آفاق نیایش- تفسیر دعای سحر / آفاق نیایش - تفسیر دعای سحر
بخش يازدهم
تفسير مشيّت
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 111
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِمَشِيَّتِكَ كُلِّها
وَ كُلُّ مَشِيَّتِكَ ماضِيَةٌ؛
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ مَشِيَّتِكَ بِامْضاها.
تفسير ادبى
«مشيت» از نظر لغت به معناى «اراده» است. از حضرت رضا عليه السلام روايت داريم كه فرمودهاند: «ابداع، مشيّت و اراده، يك معنا دارند.»[1] اكثر استعمال «مشيت» در «ارادهاى» است كه در مقام ذات ربوبى باشد و معمولًا «اراده» براى ذات پروردگار عالم در مقام فعل و اسماى فعل استعمال مىشود؛ توضيح اين كه اراده مثل علم، قدرت و ساير صفات جمال است، و مراتبى دارد:
1) مرتبه ذات مقدس خدا كه اراده در مرتبه ذات عين ذات ربوبى است؛
2) مرتبه اسما و صفات كه از صفات جمال شمرده شده است؛
3) مرتبه فعل كه از صفات فعل محسوب مىشود.
به اعتبار مراتب اول و دوم، اراده، قديم و عين ذات است و به اعتبار مرتبه سوم، اراده، حادث و از صفات افعال است، بنابراين بين روايات و گفتهها جمع مىشود كه
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 112
آيا اراده حادث است يا قديم؟ آيا اراده عين ذات است يا نه؟
ارادهاى كه «مشيت» نام دارد قديم و عين ذات ربوبى است، و ارادهاى كه مربوط به ايجاد و صفت فعل است، حادث مىباشد.
شرح عرفانى
كسى كه در خانه خدا مىرود وقتى كه به اراده حقتعالى در مقام ذات و صفات، توجه كند، مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ مَشِيَّتِكَ بِامْضاها؛
اى خدا! در خانهات آمدهام، به مشيت و اراده تو نظر دارم، و تو را به امضا شدهترين مشيتهايت قسم مىدهم؛ يعنى تو را به ذات مقدست كه مشيت عين ذات اوست، قسم مىدهم.»
وقتى كه توجه كند كه همه صفات جمال و جلال عين ذات اوست، مىگويد:
«وَ كُلُّ مَشِيَّتِكَ ماضِيَة؛
خدا! در عالم هستى چيزى نيست به جز يك چيز و آن توئى، همه اسما و از جمله مشيت تو عين ذات توست.»
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِمَشِيَّتِكَ كُلِّها؛
اى خدا! به درخانهات آمدهام، تو را به همه مشيتهايت قسم مىدهم؛ يعنى خدايا! به درخانهات آمدهام، و تو را به ذات مقدست قسم مىدهم.»
عارف وقتى به مقام فعل، موجودات و فيض مقدس توجه كند، مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ مَشِيَّتِكَ بِامْضاها؛
خدايا! به درخانهات آمدهام، به آن ارادهاى كه موجودات به واسطه آن موجود شدهاند، و به امضا شدهترين آن ارادهها تو را قسم مىدهم، يعنى تو را به واسطه فيضات، به حقيقت محمدى صلى الله عليه و آله قسم مىدهم.»
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 113
هنگامى كه در نظرش فيض مقدس و اراده حق تبارك و تعالى بسيط باشد، مىگويد:
«وَ كُلُّ مَشِيَّتِكَ ماضِيَة؛
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِمَشِيَّتِكَ كُلِّها؛
اى خدا! به در خانهات آمدهام، يك مشيت و اراده بيشتر نيست، تو را به آن اراده و مشيتات قسم مىدهم، يعنى اى خدا! تو را به رحمت واسعه و «كن» رحمانىات قسم مىدهم.»
درس ولايى
عارف وقتى توجه كند كه اهلبيت عليهم السلام مشيت خدايند، چنان كه در روايات و زيارتشان مىخوانيم، مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ مَشِيَّتِكَ بِامْضاها؛
خدايا! به درخانهات آمدهام، چهارده معصوم عليهم السلام را آوردهام، تو را به امضا شدهترين مشيتهايت، يعنى به حقيقت احمدى صلى الله عليه و آله قسم مىدهم.»
عارف زمانى كه متوجه مىشود همه آنها يك مشيتاند، به حقيقت و بساطت وجودى آنها نظر مىكند و مىگويد:
«وَ كُلُّ مَشِيَّتِكَ ماضِيَة؛
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِمَشِيَّتِكَ كُلِّها؛
اى خدا! به درخانهات آمدهام، به آن مشيت بسيط و نور واحدت تو را قسم مىدهم؛ يعنى خدايا! چهارده معصوم را آوردهام، تو را به آن چهارده معصوم قسم مىدهم.»
