آفاق نیایش- تفسیر دعای سحر / آفاق نیایش - تفسیر دعای سحر
بخش هشتم
تفسير كمال
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 87
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ كَمالِكَ بِاكْمَلِهِ
وَ كُلُّ كَمالِكَ كامِلٌّ؛
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِكَمالِكَ كُلِهِ.
تفسير ادبى
«كمال» در لغت به معناى ضد نقصان است. به چيزى كه نقص نداشته باشد «كامل» مىگويند. گفته مىشود كه: صورت، كمال هيولى است، فصل، كمال جنس است؛ يعنى فصل جنسى را كه اقتضا ندارد، اقتضادارش مىكند. صورت، هيولى را كه امرى بى اقتضا است، اقتضا دار مىكند.
گاهى هم «كمال» در مقابل «قِلت» استعمال مىشود. در قرآن شريف مىخوانيم:
تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ.»[1] «عشرة» خود به خود نقص ندارد اما وقتى با نُه قياس بكنيم نُه ناقص و كمتر است و عشره كامل است؛ يعنى نسبت به نُه بيشتر است.
مراد از كمالى كه در اين جاست، به طور قطع ضد نقصان نيست، چون در ذات، صفات، فيض و اهلبيت ربوبىاش نقصى نيست تا بخواهيم كامل و يا اكمل درست كنيم، بلكه مراد ضد قلت است؛ يعنى مىتوان در اسما و صفات در مقايسه با ذات مقدس الهى، يا در فيض مقدس به حسب معنا، كثرت و قلت فرض كرد.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 88
شرح عرفانى
عارف، يعنى كسى كه بر در خانه خدا رفته است وقتى به عالم اسماء و صفات توجه مىكند، و اين كه اكمل همه كمالها ذات مقدس خداست، مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ كَمالِكَ بِاكَمَلِها؛
اى خدا! به درخانهات آمدهام، توجهم به كمال توست و به كاملترين كمالهايت تو را قسم مىدهم؛ يعنى به ذات مقدست تو را قسم مىدهم.»
ممكن است كه اصلًا نظر به ذات نباشد، بلكه نظر به خود صفات باشد. اگر چنين باشد معنايش اين مىشود كه:
«اى خدا! به درخانهات آمدهام، به كاملترين كمالهايت، يعنى به قيوميتت تو را قسم مىدهم.»
اما وقتى توجه پيدا مىكند كه همه صفات عين ذات خداست، مىگويد:
«وَ كُلُّ كَمالِك كامِل
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِكَمالِكَ كُلِه؛
اى خدا! به درخانهات آمدهام، و به همه كمالهايت تو را قسم مىدهم؛ يعنى به ذات مقدست تو را قسم مىدهم.»
و اما اگر توجه به «كُنِ رحمانى»، فيض مقدس و اسماء افعال باشد در آن جا كثرتها را مىبيند، و از نظر سعه وجودى مشاهده مىكند كه در اين عالم بعضى اوسعاند و برخى واسع؛ لذا مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ كمالِكَ بِاكَمَلِه؛
اى خدا! به درخانهات آمدهام، توجهم به كمال توست، به كاملترين كمالهايت، يعنى به اوسع وجودهايت تو را قسم مىدهم.»
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 89
حقيقت احمدى صلى الله عليه و آله؛ اوسع وجودها
عارف وقتى توجه مىكند كه فيض مقدس بسيط است، مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِكمالِكَ كُلِه؛
اى خدا! همه كمال تو يك چيز بيشتر نيست، يك رحمت است، يك فيض مقدس است.»
«وَ ما امْرُنا الّا واحِدَةٌ كَلَمِح بِالْبَصَرِ.»[2] در اين نظر مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِكَمالِكَ كُلِّه؛
اى خدا! به درخانه تو آمدهام، و تو را به كمال مقدست، به مظهر «كن رحمانى» ات؛ يعنى به عالم وجودت قسم مىدهم.»
درس ولايى
گاهى هم توجه به اين پيدا مىكند كه اهل بيت، اسما، صفات و كمال خدا هستند.
در اين نظر كثرت، چهارده معصوم را مشاهده مىكند؛ لذا متوسل به چهارده معصوم و به اتم آنان مىشود و مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ كمالِكَ بِاكْمَلِها؛
اى خدا! به درخانه تو آمدهام، چهارده معصوم را آوردهام، و به كاملترين آنها، يعنى به پيغمبر اكرم تو را قسم مىدهم.»
و وقتى توجه به بساطت مىكند و اين كه همه آنها يك نور و يك كمالند، مىگويد:
«وَ كُلُّ كمالِكَ كامِلٌ
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 90
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِكَمالِكَ كُلِه؛
خدايا! همه كمالهايت كامل است، يك چيز بيشتر نيست. اى خدا! به در خانهات آمدهام، چهارده معصوم را آوردهام، و به همه آنها تو را قسم مىدهم.»
