دختران چه مى پرسند؟
ازدواج
سؤال 1: آيا دختر و پسر مى توانند در مورد ازدواج با همديگر صحبت كنند؟
جواب: اگر منظور از صحبت در مورد ازدواج آن است كه در صدد شناخت همديگر هستند تا بعد از آن، در مورد ازدواج و يا عدم آن تصميم بگيرند. در اين صورت قبل از صحبت رو در رو و مستقيم بايد در صدد كسب آگاهى غيرمستقيم برآيند و در مرحله پايانى و تكميلى اطلاعات به گفت و گوى مستقيم با حضور و قضاوت ديگران اقدام كنند، چون هدف شناخت است نه ارتباط احساسى و عاطفى.
بايد دقت شود كه محور سخن شناخت يكديگر باشد، آن هم شناخت از ميزان سواد و سطح اطلاعات يكديگر، از نوع نگرش همديگر، شناخت ميزان پايبندى به ارزش ها و ... نه ابراز علاقه و احساسات.
سؤال 2: دوستى ها و روابط قبل از ازدواج چه حكمى دارد؟
جواب: شكى نيست كه هدف بيشتر جوانان به ويژه دختران در برقرارى ارتباط با جنس مخالف ازدواج بوده و در آرزوى يافتن همدمى صادق براى زندگى مشترك مى باشند. اين دسته از جوانان بايد بدانند كه ازدواج بايد با ديدى باز و شناختى كامل از روحيات و اخلاق و سليقه هاى يكديگر صورت پذيرد تا دختر و پسر به اتحاد و يكرنگى هر چه بيشتر رسيده و در فراز و نشيب زندگى، يار و ياور هم باشند و به كمك عشق و محبت راستين در برابر مشكلات مقاومت نمايند. اما چه شناختى براى ازدواج لازم است و چگونه مى توان به خصوصيات واقعى طرف مقابل پى برد و از زواياى مخفى انديشه و روحيات و اخلاق او سر درآورد؟ آيا به صرف اظهار محبت به روش هاى گوناگون مى توان به همه اينها پى برد. آيا دختر و پسرى كه غرق در احساسات و غرايز بوده، همه چيز را با خوش بينى و حسن نيت مىبينند، مى توانند به شناخت لازم برسند.
دوستى ها و روابط قبل از ازدواج، شناخت لازم را براى زندگى تأمين نمى كند. بلكه شناخت، سطحى و كاملاً عاطفى و احساسى است.
براى ازدواج بايد معيارها و ملاك هاى اساسى هم چون ايمان، دين دارى، اصالت و شرافت خانوادگى، اخلاق نيك، حسن معاشرت، رعايت همسانى و كفو بودن در مسائل فرهنگى خانوادگى و اقتصادى و ... را در نظر گرفت در حالى كه در دوستى هاى قبل از ازدواج چنين مسائلى براى جوانان مطرح نيست.
سؤال 3: معيارهاى همسر خوب براى دختران چيست؟
جواب: در اسلام، همسر خوب علاوه بر مسلمان و هم مذهب بودن بايد داراى شرايط ذيل باشد:
الف. با تقوا و متدين باشد.[1] شخصى با امام حسن عليه السلام درباره ازدواج دخترش مشورت كرد كه چه همسرى برايش اختيار كند. حضرت فرمود: او را به همسرى شخصى متدين و باتقوا درآور؛ زيرا اگر او را دوست بدارد، گرامى اش خواهد داشت و اگر دوستش نداشته باشد [چون متدين است] به او ظلم نمى كند.
ب. اخلاق خوب داشته باشد.[2] آن چه زندگى را شيرين مى كند، اخلاق خوب است يعنى مرد همسرش را درك كرده و روحيات او را بشناسد. خوش برخورد، مهربان، با گذشت و ... باشد.
شخصى به نام حسين بشّار مى گويد: به امام رضا عليه السلام نوشتم كه يكى از بستگانم براى خواستگارى دخترم نزد من آمده است، ولى اخلاق خوبى ندارد [چه كنم؟] حضرت فرمود: اگر اخلاقش خوب نيست به او زن مده.
ج. امين باشد.
د. از نظر مالى قدرت بر نفقه و اداره زندگى داشته باشد.
امام صادق عليه السلام فرمود: همسر هم شأن و شايسته آن است كه عفيف بوده و قدرت بر نفقه داشته باشد.[3]
ه. اصالت خانوادگى داشته باشد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: از خانواده هاى شايسته و با اصالت همسر انتخاب كنيد؛ زيرا اخلاق پدر و مادر و اجداد به فرزندان منتقل مى شود.[4]
سؤال 4: ميزان ولايت ولىّ دختر بر او چه قدر است؟
جواب: والدين هيچ گونه ولايتى بر دختر بالغ عاقل رشيده ندارند.
چنان كه ولايتى بر پسر عاقل بالغ رشيد ندارند؛ زيرا وقتى انسان به سن بلوغ رسيد و رشيد هم بود صاحب اختيار خويش است قرآن كريم مى فرمايد:
«وَابْتَلُوا الْيَتمَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النّكَاحَ فَإِنْ ءَانَسْتُم مّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَ لَهُمْ»[5]
و يتيمان را بيازماييد تا وقتى به سن زناشويى برسند، اگر در ايشان رشد فكرى يافتيد، اموالشان را به آنان رد كنيد.
اما مسأله اذن ولىّ در ازدواج دختر باكره، براى او نوعى مصونيت از فريب و نيرنگ مكاران محسوب مى شود. به همين دليل براى ازدواج غير باكره نيازى به اذن پدر نيست. البته ولىّ دختر باكره در ازدواج او ولايت كامل ندارد و نمى تواند بدون رضايت دختر، او را به ازدواج كسى دربياورد.
سؤال 5: چرا شرط اذن پدر منحصر به دختر است و شامل پسر نمى شود؟
جواب: زيرا پسر چون بيشتر با زندگى اجتماعى سر و كار دارد، تجربه بيشترى در امر ازدواج و فهم واقعيات زناشویى مى اندوزد و از طرفى ديگر اگر در ازدواجش فريب بخورد مى تواند همسرش را طلاق دهد، در حالى كه اسلام حق طلاق را براى زن قرار نداده است.
از اين رو، دختر بايد در انتخاب خويش دقت و احتياط بيشترى بنمايد تا مبادا در وضعى قرار گيرد كه نتواند به راحتى از آن رهايى يابد.[6]
سؤال 6: آيا دختر مى تواند پيش از ازدواج با پسر به بهانه اين كه شايد در آينده همسر او شود، طرح دوستى بريزد؟
جواب: قرآن در دو جا به طور سربسته به اين مسأله اشاره كرده است. در يك جا مى فرمايد: «وَلَا مُتَّخِذِى أَخْدَانٍ»[7] و در جاى ديگر مى فرمايد: «وَلَا مُتَّخِذَتِ أَخْدَانٍ».[8]
در آيه اول به مردان اشاره مى كند كه در پنهانى با زنان و دختران دوست نشوند و در آيه دوم از دوستى پنهانى زنان با مردان نكوهش مى كند.
سؤال 7: آيا رفتن به كلاس قرآن استادى كه دوست دارم با او ازدواج كنم، گناه است؟
جواب: قبل از پاسخ به پرسش فوق توجه به دو نكته لازم است:
1. ازدواج امرى مهم و حياتى و سرنوشت ساز است و بايد در انتخاب همسر صالح و شايسته دقّت بيشترى داشت.
بنابراين، توصيه مى شود با مطالعه و مشورت با افراد با تجربه شناخت بهتر و عميق ترى از ملاك ها و معيارها و شرايط، آداب و رسوم ازدواج پيدا كنيد.
2. نمى توان به صفات ظاهرى و بعضى عناوين افراد اكتفا نمود.
بايد تمام ويژگى هاى فردى و اجتماعى او را به عنوان يك همسر و شريك زندگى، پدرى لايق براى فرزندان آينده كاملاً بررسى كنيد؛ زيرا ممكن است فردى استاد خوبى باشد، ولى همسر شايسته اى نباشد لازم است با تحقيق بيشتر و مشورت با خانواده و بزرگان فاميل، موضوع را دقيق تر بررسى كنيد.
و پاسخ سؤال فوق اين است كه اگر شركت در كلاس با پوشش كافى باشد و كلاس بهانه اى براى گفت و گوى زايد قبل يا بعد از كلاس نباشد، مانعى ندارد.
