سخنرانی شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان سال
حجت الاسلام کاشانی
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۲]
«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۳]
صلواتی هدیه از طرف امیرالمؤمنین علیه السلام به حضرت زهرا سلام الله علیها
هدیه به پیشگاه امیرالمؤمنین علیه أفضلُ صلواهِ المُصَلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
دستمان خالی است، برای اینکه ان شاء الله امیرالمؤمنین علیه السلام به ما نظر رحمتی کنند صلواتِ حضرت زهرا سلام الله علیها را از طرف امیرالمؤمنین علیه السلام قرائت میکنم، ان شاء الله امیرالمؤمنین علیه السلام این هدیه ناقابلمان را از ما بپذیرند.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَهِ فاطِمَهَ الزَّکِیَّهِ حَبیبَهِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَ فَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ اَللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها اَللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّهِ الْهُدى وَحَلیلَهَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَهَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الأعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَ عَلى اُمِّها صَلوهً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّبِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَهِ اَفْضَلَ التَّحِیَّهِ وَالسَّلامِ .[۴]
برای اینکه امشب حضرت حجّت ارواحنا فداه برای ما دعا کنند و تعجیل در فرجِ ایشان صلوات دیگری هدیه بفرمایید.
مقدّمه
ما در شبهایی که بحث داریم، موضوعی تاریخی راجع به حکومتِ امیرالمؤمنین علیه السلام است، ولی شبهایِ قدر با توجه به اینکه فرصتمان محدود است و امشب خیلی شبِ صحبت کردن نیست، حتی الامکان از کلامِ غیر و شخصی باید در آن اجتناب کرد… شبِ سرنوشت سازی است، و خدای متعال میداند صحبت کردن در آن خیلی مشکل است…
امیرالمؤمنین علیه السلام برای اینکه مردمِ کوفه را مداوا کنند، چند روش داشتند، یکی از روشها این بوده است که بسیار راجع به مرگ با آنها صحبت میکردند.
بنده هم امشب قصد دارم چند آیه از قرآنِ کریم راجع به مرگ، قیامت و بعد از آن را در موردِ اعمالِ خودمان، فقط قرائت کنم و به یک ترجمهی مختصری بَسَنده و توسّل کنم.
نمیخواهم خیلی حرفِ غیر بزنم، امشب شبِ شهادتِ قرآن و شرافتِ قرآن است، میخواهم چند جمله از امیرالمؤمنین علیه السلام و کلماتِ حضرتِ حق راجع به مرگ بگویم، قطعاً همه از من بهتر هستند، ولی اگر یک گمراهی مثلِ من هم در جلسه باشد و تصمیم بگیرد که یک قدم تغییر کند، امید دارم که ان شاء الله به شرافتِ آن توبهی حقیقی امیرالمؤمنین سلام الله علیه دستِ من را هم بگیرند.
ماجرایِ تلقینِ حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها
مرگ برای ما انسانها خیلی سخت است، امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی میبینند که مردم کوفه در چَنبرهی دنیا افتادهاند، ناموسِ خود را رها میکنند و در جنگ فرار میکنند، به جنگها حمله میشود و آنها زنان و کودکان را رها میکنند و فرار میکنند، فکر میکنند که میخواهند خودشان جانِ خود را حفظ کنند، این هم یک مدل شرک است دیگر! که من خیال کنم خودم حافظِ جانِ خود هستم، این من هستم که جانِ خود را حفظ میکنم، آدمیزاد است دیگر! فکر میکند میتواند از حکومت خدای متعال خارج شود، لذا امیرالمؤمنین علیه السلام در موردِ مرگ زیاد صحبت کردهاند.
مرگ پدیدهی خیلی عجیبی است، ابتدای جلسه کلامِ خود را متبرّک میکنم، (در «کافی» و کتب دیگر هم هست) وقتی وجودِ مبارک فاطمه بنت اسد سلام الله علیها روحی له الفداه از دنیا رفتند، خودِ پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم گریه میکردند به او نماز خواندند، فرستاند تا لباسِ خود را (پیامبر) برای او کفن کنند، عبای مبارکِ خود را دورِ فاطمه بنت اسد سلام الله علیها (مادر امیرالمؤمنین علیه السلام) پیچیدند، داخلِ قبرِ او خوابیدند، وقتی فاطمه بنت اسد سلام الله علیها را دفن کردند، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گریهکنان بالای سرِ او شروع به ذکر گفتن کردند، برای او تلقین خواندند، وقتی درحالِ تلقین خواندن بودند یک لحظه دیدند سرِ مبارک… یک تلقینِ اول داریم که قبل از دفن است، تلقین دوم که از آن قبلی مهمتر است، این است که میّت وقتی در خاک قرار میگیرد… دیدند رسولِ خدا انگشتِ مبارکشان را داخل قبر کردند، سرِ مبارکشان را نزدیک قبر کردند، فرمودند: «إبنُکَ، إبنُکَ» این هم فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام است، و هم نشان میدهد که مرگ خیلی چیزِ عجیبی است…
پرسیدند که آقا چه میفرمایید «إبنُکَ، إبنُکَ»؟؟!! پسرت است، پسرت است؟؟!! آمدهاند از او سوال میکنند، نگران شدم که نکند فاطمه بنت اسد سلام الله علیها مضطرب شود، گفتند «مَن إمامُک؟» امامِ تو کیست؟ من هم گفتم «إبنُکَ، إبنُکَ»، تلقین کردم. (این موضوع در «کافی» و کتب دیگر هم هست)
مادرِ امیرالمؤمنین علیه السلام که جایگاهِ او روشن است، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گریه کردند و فرمودند: «کانَت اُمّی»!
