بخش اول
تفسير بهاء
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 23
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ بَهآئِكَ بابْهاهُ
وَ كُلُّ بَهآئِكَ بهىٌّ؛
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِبَهآئِكَ كُلِّهِ.
تفسير ادبى
«اللَّهُمَّ» كلمه بسيطى است كه به معناى «يا الله» است. «الله» عَلَمْ است براى ذات واجب الوجود؛ ذاتى كه مستجمع جميع صفات جماليه و جلاليه است.
«سؤال» از نظر لغت، طلب دانى از عالى است؛ يعنى طلب كردن عبد از مولاست.
«بهاء» از نظر لغت، به معناى زيبايى و حُسن است؛ اما حُسنى كه در آن ظرافت، طراوات، حلاوت و ابهت باشد.
قرآن «بهىّ» است، چون داراى حلاوت و طراوت است؛ بنابراين «بهاء» از «جمال» خاصتر است. «جمال» معناى عامى دارد، اما «بهاء» معنايى خاصتر از «حُسن» دارد.
اقسام سئوال
سئوال بر دو قسم است: سئوال حال و سئوال قال.
سئوال حال در عالم وجود، ناسوت، ملكوت و جبروت؛ يعنى در تمام عالم هستى سارى است. مراد از سئوال حال، ربط ممكن و فقر ممكن- آن هم فقر ذاتى او- به
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 24
واجب و واجبالوجود است. همان حالِ ممكن و نحوه وجودىِ او، خود نوعى سئوال است.
دوست داشتنىترين مسائل نزد خداى تبارك و تعالى، در مرتبه سئوال حقيقى است؛ سئوالى كه واسطه فيض از خدا مىكند؛ يعنى وجود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله آن وجودى كه طبق قرآن و روايات، افضل، اشرف و اوسع همه وجودات است و ربط او به خدا فوقالعاده است؛ ربطى كه كسى جز خود او نمىتواند آن را درك كند:
«لافَرْقَ بَينَهُ وَبَينَاللَّهِ الّا انَّهُ عَبْدُه.»
محبوبترين مسائل نزد خدا در مرتبه دوم، استغفار، تذلل، خضوع و انقطاع بر در خانه خدا است تا جايى كه پروردگار عالم وعده داده كه نه تنها آه و ناله گنهكار را مىآمرزد، بلكه حسنه مىدهد و نامه درخشانى برايش مىآورد: «الّا مَنْ تابَ وَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صالِحًا فَاوُلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيَّئاتِهِمْ حَسَناتٍ.»[1] اگر كسى توبه كند، پروردگار عالم گناهان او را به حسنات تبديل مىكند؛ يعنى نامه سياهش شسته مىشود و به جاى آن در نامه عملش ثوابهايى كه از توبه و راز و نياز با خدا است، نوشته مىشود. در روايات فراوانى مىخوانيم كه: «پروردگار عالم از آه و توبه گنهكار بسيار خشنود مىشود.»[2]
احتمالاتى براى «مسئول منه»
اول: از نظر ادبى كلمه «مِنْ بَهائِك» متعلق به «اسْئلُكَ» است و ممكن است اين كلمه «مسئولٌ منه» باشد؛ يعنى: «خدايا! به در خانهات آمدهام، از تو بهاء و زيبايى و سيرت مىخواهم.»
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 25
در صورت پذيرش اين فرض، در فقرات ديگر دعا هم، آن را نافذ مىدانيم.
كلمه «بِابْهاهُ» هم متعلق به «اسْئَلُكَ» است؛ يعنى: «خدايا! به در خانهات آمدهام و تو را به زيباترين زيبايىهايت قسم مىدهم.»
لذا از نظر ادبى مىگوييم «مسئولٌ منه» است.
دوم: اين است كه بگوييم: در جمله «مِنْ بَهائِك»، «مِن» «مِن نَشْويّهِ» است. در اين صورت معنايش اين گونه مىشود: «خدايا! به در خانه تو آمدهام و تمام توجهم به زيبايى توست؛ زيبايى كه يك دنيا ظرافت، حلاوت و طراوت دارد.»
