حديث / آفاق نیایش- تفسیر دعای سحر / آفاق نیایش - تفسیر دعای سحر
بخش چهارم
تفسير عظمت
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 55
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ عَظَمَتِكَ بِاعْظَمِها
وَ كُلُّ عَظَمَتِكَ عَظيمَةٌ؛
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِعَظَمَتِكَ كُلِّها.
تفسير ادبى
لغت «عظمت» به معناى كبريايى است و معمولًا در چيزى كه صفات عالى داشته باشد استعمال مىشود. اگر چيزى از نظر معنا بزرگ باشد به او «عظيم» مىگويند، و اگر از نظر ظاهر وسعه وجودى بزرگ باشد به او «كبير» گفته مىشود.
شرح عرفانى
توضيح اين جمله چنين است:
پروردگار عالم از نظر ذات عظيم است، زيرا ذات مقدس پروردگار مستجمع جميع صفات كماليه است. هم چنين از نظر صفات هم عظيم است، زيرا هر جمالى و هر جلالى مظهر صفات جمالى و جلالى و اسماء اوست. همه جمالها ناشى از آنجاست. همه خوبىها ناشى از اسما و صفات پروردگار عالم است.
او از نظر فعل هم عظيم است، زيرا همه افعال خدا دقيق، تمام و كامل است، و به
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 56
هر كسى و هر چيزى آن چه را كه سزاوار بوده، داده است.
دهندهاى كه به گُل نكهت و به گِل جان داد
به هر كس آنچه سزا بود حكمتش آن داد[1]
روشن است كه ذات مقدس الهى و صفت قيّوميت پروردگار، اعظم از همه صفات
اوست، و عقل اول يعنى حقيقت محمّديه صلى الله عليه و آله اعظم از همه مخلوقات اوست.
وقتى كه چنين باشد، عارف و داعى، آن كسى كه به درخانه خدا رفته است، ممكن است توجه به ذات مقدس خدا داشته باشد؛ لذا در آن حال كه نظر به صفات و اسماء دارد، مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ عَظَمَتِكَ بِاعْظَمِها؛
اى خدا! از تو سؤال مىكنم، درخانهات آمدهام. توجهم به عظمت توست و تو را به بزرگترين عظمتهايت قسم مىدهم.» (خدايا! تو را به ذات مقدست قسم مىدهم.)
يا اين كه:
خدايا! تو را به قيّوميّتت قسم مىدهم كه عالم هستى وابسته به آن قيّوميّتت است.
ناگهان توجه مىكند به اين كه صفات عين ذات خداست؛ لذا مىگويد:
«وَ كُلُّ عَظَمَتِكَ عَظيمَة؛
خدايا! همه عظمتهايت عظيم است، و يك چيز بيشتر عظيم نيست و آن ذات مقدس توست.
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِعَظَمَتِكَ كُلِّها؛
خدايا! در خانهات آمدهام، به عظمتت تو را قسم مىدهم.»
و تو را به ذات مقدّست كه مستجمع همه صفات كمال است و همه اسما و صفات
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 57
به نحو عينيّت در آنجاست، قسم مىدهم.
عارف ممكن است در اسماء افعال باشد؛ يعنى نظر به فيض مقدس داشته باشد، در آن حال كثرات را مىبيند، و مىنگرد كه موجودات در اين عالم اتَمّ و اعظم دارند؛ لذا مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ عَظَمَتِكَ بِاعْظَمِها؛
خدايا! در خانهات آمدهام، توجه به عظمتت دارم و به عظيمترين موجوداتت تو را قسم مىدهم.» (به حقيقت محمد صلى الله عليه و آله تو را قسم مىدهم).
در توجه ديگرى كه مىبيند فيض مقدس بسيط است و يك چيز بيشتر نيست و آن تجلّى حق تعالى است؛ لذا در آن توجه مىگويد:
«وَ كُلُّ عَظَمَتِكَ عَظيمَة؛
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِعَظَمَتِكَ كُلِّها؛
خدايا! در خانهات آمدهام، به رحمت واسعهات تو را قسم مىدهم.
خدايا! به آن فيض مقدس تو را قسم مىدهم كه بسيط است، تجلّى و رحمتى است از طرف تو.
خدايا! تو را به آن بساطتِ فيض مقدس قسم مىدهم.»
درس ولايى
گاهى داعى در قَسَماش وقتى كه در خانه خدا مىرود، توجه به اهلبيت عليهم السلام دارد؛ اهل بيتى كه مظهر صفات جمال و جلال پروردگار عالمند. عارف در اين حال كثرت، چهارده معصوم را مىبيند. در اين نظر مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ عَظَمَتِكَ بِاعْظَمِها؛
خدايا! در خانهات آمدهام، و توجه به عظمتت دارم و به عظيمترين عظمتهايت، يعنى حقيقت محمدى صلى الله عليه و آله تو را قسم مىدهم.»
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 58
اما در توجه ديگر ائمه معصومين را
«كُلّهُمْ نُورُ واحِد»
. مىبيند كه فرمودهاند:
«اوَّلُنا مُحَمّد، و اوْسَطُنا مُحَمَّدٌ و آخِرُنا مُحَمَّدٌ.[2]
در اين نظر مىگويد:
«وَ كُلُّ عَظَمَتِكَ عَظيمَة
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِعَظَمَتِكَ كُلِّها؛
خدايا! در خانهات آمدهام، و تو را به عظمتت قسم مىدهم». (به اهلبيت عليهم السلام، تو را قسم مىدهم).
