حديث / آفاق نیایش- تفسیر دعای سحر / آفاق نیایش - تفسیر دعای سحر
بخش دوم
تفسير جمال
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 39
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِا جْمَلِهِ
و كُلُّ جَمالِكَ جَميلٌ؛
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِجَمالِكَ كُلِّه.
تفسير ادبى
كلمه «جمال» از نظر لغت، به معناى حسن و زيبايى است و به چند گونه استعمال مىشود:
1. گاهى به حسب صفات استعمال مىشود. لذا در روايات مىخوانيم:
«انَّ اللَّهَ جَميلٌ يُحِبُّ الْجَمالَ؛[1]
خدا زيباست از نظر سيرت، و هر كس نيز سيرت نيكو و صفات خوب داشته باشد، خدا او را دوست دارد.»
2. گاهى نيز به حسب صورت استعمال مىشود. در لغت عرب هم هست كه:
«عُرِضَتْ لَهُ امْرَاةُ حَسْناءُ جَمْلاءُ.»
3. گاهى هم به اعتبار هيئتى كه عارض چيزى مىشود، استعمال مىگردد؛ مثل:
«انَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْجَمالَ وَ التَّجَمُّل؛[2]
خداوند زيبايى و خودآرايى و تزيين را دوست دارد.»
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 40
قرآن هم مىفرمايد:
«يا بَنى ادَمَ خُذُوا زينَتَكُم عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَلاتُسْرِفوا انَّه لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ»[3]؛ اى فرزندان آدم، در هنگام نماز، جامه خود را برگيريد و بخوريد و بياشاميد ولى اسراف نكنيد كه او مسرفان را دوست ندارد.
4. هم چنين كلمه «جمال» براى چيزى در انسان به حسب كردار، گفتار و افكارش استعمال مىشود. قرآن شريف مىفرمايد:
وَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَميلًا»؛[4] پيغمبر! بر گفته جاهلان و معاندان صبر كن، و از آنان دورى گزين، دور شدنى نيكو.
يعنى بايد با جاهل با مدارا رفتار كنى.
شرح عرفانى
شرح و توضيح اين جمله دعا اين است:
پروردگار عالم به حسب وجود جميل و زيباست؛ زيرا وجود، جميل و خير محض است. همه خيرها از وجود ناشى مىشود و هر چه وجود اوْسَعْ، احَقّ و ابْسَط باشد، بى شك احْسَن، ابْهى و انْوَرْ مىشود.
وجودِ واجب تعالى بسيطترين تمام وجودها و احق به وجود است، اوسع همه وجودهاست؛ بنابراين اجمل از همه وجودهاست، و وجودى در اين عالم جز وجود خدا نداريم.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 41
«سَنُريهِم آياتِنا فِى الْافاقِ وَ فى انْفُسِهِم حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُم انَّهُ الْحَقُّ»؛[5] به زودى نشانههاى خود را در آفاق و نيز در دلهايشان به آنها نشان خواهم داد تا برايشان روشن گردد كه او حق است.
انسان اگر به واسطه برهانها و رابطه با خدا به جايى برسد كه درك كند در اين عالم چيزى جز خدا نيست، و همه «وجودنما» هستند، به بهترين حالات رسيده است؛ لذا پروردگار عالم از نظر وجود زيباترين همه وجودهاست.
حُسنِ يوسف را به عالم كس نديد
حُسن، او دارد كه يوسف آفريد
پروردگار عالم به مافوق جمال و به حسب صفات كماليه جميل است، زيرا هر صفت خوبى از آن صفات سرچشمه گرفته است. وقتى كه پروردگار عالم از نظر وجود، جميل باشد، از نظر صفات، نيكو باشد و از نظر ذات اجمل باشد، كسى كه دعا مىكند اگر توجه به اين دو جمله داشته باشد، بايد چنين بگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِاجْمَلِه.»
يعنى:
«خدايا! به درخانهات آمدهام، تمام توجهم به زيبايى توست و تو را به زيباترين زيبايىهايت قسم مىدهم.»
«خدايا! به ذات مقدست كه اجمل همه جمالهاست، تو را قسم مىدهم.»
بيان بحث از دو منظر:
1. شخص گاهى توجه پيدا مىكند به اين كه صفات حق عين ذات اوست، در اين نظر مىگويد:
«وَ كُلُّ جَمالِكَ جَميل، اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِجَمالِكَ كُلّهِ؛
خدايا! همه زيبايىهايت زيباست،
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 42
افضل و فاضل ندارد؛ خدايا! به در خانهات آمدهام، و به همه زيبايىهايت تو را قسم مىدهم.»
خدايا! به در خانه تو آمدهام، به ذات مقدّست كه مستجمع جميع صفات است، به نحو وحدت و عينيت تو را قسم مىدهم.
2. نظر ديگرى هم هست، و آن اين كه: پروردگار عالم به واسطه قول و كلامش (قرآن)، و افعالش (فيض مقدس و عالم وجود) جميل و خير است. فيض مقدس خير محض است. در اين نظر مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِاجْمَلِه
؛ خدايا! به درخانهات آمدهام، تمام توجهم به زيباترين زيبايىهاى توست.»