اگر چنين باشد «مسئولٌ منه» در كلام اصلًا نيامده است؛ يعنى از خدا چيزى خواسته نشده است. مىگويد: «خدايا! به در خانه تو آمدهام، توجهم به زيبايى توست و به زيباترين زيبايىهايت تو را قسم مىدهم.»
اما براى چه نمىگويد؟
روشن است كه از نظر ادبى معناى اول ظاهرتر است، اما از نظر عرفان و راه و رسم عبوديّت احتمال دوم قوى است. به نظر مىرسد كه بايد احتمال دوم را بپذيريم و بگوييم «مسئولٌ منه» در اين دعا اصلًا نيامده است. چنان چه استاد بزرگوار ما رهبر عظيم الشأن انقلاب، امام خميمى رحمه الله در جلسههاى خصوصى مىفرمودند: «دعاى سحر، مسئولٌ منه ندارد» يعنى فقط راز و نياز با خداست.
معنا ندارد عبد وقتى به در خانه خدا مىرود، چيزى از خدا بخواهد. او فقط بايد خدا خدا كند و وظيفه ديگرى ندارد.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 26
لطافتهاى حذف «مسئولٌ منه»
حذف «مسئولٌ منه» از كلام، لطافتهايى دارد كه به بعضى از آنها اشاره مىكنيم:
1. حذف «مسئولٌ منه»، افاده عموم مىكند؛ بدين معنا كه گاهى دعا كننده مىگويد: «خدايا! آمدهام از تو بهاء مىخواهم.»
اما گاهى نمىگويد «بهاء مىخواهم» بلكه مىگويد: «خدايا! به در خانهات آمدهام.»
براى چه آمدهام؟ «آمدهام تا خير دنيا و آخرت به من بدهى.» بالاتر، آمدهام تا «مرا عبد خود كنى.»
2. حذف «مسئولٌ منه» در كلام، احترام به مولاست، زيرا اگر مسئولٌ منه در كلام باشد معنايش اين است كه: «خدايا! آمدهام بهاء مىخواهم.»
اما اگر مسئولٌ منه در كلام نباشد معنايش اين است كه: «خدايا! تو عالم به حال منى، تو مىدانى من چه مىخواهم. بنابراين گفتن در مقابل تو غلط است.»
اين همان جملهاى است كه شيخ الانبياء حضرت ابراهيم عليه السلام در جواب جبرئيل به او گفته است:
«جبرئيلُ! حَسبى مِن سُئوالى عِلْمُهُ بِحالى؛[3]
او عالم به حال من است، پس براى چه از او چيزى بخواهم؟»
حضرت ابراهيم مىگويد: جبرئيل! من خدا خدا مىكنم، چون وظيفهام اين است.
در اين كلام حضرت ابراهيم، مسئولٌ منه وجود ندارد، مگر نه آن كه خدا «كريم» است؟ وقتى كه مولا «كريم» باشد، معنا ندارد «عبد» از «كريم» چيزى بخواهد، زيرا هر چه از كريمى مثل خدا بخواهد بازهم پستتر و كمتر از كرم او خواسته است. لذا مىگويد: «خدايا! به در خانهات آمدهام.»
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 27
چه مىخواهم؟ ... آنچه را كه كَرَم تو اقتضا بكند. معلوم است بالاترين چيزى كه كَرَمِ خدا اقتضا مىكند اين است كه بنده، بنده بشود و عبوديّت را درك بكند.
اگر مسئولٌ منه در كلام نباشد معنايش اين طور مىشود:
«خدايا! ربط محضم، حال كه ربط محضم، محتاج به همه چيزم، حالا كه محتاج به همه چيزم به درخانهات آمدهام، تويى مستقل، منم ربط؛ تويى قوى و مبدأ آثار، خدايا! ضعيفى به در خانه تو آمده است.»
معلوم است كه خداوند قوى و رحيم و بنده پرور، با بنده ضعيف خود چه خواهد كرد: آمرزش و پذيرش.
3. درست است كه «مسئولٌ منه» در دعا نيست، اما حالِ دعاكننده مىگويد «مسئولٌ منه» چيست.