سؤال 8: ازدواج با فاميل چه حكمى دارد؟
جواب: آيت الله فاضل لنكرانى در پاسخ به سؤال فوق مى فرمايد:
در رابطه با ازدواج فاميل بين علما دو نظر و ديدگاه وجود دارد:
1. ديدگاه مرحوم شهيد ثانى در كتاب مسالك با استناد به روايتى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه فرموده اند:
«لاتنكحوا القرابة القريبه فان الولد يخرج ضاوياً.»
با خويشان نزديك ازدواج نكنيد، چون بچه نحيف و لاغر متولد مى شود.
2. ديدگاه ديگر در كتاب حدائق يوسف بحرانى، ج23، ص17 آمده است كه ازدواج با خويشاوندان مستحب است به خاطر صله رحم و شهيد ثانى در كتاب قواعد همين را اختيار كرده است و در جمع بندى مى فرمايد: در رابطه با ازدواج با فاميل روايت معتبرى وجود ندارد.[9] و از نظر علمى نيز دانشمندان مى گويند هيچ دليل بيولوژيكى براى ممانعت از ازدواج خويشاوندى وجود ندارد. دكتر ارنو ماتولسكى، استاد علوم ژنتيكى در دانشگاه واشنگتن مى گويد: هر چند احتمال اين كه دو درصد نوزادان با مشكل روبرو شوند وجود دارد، اما اين درصد آن قدر زياد نيست كه خويشاوندان را از ازدواج و داشتن اولاد منصرف نمايد و مى توان با آزمايش هاى ژنتيكى مشكلات ازدواج فاميلى را برطرف نمود.[10]
سؤال 9: براى باز شدن بخت چه بايد كرد؟
جواب: عوامل بسيارى در بسته شدن بخت برخى از دختران جوان وجود دارد هم چون شرايط خانواده، شرايط روحى و جسمى دختر، شرايط اجتماعى، معيار و ملاك هاى سخت براى ازدواج و ...
اما بسيارى از مردم به دنبال عوامل موهومى چون سحر و جادو و طلسم و ... هستند در حالى كه گاهى معيارها و ملاك هاى خانواده ها موجب بسته شدن بخت دخترانشان است و براى حل مشكل چند راه وجود دارد:
1. پايين آوردن سطح توقعات و سخت نگرفتن شرايط ازدواج.
2. استفاده از واسطه دلسوز و مورد اعتماد، در جهت معرفى آنان به افراد صالح و شايسته اى كه در صدد ازدواج هستند.
3. كسب شايستگى هاى لازم در زمينه هاى اخلاقى، اجتماعى مهارت هاى زندگى و ...
دخترانى كه امتيازات ويژه اى در جامعه خود كسب كرده اند هم چون دختران حافظ قرآن، متخصص، هنرمند و ... نسبت به دختران سبك، ولگرد و بى هنر خواهان بيشترى دارند.
4. خواندن نماز امام زمان عليه السلام، به ويژه شب هاى چهارشنبه در مسجد مقدس جمكران.[11]
5. خواندن نماز جعفر طيّار.[12]
6. نماز استغاثه به حضرت زهرا عليها السلام.[13]
7. ختم صلوات. به تجربه ثابت شده است كه ختم صلوات (چهارده هزار صلوات هديه به ارواح چهارده معصوم عليهم السلام) نقش مناسبى در رفع گرفتارى ها دارد.[14] بدين نحو كه هر هزار صلواتى را كه تمام مى كند به ترتيب به يكى از چهارده معصوم عليهم السلام هديه نمايد.
8. استمرار در خواندن زيارت عاشورا با دعاى علقمه نيز براى طلب حاجات بسيار مؤثر است.[15]
سؤال 10: آيا ازدواج موقت با دخترى كه بكارتش از راه غير شوهر كردن از بين رفته است، نياز به اذن پدر دارد؟
جواب: بلى، اذن پدر يا جد پدرى لازم است.[16]
سؤال 11: چرا دختران نمى توانند به خواستگارى پسران بروند؟
جواب: دختران بر اساس ساختار روحى شان به انتخاب شدن گرايش دارند و اين گرايش در وجودشان باعث مى شود اگر در انتخاب شريك زندگى خود اقدام به انتخاب و گزينش كنند و به فردى خاص پيشنهاد ابتدايى دهند، ولى با پاسخ سرد يا منفى طرف مقابل روبرو شوند، چه بسا برايشان بسيار شكننده باشد و تمام غرور و لطافت زن بودنشان زير پا گذاشته شود و احساس كنند كه قابليت «محبوب واقع شدن» را ندارند.
در حالى كه اين احساس از نيازهاى واقعى هر جوانى و به خصوص هر دختر جوانى است؛ زيرا همان طور كه دست تكوين و نظام آفرينش «محبت ورزيدن به ديگرى» را در نهاد هر انسانى به وديعه گذاشته همين طور «مورد محبت ديگرى واقع شدن» را نيز در درون هر فردى به عنوان يك نياز واقعى قرار داده است. در مسير رشد و كمال بايد به هر دو طرف اين نياز، پاسخ مثبت و صحيح داده شود و اگر به طور صحيح و مناسب تأمين و ارضا نشود، در روند رشد شخصيت فرد خلل ايجاد مى گردد.
در دوران جوانى و زمانى كه اين نياز از طريق جنس مخالف بايد ارضا و تأمين شود، به خاطر لطافت و حساسيت بيشترى كه در جنس مؤنث وجود دارد، تقاضا و پيشنهاد ازدواج از ناحيه مرد آغاز مى شود تا احساس محبوب واقع شدن زن تجلى و تبلور بيشترى پيدا كند. طبيعى است اين روش با ساختار وجودى زن تناسب بيشترى دارد و پاسخ منفى زن به مرد نمى تواند اثر نامطلوب و شكننده اى در روحيه مرد داشته باشد. همان طور كه شما اين ويژگى را مى توانيد به عيان در مردان مشاهده كنيد. حال اگر قضيه برعكس باشد، تأثير عميق منفى آن بسيار زياد است و اگر با پاسخ منفى مرد مواجه شود، عزت و كرامت زن بودنش پايمال مى گردد و ممكن است ضربه روحى محكمى بخورد كه چه بسا قابل جبران نباشد و يا حداقل تعادل روحى اش به هم بخورد.
بنابراين، انتخاب شدن زن با ويژگى ها و خصوصيات تكوينى و روحى و روانى زن متناسب تر است.[17] علاوه بر آن چه ذكر شد بر فرض مردى به انتخاب دخترى پاسخ مثبت داد و دختر به صورت ظاهر به مراد خود رسيد، مشكل ديگرى براى او مطرح است و آن اين كه در چالش ها و مشكلات زندگى همواره مورد طعن و زخم زبان همسر و خانواده او قرار مى گيرد كه ما تو را نمى خواستيم، تو با دلربايى و محبت خود را به ما تحميل كردى، در حالى كه اگر ازدواج با انتخاب و خواستگارى مرد صورت گيرد همواره او بر شوهرش منت دارد.
سؤال 12: چرا مرد مى تواند چهار زن بگيرد، ولى براى زن چنين حقى وجود ندارد؟
جواب: علت اين كه مرد مى تواند چهار زن بگيرد، ولى زن نمى تواند بيش از يك شوهر داشته باشد، اين است كه مرد اگر چهار زن هم داشته باشد، فرزندى كه از هر يك از آنها بياورد فرزند او است، ولى زن اگر دو همسر يا بيشتر داشته باشد، فرزندى كه به دنيا مى آورد، معلوم نمى شود از كدام شوهر است. در نتيجه روابط نسبى به هم مى خورد و هم در مسأله ارث اشكال پديد مى آيد.[18]
سؤال 13: آيا ولايت پدر منافات با آزادى دختر در انتخاب همسر دارد؟
جواب: مسأله اى كه از نظر ولايت پدران بر دختران مطرح است، اين است كه در ازدواج دختران علاوه بر رضايت آنان اجازه پدر شرط است؛ زيرا او هنوز تجربهى كافى ندارد و ممكن است دچار اشتباه شود.
