پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

آداب ظاهري و باطني دعا

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»[۱].
فرق «دعا» و «نداء»
ما داريم که اين مناجات علي (عليه السلام) را که جملات ابتدايي آن را در ابتداي بحث مي خوانم، همه ائمه طاهرين (عليهم السلام) مي خواندند. اين مناجات مثل مناجات شعبانيه است. دعا و نداء که در اين جملات آمده که اوّل مي فرمايد: «و اسمع ندائي»، بعد دارد: «و اسمع دعائي»، از امور صوتيّه و شنيدني است. اين دو از يک مقوله هستند. دو مقوله متفاوت از يكديگر نيستند. در لغت هم كه مراجعه کنيد، مي بينيد دعا «غير را خواندن» است؛ يعني صدا زدن ديگري است. حالا کاري به مفاد آن نداريم. نداء، صدا كردن از دور است و دعا هم همان صدا زدن است، اما از يك مسافت نزديك. اين دو با هم فرق نمي کنند و از يک مقوله هستند. کساني که اهل اين مطالب هستند، به كتب لغت كه مراجعه کنند، مي بينند كه آنجا مي گويند ندا، صدا زدني است که با آواز بلند باشد و دعا آوازش كوتاه است. اين دو صدا فقط از نظر بلند و کوتاهي با هم فرق دارند؛ وگرنه ماهيتاً يک چيزند. لذا اگر بر «نداء»، «دعا» اطلاق شود، دُرُست است و مشکلي ندارد. آن هم صدا كردن و خواندن است. اين يک مطلب كه تذكر دادم.

دعا و نداي خداوند
ما راجع به خداوند هم داريم كه خدا، هم «دعا» مي کند و هم «ندا» مي كند. دعاي خداوند، يعني خواندن؛ آيه شريفه مي فرمايد: «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى دارِ السَّلام»[۲] پس اين طور نيست که اطلاق کردن «دعا» بر خواستن ها و خواندن هاي خدا اشکال داشته باشد. يا آيه ديگر مي فرمايد: «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ»[۳] خداوند به بهشت فرا مي خواند. در قرآن نداي الهي را هم داريم. پس کاربرد ندا و دعا براي خدا، هر دو دُرُست است[۴]
مسأله اين است كه مفاد اين خواندن چيست؟ آيا در اين دعا و صدا زدن، درخواستي هم هست يا اصلاً حاوي درخواستي نيست؟ شما دعاي سحر را كه مي خوانيد، مي بينيد كه از اوّل دعا تا آخر آن، هيچ درخواستي مطرح نيست. اما اسم آن «دعاي سحر» است. فقط در فراز پاياني و در آخر دعا مي گويد صدايت مي زنم كه فقط جواب من را بدهي[۵]دعاي سحر «دعا» است؛ هر چند كه در خواستي در آن مطرح نشده است. فقط مي گويد جوابم را بده! بيش از اين از او نمي خواهد. پس لزوماً در دعا «درخواست» مطرح نيست و صِرف صدا كردن كافي است.

نكته ديگر اين كه دعا و نداء ـ كه هر دو از يک مقوله هستند ـ انشايي هستند. يعني وقتي ما دعا مي كنيم، از چيزي خبر نمي دهيم؛ بلكه خواندن ما «انشاء» است. بنده هم وقتي خدايش را صدا مي زند و دعا مي کند، در متن اين دعا درخواست مي کند؛ يعني درخواستش را انشاء مي کند. وقتي درخواستش را انشاء کرد، خداوند اجابت را انشاء مي كند. معناي اين حرف اين است که خداوند، اعطاء را ـ يعني همان درخواست عبد راـ انشاء مي کند و اين انشاء تکويني يعني از ناحيه عبد و ملَک «انشاء طلب» است و از ناحيه ربّ «انشاء مطلوب» است.[۶]

رواياتي داشتيم که اگر انسان براي غير دعا کند، از آن دعا دو دعا متولد مي شود؛ يكي دعاي فرشتگان و يکي هم دعاي خداوند.[۷] از طرفي رواياتي مطرح بود كه نتيجه دعا براي غير، اين است كه فرشته به داعي مي گويد براي تو دو برابر است. شايد شُبهه شود كه لسان اين دسته از روايات كه دارد فرشته به داعي مي گويد «لَكَ مِثلَاه»، لسان إخبار است نه انشاء؛ يعني فرشته دارد به داعي خبر مي دهد و برايش دعا نمي كند!

