سه شنبه 4 دي 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

بسم الله الرحمن الرحیم

ماه رمضان ، و خوددارى از آزار رساندن به دیگران

و من کف فیه شره کف الله عنه غضبه یوم یلقاه و من اکرم فیه یتیما اکرمه الله یوم یلقاه

اى گروه مردم ! هر کس در ماه مبارک رمضان ، آزارش به کسى نرسد، خداى تعالى خشم خود را در روز قیامت از او باز مى دارد و هر کس یتیمى را گرامى بدارد، خدایتعالى در روز قیامت او را گرامى خواهد داشت .
البته انسان باید سعى کند که نه تنها آزارش به دیگران نرسد، بلکه به دیگران نیکى کند و مشکلات آنان را برطرف نموده و منبع خیرى براى آنها باشد

امام زین العابدین علیه السلام در دعاى مکارم الاخلاق مى فرماید:

و اجر للناس على یدى الخیر؛ خدایا! به وسیله من به دیگران ، خیر و برکت برسان .

در این خطبه ، رسول اکرم صلى الله علیه و آله از امتش مى خواهد که آزار و اذیتشان به کسى نرسد. بعضى از از مردم شرورند، و وجودشان براى اجتماع مضر است و گاه آن چنان این صفت پست ، قوى مى شود که ناخود آگاه از اذیت و ایجاد مزاحمت خوششان مى آید. به قول معروف سادیسم دارند و مردم آزارند خدا نکند انسان به حالتى برسد که مردم از شر او بترسند و به خاطر ترس و وحشت از آزارش ، او را احترام کنند ویا چیزى به او بدهند که اصطلاحا این را باج سبیل مى گویند (مثل این که کسانى بوده که سبیل پرپشت و کلفت مى گذاشتند و سینه را جلو میداده و به زور از مردم چیزى مى گرفتند).

در بحارالانوار از خصال صدوق به سند متصل از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده :

عن النبى صلى الله علیه و آله انه قال : الا ان شرار امتى الذین یکرمون مخافة شرهم الا و من اکرمه الناس اتقاء شره فلیس منى .

رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: آگاه باشید! بدترین افراد امت من ، کسانى هستند که به جهت ترس از شر آنها مورد احترام قرار گیرند. آگاه باشید! هر کس که مردم او را به خاطر آزارش احترام کنند از من نیست .

در رایت دیگرى از کافى نقل مى کند از جابر بن عبدالله که گفت :

قال رسول الله صلى الله علیه و آله : شر الناس یوم القیمة الذین یکرمون اتقاء شرهم .

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: بدترین مردم در روز قیامت ، کسانى هستند که مردم به سبب پرهیز از شر آنها احترام شان کنند.

و در روایت دیگرى امام صادق علیه السلام مى فرماید:

من خاف الناس لسانه فهو فى النار. هر کس که مردم از زبان او بترسند، اهل آتش خواهد بود.

همه میدانید که آزار مردم و بندگان خدا و ظلم و ستم به دیگران ، بدترین کیفر و عذاب را دارد. همچنین حقوق الناس ، کارش از حقوق الله ، سخت تراست و اگر خداى تعالى با توبه بنده از حق خود بگذرد، از حقوق الناس ، نمى گذرد. جز آن که مظلوم و ستمدیده ، ستم کار را حلا کند و ببخشد.

حضرت على علیه السلام مى فرماید:

ظلم المظلومین یمهلها الله سبحانه ولایهملها .

ستم بر مظلومان را خدا مهلت مى دهد و مجازات آن را به تاءخیر مى اندازد، ولى هرگز در آن اهمال نمى کند از امروز که روز 18 ماه مبارک رمضان است باید بیشتر از فضایل امیرالمؤ منین علیه السلام بگویم .

از فضایل و رفتار امیرالمؤ منین علیه السلام

آن حضرت در خطبه 215 نهج البلاغه مى فرماید:

به خدا سوگند! اگر تمام شب را بر روى خار مغیلان بیدار باشم ، و دست و پایم را برگردنم غل و رنجیر کنند و بکشانند، نزد من على ، بهتر از این که خدا و رسول خدا را در روز قیامت ملاقات کنم در حالى که ستمى بر برخى از بندگان خدا روا داشته باشم . یا از مال دنیا چیزى از کسى به ناحق غصب نموده باشم .

