بسم الله الرحمن الرحیم
فضیلت صله رحم در ماه رمضان
و من وصل فیه رحمة وصله الله برحمته یوم یلقاه فیه من قطع فیه رحمة قطع الله عنه رحمة یوم یلقاه
اى گروه مردم ! هر کس در ماه رمضان صله رحم به جا بیاورد، خداوند در روز قیامت ، رحمت خود را شامل حالش مى گرداند، و هر کس قطع رحم کند، خداوند در روز قیامت رحمت خود را از او قطع خواهد کرد.
در جلسه هفتم مقدارى راجع به صله رحم روایاتى تقدیم نمودم امروز هم کمى راجع به آن صحبت مى کنم .
روایات زیادى دلالت دارد بر این که صله رحم عمر را زیاد مى کند، همانگونه که قطع رحم عمر را کوتاه مى کند
در بحارالانوار نقل مى کند از خصال شیخ صدوق به سندى از انس بن مالک از رسول اکرم صلى الله علیه و آله :
قال : من سره ان یبسط له فى رزقه و ینساءله فى اجله فلیصل رحمة ؛
هر کس مى خواهد خوشحال شود به این که رزق و روزى او زیاد گردد و مردن او فراموش شود، و عمرش طولانى گردد، پس باید حتما صله رحم را به جا بیاورد
همچنین در خصال به سندى از ابى حمزه ثمالى از على بن الحسین علیه السلام چنین نقل مى کند:
قال : ما من خطوة احب الى الله من خطوتین ؛ خطوة یسدبها المؤ من صفا فى الله و خطوة الى ذى رحم قاطع .
هیچ قدمى در نزد خداى تعالى محبوبتر نیست از دو قدم : یکى ، گامى که براى پر کردن جاى خالى در صفوف مسلمین مؤ من برداشته شود و دوم ، گاهى که جهت صله رحمى برداشته شود که او قطع رحم کرده باشد.
همچنین نقل مى کند، از رجال کشى به سندى از میسر از یکى از دو بزرگوار امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام
قال قال یا میسر انى لاظنک وصولا لقراتبک قلت نعم جعلت فداک لقد کنت فى السوق و انا غلام و اجرتى درهمان و کنت اعطى واحدا عمتى و واحدا خالتى فقال اما والله حضر اجلک مرتین کل ذلک یؤ خر .
میسر مى گوید: امام باقر یا امام صادق علیهما السلام به من فرمودند: میسر! به نظر من ، تو با خویشانت صله رحم به جا مى آورى و به آن ها نیکى مى کنى گفتم : همین طور است قربانت گردم ! من وقتى پسر بچه بودم در بازار کار مى کردم و روزى دو درهم مزد مى گرفتم ؛ یکى از آنها را به عمه ام و دیگرى را به خاله ام مى دادم . حضرت فرمودند: به خدا قسم ! دو مرتبه زمان مرگت رسیده ، ولى به خاطر همین نیکى به خویشان به تاءخیر افتاده است .
همچنین در بحارالانوار، از امالى شیخ طوسى به سلسله سندى از داود رقى چنین نقل شده :
عن داود بن کثیر الرقى قال کنت جالسا عندابى عبدالله علیه السلام اذ قال مبتدئا من قبل نفسه یا داود لقد عرضت اعمالکم یوم الخمیس فراءیت فیما عرض على من عملک صلتک لابن عمک فلان فسرنى ذلک انى علمت ان صلتک له اسرع لفناء عمره و قطع اجله قال داود وکان لى ابن عم معاندا خبیثا بلغنى عنه و عن عیاله سوء حال فصلککت له نفقة قبل خروجى الى مکة فما صرت فى المدینة اخبرنى ابو عبدالله علیه السلام بذلک
داود رقى مى گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم که حضرت بدون آنکه من سخنى گفته باشم ، فرمود: اى داود! اعمال و رفتار شما در طول هفته ، در روز پنج شنبه بر من عرضه شد. از جمله اعمالى که مربوط به تو بود، نیکى به خویشان و صله رحم بود (نسبت به پسر عمویت فلانى ) پس من از این عمل تو خوشحال شدم ، حقا من مى دانم صله رحم تو نسبت به او سبب مرگ زود رس او و تمام شدن اجلش مى گردد.