زهرای اطهر سلام الله علیها به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: علی جان! شب که مرا دفن کردی، زود از کنارِ من بلند نشو، برایِ من قرآن بخوان…
چرا جان کندن سخت است؟
لذا بیشتر میخواهم قرآن و روایت بخوانم، اصلاً جرأت نمیکنم صحبت کنم، آنقدر دنیا به دست و پایِ آدمیزاد چنبره زده است که او را بسیار سنگین کرده و انسان در دنیا ریشه دوانده است؛ لذا کندنِ این جان سخت است.
مانند یک پلاتین که سالها است در گوشت و پوستِ ما رفته و ریشه دوانده است، جدا کردنِ آن درد دارد، آسان نیست.
من تمرینِ پرواز نداشتهام که تغییرِ از این مکان به آن مکان آرامش داشته باشم. اولیاء خدا که اینطور نبودند..
امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد متّقین فرمودند: «کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ»[۵] آنقدر اینها عبادت کردهاند… اینها که فقط سحرهای ماه رمضان نیامدهاند که، در طولِ سال مشتریِ خدای متعال هستند…
آنقدر از آن حَذَر دارند که انگار همین الان در حالِ دیدنِ جهنّم هستند و در آن عذاب میشوند. «فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ» و انگار الان در بهشت هستند…
چهرهی جوانی زرد شده بود و نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسید، حضرت فرمودند که حالِ تو چطور است؟ عرض کرد به یقین رسیدم، چون در حالِ دیدنِ بهشت و جهنّم هستم…
من که چشمِ باطن ندارم، من همین امشب داشتم به حالِ خودم فکر میکردم، گفتم میخواهی بروی و توبه کنی، حسابِ مالیات را، حسابِ خمسات را، بدهیهایت را، چه کسانی از تو ناراحت هستند؟ چه کسانی…. در دنیا چنبره زدهام، لذا تلاش میکنم، دعا میکنم، ولی کَنده شدن از آن مشکل است…
لذا امیرالمؤمنین علیه السلام برای اینکه این مردم را بترسانند… به امیرالمؤمنین علیه السلام خبر دادند که سه استان سقوط کرده است، هر کسی باشد، بلافاصله فرماندهی کل قوا نیروها را بسیج میکند و نظامی صحبت میکند، امیرالمؤمنین علیه السلام راجع به توحید و مرگ صحبت کردند.
فرمودند: اگر شما بخواهید اصلاح شوید، باید بفهمید که یک روز شما را از اینجا میبرند.
یادِ اموات در شبهای قدر
این شبها من عَمد دارم، از امواتِ خودم یاد میکنم که شما هم فرصت داشته باشید از امواتِتان یاد کند، خیلیها قبل از ما در این دنیا بودند، پدرها و مادرانمان، وقتی که میخواندیم: «ترسم تو بیایی و من آن روز نباشم» آنها هم گریه میکردند، و امروز آنها نیستند، فرصتِ ما خیلی محدود است.
خدای متعال هم به کسی تعهّد نداده است که مثلاً پنجاه سال یا شصت سال زنده میمانی، من چند آیه میخوانم، ان شاء الله خدای متعال مرا کمک کند، و این زبانِ گنهکارِ من باعث نشود که روحانیّتِ این آیات به شما نرسد.
روایتِ جان کندنِ ظالمین در سورهی مبارکهی انعام
«وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ»[۶] وقتی لحظهی مرگ ظالمین میرسد، وَالْمَلَائِکَهُ بَاسِطُو أَیْدِیهِمْ ملائکه که دستشان باز است و کارگزارانِ عالَمِ تکوینِ الهی هستند، میگویند: أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ به اینها میگویند جانها را از بدنهایتان آزاد کنید، میگوید امر میآید و اینها میخواهند جان بکنند، الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ امروز عذابِ سختی در انتظارِ شماست، بِمَا کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ خیلی ناحق گفتید، یادتان است که هنگامِ کار کردن (سَرِ کار) صحبت میکردید؟ امروز باید حساب پس بدهید، وَکُنْتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ وقتی میخواستی نماز بخوانی، انگار که بیارزشترین کارِ توست، و سریع آن را به پایان میرساند؟ یه یاد داری؟
الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَکُنْتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ حال نداشتید عبادت کنید، فرصتتان گذشت، ماه رمضان بود، آنقدر من شما را دعوت کردم.
فرصت میگذرد، «أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا»[۷] دیگر امروز ایمان بیاور، اما بعد از معاینه فایدهای ندارد، دیگر آنجایی که جان به تَرقوهها برسد و بخواهند آن را بگیرند، ناخودآگاه چون تعلّقِ من از نَفْسَم کم میشود، چشمانش باز میشود.