به حقيقت محمّد صلى الله عليه و آله تو را قسم مىدهم.
ناگاه پى مىبرد كه فيض مقدس بسيط است: «وَ ما امْرُنا الّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ»[6] در اين نظر مىگويد:
«وَ كُلُّ جَمالِكَ جَميل، اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِجَمالِكَ كُلّهِ؛
خدايا! به درخانه تو آمدهام، همه جمالهايت جميل و زيباست؛ به همه جمالهايت تو را قسم مىدهم.»
گاهى هم نظر به واسطه فيض دارد؛ يعنى اين كه ائمه طاهرين عليهم السلام، اسما و صفات خدا هستند و جمال در حاقّ وجود آنهاست و صرف جمالند. در اين نظر مىگويد:
«خدايا! به درخانهات آمدهام، به جمالت تو را قسم مىدهم، به اجمل جمالت تو را قسم مىدهم. خدايا! تو را به اهلبيت عليهم السلام، و مخصوصاً به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله قسم مىدهم.»
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 43
اما ناگهان توجه پيدا مىكند كه اهلبيت عليهم السلام نور واحدند، ديگر خواه ناخواه مىگويد:
«وَ كُلُّ جَمالِكَ جَميل، اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِجَمالِكَ كُلّهِ؛
خدايا! به درخانه تو آمدهام، و به چهارده معصوم تو را قسم مىدهم.»
سير و سلوك؛ شرايط و منازل آن
در عرفان، شرط اساسى آن است كه عارف، پيش از سير و سلوك، بايد تشبه به خالق پيدا كند. تشبّه پيدا كردن به خالق هم شرايط و منازلى دارد؛ يعنى اگر كسى بخواهد به مقام لقاء و يا فنا نايل آيد، و به آن جا برسد كه فقط خدا بر دل او حكومت كند- و هيچ چيز و هيچ كس بر دل او حكومت نكند- بايد منازلى را بپيمايد كه توضيح آن به شرح ذيل بيان مىشود:
منزل اول: تخليه
يعنى تخليه نفس از رذائل؛ سالك بايد صفات رذيله را از خود براند و نفس خويش را به صفات خوب مُحَلىَّ كند.
كدورتها بايد برود، زيرا كدورتها او را از نظر معنا زشت مىكند. كدورتها يعنى صفات رذيله، نه فقط انسان را زشت مىكند بلكه گاهى هويّت انسان را از او مىگيرد و گناه روى گناه مىافزايد.
صفت رذيله اگر در دل رسوخ كند هويّت انسان را از او مىگيرد و آدمى را كه بايد به صورت مَلَك و بالاتر از آن ظاهر شود، به صورت الاغى و سگى در مىآورد.
منزل دوم: تحليه
در منزل دوم بايد صفات خوب در دل او رسوخ كند. «تحليه» يعنى آراستن خود به صفاتِ نيكو؛ به عبارت ديگر، يعنى كسى كه به واسطه فضايل و صفات خوب،
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 44
سيرتش جمال پيدا كرده، به مقام تحليه رسيده است، از اين رو مىتواند در معرض رحمت خدا واقع شود، بدين سبب به او مىگويند:
«انّ لِرَبِّكُمْ فى ايّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحاتٍ الا فَتَعَرَّضُوا لَها؛[7]
براى خداوند در روزهايى از عمر شما نفحهها و جذبههايى است، بكوشيد كه در معرض اين جذبههاى حق واقع بشويد.»
در اين آرايش معنوى انسان بايد از نظر افكار، اقوال و كردار خود را متزين كند، و در نيت و گفتار و افعالى كه از او سر مىزند، زيبايى يابد و الّا به جاى جمال، قباحتها مىآيد. براى همين است كه در روز قيامت بدمنظره خواهد بود، زيرا گفتار، كردار و نيّات، ما در مَلَكاتِ انسان، اثر مىگذارد، و ملكات نيز در هُويّت آدمى مؤثر است.
همچنين انسان بايد از نظر ظاهر هم متزّين، متجمّل و نظيف باشد. نظافت از شعارهاى اسلام است. اگر شخصى از نظر سيرت، صورت، نيّت و نيز گفتار و كردار متجمّل شد، در واقع براى سير و سلوك مهيا شده است.
پس از تخليه و تحليه است كه نوبت به «تجليه» مىرسد؛ يعنى تجلّىِ حضرت حق برسالك.
[1]. كافى، ج 6، ص 438،( باب التجمل واظهار النعمة)، ح 1.
[2]. بحارالأنوار، ج 73، ص 141،( باب 19- الطيب وفضله وأصله ...)، ح 5؛ امالى طوسى، ص 275« انّ اللَّه( تعالى) يحب الجمال والتجميل ...».
[3]. اعراف، آيه 31.
[4]. مزمل، آيه 10.
[5]. فصلت، آيه 53.
[6]. قمر، آيه 50.
[7]. بحارالأنوار، ج 68، ص 221،( باب 66- الاقتصاد في العبادة و ...)، ذيل ح 30.