عارف از خدا چه مىخواهد؟ وصل.
عاشق از خدا چه مىخواهد؟ رسيدن به مطلوب، قرب به خدا.
گناهكار از خدا چه مىخواهد؟ آمرزش.
فقير از خدا چه مىخواهد؟ غِنا. غِنا از نظر: طبع، دنيا و آخرت.
4. در حذف «مسئولٌ منه» ادعا اين است كه:
«اى خدا! به در خانهات آمدهام، اما همه چيز فراموشم شده است؛ حتى «مسئولٌ منه». خدايا! به در خانهات آمدهام، آن ابهت تو، سعه رحمت تو، آن عشقى كه به تو دارم موجب شده است كه ديگر همه چيز را فراموش كردهام. فقط اين را فراموش نكردهام كه به صد زبان بگويم: خدا! اين را فراموش نكردهام كه بگويم:
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 28
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ بَهآئِكَ بابْهاهُ وَ كُلُّ بَهآئِكَ بَهىّ؛
خدايا! جذبهات مرا گرفته است. ديگر چيزى جز تو را نمىبينم و درك نمىكنم و به چيزى جز تو، توجه ندارم.»
بنابراين بايد گفت كه از نظر عارف و عاشق و عبد، اين دعا به هيچ وجه، «مسئولٌ منه» ندارد.
شرح عرفانى
عارف در وقت خلوت با خدا و توجه به حضرت او، گاهى به صفات جماليه و جلاليه خدا نظر دارد؛ يعنى در عالم اسماء و صفات است. در اين حال ناگزير تكثّرات تعيّنات و تميّزات را مىبيند و بعضى از آن صفات را ابْهى از بعض ديگر و ذات مقدس خدا را ابْهى از همه صفات مىبيند.
در اين نظر مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ بَهائِكَ بابْهاهُ.»
يعنى:
خدايا! به در خانهات آمدهام از زيباترين زيبايىهايت به زيباترين زيبايىهايت تو را قسم مىدهم. خدايا! به درخانهات آمدهام و تو را به ذات مقدست كه زيباتر از همه زيبايىهاى توست، قسم مىدهم.
وحدت و عينيت
اما گاهى عارف از عالم اسماء و صفات پا فراتر مىگذارد و ديگر با حق خلوت مىكند. ديگر به آن ذاتى كه مستجمع جميع صفات و كمالات است به نحو وحدت و
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 29
به نحو عينيت نظر دارد.
ديگر آن جا نه تفضيل مىبيند نه تفاضل. افضل و غير افضل نمىبيند. چيزى نمىبيند جز بهاء حق و لذا مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِبَهائِكَ كُلِّه و كُلُّ بهائكَ بهّى.»
يعنى:
خدايا! تو را به همه زيبايىهايت قسم مىدهم كه همه زيبايىهايت زيباست.
خدايا! باز هم به ذات مقدست كه مستجمع جميع زيبايىها و كمالات است تو را قسم مىدهم.
درس ولايى
گاهى هم عارف، نظر به صفات افعال يعنى به فيض مقدّس دارد. و اين بار هم گاهى نظر به تكثّرها و تعيّنهاى فيض مقدّس و صفات افعال دارد؛ يعنى نظر به رحمت واسعه پروردگار در اين عالم دارد، لذا از اين نظر مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ بِهائكَ بابْهاهُ.»
يعنى:
خدايا! به در خانهات آمده و به زيبايىات توجه دارم و تو را به زيباترين زيبايىهاى اين عالمِ وجود قسم مىدهم.
خدايا! به حقيقت محمّديّه- كه زيباتر از همه موجودات است- تو را قسم مىدهم.
اما يك باره توجه پيدا مىكند كه فيض مقدس بسيط است و يا پى مىبرد كه:
«الَّذى احْسَنَ كُلَّ شَىءٍ خَلَقَه»[4]؛ هر چه خدا خلق كرده زيباست.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 30
همچنين
«وَ ما امْرُنا الاّ واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ»[5]؛ و فرمانِ ما [فيض مقدس ما] جز يك بار نيست [بسيط است] آن هم چون چشم به هم زدنى.