لذا جهت ارشاد و راهنمايى، اسلام اين حق را به ولىّ او داده است. واضح است كه نظارت پدر، هرگز اختيار و آزادى در انتخاب همسر را از دختر سلب نمى كند. البته اگر پدر بخواهد مصلحت شخصى خود را در نظر بگيرد و بدون دليل با ازدواج او مخالفت كند، در اين صورت حق او ساقط خواهد شد.
سؤال 14: گاهى دختر و پسر قبل از ازدواج مدتى را براى آشنايى به صورت نامزدى مى گذرانند، آيا اشكال دارد؟
جواب: اگر زن و مردى قصد ازدواج با هم را داشته باشند، ولى صيغه محرميّت بين آنان خوانده نشده باشد، به يكديگر نامحرم هستند و با نامحرمان ديگر فرقى ندارند.
سؤال 15: در صورتى كه پدر و مادر بخواهند براى دختر خود همسرى انتخاب و تحميل كنند چه بايد كرد؟
جواب: ترديدى نيست كه رضايت باطنى و عاطفى دختر و پسر در امر ازدواج شرط اساسى است و ازدواج تحميلى صحيح نيست و انسان نبايد زير بار آن برود.
ولى نكته اى كه مطرح مى باشد اين است كه پدر و مادر معمولاً خيرخواه انسان هستند و بايد از آنها پرسيد كه چرا فلان پسر را براى فرزندشان در نظر گرفته اند و اصرار بر ازدواج با او دارند. شايد آنها دليل قانع كننده اى داشته باشند. مثلاً بگويند: فرد مورد نظر، جوان خود ساخته اى است و به درد زندگى مى خورد و بهتر مى تواند مشكلات زندگى را حل كند.
بنابراين، بايد واقعاً فهميد كه استدلال پدر و مادر در اصرار بر يك ازدواج چيست. اما به هر حال، اگر شما قانع نشديد با حفظ احترام آنها، نبايد زير بار ازدواج تحميلى برويد. اگر خودتان هم نتوانستيد با آنها راحت صحبت كنيد با افرادى كه مى توانند رابط بين شما و پدر و مادرتان باشند مانند عمو، عمه و ... در ميان بگذاريد و يا اين كه در نهايت از طريق مسئولين دلسوز مدرسه يا مشاورينى كه حرف شما را درك مى كنند موضوع عدم تمايل به ازدواج را به گوش پدر و مادر برسانيد. تصميم گيرى نهايى نيز با شما است. از نظر شرعى هيچ شخص يا مقامى نمى تواند دختر يا پسرى را به اجبار به عقد ديگرى درآورد و اگر هر كدام از طرفين راضى نباشند، عقد باطل است.
سؤال 16: سن مناسب براى ازدواج چه سنى است؟
جواب: ازدواج بعد از بلوغ سنى و جنسى از نظر شرعى مانعى ندارد؛ ولى اگر به هر دليلى دختر و پسر زود ازدواج كردند بايد درامر زندگى مشترك مورد راهنمايى و حمايت والدين قرار گيرند تا بى تجربگى هاى آنها زندگى شان را خراب نكند.
ولى اگر بتواند خود را حفظ كند خوب است كه تا زمان تثبيت شخصيت و موقعيت اجتماعى (اتمام تحصيل، دوره خدمت سربازى، شغل مناسب براى پسران و پايان تحصيلات دبيرستان و آموختن فن اداره خانه براى دختران) صبر كند. شرايط فوق تقريباً براى پسران در سن 25 سالگى و دختران در 18 سالگى پيش مى آيد و شايد براى بعضى اين موقعيت زودتر فراهم شود.
سؤال 17: آيا درست است كه مى گويند انسان بايد با فردى كه مى خواهد با او ازدواج كند مدتى رفت و آمد داشته باشد تا طرفين به خصوصيات اخلاقى يكديگر پى ببرند؟
جواب: انسان مى بايست هنگام ازدواج، ابتدا با تحقيق و سپس با گفت و گوى مستقيم از همسر آينده اش شناخت صحيحى پيدا كند.
ولى اين مسأله به معناى آن نيست كه دختران و پسران با يكديگر معاشرت و دوستى داشته باشند تا بتوانند به اخلاق يكديگر پى ببرند. اتفاقاً افرادى كه در اجتماع ابتدا از ظاهر يكديگر خوششان مى آيد و تن به دوستى با هم مى دهند، نخواهند توانست به اخلاق هم پى ببرند؛ زيرا علاقه، مانع ديدن نقاط ضعف طرف مقابل مى شود. هم چنين اغلب اوقات به خاطر ادامه دوستى شان سعى مى كنند خود را آن طورى نشان دهند كه طرف مقابل مى خواهد.
بسيارى از افرادى كه پس از معاشرت هاى طولانى با يكديگر ازدواج كرده اند تازه متوجه شده اند كه رفتار همسرشان در آن زمان مطابق واقع نبوده است. در حقيقت قبل از ازدواج او را درست نشناخته اند.
اما هنگامى كه دختر و پسر خود را گرفتار علاقه نكرده باشند، در هنگام مذاكره براى ازدواج نيز خواست ها و توقعات خود را به راحتى بيان مى كنند و آن را مطابق سليقه طرف مقابل كم يا زياد جلوه نمى دهند. بنابراين، براى يك ازدواج خوب و موفق مى بايست ابتدا منطق و عقل در كار باشد و پس از آن به عشق و علاقه ميدان داده شود. دوستى دختر و پسر به بهانه آشنايى براى ازدواج، ظاهرى زيبا و باطنى زشت دارد و به جاى ايجاد آرامش و تشكيل زندگى باعث نگرانى و ناراحتى خواهد شد. البته در مقدمه ازدواج تحقيق از خانواده همسر آينده و صحبت با او در محيط منزل و با اطلاع والدين خوب و مفيد و در بعضى موارد كاملاً لازم است. در اين حالت هم اگر طرفين يكديگر را نپسنديدند گرفتار روابط عاطفى بيهوده نمى شوند و به حيثيت آنها مخصوصاً دختر هيچ صدمه اى نمى خورد. برخلاف رفت و آمدها و دوستى هاى قبل از ازدواج در صورتى كه به ازدواج نيانجامد (كه معمولاً هم همين طور است.) طرفين مخصوصاً دختر ضربه سنگين عاطفى و حيثيتى خواهد خورد و از نظر روحى و روانى هر لحظه نگران افشاى روابط قبل از ازدواج است كه مبادا كسى چيزى به شوهرش بگويد و رازى بر ملا شود.
سؤال 18: خانمى كه عقد كرده ولى به خانه شوهر نرفته به اجازه پدر و مادر نياز دارد يا اجازه شوهر كافى است؟
جواب: زنى كه عقد دايمى شده نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود. البته اگر هم خارج شدن از خانه با رضايت شوهر موجب ناراحتى پدر و مادر مى شود رضايت ايشان را هم بايد جلب نمايد.
سؤال 19: دخترى هستم كه خواستگاران زيادى داشته ام، اما هر كدام به نحوى به هم خورده نمى دانم چه كار كنم؟
جواب: بر هم خوردن خواستگارى ها دلايل مختلفى مى تواند داشته باشد كه به دو بخش كلى تقسيم مى شوند. گاهى خواستگار يا خانواده او به نتيجه قطعى نمى رسند و شما را انتخاب نمى كنند و يا تناسبى بين شما و آن جوان مشاهده نمى كنند و گاهى شما يا خانواده محترمتان ويژگى ها و معيارهاى لازم را به عنوان همسرى مناسب و لايق در خواستگارى نمى يابيد و جواب رد به آنها مى دهيد. پس تمام جور نشدن ها ريشه در ويژگى ها يا جاذبه هاى شما ندارد و ناشى از كمبودها و ضعف هاى شما نيست نبايد مشكل را در خودتان بجوييد بلكه بخشى از مشكلات در طرف مقابل و موانع خارج از اختيار و اراده شما مى باشد پس تمام تقصير را به خود نسبت ندهيد. ازدواج امرى طرفينى است و تناسب و توافق دو جوان شرط ايجاد پيوند مى باشد. گاهى با وجود شايستگى ها و صلاحيت ها و جاذبه هاى مختلف صرفاً به دليل عدم توافق، پيوند شكل نمى گيرد يا شما نمى پسنديد و گاهى آنها اگر سطح توقعات شما بالا است با مشورت توقع خود را كم كنيد و زمينه ازدواج را فراهم كنيد و اين را بدانيد گاهى به هم خوردن ها به مصلحت شما است.
