آفاق نیایش- تفسیر دعای سحر / آفاق نیایش - تفسیر دعای سحر
بخش چهاردهم
تفسير قول
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 135
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ قَوْلِكَ بِارْضاهُ
وَ كُلُّ قَوْلِكَ رَضىٌّ؛
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِقَوْلِكَ كُلهِ.
تفسير ادبى
«قول» به معناى كلام و تكلّم است، ولى در لغت به معناى تفهيم يك معنا است به هر وجهى كه ممكن شود.
قرآن شريف اشاره دارد كه همه موجودات داراى نطق و قول اند:
«وَ اذْ قالَ رَبُّكَ لِلمَلائكَةِ انّى جاعِلٌ فِى الارْضِ خَليفَةً قالُوا اتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ.»[1] اين آيه، گفت و گويى است كه پروردگار عالم با ملائكهها انجام داده است. در اين آيه گفت و گوى خدا با ملائكه زبانى نبوده است؛ يعنى اين گفتار به مانند گفتارى كه در عرف متداول مىباشد، نيست. قرآن مىفرمايد:
«قالَتْ نَمْلَةٌ يا ايُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَجُنُودُهُ»؛[2] مورچه به مورچهها گفت كه در خانههايتان داخل شويد. مبادا سليمان و لشكرش شما را پايمال كنند.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 136
قرآن مىفرمايد:
يُسَبِّحُ لَهُ السَّمواتُ السَّبْعُ وَ الْارْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ وَانْ مِنْ شَىْءٍ الّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُم»؛[3] آسمانهاى هفتگانه و زمين و آن چه در آسمانها و زمين است خدا را تسبيح و تنزيه مىكنند و در عالم هستى چيزى نيست مگر آن كه خدا را تسبيح مىكند، گرچه شما تسبيحاش را نمىفهميد.
بنابراين براى خدا و عالم هستى و موجودات «قول» وجود دارد، و معناى قول، تفهيم معنا است و اين تفهيم معنا به اختلاف موارد مختلف مىشود؛ گاهى انسان به زبان چيزى مىگويد، و گاهى به زبان چيزى نمىگويد ولى نحوه وجود، نحوه قول و گفتار اوست، گرچه ما نمىدانيم كه غير انسان چه طور حرف مىزند، اما از قرآن استفاده مىكنيم كه عالم هستى داراى «قول» و «گفتار» است، بنابراين، گفتار براى پروردگار عالم مراتبى دارد: مرتبه ذاتى كه عين ذات حق است، مرتبه اسما و صفات، و مرتبه صفات افعال.
شرح عرفانى
عارف، يعنى كسى كه بر درخانه خدا مىرود، وقتى توجه كند كه براى پروردگار عالم قول و گفتار هست و اين كه «متكلم» يكى از صفات پروردگار عالم است، و توجه كند به اين كه در ذات موجودات قول و كلام وجود دارد، مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ قَوْلِكَ بِارْضاهُ؛
اى خدا! به درخانهات آمدهام، توجه به گفتارت دارم؛ گفتارى كه مرضى همه گفتارها است. تو را به بهترين گفتارهايت قسم مىدهم.»
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 137
شايد پسنديدهترين قول خداوند- تبارك و تعالى- اين جمله باشد كه در روز قيامت مىفرمايد:
«لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلّهِ الواحِدِ الْقَهّار»؛[4] مىپرسد: سلطنت، در اين روز مال كيست؟
خودش جواب مىدهد: مال كسى كه شريكى ندارد و قهر و غلبه و عظمتش همه جا را گرفته است. هم سئوال و هم جواب از خودش است. متكلم و هم چنين مخاطب، ذات مقدس خداست؛ بنابراين، معنا اين طور مىشود:
«اى خدا! به درخانهات آمدهام. تو را به ذات مقدست قسم مىدهم.»
اما عارف وقتى توجه به عينيت صفات كند، و اين كه اگر خدا متكلم است و تكلم از صفات او و عين ذات اوست، مىگويد:
«وَ كُلُّ قَوْلِكَ رَضىٌ
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِقَوْلِكَ كُلهِ؛
خدايا! به درخانهات آمدهام، توجهم به گفتار توست، و همه گفتارهاى تو پسنديده است. تو را به همه گفتار هايت قسم مىدهم.»
عارف وقتى در عالم كثرت بيايد، گفتار پروردگار عالم با رسولش را مىبيند. قرآن شريف مىفرمايد:
«وَهُوَ بِالْافُقِ الْاعَلى فَدَنى فَتَدَلّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ اوْادْنى»؛[5] در حالى كه او در افقِ أعلى بود، سپس نزديك آمد و نزديكتر شد تا فاصلهاش به قدر طولِ دو انتهاىِ كمان يا نزديكتر شد.
