ماه رمضان، بهار قرآن
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»[۱]
گفته شد ماه مبارک رمضان، ماه بازگو کردن کلام ربّ و تلاوت قرآن نازل يا همان کلام الله است و همچنين ماه دعا است؛ به اين معنا که عبد با ربّش سخن مي گويد و خواسته هايش را مطرح مي کند. من در باب دعاي غيرمأثور بحث مي کردم و عرض کردم که داراي شرايط و آدابي است که بسياري از آداب و شرايطش را هم عرض کردم.
آخر جلسه گذشته بحث ما به اينجا رسيد که دعا براي ديگران اگر مستجاب شود، اثرش براي داعي بيش از آن چيزي است که به غير مي رسد. در اينجا من رواياتي را به عنوان نمونه مطرح کردم و آخر جلسه عرض کردم که ما در معارفمان آثار متعددي براي دعا کردن به غير داريم؛ از جمله اينکه چندين برابر به او عنايت مي شود و بالاتر از همه اينکه از دعاي او دعايي متولد مي شود که عرض کردم موجود نامرئي مثل فرشتگان براي انسان دعا مي کنند و بالاتر از فرشتگان اينکه خودِ خداوند براي او دعا مي کند. لذا عرض کردم آنچه که براي اين آثار محوريت دارد، از خود گذشتگي است و اينکه انسان اين طور نباشد که در دعاهايش از نظر امور معنوي و مادي، فقط خودش را در نظر بگيرد. بلکه ديگران را هم در دعا بياورد. اين از خود گذشتگي و دعا کردن براي ديگران، اثرش براي انسان چه بسا بيشتر از آن دعاي خود براي خود است.
توسعه دايره دعا براي ديگران در روايات
جلسه گذشته به عنوان نمونه رواياتي را مطرح کردم. حالا مجدّداً به طور فهرست وار رواياتي را مي خوانم؛ وگرنه در اين باب روايات بسياري داريم. يک دسته از روايات مي آيد سراغ «والد و ولد» که من رواياتش را خواندم. يعني پدر براي فرزند و فرزند براي پدر دعا کند. دسته ديگر، رواياتي است که مي بينيم دايره دعاها را وسيع مي کند. دايره روايات دسته اوّل محدود به «پدر و فرزند» بود؛ اما دسته دوم دايره را وسيع مي فرمايند و مي گويند «خانواده». يعني تنها محدود به پدر و فرزند نيست. بعد هم همينطور دايره را توسعه مي دهند که عرض خواهم کرد.
– گام نخست: دعا براي اصلاحِ نفْسِ خويش
يک روايت از امام صادق (صلوات الله عليه) است که ايشان فرمودند: «كَانَ أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَقُولُ فِي دُعَائِهِ»؛[۲] يعني امام باقر (عليه السلام) در دعاهايي که ايشان مي کردند، اين جملات را مي فرمودند.[۳] ببينيد حضرت دعايشان را از کجا شروع مي کنند؛ اين ها همه جنبه آموزشي دارد: «رَبِّ أَصْلِحْ لِي نَفْسِي فَإِنَّهَا أَهَمُّ الْأَنْفُسِ إِلَيَّ»؛ پروردگارا، جانم را اصلاح فرما! ببينيد براي چه چيزي دعا مي فرمايد. براي اصلاح نفْسِ خودشان. يعني در دعاهايتان همه اش دنبال مسائل مادّي نباشيد. گرچه انسان وقتي در بستر طبيعت و ماديّت قرار مي گيرد، يک نوع تعلّق به ماديّت پيدا مي کند و گرفتاري هاي مادّي در نظرش جلوه مي کند و هميشه پيش چشمش مجسّم است. لذا وقتي هم مي خواهد دعا کند، سراغ همان امور مادّي مي رود.