بعضی ها در این دنیا آنقدر روحشان پرواز میکند که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْن»[۸] اگر خدای متعال اجلِ اینها را مُقَدّر نکرده بود، آنقدر اینها پریده بودند، مناجات کرده بودند، توبه کرده بودند، روحشان آنقدر سبک بود که اگر امرِ الهی نبود، سالها قبل از مرگِشان روح از بدن آنها مفارِقَت کرده بود.
روحِ من به جسمم چنبره زده است، صبح تا شب به فکرِ این هستم که چه بخورم و چه بپوشم، اما وقتی لحظهی نَزع، لحظهی جان کندن میرسد، وقتی روح میخواهد بصورتِ اجباری از بدن قطعِ تعلّق کند، دیگر چشمانش باز میشود، اینجا میخواهد بگوید من ایمان آوردم، خدای متعال میفرماید: «أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا» دیگر اینجا ایمان به درد نمیخورد…
دوستان، والله العظیم…. برای خودم میگویم، منِ بیچاره را مجبور کردهاند که نیم ساعت صحبت کنم، خوش بحالِ شما که امشب به فکرِ خودتان هستید، یک روزی ما برمیگردیم و به این دنیا نظر میکنیم و میگوییم که یک شبِ شهادتِ امیرالمؤمنین علیه السلام ما فرصت داشتیم یک صلواتِ اضافه بفرستیم، فرصت داشتیم یک نیّتِ خیر کنیم، «نِیَّهُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ»[۹] میتوانستیم یک تصمیم بگیریم که انجام ندادیم، معلوم نیست که ما تا صبح زنده باشیم، کسی با ما قراری نگذاشته است.
پیغمبر خدا روحی له الفداه میفرمودند که وقتی پایِ خود را برمیدارم، نمیدانم که آیا میتوانم آن را روی زمین بگذارم یا خیر؛ خیلی فرصتِ ما محدود است، به زودی این نفسِ سرکش تسلیم میشود.
روایتِ جان کندنِ ظالمین در سورهی مبارکهی نحل
حضرت حق میفرماید: «الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ»[۱۰] ملائکه میآیند جانِ آنهایی که به خیلی خودشان ظلم کردهاند را بگیرند، «فَأَلْقَوُا السَّلَمَ» حالا میگویند تسلیم هستم، اصلاً نمیتوانی تسلیم نباشی، زورِ کسی به آنها نمیرسد، میبیند که پشتِ سرِ این ملائکه قرار است چه اتّفاقی بیفتد، باید برای لحظه لحظهی اعمالش حساب پس بدهد، آنها از ترس میگویند: «ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ» ما کارِ بدی نکردیم، حضرتِ حق میفرماید: «بَلی إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» او خبر دارد چه کردهای… دیگر آنجا مثلِ این دنیا نیست که قسم بخوری و جنس نامرغوب را به مردم بفروشی، قسم بخوری و دروغ بگویی…
نکته ای قابلِ تأمّل در سورهی مبارکهی مؤمنون
یکی از اساتیدِ ما در معنایِ «رَبِّ ارْجِعُونِ»[۱۱] میفرمود باید بگوید «رَبِّ إرجِعنی» (یعنی خدایا مرا برگردان)، پس چرا میگوید: «رَبِّ ارْجِعُونِ» چرا جمع میگوید؟ فهمِ این مفسّرِ بزرگ این بود، میفرمود: وقتی مضطرّ میشوند، مانند کودکی که در خیابان راه میرود (این را امیرالمؤمنین علیه السلام هم فرمودهاند که آن را هم عرض میکنم) دیدهاید یک کودکِ خردسال میخواهد از یک مغازهای خرید کند، اما او را میکِشی و میبری، چگونه پایِ خود را روی زمین میکشد؟
انسانهایی که در این دنیا تَبَختُر داشتند، بعضیها راننده دارند، بعضیها نوکر دارند، وقتی پروندهاش را مقابلش میگذارند (که دو آیه جلوتر عرض خواهم کرد) چنان مضطر میشود که میگوید: «رَبِّ إرجِعنی» «رَبِّ إرجِعنی» «رَبِّ إرجِعنی» التماس میکند، آن مفسّر میفرمود: آنقدر «رَبِّ إرجِعنی» را تکرار میکند، از آن جهت در قرآن آمده است: «رَبِّ ارْجِعُونِ» بس که تکرار میکند.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: او را به سمت آتش میکشند، نستجیر بالله، خودش را روی زمین میکشد و دست و پا میزند، اما دیگر فرصت گذشته است؛… امروز فرصت است که میشود به امیرالمؤمنین علیه السلام پناه برد.