قرآن كريم مى فرمايد:
«وَ عَسَى أَن تُحِبُّوا شَيًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ»[19]
بسا چيزى را دوست داشته باشيد كه براى شما شرّ باشد.
سؤال 20: صحبت دختر و پسر قبل از ازدواج حرام است يا نه؟
جواب: اگر صحبت دختر و پسر به عنوان مقدمه ازدواج باشد و در محيط رسمى مثل منزل و يا محل كار و با اطلاع والدين باشد، اشكال ندارد؛ زيرا به هر حال، افرادى كه مى خواهند يك عمر با يكديگر زندگى كنند بايد از نقطه نظرات يكديگر مطلع گردند. البته دختر و پسر نبايد ازدواج را بهانه كنند و با يكديگر پيمان دوستى داشته باشند و بعد هم تصور كنند كه اين صحبت ها براى آشنايى و ازدواج است.
بلكه در صورتى كه واقعاً قصد خواستگارى و متعاقب آن تشكيل خانواده دارند، مى بايست در محيطى مناسب صحبت كنند. در آن صورت اگر اين گفت و گوها به ازدواج هم منجر نشود، احترام طرفين رعايت شده و به شخصيت آنها صدمه اى نمى خورد. ضمناً چون آنها رفتارى حساب شده داشته اند خود را درگير يك علاقه مبهم نكرده اند.
البته صحبت دختران و پسران فاميل و آشنايان در جمع خانوادگى و بدون غرض خاص اشكالى ندارد. ولى بهتر است كه در حدّ سلام و احوالپرسى خلاصه شود تا انسان بى جهت درگير مسائل عاطفى نشود، چون طبع جوان در اين سنين كشش زيادى به اين مسائل دارد.
سؤال 21: حدود شرعى ارتباط دختر و پسرى كه حقيقتاً قصد ازدواج دارند، تا چه ميزانى است؟ چه مقدار گفت و گو براى آنها جايز مى باشد؟
جواب: پسر و دخترى كه مى خواهند با يكديگر ازدواج كنند مى توانند به مقدار لازم در جلسه اى بنشينند و يكديگر را ببينند و با يكديگر صحبت كنند و اگر در يك جلسه مقصود حاصل نشد، مى توانند در چند جلسه با هم بنشينند و صحبت كنند و سپس تصميم بگيرند.[20]
راز تفاوت ها و تبعيض ها
بسيارى از سؤالاتى كه در مورد حقوق زنان و دختران مطرح مى شود، ريشه در مقايسه غيرمنطقى بين زن و مرد دارد و حال اين كه اساساً مقايسه زنان با مردان نوعى تحقير براى زنان است؛ زيرا در چنين مقايسه اى مرد را اصل قرار مى دهند و زن بايد به اين اصل نزديك شود. در حالى كه از ديدگاه اسلام زنان به تنهايى داراى جايگاهى مشخص و تعريف شده هستند. از نظر اسلام زن و مرد دو صنف از يك نوع هستند و هر كدام ويژگى هاى خاص خود را دارند.
از آن جايى كه زنان به صورت طبيعى و زيستى با مردان تفاوت هايى دارند از نظر قوانين دينى نيز تفاوت هايى دارند. اين تفاوت ها بر اساس حكمت استوار است نه بر اساس ظلم و تبعيض، و بر اساس تناسب است نه نقص و كمال؛ هم چون دو ستاره اى كه هر كدام بايد در مدار خود حركت كند. زن موجودى است كه بر اساس حكمت، براى هدف خاصى خلق شده است و براى رسيدن به آن هدف خاص آفرينش ويژه اى دارد و مرد براى هدفى ديگر و به گونه اى ديگر آفريده شده است. همانند سيب و گلابى كه معقول نيست از سيب انتظار داشته باشيم بو، مزه و خاصيت گلابى را داشته باشد، چون سيب، سيب است و گلابى، گلابى و هر يك كمال لازم خود را دارد.
كمال زن در اين است كه با هنر، زيبا، سالم، لطيف، عفيف، نجيب، با وقار و مهربان باشد نه اين كه برخى از خصوصيات مردان را در خود جمع كرده باشد؛ زيرا اگر زنى يك خصيصه مردانه را بگيرد، خصيصه زنانه اى را از دست مى دهد. اگر مثل مردان قوى باشد، ديگر مثل زنان ظريف و لطيف نخواهد بود. اگر خشن شود ديگر نرم و لطيف نيست. اگر شغل هاى مردانه بگيرد، ديگر شغل هاى زنانه ندارد. اگر هم چون مردان به كارهاى سنگين و خشن بپردازد، طراوت و شادابى زنانه و احساسات مادرانه را از دست مى دهد و اگر پاى مقايسه به ميان كشيده شود، نه تنها زنان نسبت به مردان ناقص خواهند بود، بلكه مردان نيز نسبت به زنان ناقص خواهند بود. چرا كه همواره برخى خواص و ويژگى ها در يكى از اين دو هست كه در ديگرى نيست. با توضيح فوق به سؤالات اين فصل مى پردازيم.
سؤال 1: چرا داشتن دوست پسر براى دختران جايز نيست؟
جواب: اين روابط از نظر فردى و اجتماعى پیامدهايى دارد كه هر فرد عاقلى با كمترين توجه مى تواند به فلسفه آن پى ببرد. در اينجا به چند نمونه از آثار و پیامدهاى آن اشاره مى شود:
الف. ايجاد جو بدبينى؛ زيرا بسيارى از جوانان با خود فكر مى كنند دخترى كه به راحتى با كسى رابطه دوستى برقرار مى كند، از كجا معلوم كه با ديگران ارتباط برقرار نكند.
شخصى نقل مى كرد: به پسرى كه با دخترى ارتباط داشت گفتم چرا با او ازدواج نمى كنى؟ در پاسخ گفت: چنين فردى به درد زندگى نمى خورد. بسيارى از جوانان عاشق به وقت ازدواج معشوقه خود را رها مى كنند و يا بهانه مى آورند كه مثلاً خانواده من موافقت نكرد.
ب. اين دوستى ها نوعاً به ازدواج نمى انجامد بلكه بيشتر براى سرگرمى است.
دكتر كاترين كوهان استاد دانشگاه ايالت پنسيلوانياى آمريكا مى گويد: طبق آخرين تحقيقات افرادى كه قبل از ازدواج با يكديگر رابطه داشته اند؛ بعد از ازدواج در حل مشكلات خود عاجزند. چرا كه نسبت به يكديگر بدبين هستند. او مى گويد: مى توانم بگويم رابطه قبل از ازدواج به هيچ وجه سبب دوام زندگى نمى شود.[21]
ج. اين دوستى ها سبب تأخير در ازدواج مى شود؛ زيرا كسى كه ارتباط نامشروع دارد، براى خود نيازى به ازدواج نمى بيند. بدين صورت، سال ها خود را سرگرم مى كند تا زمانى كه شرايط ازدواج براى او فراهم شود يا ازدواج ناخواسته اى بر او تحميل شود.
د. دختر و پسرى كه با هم ارتباط برقرار مى كنند تمام فكرشان مشغول به يكديگر بوده، دائماً در فكر تماس تلفنى و ملاقات حضورى هستند و اگر زمانى كوتاه نتوانند ارتباط برقرار كنند، بسيار نا آرام و عصبانى و نگران مى شوند و ديگر آمادگى براى درس خواندن و رشد علمى ندارند، در نتيجه افت تحصيلى پيدا مى كنند؛ زيرا تحصيل علم نياز به تمركز دارد.
ه. از آفات اين گونه روابط تزلزل نظام خانواده است؛ زيرا اگر دوستى با جنس مخالف به صورت يك عادت درآيد، هر دخترى بعد از مدتى براى دوست پسرش آن جاذبه روزهاى اول را نخواهد داشت، لذا آن جوان با ديدن دخترى كه امتياز بيشترى دارد به بهانه هاى مختلف ارتباط خود را با دختر قبلى قطع مى كند و اگر ازدواج كرده باشد با ديدن دخترى جذاب تر به همسرش بى علاقه يا كم علاقه مى شود.