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 114
تذكر اخلاقى
شرط عبوديت، تسليم و رضا در مقابل اراده خداست. انسان وقتى بنده حقيقى است كه در مقابل اراده تكوينى و تشريعى خدا تسليم و راضى باشد. قرآن مىفرمايد:
«وَ مَنْ يُسلِمْ وَجْهَهُ الَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِاْلعُرْوَةِ الْوُثْقى»؛[2] كسى كه در مقابل خدا و اراده تكوينى و تشريعىاش [يعنى اوامر و نواهىاش] تسليم باشد و كارهاى نيكو انجام دهد و آدم محسنى باشد، چنين كسى به عروةالوثقاى الهى چنگزده است.
انسان در حال تسليم و رضا بسيارى از صفات رذيله را از بين مىبرد و صفات خوب را جايگزين مىكند:
«بَلى مَنْ اسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ اجْرُهُ عِنْدَ رَبّه وَلاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنُون»؛[3] اگر كسى در مقابل خدا تسليم باشد علاوه بر اين كه اجرش پيش خداست، نه آن كه اجرش بهشت باشد ديگر در اين دنيا غم، غصه، دلهره و اضطراب خاطر ندارد، و از گذشته و آينده نگران نيست.
روح تسليم و تعبد
خوشا به حال كسى كه در مقابل اراده خدا؛ اراده تكوينى و تشريعىاش، روح تعبد دارد و در مقابل اراده تكوينى خدا مىگويد:
يكى درد و يكى درمان پسندد
يكى وصل و يكى هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد[4]
كسى كه در مقابل اراده تشريعى خدا، سرتسليم فرود بياورد همانندِ شخصى مىشود كه خدمت امام صادق عليه السلام آمد گفت:
«شما انار را دو نصف كنيد، اگر بفرماييد يك نصف حلال و نصف ديگر حرام است، من تسليم شما هستم؛ آن كه مىفرماييد حرام است اجتناب مىكنم و آن كه مىفرمائيد حلال است مىخورم.»
قرآن مىفرمايد اگر روح تعبد در انسان نباشد انسان، سفيه و نادان است:
«وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ ابْراهيمَ الّامَنْ سَفِه نَفْسَهُ»؛[5] كيست كه از روش حضرت ابراهيم اعراض كند جز اين كه ديوانه، احمق و سفيه باشد.
قرآن در جاى ديگر مىفرمايد:
«وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِى الدُّنْيا وَ انَّهُ فِى الاخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحينَ»؛[6] او (ابراهيم) از برگزيدهها بود؛ در دنيا برگزيده و امام بود، و در آخرت برگزيده و صالح است.
- چرا؟
- چون روح تسليم داشت:
«اذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ اسْلِمْ. قال اسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَميِنَ»؛[7] از نظر تكوين به او (ابراهيم) گفتيم در مقابل ما تسليم باش. گفت: خدايا! دلم در مقابل تو تسليم است و روح تعبد دارم.
خداوند روح تعبد وى را در سوره صافات، چنين تعيين مىكند:
«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قالَ يا بُنَىَّ انّى ارى فِى الْمَنامِ انّى اذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذاتَرى قالَ يا ابَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنى انشاءَاللَّهُ مِنَ الصّابِرينَ»؛[8] و وقتى كه [ابراهيم] با او [اسماعيل] به
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 116
جايگاه «سَعى» رسيد، گفت: اى پسرك من، من در خواب چنين مىبينم كه تو را سرمى بُرم، پس ببين چه به نظرت مىآيد؟ گفت: اى پدرم، آن چه را مأمورى انجام ده، انشاءاللَّه مرا از شكيبايان خواهى يافت.
دلخوشىِ انسان در دنيا
اگر انسان بخواهد در دنيا خوش باشد و دل پاك بيابد بايد در تكوين و تشريع روح تعبّد داشته باشد. بسيارى از مصيبتها، يأسها و بدعت هايى كه براى انسان به وجود مىآيد، به سبب عدم روح تعبد است.
يك تقاضا
از همه، به ويژه جوانهاى عزيز، تقاضا دارم كه از خداوند حال تسليم و رضا در تكوين، و تعبد در تشريع را بخواهيد.
[1]. ميزان الحكمة، ج 3، ص 2575.
[2]. بقره، آيه 130.
[3]. بقره، آيه 130.
[4]. بقره، آيه 131.
[5]. بقره، آيه 130.
[6]. بقره، آيه 130.
[7]. بقره، آيه 131.
[8]. صافات، آيه 102.