آفاق نیایش- تفسیر دعای سحر / آفاق نیایش - تفسیر دعای سحر
بخش شانزدهم
تفسير شرف
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 149
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ شَرَفِكَ بِاشْرَفِه
وَ كُلُّ شَرَفِكَ شَريفٌ؛
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِشَرَفِكَ كُلِّهِ.
تفسير ادبى
«شرافت» به معناى «تَطَلُّع» است. به كسى كه خير مادى يا معنوى داشته باشد «شريف» اطلاق مىشود، زيرا به واسطه خيرى كه در او هست بر ديگران مشرف است.
وجود، خير و شريف است، چون معدن هر خير و شرافتى است. فيلسوف بزرگوار- ملاهادى سبزوارى- در منظومه مىفرمايد:
«لِانَّهُ مَنْبَعُ كُلِّ شَرَفٍ[1]؛
وجود، منبع هر شرافتى است.»
پروردگار عالم به حسب وجود، منبعِ خير و شرافت است؛ پس بالاترين شرافتها ذات مقدس خداست، و به حسب اسما و صفات، منبعِ هر خير و شرافتى است و عالم هستى از آن جا تجلى مىكند و عالم هستى تجلى گاه اسماء و صفات پروردگار عالم است، و به حسب فيض مقدس، شريف است، زيرا وجود عالم هستى هر خوبىيى را مىآورد.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 150
شرح عرفانى
بنده وقتى به عالم جبروت، عالم اسما و صفات و به ذات مقدس خدا توجه كند، مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ شَرَفِكَ بِاشْرَفِه؛
خدايا! به درخانهات آمدهام، نظرم به شرافت توست. اى خدا! تو را به شريفترين شرافتهايت و به ذات مقدست كه منبع هر خيرى است، و به وجود مقدست كه همه خيرها از آن جا سرچشمه مىگيرد، قسم مىدهم.»
بنده وقتى به عينيت اسما و صفات، توجه كند مىگويد:
«وَ كُلُّ شَرَفِكَ شَريفٌ
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِشَرَفِكَ كُلِّها؛
خدايا! همه شرافتهاى تو شريف است. اى خدا! به درخانهات آمدهام، و تو را به همه شرافتهايت قسم مىدهم؛ يعنى خدايا! به درخانهات آمدهام، و تو را به ذات مقدست كه منبع هر خيرى است قسم مىدهم.»
اما وقتى به عالم كثرت، «كن رحمانى» و عالم وجود بيايد، و تكثر را ببيند، مشاهده مىكند كه حقيقت محمد صلى الله عليه و آله و سلم اشرف همه موجودات است، لذا مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ شَرَفِكَ بِاشْرَفِه؛
خدايا! به درخانهات آمدهام، نظرم به شرافت توست، و تو را به شريفترين شرافتهايت؛ يعنى به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم قسم مىدهم.»
عارف در اين نظر ممكن است بساطت فيض را ببيند و اين كه فيض مقدس معدن هر خير و شرافتى است، و افاضه حق به عالم هستى، سرمنشأ هروجودى است، و
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 151
وجود خود، خير محض است؛ از اين رو مىگويد:
«وَ كُلُّ شَرَفِكَ شَريفٌ
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِشَرَفِكَ كُلِّهِ؛
خدايا! همه شرافتهايت شريفاند و فيض تو مقدس، و افاضه تو شريف است. خدايا! به درخانهات آمدهام، و تو را به افاضه و سعه رحمتت قسم مىدهم.»
درس ولايى
عارف اگر با توسل به درخانه خدا برود و به اهلبيت عليهم السلام نظر داشته باشد؛ آن اهل بيتى كه در مقامشان مىخوانيم:
«انْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ اوّلَهُ وَاصلَهُ وَ فَرْعهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْواهُ؛[2]
اى اهل بيتى كه معدن شرافتايد و از هر خيرى كه سخن به ميان آيد، اول، اصل، فرع، معدن و مأوايش هستيد.»
و اين جمله را بگويد كه:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ شَرَفِكَ بِاشْرَفِه؛
خدايا! به درخانهات آمدهام، نظرم به پيغمبر و آل او است، تو را به شريفترين آنها، يعنى به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله قسم مىدهم.»
و توجه كند به اين كه همه آنها يك نورند. همه آنها معدن فضيلت، علم و كلمات اللَّهاند:
«كُلَّهُم نورٌ واحِد.»
در اين نظر مىگويد:
«وَ كُلُّ شَرَفِكَ شَريف
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 152
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِشَرَفِكَ كُلِّه؛
خدايا! اهلبيت همه شريف و معدن فضيلتاند. اى خدا! به در خانهات آمدهام، و از تو سئوال مىكنم، و تو را به اهلبيت كه معدن شرافتاند قسم مىدهم.»
