آفاق نیایش- تفسیر دعای سحر / آفاق نیایش - تفسیر دعای سحر
بخش سيزدهم
تفسير علم
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 127
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ عِلْمِكَ بِانْفَذِهِ؛
وَ كُلُّ عِلْمِكَ نافِذٌ؛
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِعِلمِكَ كُلهِ.
تفسير ادبى
«علم» از نظر لغت «ضد جهل» يا «نقيض جهل» است. «علم» مثل نور است. چنان كه درباره نور گفتيم: «
ظاهِرٌ بِذاتِهِ مُظْهِرٌ لِغَيْرِه[1]؛
(يعنى) نور، خود به خود نمايان است و چيزهاى ديگر را هم نمايان مىكند.» علم هم خود به خود معلوم است و چيزهاى ديگر هم به واسطه آن معلوم مىشود.
«نفوذ» به معناى دخول در باطن چيزى است. عرب به تيرى كه در بدن وارد مىشود «نفذ» مىگويد. پروردگار عالم چون قيوم، اول، آخر، ظاهر و باطن است؛ پس علمش در هر چيزى نفوذ دارد؛ يعنى از ظاهر و باطن آگاه است.
قرآن مىفرمايد:
«انَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ و قَلْبِه»؛[2] خدا بين انسان و دلش حائل است.
يعنى قبل از اين كه ما درك كنيم خدا درك مىكند، قبل از آن كه ما مقصود و ما فى الضمير خود را درك كنيم، خدا درك مىكند و علم پروردگار عالم به همه چيزها و به
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 128
عالم هستى و باطن آن احاطه دارد، چنان كه در قرآن كريم اين مفهوم در آيات متعددى بيان شده است از جمله:
«هُوَ الاوَّلُ وَ الاخِرُ وَالظّاهِرُ وَالْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَليمٌ.»[3]-/ «الا انَّهُ بِكُلِّ شَىْءٍ مُحيطٌ»[4]
اقسام علم
«علم» دو قسم است: حصولى و حضورى.
مراد از «علم حصولى» اين است كه ما با صورتهاى ذهنىمان به خارج دست يابيم. در حقيقت، ما عالم به صورتهاىِ ذهنى هستيم و عالم به واقع نيستيم، بلكه بالعرض عالم به واقع مىشويم.
اما مراد از «علم حضورى» اين است كه ما به واسطه خود خارج، به خارج دست يابيم. به اعتبار فلسفى علم حضورى.
«حضورُ الشَّىْءٍ عِنْدَ الْعالِم»
است؛ نظير علم نفس به متصورهايش كه نفس ما عالم به علم حضورى است كه در ذهنمان نقش بسته است.
پروردگار عالم بر ما سوى الله قيوم است؛ به اين معنا كه در عالم هستى وجودى، جز وجود او نيست:
«لَيْسَ فِى الدّارِ غَيْرَهُ دَيّارٌ.»
هر چه در عالم هستى وجود دارد شعاع و افاضهاى از آن جا است.
«انَّهُ الحَقُّ وَ سِواهُ باطِلٌ؛
آنكه هست خداست. غير خدا هر چه در اين عالم وجود دارد باطل.»؛ او حق است و همه عالم بسته به وجود حقيقى او است.»
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 129
«اللَّهُ لاالهالّا هُوَ الْحَىّ القَيُّومُ»؛[5] مؤثرى در اين عالم، جز او نيست؛ او كه زنده حقيقى و قيوم عالم هستى است.
«كُلُّ شَىْءٍ هالِكٌ الَّا وَجْهَهُ.»[6] «سَنُريهِمْ آياتِنا فِى اْلافاقِ وَ فى انْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ انَّهُ الْحَقُّ»؛[7] آياتمان را در آفاقها، و به انسانها نشان داديم و خواهيم داد تا ثبوت، عينيت و وجود حقّه ذات باريتعالى ظاهر شود.
هر چه در اين عالم وجود دارد ربط، افاضه است و شعاع و ظلّى بيش نيست، و «ذى ظِلّ» خداست:
«فَهُوَ شاهِدٌ عَلى كُلِّ عالَم؛
پروردگار عالم در همه عالم هستى حضور دارد.»
همه جا محضر خداست و همه ما در محضر ربوبى هستيم. قرآن مىفرمايد:
«اوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ انَّهُ عَلى كُلِّ شَىْءٍ شَهيدٌ»؛[8] اين گواه بر وجود پرورگار عالم بس است كه او قيوم، و بر عالم هستى شاهد است.
پروردگار عالم وقتى قيّوم عالم هستى باشد ديگر چيزى بر او پوشيده نيست. قرآن مىفرمايد:
«لايَعْزُبُ عَنْهُ مِثقالُ ذَرَّةٍ فىِ السَّمواتِ وَلا فىِ الارْضِ»؛[9] همان داناى نهانها كه هم وزنِ ذرهاى نه در آسمانها و نه در زمين از وى پوشيده نيست.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 130
قديم بودن علم پروردگار
علم پروردگار عالم مثل قدرت، اراده، سميع و بصير بودنِ او است و مانند قدرت مراتبى دارد: يكى از آن مراتب، مرتبه ذاتى است. يعنى، علم خدا، عين ذات خداست.