داود رقى اضافه مى کند: من پسر عمویى داشتم که دشمن حق و پست و خبیث بود. به من خبر رسید که او و خانواده اش در فشار مادى و فقر هستند. بنابراین پیش از آن که به مکه مشرف شوم ، حواله مبلغى براى او فرستادم ؛ پس چون در مدینه خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم ، حضرت از این موضوع خبر داد.
نکته :
ناگفته نماند، برادران ارجمند که از این روایت دیگر استفاده مى شود که تمام اعمالى را که ما در طول یک هفته انجام مى دهیم ، روز پنج شنبه همان ، هفته بر امام زمان ارواحنا فداه عرضه مى کنند. پس باید کاملا مراقب باشیم تا رفتارمان به گونه اى باشد که باعث خشنودى آن حضرت شود نه آن که خداى ناخواسته باعث ناراحتى و اذیت او شود.
روایت جالب دیگرى که دو خاصیت دیگر، غیر از طول عمر براى صله رحم را بیان مى کند، براى شما روزه داران مؤ من نقل مى کنم که اگر خداى نخواسته کدورتى از بعض فامیل دارد، بروید آن را برطرف نمایید، به خصوص در ماه مبارک رمضان .
بحارالانوار، از کافى به سندى از عبدالصمد بن بشیر چنین نقل مى کند:
قال ابوعبدالله علیه السلام صلة الرحم یهون الحساب یوم القیامة و هى منساءة فى العمر و تقى مصارع السوء و صدقة اللیل تطفى ء غضب الرب .
امام صادق علیه السلام فرمود: صله رحم حساب روز قیامت را آسان مى کند، و سبب فراموش شدن مرگ مى گردد و انسان را از مردن بد (مثل آتش سوزى و تصادف با ماشین و خراب شدن ساختمان و...) حفظ مى کند و صدقه شبانه نیز غضب پروردگار را خاموش مى نماید.
بحارالانوار از کافى به سندى از ابوبصیر از ابى عبدالله علیه السلام چنین نقل مى کند:
قال سمعته یقول ان الرحم معلقة بالعرش یقول اللهم صل من وصلنى و اقطع من قطعنى و هى رحم ال محمد و هو قول الله عزوجل : الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوءالسحاب .
شنیدم امام صادق علیه السلام مى فرمود: به درستى که رحم و خویشاوندى معلق و آویزان به عرش است و مى گوید: خدایا! هر کس مرا وصل نمود، تو هم به او صله و رحمت داشته باشد و هر کس مرا قطع کرد، تو هم با او قطع لطف کن ، منظور از این رحم ، رحم آل محمد است ، و همین است مقصود آیه شریفه که خداوند مى فرماید: آنهایى که پیوند مى دهند آن چه را که خداوند دستور پیوند آن را داده است ....
مرحوم مجلسى در توضیح این حدیث مى فرماید:
بعضى از علما فرموده اند: منظور از این که رحم در روز قیامت ، آویزان به عرش است ، این امر از باب تشبیه امر معقول است به محسوس و اثبات حق بسیار مهم رحم است به بهترین بیان و تعلق به عرش کنایه از این است که رحم مطالبه حق خودش را مى کند روز قیامت در حضور خلق اولین و آخرین از خداى تعالى و معناى آن دعاى او که خدایا! هر کس مرا وصل نمود این است که خدایا! هر کس با من خوبى نموده ، تو هم به او خوبى کن . و هر کس بدى نموده ، تو هم به او بدى کن .