و. آخرين آفت اين گونه ارتباطها، خطر رسوايى و آبروريزى است؛ به طورى كه راه جبران و اعاده حيثيت وجود ندارد. اما ارتباطى كه بر اساس ازدواج و ضابطه عرفى و شرعى برقرار شده، اگر تضاد و مشكلى در زندگى پيش آيد مى توان با ديگران در ميان گذاشت و يا به دادگاه شكايت نمود تا مشكل حل شود. توضيح آن كه، گر چه ممكن است دختر و پسر هنگامى كه با هم دوست مى شوند، قصد هيچ گونه خلافى را نداشته باشند و حريم يكديگر را رعايت كنند؛ اما چون در بسيارى موارد غريزه انسان سركشى مى كند، ممكن است به طور ناخودآگاه به مسائلى كشيده شوند كه باعث شرمندگى و آبروريزى آنان گردد. كه اگر مى دانستند كارشان به آنجا خواهد انجاميد، هرگز از ابتدا اين دوستى را شروع نمى كردند. اولين قدم اشتباه اين است كه شما از خودتان مطمئن باشيد و تصور كنيد مى توانيد تا دل گناه پيش برويد و مرتكب گناه نشويد. جوان نبايد با اين خيال واهى تن به دوستى با جنس مخالف بدهد و بگويد كه من از خودم مطمئن هستم كه مرتكب خلافى نخواهم شد. بسيار بوده اند كسانى كه به خيال داشتن يك عشق به اصطلاح پاك با جوانى دوست شده اند و اكنون آبرو و حيثيت خود را به باد داده اند. پس انسان عاقل هر گاه خطرى را ديد براى دورى از آن بايد فاصله لازم را حفظ كند.
در پايان توجه شما را به دو نكته جلب مى كنيم:
نكته اول: در دوستى بين دختر و پسر با توجه به مضراتى كه ذكر شد، دو طرف صدمه مى بينند. البته زن به علت حساسيت و ظرافت بيشترى كه نسبت به مرد دارد صدمه روحى بيشترى خواهد مى خورد.
اگر دخترى تن به اين گونه دوستى ها بدهد، ممكن است از طرف افراد هوسران مورد تمجيد قرار گيرد و به او لقب دختر امروزى و روشن فكر بدهند، ولى عملاً در نظر آنها حقير مى شود، چون او را در دسترس خود مى بينند.
افراد دوست دارند با ازدواج بزرگ شوند و به مرتبه بالاترى برسند و همه مى دانند، ازدواج با دخترى كه با افراد مختلف سر و سرّى داشته (و لو در حدّ يك دوستى ساده)، انسان را بزرگ نمى كند.
نكته دوم: بسيارى از جوانان در هنگام شروع اين گونه دوستى ها در حقيقت مى خواهند خود را نشان دهند و اثبات كنند كه بزرگ شده اند، در حالى كه اين گونه دوستى و ارتباطها نشانه بزرگ شدن نيست؛ وقتى جوان اسير هوا و هوس شد و خويشتن واقعى خود را فراموش كرد، آيا مى تواند با داشتن دوست پسر، خود را ثابت كند؟! پس بهتر است دختران با تقوى، حفظ حجاب، پاكى، صفاى قلب، متانت، وقار و حيا ثابت كنند كه بزرگ شده اند.
سؤال 2: چرا ارث دختر نصف پسر است؟
جواب: اولاً بايد دانست كه همه زنان ارثشان نصف ارث مردان نيست. طايفه هايى از زنان هستند كه ارث آنان دو برابر يا با مردان مساوى است؛[22] مانند دو مورد زير:
اگر ميت چند برادر و خواهر مادرى داشته باشد، مال به طور مساوى بين آنان تقسيم مى شود، و اگر وارث ميت، هم دايى و هم خاله باشد، مال به طور مساوى ميان آنان تقسيم مى شود.[23] قرآن درباره ارث پسران و دختران مى فرمايد:
«يُوصِيكُمُ الله فِى أَوْلدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظّ الْأُنثَيَيْنِ»[24]
خدا درباره فرزندانتان به شما سفارش مى كند كه سهم ارث پسر به اندازه سهم دو دختر باشد.
اما اين كه فلسفه و حكمت اين حكم چيست؟ در اين زمينه مى توان گفت كه در مجموع، احكام اسلام در زمينه امور مالى به گونه اى است كه بهره زن از مرد بيشتر مى شود؛ زيرا زن در برابر هزينه زندگى خود و شوهرش هيچ گونه مسئوليتى ندارد. پس زن سهم خود را ذخيره مى كند و مرد سهمى را كه مى گيرد براى مخارج خود و همسرش صرف مى كند.
امام صادق عليه السلام فرمود:
«انَّ الْمَرْأَةَ لَيْسَ عَلَيْها جهادٌ وَ نفقةٌ وَ انَّما ذلك عَلَى الرِّجالِ و لِذلك جُعِلَ لِلْمَرْأَةَ سهماً واحداً وَ لِلرَّجُلَ سَهْمَيْن.»[25]
بر زن جهاد و نفقه واجب نيست و بر مرد واجب است؛ لذا براى زن يك سهم و براى مردان دو سهم قرار داده شده است.
علاوه بر آن مرد بايد مهريه نيز پرداخت كند.
سؤال 3: چرا حق طلاق به مرد داده شده است؟
جواب: دليل اين كه حق طلاق به مرد داده شده اين است كه يك زندگى جمعى نياز به مدير دارد. اسلام نيز كسى را كه كمتر در مقابل عواطف و احساسات تحت تأثير قرار مى گيرد و از نظر مديريت جمعى قوى تر است. به عنوان مسئول اداره زندگى مشترك معرفى كرده و حتى نفقه و هزينه اداره اين زندگى را هم بر او واجب نموده است. در اين موضوع كه مردان از نظر مديريت و انعطاف پذيرى كمتر، قوى تر از خانم ها هستند شكى نيست.
به عبارت روشن تر، زندگى مشترك نياز به مديريت دارد و يكى از شئون اين مديريت مسأله اجراى طلاق است كه از چند حال خارج نيست:
1. حق طلاق به دست مرد باشد.
2. حق طلاق به دست زن باشد.
3. هر دو به طور استقلالى اين حق را دارا باشند.
4. اين حق به دست هر دو به صورت اشتراكى باشد.
5. اصلاً حق طلاقى وجود نداشته باشد.
فرض پنجم صحيح نيست؛ چرا كه گاهى اوقات جدايى و گسستن اين رابطه به صلاح طرفين است. فرض چهارم هم معقول نيست و منافات با حكمت جعل قانون طلاق دارد؛ زيرا ممكن است يك نفر طالب طلاق و نفر ديگر طالب عدم آن باشد.
فرض سوم آمار طلاق را بالا خواهد برد. فرض دوم هم با توجه به احساسات و عواطف فراوان خانم ها علاوه بر اين كه آمار طلاق را بالا مى برد (زيرا از نظر آمار غالباً خانم ها تقاضاى طلاق را دارند)، باعث سستى كانون محبت خانواده نيز مى گردد و محبت زن را در دل مرد كاهش مى دهد.
در نتيجه بهترين فرض، صورت اول است. البته محدوديت هايى براى مرد در اعمال حق طلاق در شريعت و قانون در نظر گرفته شده كه مانع از ضايع شدن حقوق خانم ها مى گردد. علاوه بر اين در شرايطى نيز زن حق طلاق دارد كه مانع ظلم به وى مى شود؛ از جمله طلاق وكالتى، طلاق قضايى و طلاق توافقى. بنابراين چنين نيست كه راه به كلى براى زن بسته باشد.[26]
سؤال 4: اگر زن و مرد در اسلام از حقوق برابر برخوردارند، چرا شهادت و گواهى دو زن برابر با يك مرد است؟
جواب: اولاً شهادت ابزارى است براى اثبات يك واقعه يا مدّعا و چون بُعد احساسى و عاطفى زنان شديدتر از مردان است، براى رعايت احتياط در حفظ حقوق در برخى از موارد، شهادت دو زن مساوى با شهادت يك مرد قرار داده شده است.
ثانياً شهادت حق نيست كه شهادت دو زن برابر يك مرد را محروميت از حقى تلقى كنيم، بلكه شهادت نوعى تكليف است كه در پاره اى از موارد از زنان خواسته نشده است.