عزیزان ! ببینید امیرمؤ منان مثل من و شما بى خود قسم یاد نمى کند، بلکه به خاطر اطمینان شنوندگان و آیندگان سوگند مى خورد و چه تشبیه عجیبى مى فرماید، خوابیدن روى خار مغیلان که خوراک شتر است و مدور و همه طرف آن خار است که به پشم گوسفندان مى چسبد و خوابیدن در آن ، هرگز ممکن نیست ، و محال است ، برادران گاهى اصلاح سر و صورت مى کنیم از موى خودمان در لباس مى ماند، سلب آسایش مى کند و یا آنجا که فرمود: دست و پایم را برگردنم غل و زنجیر کنند و روى خارا بکشانند، دقت کنید چه حالتى به انسان دست مى دهد.

آرى این عذابهاى دنیوى براى امیرمؤ منان - که یقین صد در صد به قیامت و کیفر اعمال دارد - بهتر است تا آن که روز قیامت خدا و پیامبر را ملاقات کند در حالى که کوچکترین ظلمى به بعضى بندگان نموده باشد و یا غصب حقى کرده باشد مى فرماید، چگونه به کسى من ظلم و ستم کنم براى آن نفس انسانى که به زودى از بین مى رود و مدتهاى طولانى زیر خاک مى ماند.

بعد میفرماید:به خدا سوگند برادرم عقیل را دیدم که اصرار داشت یک صاع گندم (سه کیلو) از بیت المال شما به او بدهم و خود مى دیدم که کودکان او از فقر و تنگدستى مو پریشان و رنگ پریده بودند که گویا رخسارشان با رنگ نیل سیاه شده بود. آرى چند مرتبه رفت و آمد کرد و گفتارش را تکرار مى کرد، تا یکوقتى گوش به حرفش دادم ، او خیال کرد دینم را به خاطرش مى فروشم و از او پیروى مى کنم و برنامه ام را رها مى سازم . پس قطعه آهنى را داغ کردم و به بدنش نزدیک نمودم تا سبب عبرتش شود پس از درد آن فریاد کشید همانند ناله بیمار، نزدیک بود از حرارت آن دستش بسوزد گفتم برادر! عقیل ! خدا مرگت بدهد، زنها در عزایت گریه کنند تو از آهن داغ شده اى که من به شوخى آن را گرم کرده ام ناله مى زنى ، در حالى که مرا به آتشى مى کشانى که خداى جبار به خشم و غضبش بر افروخته است چطور تو از این حرارت مى نالى ولى من از آتش جهنم ننالم ؟!

ناگفته نماند عقیل از کودکى چشمش ضعیف بود و امیرمؤ منان علیه السلام مى فرماید: من از بچگى مظلوم بودم عقیل بچه که بود، مى خواستند دارو در چشمش بریزند، مى گفت : باید به چشم على هم بریزید؛ مرا با چشم سالم مى گرفتند دارو مى ریختند تا عقیل هم قبول کند در چشمش بریزند).

قربانت شوم امیرالمؤ منین - این برنامه حضرت در صرف بیت المال و اما در مورد گرفتن مال چنین مى فرماید:

و اعجب من ذلک طارق طرقنا بملفوفة فى وعائها

از اصرار عقیل ، تعجب آورتر این که شخصى شبانه آمد و در خانه را زد (اشعب بن قیس بود) بشقاب حلوایى آورده بود (ملفوفه یک نوع حلوا است ) که از آن متنفرو بودم گویا خمیر آن با آب دهان مار یا قى آن درست شده بود گفتم : این چیست ؟ هدیه است یا زکات یا صدقه که بر ما اهل بیت حرام است ؟ گفت : زکات و صدقه نیست . هدیه است گفتم : زن رود مرده عزایت شیون کند (هبول زنى است که بچه براى او نماند) خدا مرگت بده از راه دین آمده اى تا على را گول بزنى ؟! کلاه شرعى درست کرده اى اسم رشوه را که هدیه گذاشتى على مى گیرد؟ نمى دانم اشعث بدبخت از آن حضرت چه مى خواست اجمالا قصد خیر نداشت .