(سپس توضیح مى دهد) این که رحمى که به عرش معلق است همان رحم رسول خدا صلى الله علیه و آله است و بستگان و اهل بیت آن حضرت که ائمه اطهار علیهم السلام باشند، آرى ، به درستى که خداوند دستور به احسان و نیکى به آن ها داده و مودت و و ارادت به ایشان را اجر و پاداش رسالتش قرار داده است . پس به درستى که آل محمد، اهل بیت و بستگان پیغمبرند؛ بنابراین بر تمام مردم واجب است که به آنها نیکى کنند یا آنها که مراد از حدیث این باشد: همان گونه که پدر و مادر انسان ، سبب حیات ظاهرى هستند؛ بنابراین واجب است که به آنها احترام بگذاریم . خویشاوندان نیز با انسان شریک در نسب هستند صله رحم آنان لازم است ، همین طور رسول اکرم صلى الله علیه و آله و امیرالمؤ منین علیه السلام دو پدر این امت هستند؛ زیرا آنان سبب وجود هر موجودى مى باشند، و علت و هدف غایى از خلقت و وجود تمام موجودات عالم اند، که در حدیث قدسى است :
لولاکما لما خلقت الافلاک ،خداوند به ایشان مى فرماید: اگر شما دو نبودید، تمام افلاک را خلق نمى کردم .
شهادت مظلومانه حضرت على علیه السلام
برادران بنابراین روایت و همچنین روایات دیگر، ما مثل امروزى یتیم شده اند، پدرى جان سوز و مهربان از دست داده ایم ، بیایید برویم کوفه ، کنار مسجد جامع که خانه آن حضرت واقع شده است ببینیم چه خبر است چه مصیبت عظمایى بر عالم وجود وارد شده است .
بحارالانوار، از روضه کافى با اسناد به اصبغ بن نباته چنین نقل مى کند:
هنگامى که امیرالمؤمنین علیه السلام ضربه خورد (آن ضربه اى که باعث شهادت او شد) مردم ، همه در کنار در خانه آن حضرت ، (کنار قصرالاماره ) جمع شده بودند، و درخواست کشتن ابن ملجم لعین را داشتند. در این هنگام حضرت امام حسن علیه السلام از حانه بیرون آمد و فرمود: اى مردم ! به درستى که پدرم سفارش فرموده که کار ابن ملجم را تا بعد از وفاتش به تاءخیر اندازیم . اگر حضرت شهید شد تصمیمى جدید مى گیریم وگرنه هرچه خودش مى خواست انجام مى دهد. بنابراین متفرق شوید و پى کار خود بروید خدا شما را رحمت کند.
اصبغ مى گوید پس مردم همه رفتند، ولى من نرفتم و به جاى خود ماندم . بار دوم ، امام حسن علیه السلام بیرون آمد و به من فرمود: اى اصبغ ! مگر نشنیدى از قول امیرالمؤ منین چه به شماگفتم ؟ عرض کردم : بله ، شنیدم ولیکن بر من خیلى سخت است امیرالمؤ منین علیه السلام را در حالى که هست بگذارم و بروم و بار دیگر چشم به جمال مبارک و نورانیش روشن نشود. دوست دارم نگاهى به حضرت کنم و حدیثى از او بشنوم پس اگر ممکن است ، براى من اجازه بگیرید، مشرف شوم ؛ خدا شما را حمت کند.
پس حضرت داخل خانه شده و برگشت و به من فرمود: اصبغ ! بفرما داخل ، من وارد شدم . ناگاه منظره اى دیدم جگرخراش و کشنده اى کاش ! زودتر مرده بودم و آن را نمى دیدم . دیدم با دستمالى فرق شکافته حضرت را بسته اند؛ ولى زردى صورت از زردى آن دستمال بیشتر بود و دیدم که از شدت درد و اثر سم ، حضرت مرتب یک پاى مبارک را بر میدارد و پاى دیگر را مى گذارد.