ثالثاً در بسيارى از موارد شهادت زن به تنهايى كافى است و فقط در برخى از مسائل حقوقى كه اهميت خاصى دارد. قرآن كريم مى فرمايد: بايد دو مرد شهادت دهند و اگر دو مرد نبود، يك مرد و دو زن شهادت دهند[27] و دليل آن را در ادامه اين گونه بيان مى دارد كه اگر يكى از آن دو زن (در اثر فشار عاطفى و احساسى دچار خطا شد، ديگرى به او تذكر دهد.)
بنابراين، اختلاف درجه تأثير و قدرت اثبات شهادت مرد و زن جنبه ارزشى ندارد، بلكه مبتنى بر واقعيات و حكمت هايى ديگرى است كه غفلت از آنها و تساوى گرايى افراطى در اين زمينه، خود عواقبى وخيمى را به دنبال خواهد داشت.[28]
سؤال 5: چرا حضرت على عليه السلام زنان را ناقص العقل دانسته اند؟
جواب: اسلام زن را در مقام انسانيت و كسب كمالات در رديف مردان قرار داده است. رواياتى كه نقص يا ضعفى را براى زنان بيان مى كند، قابل توجيه است و در مورد سخن حضرت على عليه السلام درباره زنان ذكر چند نكته لازم است:
1. خلقت ناقص بخش عظيمى از مخلوقات پذيرفتنى نيست؛ زيرا خداوند مخلوقات را در بهترين وضعيت خلق كرده است، چنان كه در قرآن كريم مى فرمايد:
«أَلَّذِى أَحْسَنَ كُلَّ شَىْءٍ خَلَقَهُ»[29]
او همان كسى است كه هر چيز را در بهترين وضعيت آفريده است.
بنابراين، موجودات ناقص نيستند و آن چه در مورد نقص عقل زنان مى توان گفت: اين است كه عقل زنان بيشتر تحت تأثير احساسات است.
خانم كليودالسون به عنوان يك روانشناس نتيجه تحقيقاتش را درباره عوامل روانى زن و مرد چنين بيان مى كند:
خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند. بسيار ديده شده كه خانم ها از لحاظ عقل نه تنها با مردان برابرى مى كنند، بلكه گاهى در از آنها برتر هستند. نقطه ضعف خانم ها فقط احساسات شديد آنها است. مردان هميشه عملى تر فكر مى كنند، بهتر قضاوت مى كنند سازمان دهنده بهترى هستند.[30] 2. نگاه تاريخى به زمان سخن حضرت على عليه السلام درباره زنان كه پس از پيكار جمل صورت گرفت، گواه اين مدعا است كه امام نقص را در خرد اجتماعى و عقل حسابگر دنيوى زنان دانسته اند.[31]
سؤال 6: چرا حضرت على عليه السلام از مشورت كردن با زنان نهى فرموده است؟
جواب: يكى از ارزش هاى اجتماعى- سياسى اسلام كه در قرآن و روايات بدان سفارش شده، مشورت است و رواياتى كه درباره نفى مشورت با زنان وارد شده است ناظر به موارد خاصى چون مشاوره با افراد بى تجربه مى باشد. حضرت على عليه السلام فرمود:
«ايّاك و مشاورة النساء الّا من جَرَّبْتَ بكمال عقلها.»[32]
از مشورت با زنان پرهيز كن مگر زنى را كه عقل و كمال او با محك تجربه ثابت شده باشد.
همان طورى كه از مشورت با مردان ترسو، بخيل و حريص نهى شده است.
بنابراين، مشاوره با زنان در موارد خاصى نهى شده است؛ مانند مواردى كه زمينه حسادت و رقابت وجود دارد و يا مواردى كه به دليل عدم تجربه نمى توان مشاوره مفيدى را انتظار داشت.
سؤال 7: چرا در اسلام ديه زن ها نصف مردها مى باشد؟
جواب: زن با مرد در شخصيت انسانى يكسان هستند و ديه قيمت انسانها نيست، بلكه جبران خسارت مادى است و پر واضح است كه خسارت ناشى از فقدان مردان در خانواده غالباً بيشتر از خسارت حاصل از فقدان زنان است.
به همين دليل اگر زن كارگر ساده اى ثروتمند باشد، بر مرد واجب است كه نفقه مناسب زن و فرزندانش را بپردازد؛ در حالى كه پرداخت نفقه به هيچ وجه بر زن واجب نيست. پس خداوند حكيم ديه كامل را درباره كسى قرار داده است كه تمام نفقه خانواده به عهده او گذاشته شده است.[33]
سؤال 8: آيا بين زن و مرد تفاوت اساسى وجود دارد؟
جواب: در مسائل علمى، اعتقادى، اخلاقى و آن چه به كمال انسانى برمى گردد بين زن و مرد هيچ فرقى نيست، ولى در مسائل اجرايى و تقسيم كار بين زن و مرد تفاوت هست، منتهى اين تفاوت نقشى در تكامل انسان ندارد.[34]
سؤال 9: چرا در ميان پيامبران و امامان يك زن وجود ندارد؟
جواب: شكى نيست كه زن بودن مانعى در راه كمال انسانى و قرب خدا نيست. جبرئيل (پيامآو روحى) بر زنى مانند حضرت زهرا علیها السلام نيز فرود آمده و پيامهاى آسمانى فراوانى براى او آورده كه به معناى امكان ارتباط يك زن با فرشته الهى و نفى مانعيت زن بودن در رسيدن به كمالات معنوى و انسانى است ولى با اين همه هيچ زنى به پيامبرى و امامت نرسيده است. دقت در نوع وظايف پيامبر، حكمت اختصاص آن را به مردان آشكار مى كند. فردى كه از سوى خدا مأمور پيام رسانى است بايد با مردم مواجه شود سخن خود را در شرايط مختلف و با افراد گوناگون جامعه بيان كند و با مردم به ويژه شخصيت هاى سرشناس نشست و برخاست و گفتگو نمايد در برابر دشمنان به دفاع برخيزد و خلاصه نبوت چون جنبه زعامت و رهبرى دارد و تدبير و مديريت جامعه را داراست و مردان به حكم قدرت تعقل و تدبير بيشتر، براى اين امور خطير لايق تر و شايسته ترند.[35] بدين جهت پيامبران و امامان از مردان برگزيده مى شوند.
سؤال 10: چرا خانم ها نمى توانند مرجع تقليد شوند؟
جواب: از نظر روح انسانى بين زن و مرد تفاوتى وجود ندارد و هر كس با تقواتر باشد، عزيزتر و درجاتش بالاتر است، ولى در عالم خلقت و در اين جهان مادى زن و مرد هر كدام براى وظيفه اى خلق شده اند و احكام مخصوص به خود را دارند. مرد براى پدر بودن و تكيه گاه خانواده شدن خلق شده است. بنابراين، محكم و منطقى تر و تا حدى خشن آفريده شده و مناسب براى اجتماع و درگيرى هاى مخصوص به آن است. زن براى مادر بودن و تربيت فرزند و شوهردارى آفريده شده و لذا مهربان، لطيف و احساسى مى باشد.
زن مى تواند مجتهد شود؛ يعنى دقيقاً به همان درجه علم و فهم و تقوى و عدالت يك مرجع تقليد برسد، ولى مرجع همان طورى كه از اسمش پيدا است محل رجوع عام و خاص است و مقام اجرايى است و همه در امور دينى و اجتماعى به او مراجعه مى كنند و اين مسئوليت تناسب با حالات و روحيات خانم ها ندارد. بنابراين، زن نمى تواند مرجع شود. پس دستورات دين مطابق با خصوصيات و روحيات انسانها است. خانم ها خودشان هم تا حد زيادى همين روحيه را درك مى كنند و خلاصه از اين كه در اجتماع در وسط درگيرى ها و معركه ها باشند، ناراحت اند. اين مسأله مخصوص زن مسلمان نيست، بلكه در تمام اجتماعات زنان در رفتارهاى اجتماعى ملاحظات و احتياطاتى دارند كه مردان آن را ندارند.
در پايان تذكر دو نكته لازم است:
1. چون مردها عقلانى تر و زن ها عاطفى تر هستند اسلام در مقامات اجرايى و قضايى اين احتياطات را مدنظر قرار داده است.
2. مرجع قرار نگرفتن خانم ها سلب حق نيست، بلكه سلب تكليف و مسئوليت است، آن هم براى مصالح خود آنان.