اثر حكومت عظمت، بر دل
اگر عظمت پروردگار در دل انسان باشد و در نيات، گفتار و در كردارش متوجه عظمت خدا باشد، معمولًا نيات، كردار و گفتار وى خوب مىشود. بهترين چيزها براى انسان كه رادع و مانع او باشد و او را كنترل كند عظمت پروردگار عالم است. در قرآن مىخوانيم:
«فَاماّ مَنْ طغى وَ آثَرَ الحياةَ الدُّنْيا فَانَّ الْجَحيمَ هِىَ المَأوى»[3] اما هر كه طغيان كرد و زندگى پست دنيا را برگزيد، پس جايگاه او همان آتش است.
«وَ اما مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الهَوى فَانَّ الْجَنَّةَ هِىَ المَأوى»؛[4] و اما كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس باز داشت، پس جايگاه او همان بهشت است.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 59
يعنى كسى كه دلش تجلّى عظمت خدا شد و عظمت و كبريايى پروردگار عالم بر دل او حاكم شد روشن است كه آن عظمت، رادع و مانع است از اين كه گناه بكند، ديگر نفس امّاره را از گناه باز مىدارد و آن را كنترل مىكند. آن بعد حيوانى را كنترل مىكند و تن را براى استكمال خودش مَركب قرار مىدهد. جايگاه و مسير اين كس بهشت است. بهشت او از همان جا شروع خواهد شد.
بنابراين اگر وقت گفتن جمله:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ عَظَمَتِكَ بِاعْظَمِها وَ كُلُ عَظَمَتِكَ عَظيمَة اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِعَظَمَتِكَ كُلِّها.»
در دل او صفات جلال تجلّى كند، و عظمت پروردگار بر دلش حكومت نمايد، به طورى كه همه جا محضر خدا باشد و او خود را در محضر ربوبى ببيند، خود را در مقابل عظمت و كبريايى پروردگار ببيند، ديگر عبادت كردن، روزه گرفتن و گناه نكردن براى چنين كسى خيلى آسان است.
اثر گمان به وجود معاد
از چيزهايى كه براى كنترل انسان بسيار مفيد است و قرآن شريف روى آن خيلى پافشارى دارد قيامت و اعتقاد به معاد است. اگر اعتقاد به معاد در دل رسوخ يابد ديگر نمىگذارد كه انسان گناه كند. قرآن شريف در سوره مطففين مىفرمايد:
بِسمِ اللهِ الَّرحْمن الَّرحيم وَيْلٌ لِلمُطَفّفِين، الَّذينَ اذَا اكْتالوا عَلَى النّاسِ يَسْتَوفونَ، وَاذا كالُوهُمْ أَوْ وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ، الا يَظُنُّ اولئِكَ انَّهُمْ مَبْعوثونَ، لِيَوْمٍ عَظيم»؛[5] واى بر كم فروشان! كه چون مىخواهند بگيرند زياد مىگيرند، و وقتى كه مىخواهند بدهند كم مىدهند؛ مگر آنان گمان نمىدارند كه برانگيخته خواهند شد.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 60
به عبارت عامتر، يعنى واى به كسى كه در جامعه وظيفه نشناس باشد، و در وظيفهاى كه به دوشش آمده است كوتاهى كند. اين كم فروشها گمان ندارند كه معادى در كار است؟ اينها گمان ندارند كه در روز قيامت، مبعوث مىشوند؟ اگر كسى مظنه به معاد هم داشته باشد خواه ناخواه ديگر كم فروشى، گناه و وظيفه نشناسى نمىكند، و وظيفهاى كه به دوش اوست مسلّم انجام مىدهد. نظيرش در قرآن فراوان است، آن جا كه مىفرمايد: مظنه به قيامت انسان را كنترل مىكند ديگر چه رسد به علم به آن، يقين به آن و حكومت يافتن آن معرفت بر دل.
حقيقت معاد، بهشت و جهنم
معاد تجلّى اسما و صفات خداست. تجلى صفت جمال خدا بهشت است، و تجلى صفت جلال خدا، عظمت خدا، قهّاريّت خدا جهنّم است. روز قيامت، روز تجلّى اسما و صفات است. صف محشر، روز تجلّى صفات جلال است.
چگونه كسى كه به روز قيامت اطمينان و حتى مظنه داشته باشد كنترل مىشود، اين جا نيز همين است. اگر عظمت پروردگار در دل رسوخ كند ولو كم باشد. اگر انسان هميشه خود را در محضر خدا ببيند، و همه جا را محضر خدا ببيند روشن است كنترل مىشود.
يك تقاضا
در وقت گفتن اين جمله به ياد اين باشيد: «همه جا محضر خداست.» كارى بكنيد كه عظمت خدا در دل شما رسوخ كند، عظمت خدا بر دل شما حكومت كند، زيرا اگر اين حكومت آمد تمام گناهان از بين خواهد رفت و به جاى آن عبادت و رابطه با خدا آسان مىشود.
[1]. محتشم كاشانى، ديوان اشعار، قصايد« در مدح پادشاه دكن گفته».
[2]. بحارالأنوار، ج 26، ص 3،( باب 14)، ح 1.
[3]. نازعات، آيه 37 و 38 و 39.
[4]. نازعات، آيه 40 و 41.
[5]. مطففين، آيات 1- 5.