نكتهاى دقيق و لطيف از امام خمينى رحمه الله
استاد بزرگوار ما رهبر عظيم الشأن انقلاب حضرت امام خمينى رحمه الله مىفرمايد:
از قرآن استفاده مىشود كه ولايت، كمال دين است؛ قرآن مىفرمايد: «الْيَوْمَ اكْمَلْتُلَكُمْ دينَكُمْ وَ اتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاسْلامَ دينا»؛[3] امروز [روز غدير خم] دين را براى شما كامل گرداندم و نعمت را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين برايتان برگزيدم.[4]
ولايت، يعنى كمال دين
همين طور كه فصل، كمال جنس است و اگرفصل نباشد جنسى نيست، اگر صورت نباشد هيولايى نيست و اگر ولايت نباشد دينى نيست، دين اسلام و صورت، هويت و حقيقت او ولايت است؛ لذا در روايات مىخوانيم:
«مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ امامَ زَمانِه ماتَ ميتَةَ كُفْرٍ وَ نِفاقٍ.»[5]
«وَ قالَ رَسُولُ اللّهِ مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ امام زَمانِهِ ماتَ ميتَةَ جاهِليَّةً[6]؛
اگر كسى بميرد و امامش را نشناخته باشد، به مرگ جاهليت مرده است؛ يعنى مسلمان نيست، و در حال كفر، نفاق و ضلالت مرده است.»
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 91
بنابراين ما نبايد تصور كنيم كه ولايت از واجبات است، بلكه از اركان و به منزله صورتى براى عبادات، عقايد و اسلام است، و چنان چه اين انسان صورت و اصل نداشته باشد چيزى نيست، اسلام هم اگر ولايت نداشته باشد چيزى نيست. بدين جهت هم شيعه مىگويد: اصول دين پنج چيز است و چهارم آن امامت است.
نقل قول امام خمينى از عارف بزرگوار، مرحوم شاه آبادى در مورد ولايت
باز ايشان از استاد بزرگوارشان، مرحوم شاه آبادى نقل كردهاند كه:
بعضى گفتهاند كه ولايت يكى از فريضههاى الهى است، مثل ساير فرائض و واجبات، و استناد به اين حديث كردهاند كه امام باقر عليه السلام فرمود:
«بُنِىَ الاسْلامُ عَلى خَمْس: عَلَى الصَّلوةِ، و الَصَّوْمِ، و الَزَّكوةِ، و الْحَجِّ، وَ الْوِلايَةِ وَلَمْ يُنادَ بِشىءٍ كَما نُودِىَ بِالْوِلايَةِ؛[7]
اسلام بر پنج پايه است: نماز، روزه، زكات، حج و ولايت. و به ولايت خيلى سفارش شده است.»
ايشان فرمودهاند: اين ولايت و دوستى مربوط به ولايت اهلبيت نيست، بلكه مربوط به حكومت است؛ يعنى اسلام پنج ركن دارد، يكى، اين است كه ما بايد اهل بيت را دوست داشته و تولى و تبرى داشته باشيم؛ يعنى با مردم دوست باشيم؛ يعنى همان چيزى كه در آيه شريفه ذيل آمده است:
«مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه وَالَّذينَ مَعَهُ اشِدّاءُ علَىَ الْكُفّار رُحَماءُ بَينَهُمْ»؛[8] محمد، پيامبر خدا است و كسانى كه با او هستند بر كافران سخت گيرند و با مومنان رئوف و مهربان.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 92
لذا ايشان فرمودهاند: اين روايت كه ولايت را از جمله واجبات مىداند به معناى سرپرستى مردم در امر حكومت است، نه ولايت به معناىِ دوستىِ اهلبيت و مردم.
اين روايت نمىخواهد ولايت را معنا كند، ولايت از جمله واجبات نيست، ولايت ركن و همه واجبات وابسته به آن است، اسلام وابسته به آن است.[9] شاهد ديگر هم اين آيه است: «يا ايُّها الرَّسولُ بَلِّغْ ما انْزِلَ الَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ»[10] اى پيامبر! آن چه را كه بر تو نازل كردهايم تبليغ كن، [آن چيزى كه بناست عمل كنى به آن عمل كن و اميرالمؤمنين عليه السلام را منصوب به خلافت كن] و اگر اين كار را نكنى رسالت خود را به انجام نرساندهاى.
از اين آيه مىتوان استفاده كرد كه اسلام منهاى ولايت ناقص و پوچ است و اصلًا اسلام نيست، و نظير جنس منهاىِ فصل و هيولاىِ منهاىِ صورت است.
[1]. بقره، آيه 196.
[2]. قمر، آيه 50.
[3]. مائده، آيه 3.
[4]. تفسير دعاء سحر، ص 114.
[5]. ر. ك: بحارالأنوار، ج 25، ص 159،( باب 4)، ذيل ح 30.
[6]. وسائل الشيعه، ج 16، ص 236،( باب 33) و بحارالانوار، ج 8، ص 368،( باب 27)، ذيل ح 41.
[7]. بحارالأنوار، ج 65، ص 329،( باب 27- دعائم الإسلام والإيمان و ...)، ح 1.
[8]. فتح، آيه 29.
[9]. تفسير دعاى سحر، ص 115.
[10]. مائده، آيه 67.