سؤال 11: آيا تنبيه بدنى زن از نظر اسلام جايز است؟
جواب: جاى ترديد نيست كه اسلام خدمات پرارزشى به زنان كرده و حق بزرگى به گردن آنها دارد.
قرآن كريم دستورهاى مؤكدى درباره رعايت حقوق زنان دارد و مى فرمايد به آنان زيان نرسانيد و با آنها به نيكى معاشرت كنيد.[36] اما در مورد تنبيه زنانى كه حاضر به اداى حقوق زناشويى نيستند، مى فرمايد: نخست از طريق پند و اندرز، سپس با جدا كردن بستر خويش و قهر كردن او را متنبه كند و در نهايت اگر هيچ وسيله اى مؤثر واقع نشد، براى جلوگيرى از فروپاشى خانواده شوهر مى تواند از تنبيه ضعيف بدنى استفاده كند.[37]
بديهى است كه اين موضوع كاملاً استثنايى و در حقيقت حكم جراحى يك بيمار را دارد كه مخصوص مواقع ضرورت است.
روانشناسان مى گويند: در برخى از زنان مازوشيم «آزارخواهى» وجود دارد كه گاهى اين بيمارى تشديد مى شود و به صورت يك بحران روانى بروز مى كند. در اين گونه موارد تنبيه ملايم در تسكين روحى آنها موثر است. البته تنبيه مذكور نبايد طورى باشد كه موجب مجروح شدن يا حتى سياه و كبود شدن بدن گردد.[38]
سؤال 12: اگر بين زن و مرد و دختر و پسر فرقى نيست، چرا ائمه عليهم السلام دستور داده اند كه اگر خواستيد فرزند شما پسر باشد، دعا كنيد، ولى براى فرزند دختر، دعايى وارد نشده است. آيا اين نشانه برترى پسر بر دختر نيست؟
جواب: اولاً سيره خود ائمه عليهم السلام اين بود كه وقتى خداوند فرزندى به آنان مى داد هرگز سؤال نمى كردند كه اين فرزند پسر است يا دختر؛ ثانياً گاهى سخن در اين است كه پسر بهتر است يا دختر و يك وقت بحث در اين است كه براى پدر كدام يك نافع تر مى باشد.
در مسائل انسانى بين زن و مرد و دختر و پسر فرقى نيست، اما اگر پدرى بخواهد بهره ببرد البته از پسر بهره بيشتر مى برد و پسر مى تواند خيلى از مشكلات او را در دوران سالمندى حل كند و اين نه بدان معنا است كه از نظر خدا هم پسر بهتر از دختر است، بلكه معنايش اين است كه پسر غالباً براى پدر خدمتگزار است وگرنه از نظر قرآن تقوا معيار برترى است.[39] ثالثاً سرّ اين كه ائمه عليهم السلام از خداوند پسر مى خواستند اين بود كه مى خواستند جانشين و امام بعدى آنها محفوظ بماند و رهبرى يك كار اجرايى است كه مخصوص مردان مى باشد.[40]
سؤال 13: اگر بين زن و مرد تفاوتى نيست و اگر پدر و مادر يكسان هستند، چرا در مسأله سيادت و انتساب به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و كسانى كه از طريق مادر به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم منتسب هستند، سيد محسوب نمى گردند با اين كه ائمه اطهار عليهم السلام از طرف حضرت زهرا علیها السلام به پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم منسوبند؟
جواب: در اصل سيادت فرقى بين زن و مرد نيست، چرا كه اگر فقط پدر سيد باشد بچه هاى او چه دختر باشند و چه پسر سيد محسوب مى شوند فقط در مسأله خمس فرزندان دخترى خمس نمى برند؛ ولى از ساير حقوق، هم چون محرميت، با فرزندان پسرى يكسان هستند.[41] آيت الله خامنه اى در پاسخ به سؤال فوق فرموده اند: «ميزان در ترتيب آثار و احكام شرعى سيادت از راه انتساب پدر است ولى منسوبين به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از اولاد رسول خدا محسوب مى شوند.[42]
سؤال 14: چرا بيشتر خطاب هاى قرآن به مردان است؟
جواب: در پاسخ به سؤال فوق توجه به نكات زير لازم است:
1. از نظر قرآن زن و مرد از ارزش معنوى و شخصيت يكسانى برخوردارند و هر دو مى توانند به مقامات معنوى و انسانى برسند.[43]
2. قرآن پژوهان خطاب هاى قرآن را به دو دسته تقسيم نموده اند كه عبارتند از خطاب هاى ويژه به مردان يا زنان و خطاب هاى مشترك. خطاب هاى مشترك نيز در قرآن دو گونه است، گاهى با عناوين فراگيرى مانند «ناس» و «انسان» است و گاهى لفظ است، ولى عموم انسانها مورد خطاب است، مانند: «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ؛ لَكُمْ فِى رَسُولِ الله أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ يأَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتبَ»[44]
به عبارت ديگر در زبان عربى در دو جا از صيغه مذكر استفاده مى شود:
1. آنجا كه فقط درباره مردان سخن گفته مى شود.
2. آنجا كه درباره مجموعه اى از مردان و زنان سخن در ميان است.
اين گونه خطاب ها در ميان انسانها نيز معمول است و اختصاص به قرآن ندارد؛ مانند واژه هاى عابرين، زائرين، مراجعين و ... در فارسى.
بنابراين، چنين نيست كه بيشتر خطاب هاى قرآن به مردان باشد.
سؤال 15: چرا قضاى نماز و روزه پدر و مادر مطابق برخى از فتاواى مراجع تقليد بر عهده پسر بزرگ است نه بر دختر بزرگ؟
جواب: اين حكم يك تخفيفى است كه بر زنان داده شده است.
برخى گفته اند تكليفى كه بر گردن پسر بزرگ است در انجام نماز و روزه قضاى پدر در برابر آن حَبْوه اى است كه از پدر به پسر بزرگتر مى رسد؛ چون بخش خاصى از اموال به نام «حبوه» مخصوص پسر بزرگ است؛ مانند تسبيح و سجاده و شمشير و مركب ميت، يك سلسله تكاليف هم بر عهده او قرار مى گيرد.[45] سؤال 16: چرا اجازه گرفتن زن از شوهر لازم است؛ در صورتى كه بر مردان لازم نيست؟
جواب: در نظام خانوادگى در اسلام رياست بر خانواده و مديريت آن بر عهده مرد مى باشد اين مسأله از سويى تكاليفى را بر دوش مرد مى گذارد؛ از جمله اين كه بايد در جهت تأمين نيازهاى خانواده و ايجاد زمينه رشد و تعالى و سلامت مادى و معنوى آن تلاش كند.
از طرف ديگر مسئوليتى بر دوش ديگر اعضا در برابر مرد ايجاد مى كند؛ هم چون كنترل پذيرى رفت و آمدها و هماهنگى آن با مرد.
به عبارت ديگر با توجه به اين كه وجود زن حساس تر از مرد است، ممكن است مورد تعرض و بى حرمتى قرار بگيرد. پس مرد بايد براى اطمينان خاطر خويش و مصونيت زن در جريان آمد و شد همسرش به خانه و خارج از آن قرار بگيرد.
لذا با توجه به آسيب پذيرى زن در محافل و هم نشينى ها به مرد اين حق داده شده تا براى كنترل همسر خويش به او اجازه خروج از خانه را بدهد يا ندهد.
سؤال 17: چرا در خانواده ها، به پسرها بيشتر از دخترها بها مى دهند؟
جواب: اولاً همه خانوادهها به پسرها بيشتر از دخترها بها نمى دهند، حتى برخى خانواده ها براى دخترها بسيار زيادتر از پسرها ارزش قائلند.
به هر حال هستند خانواده هايى كه براى پسر بيشتر اهميت قائل مى شوند. شايد توجه بيشتر آنان به پسران به خاطر عوامل زير باشد:
1. خانواده هايى كه به نيروى كار پسر و نقش اقتصادى او در خانواده وابستگى بيشترى دارند، پسران را مهمتر از دختران به شمار مى آورند.
2. در جوامعى كه پسر معمولاً همراه خانواده خود باقى مى ماند و دختر پس از ازدواج نزد خانواده داماد زندگى مى كند، پسر را با وفاتر از دختر به شمار مى آورند و فكر مى كنند كه دختر پس از ازدواج خانواده را ترك مى كند، ولى پسر با ازدواج خود خانواده خود را ترك نمى كند.