ديگر در اين نظر مىگويد:
«كُلُّ بهائِكَ بَهى.»
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِبَهائِكَ كُلِّه.»
خدايا! تو را به فيض مقدّست كه همه آن نيكوست و داراى ظرافت و حُسن است قسم مىدهم.
نكته ديگرى كه بايد توجه داشته باشيم اين است كه در روايات آمده است:
«اهلبيت، اسماءِ حُسناى الهى هستند.»
قرآن مىفرمايد:
«وَللَّه الاسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»؛[6] براى خدا اسماء نيكويى است، به آن اسماء خدا را بخوانيد.
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«نَحْنُ وَ اللَّهِ اْلَاسْماءُ الْحُسْنى؛[7]
به خدا قسم كه اسماء حسناى الهى ماييم.»
گاهى هم عارف در وقت دعا نظر به صفات افعال دارد، اما با اين نظر كه ائمه طاهرين اسماءُ الْحُسنى هستند، لذا مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ بَهائِكَ بِابْهاهُ.»
يعنى:
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 31
خدايا! به در خانهات آمدهام و توجهم به زيباترين زيبايى توست، و تو را به زيباترين كس در خاندان عصمت و طهارت قسم مىدهم.
خدايا! تو را به حقيقت محمّدى قسم مىدهم.
اما يك وقت توجه به اين پيدا مىكند كه:
«كُلّهُمْ نورٌ واحِدٌ اوَّلُنا مُحَمّدٌ، آخِرُنا مُحَمَّدٌ، اوْسَطُنا مُحَمَّد.»[8]
در اين نظر مىگويد:
«كُلُّ بَهائِكَ بَهى.»
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِبَهائِكَ كُلِّه.»
خدايا! همه نور چهارده معصوم ظرافت دارد، من به در خانهات آمدهام و تو را به چهارده معصوم قسم مىدهم.
حالتهاى گوناگون عارفان
عارفان مقامها و حالتهاى متفاوتى دارند، اين حالتها و مقامها در هنگام دعاى آنان نيز مؤثرند، استاد بزرگوار ما رهبر عظيم الشأن انقلاب، امام خمينى رحمه الله در يكى از درسهاى تفسير خود مىفرمايند:
«بسم اللَّه الرحمن الرحيم در همه سورهها تفاوت دارد. بسم اللَّه سوره حمد غير از بسم الله سوره بقره است؛ ... بسم اللَّه اشخاص هم تفاوت دارد. بسم اللَّه يك عارف به نسبت حالاتش، آن هم تفاوت دارد.[9]»
دعا و راز و نياز با خدا اين طور است. حالات، اثر كاملى در دعا دارند.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 32
عارف گاهى متوجه به عالم صفات و اسما است؛ از اين رو طورى دعا مىكند.
گاهى توجه به ذات مقدس حق دارد، طور ديگرى دعا مىكند. زمانى هم توجه به عالم خلق و فيض مقدس دارد، دعايش صورتى ديگرى دارد و وقتى توجه به واسطه فيض اين عالم دارد، نيز به گونه ديگرى دعا مىكند، لذا جمله:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ بَهآئِكَ بِابْهاهُ وَ كُلُّ بهآئِكَ بَهى»
از نظر معنا نسبت به حالات و اشخاص تفاوت مىكند. بايد ببينيم گوينده كيست و در وقت گفتن چه حالتى دارد. ممكن است گوينده به عالم اسما و صفات نظر داشته باشد و در آن حالت بگويد:
«خدايا! به در خانهات آمدهام توجهم به زيبايى توست و به زيباترين زيبايىهايت.»
يعنى: به ذات مقدست تو را قسم مىدهم.
بعد از عالم اسما و صفات به ذات ربوبى توجه كند و همه اسما و صفات را عين ذات ببيند. در آن حالت مىگويد:
«و كُلُّ بهآئِك بَهىٌّ اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ بَهآئِكَ كُلِّه
. يعنى خدايا! تو را به همه زيبايىهايت كه يك چيز بيشتر نيست و آن ذات مقدس توست، قسم مىدهم.»