جمع بين اين روايات اين است که فرشته در هر حال براي داعي دعا مي كند. در آن روايتي که از امام هفتم (عليه السلام) بود اين طور داشت: «مَنْ دَعَا لِإِخْوَانِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَكَّلَ اللَّهُ بِهِ عَنْ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَلَكاً يَدْعُو لَه »[۸] هرکس كه براي برادران و خواهران ايماني و اسلامي اش دعا کند، خداوند به ازاي هر مؤمن، يک فرشته براي او مي گمارد که برايش دعا کند. يعني فرشته ها هم براي دعاكننده، از خدا درخواست مي کنند. تمام رواياتي که در آن بود که فرشته مي گويد «لَکَ مِثلَاه»، با اين روايت تفسير مي شود. فرشته چه کاره است که بخواهد چيزي به کسي بدهد؟! مگر از خودش اختياري دارد که حاجت بنده را به او بدهد؟ اينکه مي گويد «لَكَ مِثلَاه»، معنايش اين است که من هم از خدا خواستم که دو برابر به تو بدهد.

من با اين روايت، بين باقي روايات اين باب جمع کردم. اين روايت صريح مي گويد «وَكَّلَ اللَّهُ بِهِ عَنْ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَلَكاً يَدْعُو لَه»؛ يعني فرشته هم براي او دعا مي کند و از خدا درخواست مي کند. پس صحيح است که بگوييم از دعاي او دعاي فرشته اي متولد مي شود. آن روايات هم اشاره به همين مطلب داشت. حتي در آن مرتبه بالاتر هم، موضوع همين بود که خداوند به عدد تمام مؤمنين از آدم تا خاتم، از خاتم تا قيامت، فرشته مي گمارد كه او را دعا کنند.

اين در ارتباط با مَلَک است. اما در مورد خودِ خدا بحث چيست؟ در بالاترين مرتبه اش هم بحث اين بود كه از عرش ندا مي آيد كه صدهزار برابر از آن تو است. معناي اين عبارت چيست؟ آيا إخبار است يا انشاء؟ اگر يادتان باشد، تعبير اين بود: «إِذَا دَعَا الرَّجُلُ لِأَخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ نُودِيَ مِنَ الْعَرْشِ وَ لَكَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفِ مِثْلِهِ»[۹]. آيا معنايش اين است که خدا به او خبر مي دهد؟ يا نه، خداوند انشاء اعطاء مي فرمايد؟ حقيقت اين است که خدا اعطاء را انشاء مي فرمايد؛ نه اينکه خبر بدهد.

در اين مطلب بايد دقت شود که نداء همان دعا است؛ يعني همان صدا زدن است و هر دو از يک خانواده اند. اما نداي الهي، عين انشاء تکويني حقّ است و إخبار نيست. همه اين ها، چه دعاي انسان، چه دعاي مَلَك و چه دعاي خدا، انشاء است. تو «درخواست» مي کني، فرشته هم براي تو «درخواست» مي کند. فرشته هم إخبار نمي کند؛ فرشته درخواست مي کند و ثمره درخواستش همان چيزي است كه در روايت آمده بود؛ يعني دو برابر دعاي داعي. خداوند هم چون مقابل ندارد که درخواست کند، اعطاء درخواست ها را «انشاء» مي فرمايد. اين «نُودِيَ» که در روايت آمده معنايش اين است.

دعاي خدا، نداي الهي است. دعا حتي از نظر لغوي همان آهنگ الهي است و اين آهنگ الهي، عين انشاء تکويني خدا است. «کُنْ فَيَکُون» است. هيچ کدام از اين ها إخبار نيست. همه اين ها انشاء است. اينها دقيقاً عين معارف ما است. بنابر اين، نداء الهي را تعبير به «دعا» کردن غلط نيست. از نظر لغوي هر دو يك چيزند و هر دو هم انشاء هستند. هم دعاي ملک انشاء است و هم دعاي الهي و هم دعاي من. اما انشاء من و فرشته با انشاء خدا فرق مي کند. آنکه اهلش هست، مي فهمد؛ إن شاءالله!

حالات ظاهري و باطني انسان در دعا

مي گويند در جميع حالات ظاهريه، حالت سجده اقرب حالاتي است که عبد به ربّ خود نزديک مي شود. چون اين بالاترين کُرنش است. در همين زمينه مي خواستم رابطه اين حالت را با دعا بگويم كه در گذشته هم به اين بحث اشاره اي داشته ام. ما در روايات متعدد و حتي آيات قرآن هم داريم كه در باب دعا بايد حالت بنده، حالت كُرنش و زاري باشد. حالا يک اشاره اي به اين مي کنم که در آيات مربوط به دعا داريم كه «إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعينَ»[۱۰] اين در سوره انبياء است و يا در جاي ديگر دارد: «ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَ? ًإِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدين»[۱۱] كه در اين آيات به بحث تضرّع و خشوع، صراحتاً اشاره فرموده است.