ديگر، مرتبه صفات است. پروردگار متعال، عالم، عليم، قادر و قدير است. و سوم، مرتبه فعل است كه اين مرتبه، معلوم و از صفات افعال است.
پروردگار عالم به اعتبار مرتبه اول و دوم قديم است؛ علم و صفت عين ذات ربوبى خدا است؛ بنابراين قديماست. اما در مرتبه سوم چون علم را با معلوم مىسنجيم حادث است.
عرفا و بزرگان ما قائل به مراتب علم هستند و آن را از معدن علم خدا (قرآن و اهلبيت عليهم السلام) گرفتهاند. امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
«لَمْ يَزَلِ اللّهُ رَبُّنا عَزَّوَجَلَّ وَالْعِلْمُ ذاتُهُ وَلا مَعلُومَ وَالسَّمْعُ ذاتُهُ وَلامَسْمُوعَ وَ الْبَصَرُ ذاتُهُ وَ لامُبصرَ وَالْقُدْرَةُ ذاتُهُ وَلامَقْدُورَ فَلَمّا احْدَثَ الْاشْياءَ وَكانَ الْمَعْلومُ وَقَعَ الْعِلمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلومِ وَ السّمْعُ عَلَى الْمَسْمُوعِ وَالبَصَرُ عَلَى الْمُبْصَرِ وَالْقُدْرَةُ عَلَى الْمَقْدورِ؛[10]
پروردگار عالم هميشه وجود داشته و علم، جزء ذات اوست؛ معلومى نبود در حالى كه خدا، عالم بود. مسموعى نبود در حالى كه خدا، سميع بود. بينايى نبود حال آن كه خدا بصير بود. مقدورى نبود در حالى كه خدا قادر بود.»
وقتى كه اشياء و معلوم و مقدور پيدا شدند،
«وَقَعَ الْعِلمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلومِ وَ السّمْعُ عَلَى الْمَسْمُوعِ وَالبَصَرُ عَلَى الْمُبْصَرِ وَالْقُدْرَةُ عَلَى الْمَقْدُورِ.»
خلاصه اين كه علم پروردگار عالم، عين ذات و از صفات ذاتى او است كه از اين نظر، قديم است، و به اعتبار معلومها از اسماى افعال است كه از اين نظر حادث است.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 131
شرح عرفانى
عارف، يعنى كسى كه بر در خانه خدا مىرود، وقتى به ذات مقدس خدا و عالم اسما و صفات او توجه كند، مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ عِلْمِكَ بِانْفَذِه؛
اى خدا! به درخانهات آمدهام، توجهم به علم توست، و تو را به با نفوذترين علمهايت قسم مىدهم؛ يعنى تو را به ذات مقدست قسم مىدهم.»
عارف وقتى توجه كند كه علم عين ذات مقدس است، مىگويد:
«وَ كُلُّ عِلْمِكَ نافِذٌ
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِعِلْمكَ كُله؛
اى خدا! همه علمهايت با نفوذند.
خدايا! تو عالم به ظاهر و باطن من هستى، اى خدا! به درخانهات آمدهام، و تو را به همه علمهايت كه نافذ است قسم مىدهم.»
به اعتبار ديگر، وقتى كه عارف در عالم كثرت بيايد و مشاهده كند كه فيض مقدس عالم هستى، مظهر و تجلى علم خدا است، در اين نظر مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ عِلْمِكَ بِانْفَذِه؛
خدايا! بردرخانهات آمدهام، و توجهم به علم توست، و تو را به با نفوذترين علمهايت قسم مىدهم.»
به با نفوذترين علمها در اين عالم واسطه فيض (حقيقت محمد صلى الله عليه و آله و سلم) است؛ كسى كه عالم به ظاهر و باطن اشياء است و تو دربارهاش فرمودى:
«قُلِ اعْمَلوُا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رُسولُهُ وَالمُؤْمِنُونَ.»[11] بنابراين، خدا عالم است و نحوه عمل را مىداند، و پيغمبر صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام نيز داراى علم نفوذى هستند و به ظاهر و باطن علم دارند.
[1]. بحارالأنوار، ج 4، ص 20،( باب 3، تأويل آيةالنور ...)، ذيل ح 7.
[2]. انفال، آيه 24.
[3]. حديد، آيه 3.
[4]. فصلت، آيه 54.
[5]. بقره، آيه 257.
[6]. قصص، آيه 88.
[7]. قصص، آيه 53.
[8]. قصص، آيه 3.
[9]. سبأ، آيه 3.
[10]. كافى، ج 1، ص 107،( باب صفات الذات)، ح 1.
[11]. توبه، آيه 105.