اما حضرت در اينجا مي فرمايد خدايا نفْسم را اصلاح فرما؛ اين اصلاح نفْس اعمّ است از مسأله ملکات رذيله و آن مسائلي که در درون انسان مي گذرد که باعث مي شود که از مسير انسانيت و الهيت منحرف شود. پس جمله اول دعاي حضرت اين بود که «رَبِّ أَصْلِحْ لِي نَفْسِي»؛ چرا؟ دليل آن را هم مي فرمايد: «فَإِنَّهَا أَهَمُّ الْأَنْفُسِ إِلَيَّ»؛ زيرا جان من مهم ترين جان ها براي خودِ من است. يعني، اينکه من نفْسم را از ملکات رذيله اصلاح کنم، بدونِ تعارف اهميتش براي من بيشتر است تا اصلاحِ نفْسِ شما؛ چون در بحث اصلاحِ نفْس، جان من پيش خودم عزيزتر از جان ديگران است.
– گام دوم: دعا براي اصلاحِ ذُريّه
جمله دوم دعاي امام باقر (عليه السلام) اين است: «رَبِّ أَصْلِحْ لِي ذُرِّيَّتِي فَإِنَّهُمْ يَدِي وَ عَضُدِي»؛ حضرت مي آيند سراغ ذرّيّه شان که عبارت از کساني است که به حسب ظاهر از نظر وجودي، از ايشان در اين عالم ماده نشأت مي گيرند، إلي يوم القيامه. ذريّه معنايش اين است، نه فقط پسر و پسرِ پسر و دخترِ پسرِ انسان. من يک وقتي در بحث تربيتي معناي ذريّه را گفتم و بحث کردم که ميراث انسان عبارت از اولاد انسان است. ميراث حقيقي، اولاد است؛ پول و مال و اين ها نيست. چرا؟ چون اولاد دنباله وجودي من در اين عالم است. در روايت هم اين معنا را داريم که ميراث حقيقيِ من ذراري من هستند. چون آن ها دنباله وجودي من در اين عالم هستند. لذا انسان که مي ميرد و از اين نشئه کوچ مي کند، انقطاع کلّي ندارد.
حضرت مي فرمايد: «رَبِّ أَصْلِحْ لِي ذُرِّيَّتِي فَإِنَّهُمْ يَدِي وَ عَضُدِي»؛ يعني اين ها دست و بازوي من هستند که براي من کار مي کنند. در روايت دارد وقتي که شخص فوت کرد، بعد از او کار خيري را که از فرزندان و ذراري او صادر مي شود، خيرش به او که در آن نشئه است هم مي رسد. کار خوبي که ذُريّه من مي کند، مثل اين است که خودم آن کار را با دست و بازويم کردم. اينکه حضرت مي فرمايد: «فَإِنَّهُمْ يَدِي وَ عَضُدِي»، يک وقت خيال کنيد که حضرت مي خواهد بفرمايد اين ها تا من زنده هستم، مثلاً بيل دستشان مي گيرند و دنبال من مي آيند و زمين را شخم مي زنند و براي من کار مي کنند و…! يک وقت اشتباه برداشت نشود. حضرات ائمه (عليهم السلام) اينگونه صحبت نمي کنند. بلکه حضرت اصلاح آن ها را مي خواهد و معناي اصلاح هم که همان اوّل معلوم شد.
– گام سوم: دعا براي اصلاحِ خاندان و خانواده
دعاي سوم حضرت اين طور است: «رَبِّ وَ أَصْلِحْ لِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمْ لَحْمِي وَ دَمِي»؛ پروردگارا، خاندان من را اصلاح فرما! چرا؟ چون آن ها گوشت و خون من هستند. اين ها همه گوياي همان حقيقتي است که من عرض کردم. يعني مي خواهند بفرمايند اين ها از يک شجره وجودي نشأت مي گيرند.
– گام چهارم: دعا براي اصلاحِ برادران و خواهرانِ ايماني
جمله چهارم دعاي حضرت اين است: «رَبِّ أَصْلِحْ لِي جَمَاعَةَ إِخْوَتِي وَ أَخَوَاتِي وَ مَحَبَّتِي»؛ خدايا اصلاح کن گروه برادران و خواهران و دوست داران مرا! چرا؟ چون «فَإِنَّ صَلَاحَهُمْ صَلَاحِي». زيرا صلاح آن ها، صلاح من است. اين طور نيست که من بيگانه با ديگران باشم. من اين روايت را خواندم چون جلسه گذشته دعا براي ديگران را مطرح کردم[۴].