زمانى هم داعى از عالم صفات و اسما به عالم خلق مىآيد و نظر به فيض مقدس حق و به «كُنِ» رحمانى دارد. آن جا هم گاهى فقط اهلبيت عليهم السلام، واسطه فيض و اسماى حُسْناى الهى را كه در عالم خلق جريان دارد، مىبيند و مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ بَهائِكَ بابْهاهُ.»
خدايا! به در خانهات آمدهام توجهم به زيبايى عالم خلق توست خدايا! به حق پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم تو را قسم مىدهم.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 33
در همان حال گاهى به اين كه همه اينها نور واحدند و از هر نظر، حتى از نظر علم، يكىاند، توجه مىكند.
«اوَّلُنا مُحَمّدٌ، اوْسَطُنا مُحَمَّدٌ، آخِرُنا مُحَمَّدٌ انَّهُمْ نورٌ واحِدٌ.»
در اين جا ست كه مىگويد:
«و كُلُّ بهائِك بَهى.»
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِبَهائِكَ كُلِّه.»
خدايا! به درخانهات آمدهام نظر به چهارده معصوم دارم. خدايا! به حق چهارده معصوم تو را قسم مىدهم.
گاهى هم به همه «كُنِ» رحمانى و همه فيض مقدس- و اين كه همه فيض مقدس مظهر صفات و اسماء خداست- نظر دارد، در اين حالت مىگويد:
«خدايا! به درخانهات آمدهام. به فيض مقدست قسم، و به آن وجودى كه اوسع و ابهى از همه وجودهاست، تو را قسم مىدهم.»
يعنى: به حقيقت محمد صلى الله عليه و آله تو را قسم مىدهم.
گاهى هم به عالم خلق با بساط وى توجه پيدا مىكند و مىگويد:
«خدايا! به در خانهات آمدهام. و به فيض مقدست، به «كُنِ» رحمانىات تو را قسم مىدهم.»
يعنى: خدايا! به رحمت واسعهات، در اين عالم هستى كه بسيط است تو را قسم مىدهم.
همه جملات دعا همين معنا را دارند. لذا تمام اين احتمالها، در جمله بعدى تا آخر دعا تكرار خواهد شد. بدين جهت نظير چنين دعايى را نداريم.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 34
تفنن در عبارت
دعاى سحر، از نظر تفنن در عبارت عالى است. اگر عرفا به اين دعا، «دعاى مباهله» مىگويند و يا اين كه بزرگان، عرفا و اهل اللَّه، مثل استاد بزرگوار ما رهبر عظيم الشأن انقلاب عنايت خاصى روى اين دعا دارند، براى اين است كه شما نمىتوانيد در كتابهاى ادعيه، نظير آن را از نظر فصاحت، بلاغت و تفنن در عبارت پيدا كنيد.
در دعا، تكرار لازم است؛ تكرارى كه دلنشين باشد. چرا قرآن تكرار زياد دارد؟
زيرا كارخانه آدم سازى و كتاب اخلاق است و در كتاب اخلاق بايد تكرار باشد.
چرا در دعاها تكرار زياد است؟ زيرا دعا رابطه عبد با خدا است. عبد در مقابل خدا بايد مرتب بگويد: «يا اللَّهُ! يا اللَّهُ! يا اللَّهُ! يا ربِّ! يا ربِّ! يا ربِّ!»
خود اين تكرار، لذتها، حلاوتها و طراوتها دارد. اگر اين تكرار، تفنّن در عبارت هم داشته باشد، خيلى بهتر است. لذت روى لذت و طراوت روى طراوت، نورٌ عَلى نور است.
دعاى سحر يك جمله بيشتر نيست و آن، اين كه:
«خدا! خدا! به در خانهات آمدهام، به ذات مقدست تو را قسم مىدهم؛ خدا! خدا! به درخانه تو آمدهام و به حقيقت محمّدى و چهارده معصوم: تو را قسم مىدهم؛ خدا! خدا! به درخانهات آمدهام و به فيض مقدست، به سعه رحمتت، به جهان آفرينشت تو را قسم مىدهم.»