نکتهای از سورهی مبارکهی انفال در بیانِ علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه
لذا فرمود: «أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ»[۱۲] چرا نگفت «الّذینَ آمنو وَالتَّقَوا»؟ خدای متعال روح علامه طباطبایی را رحمت بفرماید، او میگفت طبیعی بود که اینطور بگوید: «الّذینَ آمنو وَالتَّقَوا»، کسانی که ایمان آوردند و تقوا پیشه کردند، پس چرا میگوید: «آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ» یعنی ایمان آوردند و قبل از آن مدّتها تقوا داشتند، یعنی وقتی ایمان به اینها عرضه شد و اینها ایمان آوردند، تقوا پیشه کردند، اینها آماده بودند، «إن تَتَّقُوا اللَّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانًا»[۱۳] بعد چشمشان به حقایقی باز شد، ایمانِ ثانویه آوردند، اگر اینطوری باشند «لَهُمُ الْبُشْرَى فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا»[۱۴] به اینها بشارت میدهند، من خودم را نگاه میکنم… اگر آیاتِ قرآن نبود، دهانِ من بسته میشد و نمیتوانستم بیان کنم، الآن فرصت است…
شدّتِ رحمتِ خدای متعال
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ»[۱۵] ای مؤمنین ایمان بیاورید، این ایمان بیاورید یعنی امشب…
ما نمیتوانیم تغییرِ ناگهانی کنیم، اگر امشب در جمعِ ما (روایات میگوید) یک نفر تصمیم بگیرد که یک قدم در راهِ خدای متعال بردارد، فقط یک قدم، برکتِ آن نه فقط به اهلِ جمع، که به شهرِ ما میرسد، امشب فرصت داریم، من این مطلب را هر سال میگویم، چون واقعاً شرمندهی حضرت حق هستم…
اگر به ما بود، چقدر آیات و روایات به ما روزهی مستحبی را تأکید کردند؟ چقدر گفتند عبادت؟ چقدر گفتند اگر شما در ماهِ رجب، قدرِ شبهای آن را بدانید، روزهایش را روزه بگیرید، روز قیامت میگویند: «أینَ الرَّجَبیُّون»، من باختم؛ هرچه خدای متعال تشویق کرد من زیرِ بار نرفتم، خودم را نگاه میکنم….
فرمود ماه شعبان… «یَدعَوا فى صِیامِهِ وَ قِیامِهِ فى لَیالیهِ وَ اَیّامِهِ بُخُوعاً لَکَ فى اِکْرامِهِ وَاِعْظامِهِ»[۱۶] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صبح و شبِ ماهِ شعبان را رها نمیکردند، به ما خیلی از اینها گفتهاند؛ من به خودم رجوع میکنم، چه کار کردهای؟
حضرت حق یک منّتی گذاشتند… دیدهاید گاهی منزل کسی میروی و میگوید شام بمان، قبول نمیکنی و میروی، یک وقت میگوید بخدا اگر شام نمانی به من برمیخورد، دیگر خیلی باید رفیق باشد…
حضرت حق وقتی به ماه مبارک رمضان رسید، دلش به حالِ ما سوخت که مثلِ ماه رجب و شعبان، آن را هم از دست ندهیم، برای همین هم روزهی ماه رمضان را به ما واجب کرد.
یک بیچارهای میگوید: یعنی چه که من روزه بگیرم؟ نمیفهمد که میهمانیای است که در این ماه امیرالمؤمنین علیه السلام میهمانِ حضرتِ حق بوده است، من را برای چه دعوت کرده است؟
کَرَمِ صاحب کَرَم فرصت را به ما میگوید، ولی نستجیر بالله من قدر نمیدانم.
وفای به عهد
حضرت حق میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ»[۱۷] ایمان بیاورید، «یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ» دنیا و آخرت به شما میدهم، ولی ایمان بیاورید یعنی چه؟ یعنی بایستید، کجا لَنگ میزنم؟ حسابِ مالیام درست است؟ ما بیچارهایم! در کشور شیعه پنجاه درصدِ چِک های سال گذشته وصول نشده است، این فاجعه است، این وفای به عهد است؟ اگر خدای ناکرده در جمعِ ما کاسبی هست که وفای به عهد ندارد، قصد کند که یا چک ندهد یا حتما وفای به عهد کند، اگر قصد کند، خدای متعال میداند که برکتِ این کارِ او همهی ما را میگیرد.
اگر فقط قصد کردهایم که در جلسه بیاییم و گریه کنیم و برویم، فقط لذّتِ آن را میبریم، یک آرامشی هست، آرامش بخش است… فقط یک قدم، من باید امشب تصمیم بگیرم، دعا کنید منِ بدبخت بتوانم امشب تصمیم بگیرم، خدای متعال میداند که برکتِ آن برای شما هم خوب است، شما هم انشاء الله خوب هستید.
اهلِ تَبَختُر
به زودی فرصت میگذرد، میگویند: «لِمَنِ الْمُلْکُ»[۱۸] خیلی تَبَختُر داشتی، خیلی انسانِ محترمی بودی، وقتی پدرت میخواست با تو صحبت کند، باید حواسِ خود را جمع میکرد.
«وَسِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا»[۱۹] نمیگویند بفرمایید، میکِشند و میبرند، «وَسِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا» انسانهای محترم را میکِشند و میبرند، «إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا» به جهنّم که نزدیک میشود، و از آن طرف هم «وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ»[۲۰] جهنّم را به سمتِ اینها میآورند، اینها چه کسانی هستند؟ تا میرسند در باز میشود، «وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا»[۲۱] دلِ خزنهی جهنّم به حالِ اینهایی که میآورند و التماس میکنند میسوزد، میگویند: «أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِ رَبِّکُمْ» کسی نبود آیاتِ خدای متعال را برای شما بخواند؟
ما چه داریم که بگوییم؟ ما که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم داریم، ما که امیرالمؤمنین علیه السلام داریم، آنها که برای ما خواندند، چیزی هست که خیلی خطرناک است، خدای متعال میداند که اصلاً میترسم بیان کنم، این دو سه آیهای که میخواهم بخوانم بیانَم را بهم ریخته است.
