آفاق نیایش- تفسیر دعای سحر / آفاق نیایش - تفسیر دعای سحر
بخش بيست و سوم
تفسير جبروت
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 203
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِما انْتَ فيهِ مِنَ الشَّأنِ وَ الْجَبَرُوتِ؛
وَ اسْئَلُكَ بِكُلّ شَأنٍ وَحْدَهُ وَجَبَروتٍ وَحْدَها.
همان طورى كه گفته شد «جبروت» به معناى «اصلاح» و «اكمال» و مبالغه در «جبر» است، و صفات جلال خدا،-/ مانند: عظمت و سلطنت تكوينى پروردگار عالم-/ از آن اراده شده است.
توبه و يقظه
اگر بخواهيم اين جمله را معنا كنيم بر مقدمهاى متوقف است، و آن مقدمه اين است كه همان طور كه از قرآن و روايات بر مىآيد سالك، يعنى كسى كه به درخانه خدا مىرود در سيرش نخست به چيزهايى كه عرفا به آن توبه و يقظه مىگويند احتياج دارد؛ يعنى بايد اول شست و شو كند آنگه به خرابات در آيد:
شستوشويى كن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو اين دير خراب، آلوده[1]
انسان بايد قبل، يا بعد و يا مقارن توبه به خود توجه داشته باشد و درك كند كه
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 204
مىتواند به جايى برسد كه به جز خدا نداند و نبيند. بايد بداند كه اين سير، توسلها، عملها و توجهها مىخواهد، و سرانجام آن رسيدن به خدا و مطلوب و مقصود است.
منازل سلوك
اول: تخليه
اولين منزل براى سالك و عارف «تخليه» است. سالك بايد تمام صفات رذيله را از خود دور كند و ديو را از درون خود خارج سازد. قرآن مىفرمايد:
«انّا جَعَلْنا فى اعْناقِهِمْ اغْلالافَهِىَ الَى الاذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ ايْديهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَاغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ»؛[2] ما در گردنهاى آنان تا چانههايشان، غُلهايى نهادهايم به طورى كه سرهايشان را بالا نگاه داشته و ديده فروبستهاند و ما در جلوِ آنها سدى و پشت سرشان هم سدى نهاده و پردهاى بر چشمشان انداختهايم در نتيجه نمىتوانند ببينند.
صفات رذيله، زنجير و غلاند كه انسان با وجود آنها نه مىتواند سير كند و نه مىتواند سر بالا كند، آن صفات پست، هم چون سد محكمى است كه اطراف آدمى و نيز پيش و پس او را مىگيرد و انسان را از حركت باز مىدارد. صفات رذيله انسان را كور معنوى مىكند و وقتى كه كور شود امكانِ راه رفتن صحيح و بى دردسر براى او نيست.
دوم: تحليه
سالك و يا عارف، بايد به صفات انسانيت متزين شود و به خدا تشبه پيدا كند در غير اين صورت، مطرود است و به رحمت خدا نايل نمىشود.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 205
سوم: تجليه
سالك اگر منزل اول و دوم را پيمود در منزل سوم خدا به او عنايت مىكند و دلش به نورانيت خدا منور مىشود.
چهارم: لقا و فنا
وقتى خدا بر دل سالك حكومت كرد ديگر در اين جهان چيزى جز خدا نمىبيند و بر دلش خدا حكومت مىكند و به چيزى و كسى جز خدا دلبستگى ندارد.
پنجم: بقاى بعد از فنا
در اين منزل، سالك به مقصود و هدف رسيده است. قرآن شريف اين منزل را «جوارالله» و «عندالله» نام مىنهد. خداوند در آخر سوره فجر به كسى كه به اين منزل رسيده، مىگويد:
«يا ايَّتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعى الِى رَبِّكِ راضِيَةً مَرضِيّةً فَادْخُلى فى عِبادى وَ ادْخُلى جَنَّتى»؛[3] اى نفسِ مطمئنه و خود ساخته، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد و به ميانِ بندگان من وارد شو، و در بهشت من داخل شو.
يعنى، اى كسى كه اين راه را پيمودى و به مقام لقا و فنا رسيدى و اى كسى كه خدا بر دلت حكومت دارد، ديگر بيا!
كجا بيايم؟ ...
اى كسى كه خدا از تو راضى است و تو از خدا راضى هستى، بيا!
بيا پيش اهلبيت! بيا در بهشتم!
واضح است اين «جنّتى» كه با «ياء متكلم» مشرف شده است آن جنت موعود نيست. اين همان «جوار اللَّه» و «عنداللَّه» است كه در قرآن و روايات بسيار تكرار شده است.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 206
شرح عرفانى
عارف، يعنى كسى كه به درخانه خدا مىرود، وقتى كه به مقام وحدت بعد از كثرت برسد، مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِما انْتَ فيهِ مِنَ الشَّأنِ وَ الْجَبَرُوتِ؛
خدايا! به درخانهات آمدهام، و تو را به ذات مقدست قسم مىدهم، به آن ذات مقدسى كه صفات جمال و جلال دارد.»