در نهج البلاغه چند جا از اشعث به بدى یاد شده و در یکجا حضرت به او نفرین مى کند و او را ملعون و منافق مى داند. او همان کسى است که پسرش محمد، در کربلا جزء قاتلین امام حسین علیه السلام گردید و دخترش جعده ، به امام حسن علیه السلام زهر داد. همین اشعث ، یک مرتبه خواست بر حضرت وارد شود، قنبر اجازه نداد؛ پس او را کتک زد که از دماغ قنبر خون آمد و حضرت بیرون آمد و او را نفرین کرد: امختبط انت ام ذو جنة ... خلاصه مى فرماید: وقتى اشعث گفت هدیه است به او گفتم : مگر مغزت تکان خورده یا دیوانه شدى یا هذیان مى گویى ؟ تو على را نشناخته اى ؟

برو این دام بر مرغ دگر نه                    که عنقا را بلند است آشیانه

آرى نه بشقاب حلوا نه درهم و دینار، نه پست و مقام ، نه تمام کره زمین ، اگر هفت اقلیم عالم وجود را به من على بدهند با تمام آن چه در آن افلاک هست ، به خاطر آن که کوچکترین نافرمانى خدا کنم و پوست جوى را از دهان مورچه اى بگیرم ، هرگز این کار را نخواهم کرد.

نکته:

برادران انسان مومن اگر در برابر گناه پاداش کمى ، بگیرد، حتما انجام نمى دهد، مثلا اگر یک صد هزار تومان بدهند که - استغفرالله - یک لیوان شراب بخورد، بلکه یک میلیون بدهند من اطمینان دارم که هر یک از شما که در این مجلس هستید انجام نمى دهید، ولى اگر پول و پاداش زیاد شد و گناه کوچک مثلا یک میلیون تومان بدهند که ته استکانى شراب بنوشد و یا دروغى بگوید یا امضاى باطلى بکند، خواه ناخواه انسان کم اراده و شل مى شود، و یک ایمان قوى و محکم لازم است که ترک گناه کند و به قول شما قمى ها نه (به کسر نون ) بگوید ولى امیرالمؤ منین مى فرماید: در برابر هفت اقلیم عالم پوست جوى به ناحق از مورچه اى نمى گیرم .

سپس مى فرماید: به درستى که تمام دنیاى شما در نظر من على بى ارزش تر و ناچیزتر از برگ علفى است که در دهان ملخى باشد و آن را بجود. على کجا و نعمت هاى فناپذیر و لذتهاى زود گذر کجا

(ما لعلى و لنعیم یفنى و لذة لاتبقى)

بعد مى فرماید به خداپناه مى برم از خواب رفتن عقل (سباب به سین یعنى خواب ) و پرت شدن در لغزشها و از او استعانت مى جویم یعنى چه بسا برادران انسان عاقل هم عقلش به خواب مى رود و گول مى خورد و تحت تاءثیر مال و مقام و زرق و برق دنیا قرار مى گیرد.

رمضان و اکرام یتیمان

برویم سراغ قسمت دیگرى از خطبه رسول اکرم صلى الله علیه و آله که در ابتدا، ذکر کردم .

و من اکرم فیه یتیما اکرمه الله یوم یلقاه هر کس که در ماه رمضان ، کودک یتیمى را گرامى بدارد؛ و به او رسیدگى کند، خداوند نیز در روز قیامت او را گرامى خواهد داشت :

در سفینة البحار از قرب الاسناد نقل مى کند که قال النبى صلى الله علیه و آله

من کفل یتیما و کفل نفقته کنت انا و هو فى الجنة کهاتین و قربن بین اصبعیه المسبحة و الوسطى

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: هر کس از یتیمى سرپرستى کند و مخارجش را تاءمین کند من و او در بهشت مثل این دو خواهیم بود؛ پس حضرت جمع کرد بین انگشت شهادت و وسطى

همچنین در بحارالانوار، به سندى از ثواب الاعمال چنین نقل مى کند از امام صادق علیه السلام

ما من مؤ من ولامؤ منة یضع یده على راءس یتیم ترحما له الا کتب الله له بکل شعرة مرت یده علیها حسنة .