تذكر اخلاقى
انسان به واسطه چيزهايى از ديگران امتياز پيدا مىكند؛ براى مثال علم، انسان را شريف مىكند؛ بنابراين قرآن مىفرمايد:
«يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنوا مِنْكُم وَالَّذينَ اوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»؛[3] پروردگار عالم، مومنات و كسانى را كه علم دارند ممتاز قرار داده، و درجات زيادى به آنها افاضه كرده.
اين عالم به واسطه علم ممتاز است و در صورتى شرافت دارد كه ديگران از علمش استفاده كنند، زيرا در روايات داريم كه اگر غير از اين باشد مورد لعن خداست:
«عَنْ سَيِّدِ الْمُرْسَلينَ: اذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فى امَّتى فَلْيُظْهِرِ الْعالِمُ عِلْمَهُ وَالَّا فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ اجْمَعينَ؛[4]
از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه: هر گاه در امت من، بدعتها پديد آمد، پس بر عالم، واجب است كه دانش خويش را آشكار كند و گرنه لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر او باد.»
متمكن به شرطى در نظر مردم شريف است كه تمكنش را به قدر سعهاش، در رفاه و آسايش مردم به كار اندازد، و از نظر قلم، قدم و مال هميشه به فكر ديگران باشد.
متمكن اگر متمول و خاضع باشد شريف است، و بالاخره اگر قدرتى، تمكنى باشد كه با آن تمكن، خدمتى به جامعه بكند از نظر اسلام شريف است. قرآن درباره كسانى
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 153
كه مال و قدرت دارند و صرف نمىكنند، مىفرمايد:
«فَوَيْلٌ لِلْمُصَلّينَ، الَّذَّينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهوُنَ، الّذينَ هُمْ يُراؤُونَ، وَ يَمْنَعُونَ الْماعُوَنَ»[5]؛ پس واى بر نماز گزارانى كه در نماز سهل انگارى مىكنند! همان كسانى كه ريا مىكنند، و ديگران را از وسايل ضرورى زندگى منع مىنمايند.
از نظر اسلام، متمكن در صورتى شريف است كه به اندازه قدرتش به جامعه خدمت كند والا شريف نيست.
رئيس از نظر مردم و اسلام شريف است به شرطى كه خادم مردم باشد:
«رَئيسُ الْقَوْمِ خادِمُهُم.»
اگر رئيس، خدمتگزار مردم نباشد و بخواهد رياستش را به ديگران تحميل كند؛ گرفتار آتش جهنّم مىشود. امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«ايُّما مُؤْمِنٍ مَنَعَ مُؤْمِناً شَيْئاً مِمَّا يَحْتاجُ الَيْهِ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ عِنْدَ غَيْرِهِ اقامَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ مَسْوَدّاً وَجْهُهُ مُزْرَقَّةً عَيْناهُ مَغْلُولَةً يَداهُ الىَ عُنُقِهِ فَيُقالُ هذا الْخائِنُ الَّذى خانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ثُمَّ يُؤْمَرُ بِهِ الىَ النَّارِ؛[6]
هر گاه مومنى، مومن ديگرى را از چيزى كه بدان محتاج است منع كند و حال آن كه قادر است آن نياز را از پيش خود و يا ديگرى رفع كند، خداوند متعال روزِ قيامت او را برمىخيزاند در حالى كه چهرهاش سياه و چشمانش بسته و دستانش به گردنش بسته شده و گفته مىشود كه: اين خائن كسى است كه به خدا و رسول، خيانت كرده است، سپس به آتش افكنده مىشود.»
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 154
از خدا چه بخواهيم؟
عالم، متمول، متمكن، رئيس و مسئول اگر وظيفه شناس باشند شريفاند، به شرطى كه علمش براى ديگران و تمكنش براى رفع حوائج مردم و رياستش براى خدمت به جامعه باشد، در غير اين صورت پستاند.
ما وقتى مىگوييم:
«اى خدا! به درخانهات آمدهام نظرم به شرافت توست.»
از خدا شرافت بخواهيم؛ يعنى علمى بخواهيم كه براى جامعه مفيد باشد. از خدا شرافت از نظر مكنت بخواهيم تا بتوانيم دست بينوايى را بگيريم. از خدا شرافت از نظر قدرت بخواهيم؛ آن قدرتى كه در آن، عمر، زبان و قدم ما وقف جامعه باشد. از خدا شرافت از نظر عزت بخواهيم؛ عزتى كه براى رفاه جامعه به كار ببنديم و رياستى كه براى خدمت به جامعه باشد.
[1]. شرح المنظومه، ج 2، ص 62 و 68.
[2]. مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره- روايت از« فقيه» و« عيون».
[3]. مجادله، آيه 11.
[4]. بحارالأنوار، ج 54، ص 234، ح 188.
[5]. ماعون، آيه 4، 5، 6 و 7.
[6]. كافى، ج 2، ص 367،( باب من منع مؤمناً شيئاً من عنده أو من عند غيره)، ح 1.