حديث / آفاق نیایش- تفسیر دعای سحر / آفاق نیایش - تفسیر دعای سحر
بخش پنجم
تفسير نور
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 63
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ نورِكَ بِانْوَرِه
وَ كُلُّ نورِكَ نَيّرٌ؛
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِنورِكَ كُلِّهِ.
تفسير ادبى
كلمه «نور» از نظر لغت به چيزى مىگويند كه خود به خود ظاهر باشد و چيز ديگرى را هم ظاهر كند. لذا مىگويند:
«ظاهِرٌ بِذاتِه، مُظْهِرٌ لِغَيْرِه.»[1] پروردگار عالم نور است
«اللَّهُ نورُ السَّمواتِ وَالارْضً»[2]
زيرا به خودى خود ظاهر، موجود و واجبالوجود است. منوّرِ غير است؛ يعنى ما سوى الله پرتوى از نور او و وابسته به اوست.
پروردگار عالم هم از نظر صفات جمال و هم از نظر صفات جلال نور است، زيرا عالم وجود مظهر رحمانيّت او، و بهشت مظهر رحيميّت او، و آتش مظهر قهّاريّت اوست. روشن است هر كجا كه قهر و جلال خدا باشد جمال در آن مستور است. و هر كجا كه جمال باشد جلال در آن مخفى است. هم قهر و هم لطف است، در حالى كه
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 64
لطف است قهر در آن مخفى است. لذا بايد بگوييم آتش يعنى جهنّم، با فرض اين كه مظهر قهر خداست اما براى تربيت و ساختن است، و لطفى در آن موجود است.
«يا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه.»
پروردگار عالم به حسب فيض مقدس هم نور است، زيرا موجودات همه و همه موجود به فيض مقدس خدا هستند چنان چه اهلبيت عليهم السلام هم نورند، در روايات مىخوانيم:
«اوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ نورُ مُحَمَّد.»[3]
و اهلبيت عليهم السلام همه شان نور واحدند، چنان چه در روايات داريم:
«كُلُّهُمْ نورُ واحِد.»[4]
واسطه فيض مقدس اهل بيتاند، وقتى واسطه، اهلبيت باشند پس اهلبيت هم
«ظاهِرٌ بِذاتِه مُظهِرٌ لِغَيْرِه.»
هستند.
شرح عرفانى
كسى كه به درخانه خدا رفته است وقتى به نور خدا، ذات مقدس و صفات و اسماء وى توجه كند، مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ نورِكَ بِانْوَرِه؛
خدايا! به درخانهات آمدهام، توجه به نورايت تو دارم و به نورانىترين نورهايت. به ذات مقدست تو را قسم مىدهم.»
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 65
ولى وقتى توجه پيدا مىكند به اين كه همه صفات جلال و جمال عين نور خداست، مىگويد:
«وَ كُلُّ نورِكَ نَيّرٌ
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِنورِكَ كُلِّه؛
خدايا! در اين عالم چيزى نيست جز ذات تو، چيزى نيست جز وجود مقدس تو. خدايا! به درخانهات آمدهام و تو را به ذات مقدست قسم مىدهم».
كسى كه به درخانه خدا مىرود گاهى به فيض مقدس و گاهى به رحمت واسعه خدا و به «كن» رحمانى وى نظر دارد. داعى در اين نظر، كثرات را مشاهده مىكند، در اين مرتبه واسطه فيض، حقيقت محمدى صلى الله عليه و آله و مابقى موجودات را مىبيند و مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ نورِكَ بِانْوَرِه؛
اى خدا! به درخانهات آمدهام، توجه به نورت دارم و به نورانىترين نورهايت؛ يعنى به حقيقت محمد تو را قسم مىدهم.»
سپس توجه مىكند به اين كه فيض مقدس و «كُنِ» رحمانى بسيط است، يك چيز بيشتر نيست. لذا در اين نظر مىگويد:
«وَ كُلُّ نورِكَ نَيّرٌ
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِنورِكَ كُلِّه؛
اى خدا! به درخانهات آمدهام، و تو را به نورت كه يك چيز بيشتر نيست و فيض مقدس است، قسم مىدهم.»
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 66
درس ولايى
گاهى هم توجه به اين دارد كه بايد به درخانه خدا رفت و به اهلبيت توسل كرد.
نور چهارده معصوم و كثرات را مىبيند و مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ نورِكَ بِانْوَرِه؛
خدايا! به درخانهات آمدهام، توجه به چهارده معصومت دارم، و تو را به نورانىترين نورهايت قسم مىدهم؛ يعنى به حقيقت محمد صلى الله عليه و آله تو را قسم مىدهم.»
گاهى به
«كُلُّهُمٌ نورٌ واحِد»
توجه مىكند؛ لذا مىگويد:
«وَ كُلُّ نورِكَ نَيّرٌ
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِنورِكَ كُلِّه؛
اى خدا! به درخانهات آمدهام، و تو را به چهارده معصوم قسم مىدهم.»