اگر مرد مؤ من یا زن مؤ منى ، از روى ترحم دست خود را بر سر یتیمى بکشند، خداوند متعال به اندازه هر یک دانه مویى که از زیر دست آنها بگذرد، یک حسنه برایشان مى نویسند.

در روایت دیگرى از امام صادق علیه السلام چنین آمده است :

قال : ما من عبد یمسح یده على راءس الیتیمت رحمة له الا اعطاه الله به کل شعرة نورا یوم القیمة .

هیچ بنده اى نیست که از روى نوازش بر سر یتیمى دست بکشد، مگر آن که خداوند به عدد مویى در روز قیامت به او نورى عطا کند.

همچنین بحارالانوار، نقل مى کند از امالى شیخ طوسى به سند از امام صادق علیه السلام از پدرانش که مى گفت :

قال رسول لله علیه السلام من عال یتیما حتى یستغنى عنه اوجب الله عزوجل له بذلک الجنة ، کما اوجب لاکل مال الیتیم النار .

هر کس یتیمى را سرپرستى کند، تا آن که بى نیاز گردد، خداوند عزوجل بهشت را بر او واجب مى گرداند، همان گونه که هر کس مال یتیم را بخورد آتش بر او واجب مى شود.

امیرمؤمنان و رفتار با یتیمان

باز هم برگردیم به رفتار امیرالمؤ منین علیه السلام (از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است )

در بحارالانوار از کتابهاى بشارة المصطفى و مناقب و خرائج به سندى از عبدالواحدین زید نقل مى کند که مى گوید:

یک سالى به حج رفتم هنگامى که طواف مى کردم ، دیدم دخترى پنج ساله در حالى که به پرده کعبه چسبیده بود، به دخترى هم سن و سال خود مى گفت :

لا و حق المنتجب بالوصیة الحاکم بالسویة الصحیح النبیة زوج فاطمه المرضیة ما کان کذا و کذا؛

نه به حق آن کسى که رسول خدا او را وصى خود قرار داد، او که به حق و عدالت و مساوات حکم مى کند، او که نیت پاک و صحیح دارد و همسر فاطمه مرضیه است چنین و چنان نیست ، که تو مى گویى ، جلو رفتم و به دختر گفتم : منظور تو از صاحب این صفات برجسته کیست ؟ گفت :

و الله ! علم الاعلام و باب الاحکام و قسیم الجنة و النار و ربانى هذه الامة و راءس الائمة اخوالنبى و وصیة و خلیفته فى امته ، ذلک مولاى امیرالمؤ منان على بن ابى طالب ؛ .

به خدا سوگند! سرآمد همه مهترها و دروازه احکام الهى و تقسیم کننده بهشت و دوزخ و سرپرست این امت ، اولین امام ، برادر، رسول خدا صلى الله علیه و آله و جانشین او و وصى او. آرى او مولاى من ، امیر مؤ منان على بن ابیطالب علیه السلام است .

گفتم : دختر! على نسبت به تو چه کرده که این گونه او را با این صافت مى ستایى ! دختر در پاسخ گفت : به خدا قسم ! پدرم از اصحاب و موالیان او بود که جلوى چشمش در صفین شهید شد. بعد از جنگ ، حضرت براى دلجویى به خانه ما در کوفه آمد، در حالى که من و برادرم در اثر آبله نابینا شده بودیم . پس چون ما را دید، آهى کشید و این شعر را خواند:

ما ان تاوهت من شى ء رزیت به                کما تاوهت للاطفال فى الصغر

قدمات والدهم من کان یکفلهم                  فى النائبات و فى الاسفار و الحضر

یعنى در تمام سختى ها که پیش آمده هیچ سختى همانند ناراحتى کودکان صغیر مرا ناراحت نکرده و آه از دل نکشیدم . آنها که سایه پدر بر سرشان نیست تا آن ها را سرپرستى کند و در گرفتارى ها و سفر و حضر یارشان باشد سپس ما را نزدیک خود برد و روى زانو نشاند و دست مبارک بر چشم من و برادرم کشید و دعاهایى خواند و دستش را برداشت و ما بینا شدیم . آرى ، فدایش گردم . به خدا قسم ! هم اکنون شتر را از فاصله یک فرسخى مى بینم . تمام این ها به برکت وجود آن حضرت است و درود خدا بر او باد!