اينجا چه بسا يک نوع ترتيب هم از اين روايت به دست بيايد و آن اينکه اوّل خودم، بعد ذرّيه ام، بعد اهل بيتم، و بعد هم مي آيد سراغ جماعت خواهرها و برادرها. چه بسا فراز سوم دعا که حضرت براي اهل بيتشان دعا کردند، خواهر و برادر نسبي را هم شامل شود. لذا چه بسا اين خواهرها و برادرهايي که در فراز چهارم دعا مطرح فرموده است، عبارت از برادران ايماني و خواهران ايماني باشد. چون پيوندها مختلف است؛ بعضي پيوندها، پيوندهاي روحي است که عبارت از پيوند ايماني است؛ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ».[۵] اين اخوّت، اخوّت نسبي و پيوند جسمي نيست؛ پيوند روحي است[۶]. بنابر اين در اين روايت امام صادق (عليه السلام) فرمود پدر من وقتي مي خواست دعا کند، اينگونه دعا مي کرد؛ آن هم راجع به امور معنوي که اوّلين دعايشان هم اصلاحِ نفْس بود.
تکرّر دعا براي ديگران
بحث بعدي، «تکرّر دعا براي ديگران» است که در روايت اين طور داريم که اين اثر دارد[۷] من به دو روايت اشاره مي کنم؛ در يک روايت از پيغمبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) نقل شده است که حضرت فرمود: «مَنْ دَعَا لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي كُلِّ يَوْمٍ خَمْسَاً وَ عِشْرِينَ مَرَّةً نَزَعَ اللَّهُ الْغِلَّ مِنْ صَدْرِهِ وَ كَتَبَهُ مِنَ الْأَبْدَالِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ»[۸] هرکسي در هر روز بيست و پنج مرتبه براي مؤمنين و مؤمنات دعا کند، اثرش اين است که خدا کينه را از دلش مي زدايد. يعني دعا براي ديگران، نقش سازندگي روي نفْسِ دعا کننده دارد و اين ملکه رذيله را خدا از نفْس او مي کَنَد.
من اين نکته را تذکر دهم؛ اين دستورات و تأکيدها، براي ما جنبه هاي عملي و کاربردي دارد. آن کساني که مي بينند ـ نعوذبالله ـ اهل کينه هستند، يکي از راه هاي معالجه شان اين است که روزي بيست و پنج مرتبه براي مؤمنين و مؤمنات دعا کنند؛ آن وقت مي بيني که خدا عنايتي مي کند و کينه را از دلت بيرون مي کِشَد. بعد هم اثر بالاتر اين تکرّر دعا براي غير اين است که مي فرمايد: «وَ كَتَبَهُ مِنَ الْأَبْدَال»؛ يعني خدا او را در رديف «ابدال» مي نگارد. به اولياي بزرگ خدا مي گويند «ابدال». اين اثر تکرّر دعا براي غير است.
تعدّد در مَدعُوٌّ له
بحث بعدي، «تعدّد مَدعُوٌّ له» است؛ روايت از امام صادق (عليه السلام) است: «مَنْ دَعَا لِأَرْبَعِينَ رَجُلًا مِنْ إِخْوَانِهِ قَبْلَ أَنْ يَدْعُوَ لِنَفْسِهِ اسْتُجِيبَ لَهُ فِيهِمْ وَ فِي نَفْسِهِ»[۹] يعني هرکس قبل از اينکه خودش را دعا کند، چهل نفر از برادران مؤمنش را دعا کند، حاجت هايي که براي آن ها خواسته، هم به آن ها مي دهند و هم به خودِ او مي دهند.