حضرت به من فرمود: اى اصبغ ! مگر کلام فرزندم حسن را نشنیدى از قول من ؟ عرض کردم : بله ، یا امیرالمؤ منین ! و لیکن شما را در این حال دیدم و دوست داشتم بار دیگر شما را دیده باشم ، و حدیثى از شما شنیده باشم ،
فرمود: بنشین ! فکر مى کنم ، پس از امروز هرگز حدیثى از من نخواهى شنید. اصبغ ! بدان ، همان گونه که تو اکنون به عیادت من آمده اى ، یک وقتى من به عیادت رسول خدا صلى الله علیه و آله مشرف شدم و او فرمود: یا اباالحسن ! برو و بین مردم صدا بزن : الصلوة جامعه تا همه جمع شوند. بعد برو بر روى منبر، یک پله پایین تر از جایى که من مى ایستم ، قرار بگیر و به مردم بگو: آگاه باشید! هر کس والدینش او را عاق کنند و از او ناراضى باشند، لعنت خدا بر او باد! آگاه باشید هر بنده اى که مولایش فرار کند، پس لعنت خدا بر او باد. آگاه باشید! هر کس بر اجیر و کارگرى ستم کند و حق او را نپردازد، پس به لعنت خدا گرفتار باد. اصبغ ! من رفتم و دستور حبیبم - رسول خدا صلى الله علیه و آله - را انجام دادم ، پس مردى از پایین مسجد بلند شد و گفت : یا اباالحسن ! سه جمله به ما گفتى مختصر و فشرده ، ما درست نفهمیدیم . آنها را براى ما شرح دهید. من پاسخى ندادم ، و آمدم حضرت رسول خدا صلى الله علیه و آله و کلام آن مرد عرض کردم .
اصبغ مى گوید: در این هنگام ، امیراالمؤ منین علیه السلام دستم را گرفت و فرمود: اصبغ ! دستت را باز کن ! پس من دستم را باز کردم . حضرت یکى از انگشتانم را در دست مبارک گرفت و فرمود: اصبغ ! همین گونه که انگشتت را گرفتم ، رسول خدا صلى الله علیه و آله یکى از انگشتان دستم را گرفت و فرمود: یا اباالحسن ! آگاه باش ! به درستى که من و تو دو پدر این امت هستیم .؛ پس هر کس موجب شود ما او را عاق کنیم ، و از او ناراضى باشیم لعنت خدا بر او باد. آگاه باش ! یا على ! من و تو دو مولاى این امتیم ! هر کس از ما فرار کند و برخلاف ما رود؛ لعنت خدا بر او باد. آگاه باش ! من و تو دو اجیر این امتیم و براى آن ها رنج کشیدیم ؛ هر کس بر ما ستم کند و حق ما را ادا نکند، پس لعنت خدا بر او باد. سپس فرمود: آمین ؛ من هم گفتم آمین .
اصبغ مى گوید: در آن هنگام ، حضرت از حال رفت و بعد از مدتى خوب شد. چشم هاى حق بین خود را باز کرد و فرمود: اصبغ ! هنوز نشسته اى ؟ عرض کردم : آرى مولاى من فرمود: حدیث دیگرى اضافه کنم ؟ عرض کردم : آرى خداوند خیر و برکت شما را زیاد کند.