عبدالواحد مى گوید: همیان خود را باز کردم و دو دینار باقى مانده پولى که داشتم به او دادم ، دیدم دختر تبسمى کرد و گفت : آرام باش ! زیرا آن حضرت بعد از خودش ما را به بهترین خلف سپرده است ما امروز تحت تکفل ابى محمد - حسن بن على - امام مجتبى علیه السلام هستیم و نان خور آن حضرتیم . بعد گفت : آیا تو هم على را دوست دارى ؟ گفتم : آرى گفت : خوشا به حالت ! به دستگیره محکمى دست زدى که رها شدنى ندارد. پس از من خداحافظى کرد و رفت در حالى که شعرى در مدح و تمجید از محبت على علیه السلام زمزمه مى کرد .
آرى ، دوست و دشمن - همه - رفتار محبت آمیز و سرپرستى امیرالمؤ منین على علیه السلام را نسبت به اطفال یتیم بازگو نموده اند. تا جایى که لقب حضرت را ابوالارامل و الایتام یعنى پدر یتیمان و بیوه زنان گفته اند و یکى از عجایب و صفات متضاد حضرتش آن است که با آن شجاعت و صلابت وقتى در برابر ضعیف و مظلوم و یتیمى قرار مى گرفت ، آنچنان مهربان و عطوف و نرم دل مى شد که آن مهابت و سختى فراموش مى گشت .

در بحارالانوار، از مناقب ابن شهر آشوب ، داستانى را نقل مى کند که هر سنگین دلى بشنود، ناخودآگاه در برابر آن حضرت خضوع مى کند و سر تعظیم فرود مى آورد و دلش لبریز از محبت آن بزرگوار مى گردد.

مى نویسند: یک روز، امیرمؤ منان از کوچه عبور مى کرد چشمش به زنى افتاد که مشک آبى به دوش مى کشید. پس جلو رفت و مشک را از او گرفت و تا جایى که زن مى خواست برد. در بین راه حال و احوال وضع او را جویا شد زن گفت : على بن ابى طالب ، شوهرم را به سر حدات فرستاد و او کشته شد. اکنون چند کودک خورد سال دارم و مال و اندوخته اى ندارم ؛ ناچارم بروم خدمت مردم و کلفتى کنم تا یتیمانم را سیر کنم . امیرالمؤ منین علیه السلام بدون آن که هیچ پاسخى بدهد، راهش را گرفت و رفت و تمام شب را در فکر آن زن و کودکان یتیمش گذرانید.

صبح که شد، مقدارى خوراکى در زنبیلى گذاشت و راه خانه بیوه زن را در پیش گرفت . در راه بعضى از اصحاب ، حضرت را دیدند و به او گفتند: اجازه بدهید کمکتان کنیم ! حضرت فرمود: روز قیامت ، هر کس وزر و وبال خود را خودش باید به دوش گیرد. بعد از مدتى به خانه بیوه زن رسید. در را زد. کیست ؟ فرمود: منم همان بنده خدا که دیروز مشک آبت را آورد. در را باز کن ! کمى خوراکى براى کودکان آورده ام زن در را باز کرده و پیش خود گفت عجب مرد خیر اندیشى است ؛ اى مرد! خدا از تو راضى باشد و بین من و على بن ابیطالب حکم کند. بفرمایید داخل ! حضرت وارد شد و به زن فرمود مى خواهم تحصیل ثواب کنم یا تو آرد را خمیر کن و نان بپز و من بچه ها را سرگرم کنم و یا من نان بپزم و تو کودکان را مشغول کن ، زن گفت : خدا خیرت بدهد! من به نان و خمیر واردترم تو بچه ها را سرپرستى کن .
پس حضرت با بچه ها بازى مى کرد و آن ها را روى زانوى مرحمت نشانده و خرما و گوشت به دهان آنها مى گذاشت و مى فرمود: فرزندم ! على را حلال کن ...
کم کم خمیر آماده شد زن گفت : اى بنده خدا! تنور را آتش کن . پس حضرت تنور را آتش کرد و چون شعله ها گرفت و حرارت به صورت مبارکش رسید، با خود گفت : یا على ! بچش این است سزاى کسى که یتیمان و بیوه زنان را فراموش کند.
اتفاقا در این حال زن همسایه آمد و امیرالمؤ مین را شناخت . خطاب به زن صاحبخانه گفت : واى بر تو این مرد مولاى ما، - امیرالمؤ منین - است . تو او را به خدمت گرفته اى ؟! زن شروع کرد به عذرخواهى و گفت : یا امیرالمؤ مین ! مرا شرمنده کردى به شما جسارت کردم . حضرت فرمود: من از تو حیا مى کنم خواهر، در حق تو و فرزندانت کوتاهى نمودم . مرا ببخشید و حلالم کنید.