در يک روايت اين طور دارد که اصلاً تو براي يک فرد ديگر بخواه، حاجت تو هم برآورده مي شود. خودت حاجت داري، اما تو که تنها نيستي؛ شخص ديگري هم همين حاجت را دارد؛ تو بگو خدايا حاجت او را برآورده کن و حرفي از حاجت خودت به ميان نياور؛ اينجا حضرت مي فرمايد حاجت تو هم برآورده مي شود. مثلاً اگر مريضي و مي خواهي خدا تو را شفا بدهد، بگو «اللّهُمَّ اشْفِهِ» يا اگر زن است بگو «اللّهُمَّ اشْفِهَا»، يعني خدايا او را شفا بده؛ يا بگو «اللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَريض». اثر اين دعاي تو اين است که خدا تو را هم شفا مي دهد. اين بهتر از آن است که بگويي «اللّهُمَّ اشْفِنِي». روايت از پيغمبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) است که حضرت فرمود: «أُطْلُب العَافِيَ?َ لِغَيْرِکَ تَرْزُقْهَا فِي نَفْسِکَ». عافيت را براي ديگري بخواه، خدا همان را روزيِ تو مي کند. نه اينکه به او نمي دهد؛ يعني به تو هم مي دهد.
ثمره دعا براي مومنان
در روايتي از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که حضرت فرمود: «إِذَا قَالَ الرَّجُلُ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ الْأَحْيَاءِ مِنْهُمْ وَ جَمِيعِ الْأَمْوَاتِ رَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ بِعَدَدِ مَا مَضَى وَ مَنْ بَقِيَ مِنْ كُلِّ إِنْسَانٍ دَعْوَةً»[۱۰] قبل از آنکه معناي اين روايت را بگويم، اين نکته را توضيح دهم که در علم منطق قضايا را تقسيم بندي مي کنند و مي گويند يکي از اقسام قضايا «قضيّه حقيقيّه» است. قضيّه حقيقيّه، قضيّه اي است که در آن عنواني را موضوع قرار مي دهيم و حکمي را روي آن موضوع مي گذاريم به اين نحو که اين عنوان هرجا و هر زمان، در هر عصر و در هر مکاني که تحقّق پيدا کند، آن حکم را دارد. يعني هر وقت فردي از آن عنوان موجود شود، موضوع قضيّه موجود شده و لذا حکم هم هست. اين حرف را آنجا در علم منطق مي زنند؛ حالا من مي خواهم اينجا از آن بحث استفاده کنم. وقتي مي گويي «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات»، اين جمله تو تمام مؤمنين و مؤمنات از آدم تا خاتم، از خاتم تا به قيامت را در بر مي گيرد. آن وقت حضرت مي فرمايد به عدد هر کدام از اين هايي که تو برايشان دعا کردي، يک دعا براي تو درست مي شود.
من با يک روايت ديگر مي خواهم اين را تکميل کنم تا ببينيد اين ضريب چگونه بالا مي رود. جلسه گذشته عرض کردم که دعا براي غير، علّت تامّه براي اين است که دعاي ديگري از آن متولد شود و نسبت به آن موجود نامرئي که در ازاي دعاي تو براي تو دعا مي کند، عرض کردم که اوّل فرشته ها هستند و بعد هم مي رسد به خدا.
حالا به اين روايت از امام هفتم (عليه السلام) دقّت کنيد: «مَنْ دَعَا لِإِخْوَانِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَكَّلَ اللَّهُ بِهِ عَنْ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَلَكاً يَدْعُو لَهُ»[۱۱] اين روايت چيز ديگري مي گويد؛ مي فرمايد تو دعا کردي براي مؤمنين و مؤمنات و دعاي تو همه آن ها را شامل شد؛ اينجا به عدد اين دعايي که تو کردي براي آن ها ـ يعني به رقم کساني که مَدعُوٌّ له تو بودند که کلّ مؤمنين و مؤمنات را در بر گرفته بود ـ به عدد هر کدام از اين ها خدا يک فرشته مأمور مي کند که او براي تو دعا کند. چون همين يک دعاي تو وقتي پخش و منحلّ به ادعيه مي شود، تبديل به ميلياردها دعا مي شود! يعني تو ميلياردها نفر را دعا کرده اي و به عدد هر يک از آن ها، خدا يک فرشته را مأمور مي کند که تو را دعا کند. يعني يک دعا از دهان تو درآمد امّا چون براي کلّ مؤمنين و مؤمنات بود، اين دعا منحلّ به ادعيه شد و به عدد اين دعاهايي که براي ديگران کردي، خدا ملکي مي آفريند که او براي تو دعا کند.