فرمود: اصبغ ! یکوقت ، در یکى از کوچه هاى مدینه را مى رفتم ؛ رسول خدا صلى الله علیه و آله را ملاقات نمودم ؛ ولى من دلم گرفته بود به طورى که از صورتم پیدا بود، پس حضرت فرمود: مى بینم مغموم و گرفته اى ؛ مى خواهى حدیثى براى تو نقل کنم که هیچ وقت بعد از این دل غمین نشوى ؟ عرض کردم : آرى فرمود: یا على ! هنگامى که روز قیامت شود، خداوند تبارک و تعالى منبرى براى من قرار مى دهد که از منبر تمام انبیا و شهدا بلندتر باشد. پس امر مى نماید که بر بالاى آن روم ؛ سپس خداى تعالى به تو امر مى کند که بالاى آن بیایى و یک پله پایین تر بایستى . سپس به دو فرشته فرمان میدهد که پایین از تو، هر کدام در یک پله بنشینند. پس هنگامى که ما روى منبر قرار گرفتیم ، هیچ فردى از اولین و آخرین نمى ماند، جز آن که آنجا حاضر باشد. آن وقت فرشته اى که یک پله پایین تر از تو نشسته ، ندا مى دهد: اى اهل محشر! توجه کنید، هر کس مرا مى شناسد، بشناسد، و هر کس نمى شناسد. من خودم را به او معرفى مى کنم . من خازن و کلیددار بهشتم . آگاه باشید! خداى تعالى به فضل و کرم و منت و جلال خودش به من دستور فرموده که حتما تمام کلیدهاى بهشت را به حضرت محمد صلى الله علیه و آله تقدیم کنم ، و به درستى که حضرت محمد صلى الله علیه و آله دستور فرموده که آنها را به على بن ابیطالب بسپارم ؛ همه شاهد باشید که من سپردم .
سپس فرشته دیگرى که یک پله پایین تر از فرشته اول است . از جا بلند مى شود و تمام مردم را صدا مى زند، به گونه اى که همه اهل محشر مى شنوند: اى مردم ! هر کس مرا مى شناسد، بشناسد، و هر کس نمى شناسد، من خودم را معرفى مى کنم . من مالک و خازن دوزخم . آگاه باشید! به درستى که خداى متعال به منت و فضل و کرم و جلال خودش به من دستور حتمى داده است که کلیدهاى آتش را به محمد صلى الله علیه و آله بسپارم و به درستى که محمد صلى الله علیه و آله به من امر فرموده که آن ها را به على بن ابیطالب بسپارم . آگاه باشید و شاهد باشید، سپرم .
پس من کلیدهاى بهشت و دوزخ را مى گیرم . سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: یا على ! در این حال تو کمر مرا خواهى گرفت و اهل بیت تو (اولاد تو) کمر تو را مى گیرند و پیروان تو کمر اهل بیت تو را. امیرالمؤ مین مى فرماید: پس من هر دو دست را به هم زدم و عرض کردم یا رسول الله ! به سوى بهشت ؟ فرمود: آرى به پروردگار کعبه قسم . اصبغ مى گوید: دیگر کلامى غیر از این دو حدیث از مولایم نشنیدم و بعد وفات فرمود - صلوات الله علیه .
یا امیرالمؤ منین ! شما از شنیدن این حدیث خوشحال شدید و براى همیشه اندوه و غمتان برطرف شد. به خدا قسم ! ما هم به امید همین حدیث و امید شفاعت شما هیچ غم و غصه اى نداریم . دنیا هرچه هست ، خواهد گذشت ، و تمام امید و افتخارمان همین است که شیعه شما و فرزندان شما و دوستدار شما هستیم . اگر شیعه خوبى نباشیم ولى به خدا سوگند! شما و یازده فرزند بزرگوارت را دوست داریم . یا امیرالمومنین ! اگر ما روز قیامت نتوانستیم ، شما را پیدا کنیم ، تو را به جان حضرت زهرا علیها السلام ، به مظلومیت خودت و حضرت زهرا علیهاالسلام ما را پیدا کن و شفاعت نما و به بهشت ببر!
بیایید قدر این دو پدر را بدانیم . حق این دو مولا را ادا کنیم . اجر این دو اجیر خدمتگزار را بپردازیم و پیرو حقیقى باشیم و هرچه گفته اند عمل کنیم .