در باب دعا، چهار حالت را به طور متوالي و پشت سر هم مطرح مي کنند که بعضي از آنها در ارتباط با ظاهر است. اين چهار حالت، إستکانه و تضرّع و خشوع و خضوع هستند. در باب خضوع و خشوع، يکي از آنها جنبه دروني دارد و ديگري بيروني و ظاهري است؛ خضوع دروني است و خشوع بيروني. ولي در ارتباط با آداب بيروني، مسأله إستکانه، تضرع و خشوع مطرح است.

إستکانه در فارسي به «خاكساري» تعبير مي شود. بعد مسأله تضرّع و خشوع است. خاکساري همان فروتني يا اظهار خواري نمودن است. من در باب سجده گفتم كه بالاترين حالت ظاهري براي ابراز بندگي و عبوديت، به سجده افتادن است. در اينجا به طور كلي و سراسري تعبير شده است. مسأله سجده را مطرح نكرده است؛ بلكه فرموده در دعايت بايد پيکره ات، پيکره خاکساري و فروتني و خواري باشد. چگونه بعضي از افراد براي امور دنيايي ـ نعوذبالله ـ پيش يک مخلوق مي روند و حالت تضرّع و زاري به خود مي گيرند و اظهار تنگدستي مي کنند؟ بايد در دعا يک چنين حالت خواري و تضرّع داشته باشي.

اين حالت ظاهري است. البته اين را به شما بگويم كه همه اين ها بايد کاشف از درون باشد. من اين را قبلاً بحث کرده ام كه آنچه مهم است، درون است. بيرون، زبانِ درون است و بيان مي کند که در درون من چه مي گذرد. آن حالت ظاهري استکانت مي گويد خدايا، من پيش تو هيچم! انسان بايد اين حالت را در دعا حفظ کند. لذا ما در روايات داريم و من به بعضي از آن روايات اشاره مي کنم كه بايد انسان هنگام دعا كارهايي انجام دهد و حالتي داشته باشد كه حاكي از آن حالت دروني او باشد. من اين ها را بحث کرده ام و فکر مي کنم سال گذشته گفتم كه يکي از آداب دعا اين است که انسان دست هايش را بلند کند. اين از آداب دعا است. در روايتي از پيغمبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) دارد كه حضرت فرمود: «رَفْعُ الْيَدَيْنِ مِنَ الِاسْتِكَانَةِ. قُلْتُ وَ مَا الِاسْتِكَانَةُ؟ قَالَ أَ لَا تَقْرَأُ هَذِهِ الْآيَةَ: فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ»[۱۲] حضرت فرمودند دو دست را که انسان بالا مي آورد، اين گوياي همان خاکساري است که خدا هم در قرآن گفته است: «فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُون»[۱۳]

روايتي است که محمد بن مسلم از امام باقر (عليه السلام) نقل مي کند كه: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيهِ السَّلامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ»؛ از اين آيه استفاده مي کند و مي گويد از حضرت درباره اين آيه پرسيدم. «قال الِاسْتِكَانَةُ هِيَ الْخُضُوعُ وَ التَّضَرُّعُ رَفْعُ الْيَدَيْنِ وَ التَّضَرُّعُ بِهِمَا»[۱۴]حضرت فرمود استکانه که همان خاکساري است، خضوع، فروتني و اظهار خواري نمودن است. بعد حضرت مي فرمايد استكانت همچنين بلند کردن دو دست و زاري کردن با آن ها است.

اين ها چه نقشي دارد؟ حالا ببينيم نقش اين حالات و آداب ظاهريه در دعا چيست؟ اگر کسي بخواهد سينه سپر کند و بايستاد و شروع کند از خدا خواستن و طلب کردن، آيا دُرُست است؟ اينکه دعا كردن نيست. دعا كه اين طوري نيست. هم درون بايد خوار باشد و انسان در برابر عظيم مطلق، احساس خواري و ذلت کند و هم اين حالت به بيرون بايد تراوش کند. اينجا است كه دستت را بلند مي كني[۱۵]

اما ثمره آن چيست؟ ثمره اش را علي (عليه السلام) مي فرمايد. حضرت فرمود: «نِعْمَ عَوْنُ الدُّعَاءِ الْخُشُوعُ[۱۶] خشوع به دعاي تو کمک مي کند. خشوع، براي اجابت دعايت چه خوب كمك و ياوري است. دعا خودش کارآريي دارد، اما خشوع به کارآيي ان مي افزايد.