اقسام ايمان و معرفت به خدا
ايمان و معرفت به خدا بر دو قسم است: عقلى و شهودى.
معرفت عقلى: معرفتى است كه به واسطه برهان پيدا مىشود. قرآن شريف هم خيلى ما را به اين نوع از معرفت ترغيب كرده است؛ مثلًا مىفرمايد:
«انَّ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الارْض وَ اخْتِلافِ اللّيلِ وَ النَّهارِ لَاياتٍ لِاوُلِى الْالْبابِ.»[5] در خلقت آسمانها و زمين؛ در اين كه شب مىرود و روز مىآيد، روز مىرود و شب مىآيد، شب بلند مىشود و روز كوتاه مىشود و روز بلند مىشود و شب كوتاه مىشود، نشانهاى براى خدا است. به واسطه برهان حدوث و برهان نظم به خدا پى برده مىشود و معرفت پيدا مىشود، اما اين قسم معرفت نمىتواند كاربردى داشته باشد.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 67
معرفت شهودى: معرفتى است كه به واسطه رابطه با خدا پيدا مىشود. روزه ماه مبارك رمضان، بيدارى شب، خواندن نماز شب، راز و نياز با خدا، خواندن قرآن، نور و معرفت مىدهد؛ معرفتى كه در دل رسوخ مىكند و اطمينانى قوى در دل پيدا مىشود:
«الا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ القُلوب.»[6] همين معرفت شهودى است كه كاربرد دارد، و روشن است كه اين ايمان به واسطه برهان پيدا نمىشود.
«الَعِلْمُ نورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فى قَلْبِ مَنْ يَشاءُ؛[7]
دانش، نورى است كه خداوند در قلب هر كس كه صلاح بداند قرار مىدهد.»
اين نور و معرفت را بايد خدا بدهد.
- خدا به چه كسى مىدهد؟
- به آن كسى كه مهيّا و در معرض باشد.
- چگونه مىتوان در معرض واقع شد؟
- روزه ماه مبارك رمضان انسان را در معرض رحمت خدا و مورد عنايت خاص وى قرار مىدهد. ديگر خواه ناخواه دست عنايت خدا روى سر او است. هدايت خدا بدين سبب است؛ هدايتى كه به معناى
«ايصالِ الَى الْمَطلوب»
است؛ يعنى دست خدا هميشه روى سر اوست تا به مقصودش برسد.
قرآن مىفرمايد:
«قَدْ جائَكُمْ مِنَ اللَّهِ نورٌ وَ كِتابٌ مُبين»؛[8] از طرف خدا نور و كتاب آشكار آمد.
«يَهدى بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلام»؛[9] خدا به واسطه قرآن هدايت مىكند.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 68
- چه كسى را هدايت مىكند؟
- كسى را كه از او راضى باشد.
- به چه چيزى او را هدايت مىكند؟
- به راههاى سلامتى.
«وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُلُماتِ الَى النُّورِ»؛[10] از ظلمتها او را بيرون مىكشد و او را به نور مىبرد.
روشن است كه به اذن خدا، نور هدايت و نور معرفت در دل انسان ريخته مىشد:
«و يَهْديهِمْ الى صِراطٍ مُسْتَقيم»؛[11]
به راه راست هدايتش مىكند.
انسانى كه بر صراط مستقيم است ديگر كج نمىرود و افراط و تفريط ندارد. او هم چنان راه خود را مىپيمايد تا به مطلوب و مقصود برسد. مقصود، همان راه مستقيم است كه به آن رسيده است.
استدعاى الهى
در وقت خواندن اين جمله، از خدا نور، هدايت و معرفت بخواهيد. معرفتى كه كاربرد داشته باشد بايد خدا بدهد، برهان نمىتواند بدهد. اين هم وقتى پيدا مىشود كه انسان در معرض قرار گيرد؛ يعنى خود را در معرض قرار بدهد. هر چه رابطه با خدا بيشتر باشد، اين هدايت، معرفت و نور بيشتر است.
در اثر ياد و اطاعت خدا و در معرضِ نفحات الهى قرار گرفتن، آدمى به جايى مىرسد كه عالم ملكوت را مىبيند، و آن را تسخير مىكند.
[1]. بحارالأنوار، ج 4، ص 20،( باب 3- تأويل آيهالنور)، ذيل ح 7.
[2]. نور، آيه 35.
[3]. بحارالأنوار، ج 1، ص 97،( باب 2)، ح 7،« اول ما خلق اللّه نورى».
[4]. مدينة المعاجز، ج 2، ص 369،« كلّنا من نورٍ واحد».
[5]. آلعمران، آيه 190.
[6]. رعد، آيه 28.
[7]. مصباح الشريعة، ص 16،( الباب السادس في الفتياء).
[8]. مائده، آيه 15.
[9]. مائده، آيه 16.
[10]. مائده، آيه 16.
[11]. همان.