نامهی اعمال
ما یک چیزی از نامهی اعمال شنیدهایم، فقط یک نامهی مکتوب نیست که کسی از آن خبر نداشته باشد، «وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ»[۲۲] نامهاش را که به گردنِ او میاندازند، نامهاش اینطور نیست که یک دفتر باشد و چهار حساب در آن نوشته شده باشند و فقط نویسندهی نامه و گیرنده مشخص باشد، «وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنشُورًا» این کتابِ منشور است.
خدای متعال میفرماید هرچه اینها فراموش کردهاند، من امروز همه را حاضر میکنم، فرمود تمامِ اعمالِشان را «أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ»[۲۳] اصلاً من در یاد نداشتم که بیست سالِ پیش چه کرده بودم، همهی عمل خودم را مقابلِ خودم حاضر میبینم، ایستادهام و عملِ من کنارِ من است، هر کس رد شود میبیند، چقدر من خودم را مخفی کرده بودم؟
«وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ»[۲۴] بندِ آن را به گردنم انداختهاند، «وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنشُورًا» این کتاب باز است، همه دارند حقیقتِ این کتاب را میبینند، به من میگویند: «اقْرَأْ کِتَابَکَ»[۲۵] بخوان! «کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا» هرچه خودت بگویی، همان بلا را به سرِ تو میآوریم، از مردم پنهان میکردی.
میفرماید: «یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا»[۲۶] همه را که جمع میکند، «فَیُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا» اعمالِشان را به آنها خبر میدهد و بعد میفرماید: «أَحْصَاهُ اللَّهُ» خدای متعال همه را جمع کرده است، «وَنَسُوهُ» یادتان رفته است، نگاه میکند و تعجب میکند، «بَلْ بَدَا لَهُم مَّا کَانُوا یُخْفُونَ مِن قَبْلُ»[۲۷] در یاد داری که مخفی کرده بودی؟ «بَدَا لَهُم مَّا کَانُوا یُخْفُونَ مِن قَبْلُ» هرچه مخفی کرده بودی، اینجا نشان میدهم، نستجیر بالله «وَوُضِعَ الْکِتَابُ»[۲۸] کتاب را در مقابلش باز میکند، «فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ» خوف وجودِشان را میگیرد، «مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَ لَا کَبِیرَهً إِلَّا أَحْصَاهَا» انسان همهی اعمالِ کوچک و بزرگِ خود را در مقابلِ خود میبیند، هر کاری کرده است، «وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا» اینجا حاضر میبیند، «وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا ۗ وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا» خدای متعال که ظلم نمیکند، عملِ تو حاضر است.
در بعضی از روایات است که وقتی پروندهی اعمالِ برخی انسانها را میآورند، وقتی اعمالشان را میبینند، خودشان سرشان را پایین میاندازند و به سمتِ جهنم میرود، از خجالت که مابقیِ آن را نخوانند، میگوید که من فهمیدم، و خودش به سمتِ جهنّم میرود…
«یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا»[۲۹] هر کارِ خیری که انجام داده است، میبیند که آنجاست، «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا» همهی آنها حاضر است، «وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ» مردم ایستادهاند و در حالِ تماشا هستند، کارهای زِشتِ او هم حاضر است، «تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا» میگوید که ای کاش میشد این اعمالِ من کمی آنطرفتر بروند، هر کسی رد میشود آنها را میبیند و میگوید ای نامرد! این که در محلِّ ما بود، به ناموسِ ما نگاه کرده است، پشتِ سرِ من حرف زده است، آنجا چطور حساب کشیده است؟
امید به خدای متعال در روز قیامت
از اینجا به بعد میخواهم دو سه جمله بگویم تا هم کمی امید به شما و خودم دهم، و هم اینکه دو شبِ قبل عرض کردم، ان شاء الله اگر خدای متعال شما را در دنیا گرفتارِ مشکلی کرد، شما را با کریم درگیر کند.
فرمود: «وَ أنَّ الرّاحِلَ إلِیک قَرِیبُ المَسافَه»[۳۰] هرچه بیچاره هستی، اینطور نیست که اگر مثلاً بیست سال، سی سال، پنجاه سال خطا کردی، لازم باشد بیست سال تا درست شود.
یک شبِ قدر به حضرت زهرا سلام الله علیها توسّل کنی… «وَ أنَّ الرّاحِلَ إلِیک قَرِیبُ المَسافَه» حُرّ هم که باشی، اگر یک لحظه فقط یک «غلط کردم» بگویی… این آیه را ببینید، من نمیخواهم منبر را گرم کنم، امشب دیدید که من اصلاً حرفی نزدم، در حالِ متنخوانی هستم.
«یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا»[۳۱] هر کارِ خیری که انجام دادید، حاضر است، نه اینکه نوشتهی آن در کتاب حاضر باشد، همه از دور عملِ او را میبینند، «وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ» هر کارِ زشتی هم که انجام داده است حاضر است، «تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا» میگوید ای کاش یک طوری میشد این اعمالِ من کمی آنطرفتر بروند تا معلوم نشود اینها برای من است، حضرتِ حق میفرماید: « وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» خدای متعال قبل از اینکه شما از این دنیا بروید، در حالِ تحذیرِ شماست، بعد برای اینکه ما ناامید نشویم میفرماید: «وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» هنوز فرصت دارید، «وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ».
«وَهُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ»[۳۲] از شما میگذرم، فرصت دارید؛
امام زمان ارواحنا فداه شما را در خانهی خود دعوت کرده است، من تا عمر دارم، هر شبِ قدر این روایت را میگویم:
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: اگر دیدید شب کسی درِ خانهیتان آمد (مخصوصاً مَرد) خانهی شما را در زد، حتی اگر ظنّ دارید که دروغ میگوید، دستِ خالی او را رد نکن، فقر میآورد.
یا صاحب الزّمان! شب هنگام درِ خانهی تو آمدهایم، «یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ»[۳۳] بضاعتی نداریم، دستِ خالی آمدهایم، «فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا».
جدّتان فرموده قبیح است که شب هنگام مردی درِ خانهی تان بیاید و او را دستِ خالی رد کنی.
فرمود: «وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ»[۳۴] بعد آدرس داد «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ»[۳۵] ای پیغمبر! بگو اگر فکر میکنید خدا را دوست دارید، بگو «فَاتَّبِعُونِی» امشب نیّت کنیم ببینیم کدامیک از عوامل الهی در زندگیمان زمین است، حداقل یکی از آنها را عهد کنیم که برداریم، «فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» خودش بلافاصله اینطور فرموده است، «وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» اگر میخواهی خدای متعال بگذرد امشب باید عهد کنیم، «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
آیاتی را رد میکنم، وقت گذشت، چیزی که من خودم خیلی نگران هستم، این است که شما میدانید، در مسئلهی قیامت با این عمل که میگویند: «اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا»[۳۶] امروز خودت داور باش، خودت این عملِ خودت را نگاه کن، هرچه گفتی، همان! کسی نمیتواند خلاف بگوید، مسئلهی شهود است.
امیرالمؤمنین سلام الله علیه میفرماید: وقتی او را میبرند «فِی مَوْقِفٍ مَهِیلٍ»[۳۷] در یک جایگاه حول انگیز، «وَ مَشْهَدٍ جَلِیلٍ» در یک جایگاهِ بلند، «بَینَ یدَی مَلِکٍ العظیم» در برابرِ حضرتِ حق، «بِکُلِّ صَغِیرَهٍ وَ کَبِیرَهٍ عَلِیمٍ» قاضی آن روز همه چیز را میداند، حضرت میفرماید به اینجا که میرسد، میخواهد حرف بزند، احساس میکند که گلوی او را فشار دادهاند و نمیتواند حرف بزند، (از شدّتِ حیاء) اینجا اتّفاقی که میافتد این است که عدهای میآیند و شهادت میدهند، اینجا حرف زیاد است، شاید این بحثِ شهادت را برای بعداً بگذارم، فقط یک جملهی آن را عرض میکنم که بعد توسّل کنم، اگر از مردم در روز قیامت خجالت بکشیم طوری نیست، اعمالمان را به امیرالمؤمنین علیه السلام عَرضه کردهاند، به امام زمان ارواحنا فداه عَرضه کردهاند، آنجا نمیتوانیم در صورتِ آن بزرگواران نگاه کنیم.
امام صادق علیه السلام فرمودند: ای بندگانِ خدا! اعمالِ شما را روزی دو مرتبه به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشان میدهند، حیاء کنید.
شهود آنقدر خطرناک نیست؛ خدایا! ما را مقابلِ حضرتِ زهرا سلام الله علیها شرمنده نکن.
خدای ناکرده، هرچه کردهام در مقابلِ آن بزرگواران میآورند و آن اعمال شهادت میدهند.
این از آن طرف که ما تَحزیر نیاز داریم، خدا آیت الله حاج آقا مجتبی را رحمت کند، میفرمود: والله خدای متعال شما را در شبِ قدر بخشیده است، چیزهایِ بیشتر از او بخواهید.
خدایا! ما میخواهیم سالِ بعد در شبهای قدر که نزدِ تو آمدیم، بجای اینکه این اندازه از اعمالِمان ناامید باشیم، رفاقتِ با امام زمان ارواحنا فداه بخواهیم.
همهی اینها بستگی به یک تصمیم دارد، شما یک تصمیم بگیرید، او شما را متحوّل میکند.
علّتِ عاقبت بخیریِ جنابِ زُهیر علیه السلام
یک شب داستانِ جناب حُرّ علیه السلام را عرض کردیم، خودِ امام برای او فرصت ایجاد کرد، خیلی کارها کرده بود، یک لحظه وقتی نامِ مادرش برده شد، آمد اسم ببرد، یک لحظه کَفِّ نَفس کرد، گفت: نه! من نامِ مادرِ شما را نمیبَرم.
یکی از آن اشخاصی که با اهل بیت علیهم السلام فاصله دارد «زُهیر» است. اصلاً هرکجا که اهل بیت علیهم السلام توقّف میکنند، او سعی میکند در مکانِ دیگری بایستد، امام زمان سلام الله علیه، امامِ معصوم امامِ همهی عالَم است، شمر را دعوت میکند، چه برسد به زهیر.
