُكَيْنَةُ فَاعْلَمِي، مِنْكِ الْبُكَاءُ إذَا الحَمَامُ دهَانِي»؛[20] یعنی گریهها در پیش داری دختر من! من هنوز زنده هستم...
[1]. بحارالأنوار 91 96
[2]. بحث امسال ما یک حُسن دارد و یک مشکل. حُسنش این است که مراجعه کننده به بحث زیاد شده است، که این خوب است و توفیقی الهی است؛ اما مشکلش این است که امسال سال چهارمي است كه من راجع به دعا بحث ميكنم. بسیاری از مسائل را من در سه سال گذشته، همینطور پشت سرهم گفتهام و اینهایی که به مباحث امسال مراجعه میکنند، چون بیخبرند، قهراً مشکلاتي برايشان ایجاد میشود. البته عرض کردم این جای شکرگزاری از خداوند دارد که مراجعه کننده زیاد است و غالباً هم اهل فضل هستند. ولی خواستند كه من درباره يك مسأله توضيح بدهم. گرچه جلسه من اقتضای يك سنخ مسائل پيچيده علمي را ندارد و من هم مکرر میگویم كه بیش از این دیگر جاي بحث نيست، اما بايد نكتهاي را تذكر دهم و اشاره كنم.
[3]. سوره يونس، آيه 25
[4]. سوره بقره، آيه 221
[5]. کسانی که اين مباحث را گوش میکنند، دقت كنند! من عرض کردم اینجا جای این بحثها نیست. جلسه ما اجازه این بحثها را نمیدهد. اینها بحثهای طلبگی دارد و در جای خودش هم مطرح است.
[6]. من گفتم هنوز نرسیدهام به دعاهای مأثور؛ آن بحثش جدا است.
[7]. اینها را اهلش میفهمند، اینجا جای این بحثها نیست. اگر به مدرسه بیایید، برايتان مطلب را كاملاً شرح ميدهم.
[8]. این حرفها، چكيده و لحاظ شدهي بسیاری از روایاتي است كه در اين باب وجود دارد. آنهایی اهلش هستند دقت کنند.
[9]. وسائلالشيعة 7 115
[10]. منلايحضرهالفقيه 2 212
[11]. سوره انبياء، آيه 90
[12]. سوره اعراف، آيه 55
[13]. من اینها را بحث کردهام و فکر میکنم سال گذشته گفتم كه یکی از آداب دعا این است که انسان دستهایش را بلند کند. این از آداب دعا است.
[14]. بحارالأنوار 81 352
[15]. سوره مومنون، آيه 76
[16]. الكافي 2 481
[17]. معمول ما هم همین است من این را چون سال گذشته بحث کردم، رد شوم.
[18]. غرر الحكم، ص 193
[19]. بحارالأنوار 45 47
[20]. المناقب 4 109