اين از باب تقريب است؛ يعنى تا حد امكان، ممكن به واجب نزديك مىشود، و متكلم، خدا و مخاطب، پيغمبر است:
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 138
«اى خدا! به درخانه تو آمدهام، توجهم به گفتار توست؛ به مرضىترين گفتارهايت؛ يعنى گفتارى كه با پيغمبر داشتى، و تو را به گفتارى كه معشوق با عاشق و مولا با عبد داشته است قسم مىدهم.»
اما وقتى توجه پيدا كند كه قول خدا منسوب به خدا، و همه آن مرضى است، مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِقَوْلِكَ كُله؛
اى خدا! به درخانهات آمدهام، و تو را به قول و گفتارت كه همهشان مرضى است، قسم مىدهم.»
درس ولايى
عارف وقتى به اهلبيت توجه كند و ببيند كه پروردگار با اهلبيت تجلىها، خلوتها و معراجها دارد، مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ قَوْلِكَ بِارْضاه؛
خدايا! به درخانهات آمدهام، توجه به گفتارت دارم؛ به مرضىترين گفتارهايت، به آن گفتارى كه با پيغمبرت در معراج و خلوتهايش داشتى. خدايا! تو را به آن قول قسم مىدهم.»
وقتى عارف به نورانيت و وحدانيت ائمه اطهار عليهم السلام توجه كند و ببيند كه همهشان با خداوند متعال خلوتها دارند و همه آن گفتارها، گفتار مولا با عبد است، در اين حال مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِقَوْلِكَ كُله؛
اى خدا! به درخانهات آمدهام، همه گفتارهايت مرضى است، و تو را به همه گفتارهايت قسم مىدهم؛ يعنى تو را به آن گفتارهايى كه با اهلبيت داشتهاى قسم مىدهم.»
تذكر اخلاقى
روايتى در ارشاد القلوب ديلمى است كه از امير مؤمنان عليه السلام روايت مىكند كه: خداوند متعال در شب معراج به پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: قصرهايى در بهشت هست كه خواص در
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 139
آنها جاى دارند. و من هر روز هفتاد بار به آنان نظر مىكنم و با ايشان سخن مىگويم.
هر وقت كه به آنان نظر مىكنم، با آنان حرف مىزنم لذت مىبرم. طعام و شرابشان همين حرف من است و به آنها مىگويم: شما از گفتار و حرف من لذت ببريد چنان كه اهل بهشت از طعام و شراب لذت مىبرند. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«يا رَبّ! ما عَلامَةُ هؤُلاءِ؛
نشانههاى آنها چيست؟ اين خواص چه كسانى هستند؟»
خطاب شد:
«هُمْ فِى الّدُنْيا مَسْجُونُون قَدْ سَجَنُوا الْسِنَتَهُمْ مِن فُضولِ الْكَلام وَ بُطُونَهُمْ مِنْ فُضولِ الطَّعامِ؛[6]
اينان در دنيا زندانىاند و زبانشان را از سخنان بىفايده و شكمشان را از غذاهاى حرام و شبههناك، زندانى كردهاند.»
خوشا به حال كسى كه زبانش را حفظ كند و شكمش را از شبهه ناك و حرام بر حذر دارد. خوشا به حال كسى كه با حلال افطار كند، و با حلال سحرى بخورد بالاتر از اين، خوشا به حال كسى كه در ماه مبارك رمضان بلكه در تمام مدت عمر مواظب زبانش باشد تا از خواص بشود. وقتى كه از خواص شد ديگر به جايى مىرسد كه خدا با او حرف مىزند و او از اين كار لذت مىبرد.
بالاترين لذت براى عاشق، خلوت و صحبت كردن با معشوق است. بالاتر از اينها توجه معشوق به عاشق است، و حتى بالاتر از اينها حرف زدن معشوق با عاشق است. در روايت معراجيه، به پيغمبر خطاب شد كه:
«اى پيامبر! من بندگان خاصى دارم كه بالاترين لذتشان در بهشت حرف زدن من با آنها است، اين افراد زبان و شكمشان را از حرام نگاه مىدارند.»[7]
[1]. بقره، آيه 30.
[2]. نمل، آيه 18.
[3]. اسراء، آيه 44.
[4]. غافر، آيه 16.
[5]. نجم، آيه 8.
[6]. بحارالأنوار، ج 74، ص 23،( باب 2)، ح 6.
[7]. ارشاد القلوب، ترجمه سلگى، ج 1، ص 512.