نقطهی پیروزیِ زهیر کجاست؟ شوخی نیست که، اصلاً یک حقّی را هم به آدم بگویند، برای یک حقّی که میخواهد اعتراف کند، یک لحظه سیدالشهداء علیه السلام با او صحبت میکند، او را یادِ خاطرهی روایتِ نبوی میاندازد، با زن و بچه آمده است…
اقوامِ امام حسین علیه السلام در کربلا آمدند، یکی گفت حسین جان من فکر میکردم که پدرِ شما دروغ گفته است، (نستجیر بالله) با یکدیگر که از صفّین برمیگشتیم، به همین محل آمدیم، از اسب پیاده شد، گریه کرد، فرمود اینجا خیمه میزنند، اینجا اهل و عیالشان مینشینند، آنجا خونشان را میریزند، (این مطلب را هم شیعه و هم سنّی نقل کرده است) رفتم به همسرم گفتم که گویا این علی توهّم دارد(نستجیر بالله)، غیب میگوید، همسرم گفت: علی بن ابیطالب دروغ نمیگوید. من آن روز باور نکردم، امروز که به کربلا آمدیم، نگاه کردم به خاطر آوردم که امیرالمؤمنین علیه السلام اینجا فرمود «هاهُنا مَسفَک دِمائِهِمْ» خونهایشان را اینجا میریزند.
امام حسین علیه السلام فرمودند: پس تو دیگر حجِت داری، تو میمانی؟ گفت: نه! دخترانِ من در کوفه در خطر هستند…
یک لحظه تصمیم لازم است.
زهیر به دنبالِ خود زن و بچه داشت، تصمیم گرفت که سراغِ حضرت بیاید، من معتقد هستم که سیدالشهداء علیه السلام به زهیر نگاهِ خاص کرده است، ولی این بعد از تصمیم است، چه میشود «وَ أنَّ الرّاحِلَ إلِیک قَرِیبُ المَسافَه»[۳۸] تو یک قدم بردار، زهیر تصمیم گرفت که خود را خرجِ سیدالشهداء علیه السلام کند.
زهیر که همسرش او را به زور فرستاده بود، به خیمه برگشت و به همسرش گفت: همهی اموال برای تو، تو را هم طلاق دادم که بعد از من تو اذیّتت نکنند، اذیّت فقط برایِ…
تصمیم گرفت، شوخی که نیست انسان بخواهد پای تصمیمِ خود جان بدهد، یک تصمیم گرفت.
زهیر چه زمانی فرصت داشت که عارف شود؟ که شبِ عاشورا وقتی حضرت فرمود بروید و شب را غنیمت بشمارید، اوّل قمرِ بنی هاشم علیه السلام صحبت کرد، نفرِ دوم زهیر بلند شد.
گفت: بخدا اگر هزار مرتبه مرا بکشند و بسوزانند، دست از تو بر نمیدارم.
این معرفت از کجاست؟ این عنایتِ امام است. «وَ أنَّ الرّاحِلَ إلِیک قَرِیبُ المَسافَه»
یا صاحب الزمان! دو شبِ پیش هم عرض کردم، هرچه به نامهی اعمالِ خود نگاه میکنم… این هم از شما آموختم، در زیارتنامههایتان فرمودید به ما اینطور بگویید، در نامهی اعمالِ خود که نگاه میکنم، میبینم هیچ ندارم.
خدا حاج آقا مجتبی رحمت الله علیه را رحمت کند، شاید هر سال این مطلب را تکرار میکرد، میفرمود: البته بگویمها، یا امیرالمؤمنین، یا الله، یا صاحب الزمان، امشب خیلی هم دستِ خالی نیامدهام، اگر عَمَل میخواهی خبری نیست، ولی این محبّتِ شما که در دلِ من است، این را راست میگویم، این را نمیتوانی انکار کنی.
قبل از اینکه بخواهم روضه بخوانم، خدایا! به دلِ سوختهی امشبِ امیرالمؤمنین علیه السلام، به برکتِ امیرالمؤمنین علیه السلام در دلِ ما یک نیّتِ عزمِ جزمی برای تغییر القاء بفرما. (الهی آمین)
حالا میخواهم روضه بخوانم.
روضه شب آخر امیرالمؤمنین علیه السلام
یکی از ویژگیهایِ امامِ معصوم این است که فراموشی ندارد، فراموشی نعمتِ بزرگی است، انسان گاهی داغِ عزیز میبیند، اگر فراموش نکند، اصلاً زندگیِ او تعطیل میشود، ولی امام نمیتواند فراموشی داشته باشد، امام چون امام است فراموشی ندارد.
برای امیرالمؤمنین علیه السلام نسیان صفر است، یعنی امروزِ او با سی سالِ بعدِ او، هیچ تفاوتی ندارد.
شما تفاوت را ببینید، خواستید ببینید که امام کیست، توجّه کنید که حضرت زینب کبری سلام الله علیها یک سال بیشتر بعد از کربلا دوام نیاوردند، امام زین العابدین روحی له الفداه سی و چهار سال در همان حال است، فراموشی ندارد.