سعدیا! گرچه سخن دان و نصایح گویى به عمل کار بر آید، به سخن دانى نیست
به گفتار تنها که نمى شود. تو یک تسبیح به دست بگیر هزار مرتبه بگو حلوا، حلوا حلوا یک ذره هم دهانت شیرین نمى شود. هى بگو على ، على ، على اگر عمل نداشته باشى چه سود این بیچاره ها که حلقه مى زنند و على على مى گویند و سر تکان مى دهند و مو پریشان مى کنند تا دهانشان کف مى کند، تا به قول خودشان روح ملکوتى بدمد اما هزار خلاف شرع مرتکب مى شوند، نماز نمى خوانند؛ حج نمى روند؛ خمس و زکات نمى دهند... کجا این على گفتن ها به درد آن ها مى خورد؟ اگر روز قیامت امیرمؤ منان به آنها بفرماید خانه خراب ! من تا آخر نمازم را محکم داشتم و در نماز شمشیر بر فرقیم زدند، چه جوابى دارند،
همچنین آنها که براى امام عزادارى مى کنند، و بر سر و سینه مى زنند، اگر مقید به نماز نباشند، یا آنها که در دهه عاشورا تا بعد از ساعت دوازده شب مجلس مى گیرند، و سینه زنى مى کنند، ولى نماز صبح آنها قضا مى شود، اگر امام حسین علیه السلام روز قیامت از آنها بپرسد، چرا نمازت قضا شد، من که روز عاشورا در حال جنگ بودم ، زیر باران تیر نماز را اول وقت به جماعت خواندم ؟ واقعا چه پاسخى دارند، غیر از آن که سر به زیر گذارند، و خجالت بشکند. پس بیایید به خود بیاییم و وظیفه شرعى خودمان را انجام دهیم . آن وقت امید به شفاعت داشته باشیم . شفاعت از شفع گرفته شده یعنى جفت یعنى اگر اعمال ناقص بود، امیرالمؤ منین و امام حسن و یا حضرت زهرا علیهاالسلام کمک مى کنند و کاملش ، اما اگر اصلا نبود چه ؟
امام باقر علیه السلام در ضمن یک روایت بسیار شیرین که انشاءالله یک روز تمام آن را مى خوانم به جابر جعفى مى فرماید:
یا جابر! من اطاع الله و احبنا، فهو ولینا و من لم یطع الله ، لم ینفعه حبنا ؛
اى جابر! هر کس خدا را اطاعت کند و محب ما اهل بیت باشد پس او ولى ما خواهد بود و هر کس که اطاعت خدا نکند، و از دستورات او سرپیچى کند، محبت ما براى او سودى نخواهد داشت .
یعنى هر دو با هم باید باشد، هم اطاعت خدا و هم دوستى اهل بیت علیهم السلام هر کس که اطاعت خدا نکند، و از دستورات او سرپیچى کند، محبت ما براى او سودى نخواهد داشت ؛ همانگونه که به مقتضاى روایات زیاد اطاعت و عبادت خدا بدون ولایت اهل بیت علیهم السلام سودى نخواهد داشت .
خوب برادران و سروران ارجمند، شنیدید، که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله کمى از مقام امیرالمؤ منین علیه السلام در روز قیامت را بیان فرمود. آرى در دنیا که حضرت را نشناختند و قدر او را ندانستند و هر چه مى توانستند به آن بزرگوار ستم روا داشتند. تا بالاخره در سحر دیشب به آنها نفرین فرمود و مرگ خود را از خدا خواست .
سید رضى رحمة الله در نهج البلاغه چند جمله از کلام آن حضرت را نقل مى کند و مى گوید:
قال فى سحرة الیوم الذى ضرب فیه
در سحر همان روز که شمشیر بر فرق مبارکش زدند این کلمات را فرموده است :
ملکتنى عینى و انا جالس فسنخ لى رسول الله صلى الله علیه و آله فقلت یا رسول الله ما ذالقیت من امتک من الاود و اللدد فقال ادع علیهم فقلت ابدلنى الله بهم خیرا منهم و ابدلهم بى شرا لهم منى (یعنى علیه السلام بالاود الاعوجاج و باللد الخصام و هذا من افصح الکلام ) .