«وَ اسْئَلُكَ بِكُلّ شَأنٍ وَحْدَهُ وَجَبَروتٍ وَحْدَها؛
خدايا! اكنون به مقام بقاى بعد از فنا رسيدهام و كثرت بعد از وحدت برايم پيدا شده است.»
ديگر در اين مقام مىتوانم بگويم:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِكُلِّ صِفاتِ الْجَمالِ وَ بِكُلِّ صِفاتِ الْجَلالِ؛
خدايا به درخانهات آمدهام، و صفات جمال و جلالت را مىبينم، و تو را به حق صفات جمال و جلالت قسم مىدهم.»
قرآن شريف درباره اين بنده مىگويد:
«تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»[4]؛ پهلوهايشان از خوابگاه جدا مىگردد و پروردگارشان را از روى بيم و طمع مىخوانند و از آن چه روزيشان داديم انفاق مىكنند.
عارف شب به پا مىخيزد، و خدا را مىخواند با خدا راز و نياز دارد و دلش مظهر صفات جمال و جلال خداست؛ يعنى بر دل او صفات جمال و جلال خدا حكومت دارد. در حالى كه وحشت و خوف بر دلش مستولى است اما رجا و اميداوارى بر او تسلط دارد.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 207
وى عالم وحدت، لقا و فنا را پيموده است. فى جوار اللَّه عنداللَّه است. در عالم كثرت بعد از وحدت، و بقاى بعد از فنا است.
قرآن مىفرمايد:
«فَلاتَعْلَمُ نَفْسٌ ما اخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اعْيُنٍ»؛[5] هيچ كس از آن [مايه شادمانى] و مايه روشنى چشمها خبر ندارد.
اين مقام را به همه كس نمىدهند و هيچ كس نمىتواند خدا را درك كند مگر آن كه به آن مقام برسد. هيچ كس نمىداند پروردگار عالم چه چيزى را براى انسان مهيا كرده است.
شاعر مىگويد:
برقى از منزل ليلى بدرخشيد سحر
وه كه با خرمن مجنون دل افگار چه كرد![6]
خوشا به حال كسى كه نور خدا در دلش بتابد. همه چيز را بسوزاند و دل را مظهر صفات جمال و جلال خدا كند. انسان با راز و نياز و توسل به قرآن و اهلبيت به جاهايى مىرسد كه:
رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نداند
نه حتى بالاتر از اين:
رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند
بنگر كه تا چه حد است مكان آدميت
طيران مرغ ديدى تو، زپاىبند شهوت
به درآى تا ببينى طيران آدميت[7]
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 208
انسان به جايى مىرسد كه حاضر است براى يك ساعت راز و نياز با خدا، از دنيا آن چه در آن است اعراض كند. در روزهاى آخر ماه رمضان، مثل زنى كه عزيزش را از دست مىدهد گريه مىكند، چون عزيزش- ماه رمضان- كم كم رو به اتمام است. از تمام شدن نماز اندوهگين مىشود. اما اگر اين راه را نرفته باشد همه اينها برايش سنگين مىشود و بر او تحميل است چنان كه قرآن كريم مىفرمايد:
«انَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الْفحْشاءِ وِ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ اكْبَرُ.»[8] «وَ اْستَعينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوة وَ انَّها لَكَبيرَةٌ الّاعَلَى الْخاشِعينَ.»[9]
تذكر اخلاقى
از اين جمله دعا مىتوان فهميد كه خداوند دوست دارد انسان اين منازل را طى كند و به لقاءاللَّه برسد و در خدا فنا شود؛ يعنى وقتى به لقا رسيد فنا مىشود و بعد از لقا بقا مىيابد و در عين حال بقا، فنا فىاللَّه مىشود. انسان مىتواند اين منازل را پشتسر بگذارد. رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند.
از اين رو انسان اين فرصت را نبايد از دست بدهد؛ چرا كه عمر او كوتاه است و در اين مدت كوتاه بايد را اين منازل را طى كند، چنان كه خيلىها از اين منازل گذشتند و به آنجايى كه بايد مىرسيدند، رسيدند.
[1]. حافظ، ديوان اشعار، غزليات، شماره 423.
[2]. يس، آيه 6- 9.
[3]. فجر، آيه 30.
[4]. سجده، آيه 16.
[5] سجده آيه 17
[6] حافظ ديوان اشعار غزليات شماره 141
[7] سعدى مواعظ غزليات شماره 16
[8]. عنكبوت، آيه 45.
[9]. بقره، آيه 45.