اصلاً نیاز نیست طفلِ شیرخوار ببیند و به یادِ آن روز بیفتند، این را بهانه میکند که به دیگران بگوید.
امیرالمؤمنین روحی له الفداه سی سال زنده بود، مگر آن لحظه که روی صورتِ مجروحِ فاطمه سلام الله علیها خاک ریخت را فراموش میکند؟
بیست و پنج سال در مدینه بود، هر مرتبه که مغیره را میدید مگر فراموش میکرد؟ قنفذ را میدید، مگر فراموش میکرد؟ دلتنگ بود…
شنیدهاید که امشب برای امیرالمؤمنین علیه السلام شیر آوردند، بلکه این زخمِ سر را مداوا کنند، برای جگرِ سوختهی او چه آوردید؟
امشب وصیّت کرد، مثل امشبی فرمود: «کَفى بالمَوتِ واعِظا»[۳۹] فدایت بشوم آقا جان، هر انسانی که خودش را نگاه میکند، لحظهی مرگ سعی میکند خودش را خسته نکند، امیرالمؤمنین علیه السلام مثل امشبی ابتدا یک گِله کردند و فرمودند: «وَ إِنَّمَا کُنْتُ جَاراً جَاوَرَکُمْ بَدَنِی أَیَّاماً»[۴۰] ای مردم! یک مدتی بدنِ من همسایهی شما بود، علی که با شما نبود، بدنِ من همسایهی شما بود و شما خیلی نامردی کردید، «وَ إِنَّمَا کُنْتُ جَاراً جَاوَرَکُمْ بَدَنِی أَیَّاماً» قدر ندانستید، ولی با این حال امیرالمؤمنین علیه السلام است، فرمود: «کَفى بالمَوتِ واعِظا» اینکه میبینید الان نمیتوانم دست و پای خود را تکان دهم، من همان کسی هستم که خیبر شکستم، لحظهی مرگ اینطور است، موعظههایش را انجام داد…
دلِ او تنگ بود، دیدند سرِ مبارکِ او به سمتِ در رفت، خیلی هم نمیتوانست سرِ مبارکِ خود را تکان دهد، چشمانِ مبارکِ او باز میشد و مجدد بسته میشد، وقتی وصیّتهایش را کرد…
یکی از آنها را بگویم، فرمود: «الله الله فی الایتام»…
خدا میداند یتیمانِ شهدایِ مدافعِ حرمِ افغانستانی خیلی فقیر هستند… اینها فردای قیامت نزدِ امیرالمؤمنین علیه السلام میآیند و میگویند پدرِ ما از ناموسِ امیرالمؤمنین علیه السلام دفاع کرد، حق نبود که ما گرسنه باشیم…
یک لحظه بروم و بیایم…
ز خانهها همه بوی طعام میآمد…
یک جمله بیشتر نمیخواهم بگویم، وقتی آقا وصیّتهایشان را انجام دادند، چشمِ مبارکشان سمتِ در بود، میرفت و برمیگشت، یک لحظه دیدند لبخند به لبهای مبارکشان آمد و فرمودند: خوش آمدی، خوش آمدی.
گفتند: آقا با چه کسی صحبت میکنید؟ فرمود: هذه فاطمه…
[۱] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی ۴۴
[۲] سوره ی مبارکه ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۳] صحیفه ی سجّادیه، صفحه ۹۸
[۴] مصباح المتهجد شیخ طوسی، ج۱، ص ۴۰۱
[۵] خطبه متّقین نهج البلاغه
[۶] سوره مبارکه انعام، آیه ۹۳
[۷] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۵۸
[۸] نهج البلاغه، خطبهی متقین
[۹] وسائلالشیعه جلد ۱ صفحه ۵۰
[۱۰] سوره مبارکه نحل، آیه ۲۸
[۱۱] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۹۹
[۱۲] سوره مبارکه یونس، آیات ۶۲ و ۶۳
[۱۳] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۹
[۱۴] سوره مبارکه یونس، آیه ۶۴
[۱۵] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۸
[۱۶] صلوات هر روز شعبان که از امام سجاد علیهالسلام روایت شده
[۱۷] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۸
[۱۸] سوره مبارکه غافر، آیه ۱۶
[۱۹] سوره مبارکه زمر، آیه ۷۱
[۲۰] سوره مبارکه فجر، آیه ۲۳
[۲۱] سوره مبارکه زمر، آیه ۷۱
[۲۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۳
[۲۳] سوره مبارکه مجادله، ایه ۶
[۲۴] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۳
[۲۵] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۴
[۲۶] سوره مبارکه مجادله، آیه ۶
[۲۷] سوره مبارکه انعام، آیه ۲۸
[۲۸] سوره مبارکه کهف، آیه ۴۹
[۲۹] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۰
[۳۰] مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی
[۳۱] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۰
[۳۲] سوره مبارکه شوری، آیه ۲۵
[۳۳] سوره مبارکه یوسف، آیه ۸۸
[۳۴] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۰
[۳۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۱
[۳۶] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۴
[۳۷] خطبهی بدون الف امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه
[۳۸] مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی
[۳۹] تحف العقول، صفحه ۳۵
[۴۰] خطبه ۱۴۸ نهج البلاغه