اين روايات گوياي همين معنا است که انسان بايد خودخواهي، خودپسندي و خودمحوري را در دعا کردن کنار بگذارد و نسبت به جميع امور معنوي و مادي خيرخواه همه انسان ها باشد و در دعاهايي که مي کند اين روحيه را داشته باشد. آن وقت خدا هم در ازاي اين روحيه اين طور به او تفضّل مي کند. مقاماتي که اولياي بزرگ خدا و انبيا داشتند، براي همين بود. اينکه مي گويند پيغمبر اکرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) «رَحمَ?ٌ لِلْعالَمِين» است، براي همين است که پيغمبر نمي خواست احدي در جهنم برود. حضرت نمي خواست هيچ انساني به جهنم برود. انسان بايد يک چنين حالتي داشته باشد و در دعاهايي که مي کند هم اين آثار را در نظر بگيرد.
ذکر توسّل به علي اکبر عليه السلام
من امروز بعد از ظهر، خيلي تشنه ام شد. بي اختيار به ياد يک جمله اي افتادم که روز عاشورا از دهان يکي از اين اولياي خدا بيرون آمد. حالم منقلب شد. ما که هيچ کاري نکرديم و چيزي نديديم، عطش به ما يک مقداري فشار آورده است. بي اختيار گريه ام گرفت. گفتم چه گذشت به اين ها واقعاً. حالا آن جمله اي که به ياد من افتاد را مي خواهم براي شما بگويم.
در مقاتل دارد علي اکبر (عليه السلام) از خيام حرم بيرون آمد؛ آمد خدمت امام حسين (عليه السلام) و اجازه خواست؛ حضرت بلافاصله به او اجازه داد و خودش با دست خودش زره به تن علي کرد و فرزندش را آراسته ميدان کرد. بعد هم بي بي ها را صدا کرد و گفت بياييد خداحافظي کنيد! علي اکبر (عليه السلام) دارد مي رود. مي نويسند: «إجْتَمَعَتْ النِّسَاءُ حَولَهُ کَالْحَلْقَة»؛ حلقه وار دور علي را گرفتند؛ هر کسي يک چيزي مي گويد؛ علي نرو! ولي علي اکبر (عليه السلام) رفت. مي نويسند وقتي که علي اکبر (عليه السلام) رفت، امام حسين (عليه السلام) سرش را بالا برد و به سمت آسمان کرد، دست هايش را زير محاسنش برد و گفت: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ»[۱۲] اي خدا، گواه باش! ببين! جواني که شبيه ترين به پيغمبر است به ميدان مي رود.
يک جمله ديگر هم در مقاتل هست: «ثُمَّ نَظَرَ إلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْه»؛[۱۳] مي داني يعني چه؟ يعني يک نگاه مأيوسانه اي به علي اکبر (عليه السلام) کرد؛ گويي که او ديگر برنمي گردد. اما طولي نکشيد که علي برگشت. من امروز به ياد اين جمله علي اکبر (عليه السلام) افتادم که گفت: «يَا أبَه العَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الحَديدِ أجْهَدَني»….
آيت الله آقا مجتبي تهراني
منابع
[۱] بحارالأنوار ۹۱ ۹۶٫
[۲] بحارالأنوار ۹۲ ۳۵
[۳] اين عبارت «کانَ يَقُول» دلالت بر استمرار مي کند.
[۴] البته حالا نمي خواهم وارد مباحث فقهي شوم؛ و گرنه با آنجا هم تطبيقش مي دادم. الآن جلسه کشش اين حرف ها را ندارد.
[۵] سوره مبارکه حجرات، آيه ۱۰
[۶] من اين را تذکر دادم براي اينکه اهل علم در اين مطالب دقت کنند
[۷] در اينجا من چون روايات زيادي ديدم، نمونه برداري کردم و اين روايات را مطرح مي کنم.
[۸] مستدرك الوسائل ۵ ۲۴۶
[۹] من لايحضره الفقيه ۲ ۲۱۲
[۱۰] بحارالأنوار ۹۰ ۳۹۱
[۱۱] وسائل الشيعة ۷ ۱۱۵
[۱۲] بحارالأنوار ۴۵ ۴۲
[۱۳] اللهوف ۱۱۲