پس جمله:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ بَهائِكَ بِابْهاهُ و كُلُّ بَهائِكَ بَهى، اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِبَهائِكَ كُلِّه.»
توجه به عالم اسما، صفات، توجه به ذات مقدس و عالم خلق است و يا توجه به واسطه فيض، يعنى اهلبيت عليهم السلام مىباشد.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 35
تفاوت حالتهاى انسان
حالتهاى انسان تفاوت دارد. بايد ديد چه حالتى دارد و توسّلش به چيست؟
نكتهاى كه به شما مىگويم، اين است كه:
اگر انسان بتواند حالِ جمع الجمعى پيدا بكند، و در وقتى كه توجه به ذات مقدس الهى دارد، هم به عالم اسما و صفات، هم به عالم خلق و هم به واسطه فيض توجه داشته باشد، خيلى عالى است. از اين رو قطعاً امام باقر عليه السلام با آن حالت جمع الجمعىاش- كه بايد بگوييم مظهر «اللَّه» است- در وقت اداى اين جملهها حالت جمع الجمعى داشته است.
مىتوان به طور طولى يا عرضى هر سه معنا را از جمله استفاده كرد؛ يعنى كسى كه دعا مىخواند در وقت دعا به نحو طولى يا عرضى «استعمال شى در اكثر از معنا» بكند، هر سه احتمال و هر سه معنا را اراده بكند.
داعى اگر حالِ جمعالجمعى داشته باشد در آنِ واحد مىتواند به هر سه معنا توجه داشته باشد.
تذكر اخلاقى
اگر رابطه انسان با خدايش محكم شود اينها برايش آسان است. اگر انسان منغمر در عالم وحدت شد، ديگر اين چيزها برايش آسان مىشود. عيبمان در اين است كه منغمر در عالم كثرتيم، از همين رو تا توجه به چيزى بكنيم از چيز ديگر غافل مىشويم. اما آن كه منغمر در عالم وحدت است در آن واحد مىتواند توجهها داشته باشد، و ديگر آن جا كثرت و تعيّنى نيست.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 36
رابطه با خدا هر چه محكمتر باشد اين حالات براى انسان، بهتر پيدا مىشود، و اولين توجهى كه پيدا مىكند اين است كه به آن وجود حقه حقيقيه بسيط توجه پيدا مىكند. متوجه آن وجود جمعالجمعى مىشود و تشبهى هم به آن مىيابد.
در روايات مىخوانيم:
«الَصَّوْمُ لى وَ انَا اجْزى بِه؛[10]
روزه مال من است، پاداشش هم خود منم.»
جمله «پاداشش خود منم» يعنى چه؟ يعنى: اى روزه گير! روزه از عبادتهايى است كه تشبّه تو را به من خيلى مىكند و جنبه حيوانى را كنترل و بُعدِ معنوى را قوى مىكند. انسان اگر بتواند بُعدِ روحى را تقويت، و بُعدِ حيوانى را كنترل كند، و از آن مركب و بُراق بسازد، مىتواند به جايى سفر كند كه به جز خدا نبيد و نداند.
[1]. فرقان، آيه 70.
[2]. ميزان الحكمة، ج 1، ص 338.
[3]. بحارالأنوار، ج 68، ص 155،( باب 63- التوكل والتفويض ...)، ح 70.
[4]. سجده، آيه 7.
[5]. قمر، آيه 50.
[6]. اعراف، آيه 180.
[7]. بحارالانوار، ج 91، ص 6،( باب 28- الاستشفاع بمحمد وآل محمد ...)، ح 7؛ تفسير عياشى، ج 2، ص 42.
[8]. بحارالانوار، ج 26، ص 5،( باب 14- نادر في معرفتهم صلوات اللَّه ...)، ذيل ح 1.
[9]. امام خمينى رحمه الله، تفسير سوره حمد، قسمت دوم.
[10]. بحارالأنوار، ج 70، ص 11،( باب 122- حب الدنيا و ذمها و ...)، ذيل ح 3.