ذكر مصيبت

در مقاتل مي نويسند روز عاشورا امام حسين (عليه السلام) وقتي ديد ديگر يار و ياوري ندارد و همه اصحاب و بني هاشم رفته اند و شهيد شده اند، تصميم گرفت که شخصاً به ميدان برود. من در بعضي از مقاتل ديده ام که حضرت با صداي بلند فرمود: «يَا سُكَيْنَةُ يَا فَاطِمَةُ يَا زَيْنَبُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَامُ»؛ در اينجا دارد نادي؛ يعني با صداي بلند اينها را صدا زد. عرب موقع خداحافظي مي گويد «سلام عليکم». خداحافظي اش هم با سلام است. حضرت اين بي بي ها را صدا زد و گفت خداحافظ! من هم رفتم. حالا ببينيد بر اين بي بي ها و بچه ها چه مي گذرد. وقتي صداي امام حسين (عليه السلام) را مي شنوند، اولاً مي فهمند كه حسين (عليه السلام) ديگر هيچ يار و ياوري ندارد و تک و تنها مانده است. بعد هم مسأله اينکه شخصاً مي خواهد به ميدان برود. چون مي گويد من هم رفتم.

در مقاتل دارد اين ها از خيمه بيرون ريختند و آمدند اطراف حسين (عليه السلام) را گرفتند و هر کدام مطلبي دارد و چيزي مي گويد. حالا من فقط دو تا جمله بيشتر نمي گويم. آن کسي که در بين اين بي بي ها خيلي مورد علاقه حسين (عليه السلام) بوده، مي دانيد کيست؟ دخترش سکينه است. جلو آمد و يک سؤال کرد. گفت: «يَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ»؛ پدر! ديگر تن به مرگ دادي؟ تمام شد ديگر؟ امام حسين (عليه السلام) در جوابش با کنايه به او فرمود: چگونه تن به مرگ ندهد کسي که يار و ياوري ندارد؟ يعني دخترم ديگر کسي براي من باقي نمانده است. مي دانيد اين دختر چه گفت؟ گفت: «يَا أَبَهْ رُدَّنَا إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا».[۱۷] يعني حالا اگر اين طور است، اوّل ما را به مدينه برگردان و بعد خودت تنها بيا اينجا. حسين (عليه السلام) در جوابش با کنايه فرمود راه برگشت براي من نيست. اينجا بود كه دختر شروع کرد هاي هاي گريه کردن. حسين (عليه السلام) دختر را در بغل گرفت؛ اشک از ديده هاي او پاک مي کرد و اين جملات را مي گفت: «سَيَطُولُ بَعْدِي يَا سُكَيْنَةُ فَاعْلَمِي، مِنْكِ الْبُكَاءُ إذَا الحَمَامُ دهَانِي»[۱۸] يعني گريه ها در پيش داري دختر من! من هنوز زنده هستم…
آيت الله آقا مجتبي تهراني

 

منابع
[۱] . بحارالأنوار۹۱۹۶٫
[۲] سوره يونس، آيه ۲۵
[۳] سوره بقره، آيه ۲۲۱
[۴] کساني که اين مباحث را گوش مي کنند، دقت كنند! من عرض کردم اينجا جاي اين بحث ها نيست. جلسه ما اجازه اين بحث ها را نمي دهد. اين ها بحث هاي طلبگي دارد و در جاي خودش هم مطرح است
[۵] من گفتم هنوز نرسيده ام به دعاهاي مأثور؛ آن بحثش جدا است.
[۶] اين ها را اهلش مي فهمند، اينجا جاي اين بحث ها نيست. اگر به مدرسه بياييد، برايتان مطلب را كاملاً شرح مي دهم.
[۷] اين حرف ها، چكيده و لحاظ شده ي بسياري از رواياتي است كه در اين باب وجود دارد. آن هايي اهلش هستند دقت کنند.
[۸]
[۹] من لايحضره الفقيه۲۲۱۲
[۱۰] سوره انبياء، آيه ۹۰
[۱۱] سوره اعراف، آيه ۵۵
[۱۲] بحارالأنوار۸۱۳۵۲
[۱۳] سوره مومنون، آيه ۷۶
[۱۴] الكافي۲۴۸۱
[۱۵] معمول ما هم همين است من اين را چون سال گذشته بحث کردم، رد شوم.
[۱۶] غرر الحكم، ص ۱۹۳
[۱۷] بحارالأنوار۴۵۴۷
[۱۸] المناقب۴۱۰۹

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group