پدر از شوق دل در كودكى دست پسر گيرد به اميدى كه در پيرى، پسر دست پدر گيرد
3. در برخى موارد اهميت دادن به پسر تنها به دليل تفاوتى است كه خانواده در رفتار با دختر و يا پسر از خود نشان مى دهند. مثلاً در مورد پسرها براى رفت و آمد در جامعه آزادى بيشترى را مى دهند تا دخترها و اين محدوديت را دختران به معناى بها ندادن به خود تلقى مى كنند؛ در حالى كه اين محدوديت، به نوعى محافظت از آنان محسوب مى شود.
4. گاهى توجه بيشتر خانواده به پسر يا دختر به دليل امتيازات فردى او مى باشد. هم چون استعداد، ايمان، تقوا، ادب و ... دختر خانواده كه از امتياز فردى كمترى برخوردار است، فكر مى كند چون دختر است كمتر مورد توجه قرار مى گيرد.
5. گاهى نيز توجه بيشتر به پسر به خاطر آن است كه چندين فرزند دختر و تنها يك فرزند پسر در خانواده وجود دارد و احساس وابستگى بيشترى به او مى كنند.
سؤال 18: چرا زن نمى تواند قاضى شود؟
جواب: خداوند زن را براى تربيت نسل آفريده است و تربيت به مهربانى و دلسوزى و عاطفه سرشار نياز دارد كه در وجود زن به وديعه گذاشته است. اين احساسات و عواطف در قضاوت خطرناك است؛ زيرا قاضى با افراد خلاف كارى برخورد دارد كه با اشك و ناله و دروغ و تهديد و تطميع، سعى در فرار از حكم دارند و اگر قاطعيت و صلابت نباشد، احساسات ظريف و آسيب پذير زن باعث مى شود تا با اشكى يا تهديدى، حقوق انسانها جا به جا يا ناديده گرفته شود.
ناگفته پيدا است كه قوانين بر اساس حال عموم افراد وضع مى شود نه افراد خاص، تا گفته شود، ممكن است بعضى از مردها احساساتى و ظريف باشند و بعضى از زنان با صلابت و قاطع. علاوه بر آن كه قضاوت حقى نيست كه از زن سلب شده باشد، بلكه مسئوليتى است كه از دوش او برداشته شده و هيچ امتيازى براى مرد محسوب نمى شود.[46] البته زن مى تواند بهترين وكيل باشد و به احكام قضاوت تسلط كافى داشته باشد.[47]
سؤال 19: در خانواده به برادر بزرگترم اهميت بيشترى مى دهند و بين ما تبعيض قايل مى شوند. براى مقابله با آن، چه كنم؟
جواب: تبعيض بين فرزندان اشتباه است و ممكن است بعضى از والدين غفلتاً مرتكب آن شوند. البته رعايت احترام برادر يا خواهر بزرگتر لازم است و اين مسأله را نبايد با تبعيض اشتباه كنيم.
پس شايد والدين تبعيض قايل نشده باشند و او را به خاطر اين كه بزرگتر است بر شما مقدم بدارند و شما تصور كنيد كه تبعيض به وجود آمده است، يا اين كه مثلاً كوچكتر است يا درسش ضعيفتر است و احتياج به مراقبت و توجه بيشترى دارد، يا داراى كسالتى است كه بايد رسيدگى بيشترى به او بشود و شما خيال مى كنيد والدين تبعيض قائل شده اند. به هر حال، در صورتى كه واقعاً در منزل تبعيض وجود داشت از طريق گفت و گوى مستقيم با والدين خود و اگر ممكن نشد، از طريق ديگران موضوع را به آنها منتقل كنيد تا آنها متوجه شوند كه اين كار باعث از بين رفتن آرامش خاطر فرزندان كوچكتر در خانه مى شود و مسلّماً پدر و مادر وقتى متوجه اشتباه خود شدند، سعى مى كنند كه رفتار خود را عادلانه تر كنند و يا اين كه به شما توضيح دهند كه قصد تبعيض گذاشتن نداشته اند؛ چون آنها هيچ گاه براى فرزندان خود بد نمى خواهند.
در صورتى كه مطالب فوق هيچ تأثيرى در رفتار آنها نداشت، شما مى بايست براى حفظ روحيه و آرامش خود سعى كنيد به موضوع اهميتى ندهيد و مطمئن باشيد كه صبر و تحمل شما روزى نتيجه خواهد داد. چون ما معتقديم كه نظام عالم بى حساب و كتاب نيست صبر در راه خدا علاوه بر اين كه اجر دارد، انسان را آبديده مى كند و روزى به نتيجه خواهد رسيد.
[1] تحريرالوسيله، ج 2، باب نكاح، م 2.
[2] همان، م 4.
[3] بحارالانوار، ج 103، ص 372.
[4] لئالى الاخبار، ج 3، ص 218.
[5] نساء/ 6.
[6] دنياى جوان، علامه سيد محمدحسين فضل الله، ص 211، بوستان كتاب قم.
[7] و نه دوست پنهانى گيرند (مائده/ 5).
[8] و نه دوست پنهانى بگيرند (نساء/ 25).
[9] جامع المسائل آيت الله فاضل، ج 1، ص 445، س 1575.
[10] جمهورى اسلامی، 18/1/1381.
[11] مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، ص 92 و 93.
[12] همان.
[13] همان، ص 471.
[14] كليات مفاتيح الجنان، ص 58. البته در كتاب مورد نظر چندين نوع ختم صلوات نقل شده است.
[15] در كتاب هايى كه به آثار و بركات زيارت عاشورا اشاره شده است، خاطرات بسيارى در رابطه با رفع مشكلات ازدواج به واسطه استمرار خواندن آن نقل گرديده است.
[16] عروة الوثقى، ج 2، ص 7، م 2.
[17] ماهنامه پرسمان، سال سوم، ش 15، ص 30؛ نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهرى، ص 15.
[18] شهيد مطهرى در كتاب مسأله حجاب بحث مناسبى در اين زمينه دارد.
[19] بقره/ 216.
[20] احكام بانوان، آيت الله مكارم، ص 182، س 651.
[21] روزنامه جمهورى اسلامى، 29/11/1380.
[22] توضيح المسائل مراجع، ج 2، ص 594 الى 601، م 2759، 2743، 2745، 2747، 2751 و 2749.
[23] تحريرالوسيله، ج 4، با ترجمه، ص 161.
[24] نساء/ 10.
[25] تفسير نمونه، ج 3، ص 29؛ الميزان، ج 4، ص 224.
[26] پرسش ها و پاسخ هاى برگزيده، ج 7، ص 236.
[27] ر. ك: بقره/ 282.
[28] پرسش و پاسخ هاى برگزيده، ج 7، ص 257.
[29] سجده/ 7.
[30] نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهرى، ص 183.
[31] نهج البلاغه، خطبه 80.
[32] بحارالانوار، ج 103، ب 4، ح 56.
[33] ر. ك: تفسير نمونه، ج 1، ص 68؛ احكام بانوان، آيت الله مكارم، ص 244، س 888.
[34] توصيه ها پرسش و پاسخ، آيت الله جوادى آملى، ص 89.
[35] حقوق و سياست، محمدتقى مصباح، ص 211.
[36] ر. ك: نساء/ 19.
[37] ر. ك: نساء/ 34.
[38] پرسشها و پاسخهاى مذهبى، آيت الله مكارم، ج 4، ص 72، نشر نسل جوان؛ پرسشها و پاسخهاى استاد مصباح، ج 5، ص 79.
[39] ر. ك: حجرات/ 13.
[40] زن در آينهى جلال و جمال، جوادى آملى، ص 434.
[41] همان.
[42] توضيح المسائل مراجع، ج 2، ص 105.
[43] غافر/ 40؛ نحل/ 97؛ آل عمران/ 95؛ فتح/ 5.
[44] بقره/ 21 و 33؛ نساء/ 3- 4 و 15 و 23 و 47 و 136؛ احزاب/ 21.
[45] زن در آينه جلال و جمال، ص 426.
[46] پرسش هاى مهم و پاسخ هاى كوتاه، محسن قرائتى، ص 84.
[47] زن در آينه جلال و جمال، جوادى آملى، ص 348.