ذکر توسل به امیر مؤ منان علیه السلام

على ز روز صغر از کبار امت بود                            اگر چه در شمر سال و مه صغیر آمد
على نخورد غذایى که سیر برخیزد                       که بلکه سیر خورد آن که نیم سیر آمد
على نداد به باطل حقى ز بیت المال                    که از حسبا و کتاب خدا خبیر آمد
اسیر نفس نشد یک نفس على ولى                    نشد اسیر که بر مؤ منان امیر آمد
اسیر نفس کجا و امیر خلق کجا                           که سر بلند نشد آنکه سر به زیر آمد
على ستم نکشید و حقیر ظلم نشد                     نشد حقیر که ظالم برش حقیر آمد
على غنى نشد الا به یمن دولت فقر                    که دولتش به طرفدارى فقیر آمد
درود باد بر آن ملتى که رهبر وى                          چنین بلند مقام و چنین بصیر آمد

السلام علیک یا اباالحسن یاامیرالمؤ منین یا اخ الرسول و یا زوج البتول انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الى الله و قدمناک بین یدى حاجتنا یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله ، یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله

برادران همه شنیده اید، مثل امشب دعوت داشت براى افطار منزل دختلش ام کلثوم او مى گوید من طبقى که دو قرص نان جو و ظرف شیرى و کمى نکم در آن بود حاضر کردم هنگامى که حضرت از نماز فارغ شد جلو آمد نگاهى به طبق کرد، سر مبارک حرکت داد و گریه کرد فرمود: دخترم فکر نمى کردم دخترى به پدرش بدى کند عرض کردم چه شده است فرمود: دو قاتق در یک طبق آورده مى خواهى توقفم را براى حساب نزد خدا زیاد کنى من پیرو برادرم و پسر عمم رسول خدا هستم تا حضرت زنده بود دو خورش در یک طبق براى او نیاورند:

یا بنیه ما من رجل مطعمه و مشربه و ملبسه الاطال وقوفه بین یدى الله عزوجل یوم القیمة یا بنیه ان الدنیا فى حلالها حساب و فى حرامها عقاب

بعد فرمود: دخترم به خدا سوگند تا یکى از این دو را برندارى ، چیزى نمى خورم ، پس شیر را برداشت . آن وقت حضرت یک قرص نان را با نمک میل کرد و حمد خدا به جا آورد و مجددا به نماز پرداخت .
سلام الله علیک یا امیرالمؤ مین ! این آخرین افطار شما بود؛ از نظر ظاهر دیگر روز نوزدهم و بیستم حضرت تکلیف به روزه نداشت ؛ بنابراین آب و شیر به آن جناب مى دادند.

برویم کربلا:

السلام علیک یا اباعبدالله و على الارواح التى حلت بفنائک

فقط امام حسین علیه السلام بود که تا دم آخر گرسنه و تشنه بود که امام سجاد علیه السلام بعد از واقعه عاشورا هر وقت مى خواست آب بنوشد، گریه مى کرد و مى گفت : من بیاشامم با این که پسر پیغمبر تشنه شهید شد. مى خواست غذا بخورد، گریه مى کرد و مى فرمود: من بخورم

و قد قتل ابن رسول الله جائعا.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group