حضرت فرمود: نشسته بودم که خواب بر چشمم غالب شد. پس رسول خدا در برابرم مجسم شد، عرض کردم : یا رسول الله ! چى کجى ها و انحراف ها که از امت شما دیدم و چه دشمنى ها که با من نمودند! حضرت فرمود: یا على ! در حق آنها نفرین کن ، پس گفتم : خدایا! بس است که بین آنها بانم ، مرا با کسان دیگرى بهتر از آنها، محشور فرما و نیز به جاى من ، کس دیگر بر آن ها تسلط فرما تا قدر مرا بدانند.
منظور حضرت این است که دیگر از این مردم سیر شده ام . همه گونه به من ستم و ظلم نمودند و حق مرا غصب کردند؛ در خانه ام را آتش زدند؛ در نیم سوخته به پهلوى فاطمه ام زدند؛ محسن عزیزم را کشتند؛ ریسمان به گردنم انداختند و کشان کشان به مسجد بردند، جنگ جملى راه انداختند و مرا به جنگ صفین و نهروان گرفتار کردند، خدایا! دلم از این زندگى گرفته و آرزو دارم نزد رسول خدا بروم . نزد فاطمه اطهر بروم به دیدن برادرم جعفر طیار عمویم حمزه سیدالشهداء بروم .
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم وز پى جانان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
شاید یک ساعت بعد، دعاى حضرت مستجاب شد، آرى فقط صبح شد و در حالى که آن حضرت مشغول نماز بود، در میان نماز، جبرییل بین زمین و آسمان صدا زد:
تهدمت و الله ارکان الهدى و انطمست و الله نجوم السماء و اعلام التقى و انفصمت و الله العروة الوثقى قتل ابن عم محمد المصطفى قتل الوصى المجتبى قتل على المرتضى قتل و الله سید الاوصیاء قتله اشقى الاشقیاء .
اى مردم ! به خدا سوگند! پایه هاى هدایت ویران گردید و ستاره هاى آسمان خاموش گردید و پرچم هاى تقوا از حرکت ایستاد. پسر عم مصطفى را کشتند؛ على مرتضى را کشتند، وصى برگزیده را کشتند؛ سید اوصیاء را کشتند، پست ترین اشقیا او را شهید کرد.
این صدا را تمام مردم کوفه شنیدند. همه سراسیمه و گریه کنان ، به سوى مسجد دویدند. دور محراب را گرفتند. چه مى بینند؟ امیر مؤ منان محاسنش از خون سرش رنگین شده !
صداى ناله مى آید ز محراب
صداى ناله مى آید ز محراب على در خون خود افتاده بى تاب
تو خلوت کن که حیدر در نماز است امید عشق ، در راز، و نیاز است
در آغاز نماز آن مرد برتر به گرمى بانگ زد الله اکبر
به مسجد رفت و شد آخر نمازش جهان لرزید از راز و نیازش
صدا زد قل هو الله احد را ستایش کرد الله الصمد را
به آهنگ رکوع خویش خم شد نواى دل نشینش زیر و بم شد
سحر بود و على بود و خدا بود چنان در سجده کز عالم جدا بود
چه گویم در نخستین سجده چون شد؟ گل روى ولایت غرق خون شد
نخستین سجده او واپسین بود نماز عشق را پایان چنین بود
درید آن تیر دل ، فرق ولى را برآورش دگر بانگ على را
کلام دل نوازش را گسستند به شمشیرى نمازش را شکستند
درخت عدل را از ریشه کندند عدالت را به ظلم از پا فکندند
از آن زخمى که او را بر سر افتاد قد مردانگى از پا در افتاد