قدس سرزمین إسرا و معراج
قدس از دیدگاه اسلام
قدس بخشی از سرزمین فلسطینبلکه نقطهی درخشان و نگین آن محسوب میشود. خداوند این سرزمین را پنج بار در قرآن وصف کرده است
قدس از دیدگاه اسلام از جایگاه دینی قابل توجهی برخوردار است و تمام گروهها، مذاهب و رویکردهای اسلامی بر این امر اتفاق نظر دارند پس جای هیچ شگفتی نیست اگر تمام مسلمانان دفاع از قدس، غیرت نسبت به آن، پاسداری از حریم و مقدساتش و قربانی کردن جان و مال در راه حمایت از آن و دفع متجاوزان را بر خود واجب بدانند. ممکن است مسلمانان، اعراب و فلسطینیها در موضعگیری خود نسبت به مسألهی صلح با اسرائیل و جایز بودن یا نبودنش و در صورت جایز بودن، موفق شدن یا نشدنش اختلافنظر داشته باشند. اما همهی آنها ـ مسلمانها و اعراب و فلسطینیها ـ در اسلامی و عربی بودن قدس، لزوم حفظ این هویت و مسألهی مقاومت با تلاشهای مذبوحانهی اسرائیل برای یهودی کردن آن و تغییر آثار و مسخ شخصیت تاریخیاش و زدودن نشان عربی و اسلامی و مسیحی از چهرهی آن اختلاف ندارند. قدس از قداست اسلامی بزرگی برخوردار است که در قلوب مسلمانان و در حافظهی آنها نقش بسته است .
قدس قبلهی اول مسلمانان، سرزمین اسرا و معراج، سومین شهر دینی بزرگ مسلمانان، سرزمین نبوتها و برکات و سرزمین دفاع و جهاد است .
قدس قبلهی اول مسلمانان
اولین چیزی که مورد قدس در احساس و حافظهی مسلمانان و اندیشهی دینی آنها نقش بسته است این است که پیامبر (ص) و اصحاب از زمان واجب شدن نماز در شب اسرا و معراج، در سال دهم بعثت ـ سه سال قبل از هجرت ـ تا شانزده ماه بعد از هجرتشان رو به آن نماز میخواندند؛ تا این که خداوند دستور داد که به جانب کعبه یا مسجدالحرام رو کنند:
« وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُ مَا کُنْتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ:
و از هر جا که بیرون رفتی رو به سوی مسجدالحرام کن و ای مؤمنان [به هنگام نماز] هر جا که بودید رو به سوی آن کنید» [بقره/ 150]. در مدینهی منوره نشانهی بارزی باقی مانده است که بر این مسأله تأکید دارد. آن اثر «مسجد ذوالقبلتین» است . مسجدی که مسلمانان در آن نمازی را اقامه کردند که قسمتی از آن رو به قدس و قسمت دیگرش رو به مکه بود. آن مسجد هم اکنون نیز پابرجاست و آن را تعمیر کردهاند و مورد بازدید قرار گرفته و در آن نماز اقامه میشود .
یهودیها جنجالی را در مدینه دربارهی این تغییر و تحول برپا کردند و قرآن در پاسخ آنها فرمود که جهتها همه از آنِ خدا هستند و اوست برای نمازگذار مشخص میکند که کدام جهت قبله به حساب میآید :
« سَیَقُولُ السُّفَهَآءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کَانُواْ عَلَیْهَا قُل للَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ یَهْدِی مَن یَشَآءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ * وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنتَ عَلَیْهَآ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْهِ وَإِن کَانَتْ لَکَبِیرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِیمٌ:
و به زودی مردم کم خرد خواهند گفت : چه چیز آنان را از قبلهای که بر آن بودند رویگردان کرد؟ بگو: مشرق و مغرب از آنِ خداست؛ هر که را خواهد به راه راست هدایت میکند. و بدین گونه شما را امتی میانه قرار دادیم، تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد و قبلهای را که [ چندی] بر آن بودی، مقرر نکردیم جز برای آن که کسی را که از پیامبر پیروی میکند، از آن کس که از عقیدهی خود برمیگردد باز شناسیم؛ هرچند [این کار] جز بر کسانی که خدا هدایت[شان] کرده سخت گران بود؛ و خدا بر آن نبود که ایمان شما را ضایع گرداند . زیرا خدا [نسبت] به مردم دلسوز و مهربان است» [بقره/ 142-143 ]
آنها گفتند: نماز مسلمانان در آن سالها تباه و هدر گشته است چون رو به قبلهی درستی نبوده است . خداوند هم در جواب آنها فرمود: «و ما کان الله لیضیع ایمانکم: خداوند بر آن نبود که ایمان شما را ضایع گرداند» چرا؟ چون نمازی رو به قبلهای درست و مورد رضایت خداوند بوده است .
قدس سرزمین إسرا و معراج
دومین تصویر از قدس که در شعور مسلمانان نقش بسته است این است که خداوند آن را پایان سفر زمینی و آغاز سفر آسمانی معراج پیامبر قرار داده است. خداوند این گونه اراده فرمود که سفر زمینی و شبانهی پیامبر از مکه و از مسجد الحرام آغاز شده و در مسجدالأقصی پایان یابد و این مسأله هم بیهوده و تصادفی نبوده است. بلکه تدبیر و حکمت خداوندی این گونه اقتضا کرده است که خاتم رسولان و انبیا در آنجا با پیامبران گرامی دیدار کرده و نماز را به امامت برای آنها اقامه کند. این موضوع هم به معنای انتقال رهبری دینی جهان از بنیاسرائیل به امت، پیامبر و کتابی نو بود، یعنی امتی جهانی و کتاب و پیامبری عالَمی، همچنان که خداوند فرموده است:
« وَمَآ أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ » [ أنبیاء/ 107] و یا « تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً:
والا مقام و جاوید کسی است که قرآن را بر بندهی خود نازل کرده است تا این که جهانیان را بیم دهد» [فرقان/ 1].
قرآن ابتدا و انتهای این سفر را در اولین آیه از سورهای که به نام سفر هم هست (إسراء) به صراحت بیان کرده است:
« سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَآ ... :
تسبیح خدای را سزاست که بندهی خود را در شبی از مسجدالحرام به مسجدالأقصی برد آنجا که دور و بر آن را پربرکت ساختهایم تا برخی از نشانههای خود را بدو بنمایانیم» [أسراء/ 1]. این آیه مسجدالحرام را با وجود برکات و بزرگیهایی که دارد به هیچ صفتی توصیف نکرده اما مسجدالاقصی را به وصف « الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ » ستوده است. البته چیزی که پیرامونش مبارک است به طریق اَولی خودش هم مبارک است .
داستان اسرا و معراج سرشار از رمزها و دلالتهایی است که نشان دهندهی اهمیت این مکان مبارک میباشند. مکانی که جبرئیل، براق ـ موجود عجیبی که وسیله انتقال از مکه به قدس بوده است ـ را در آن بسته است. جبرئیل آن را به سنگ بسته است تا از سفر دیگرش از مسجدالاقصی یا قدس به آسمانها و به «سدرة المنتهی » برگردد. این امر باعث شده است که خاطرات این سفر با دیدن «صخره» و «حائط البراق» در ذهن مسلمانان تداعی شود .
اگر قدس در این سفر مورد توجه ویژهای نبود معراج به طور مستقیم از مکه به آسمان هم ممکن بود همچنان که قرآن و احادیث هم به این امر دلالت دارند .
از نتایج سفر اسرا پیوند میان آغاز و پایان سفر یعنی مسجدالحرام و مسجدالاقصی بود. این پیوند در ذهن، قلب و وجدان انسان مسلمان دارای تأثیر و الهام ویژهای است به گونهای که قداست یکی از آن دو مسجد از قداست دیگری جدا نیست و هر کس در احترام به یکی از آنها کوتاهی کند ممکن است در مورد دیگری هم بدان مبتلا گردد .
پاورقیها :
* از کتاب «القدس قضیة کل مسلم» الدکتور یوسف القرضاوی، الرسالة، ط اول، 1421/2001
[1]- آلوسی، تفسیر روح المعانی، جلد 22، ص 129
[2]- تفسیر قاسمی، ج 17 ، ص 9196 مفسر اینجا گفته است که عبارت نقل شده از طرف ابن کثیر از شیخ الاسلام ابن تیمیه است .
[3]- تاریخ طبری، چاپ دارالمعارف مصر، ج 3، ص 609
[4]- اشاره به حدیثی متفق علیه
[5]- عبدالله بن احمد در مسند ج 5، ص 269 آن را روایت کرده است و گفته است که آن را با خط پدرم دیدهام . هیثمی گفته است، عبدالله ابن احمد از پدرش و نیز از طبرانی آن را روایت کردهاند و رجال این حدیث ثقه هستند. ج 7، ص 288