روضه حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام _شب پنجم_محرم93_ویژه شب جمعه_ حجت الاسلام میرزامحمدی
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن،صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ،فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ ،وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً ، حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
درد بسیار و به دنبال دواییم هنوز
چشم بر دست طبیبی به نواییم هنوز
آبرو دار بود هر که شود سایل یار
خوب یا بد همه از لطف گداییم هنوز
بارها توبه شکستیم به مافرصت داد
پر خطاییم و به دنبال عطاییم هنوز
تا کنون گر به غم یار ارادت مندیم
همه مدیون امام و شهداییم هنوز
عمر رفت و دل ما زایر شش گوشه نشد
به خدا در هوس کرب و بلاییم هنوز
*ندیدنش یه درده اما دیدنش هزار درده شب جمعه است شب زیارتی مخصوصه اربابه هرکی میخواد با امام زمانش کربلا باشه آقاش امشب با مادرش فاطمه میاد کربلا آقا و مولاتو صدا بزن
یابن الحسن ..... یابن الحسن ....
ادب اقتضا میکنه امشب که مادرش فاطمه مهمان حرم حسینه،روضه رو از زبان این مادر بخوانیم «حبیبی و قرة عینی و ثمرة فؤادی» حسین ......
"أبكی على رأسك المقطوع،أم على بدنك المطروح"پسرم بر کدوم مصیبتت گریه کنم ؟!! آیا بر سر بریده ی بالا نیزه ات گریه کنم؟ یا بر اون بدن زخمی و عریانت گریه کنم؟ أم على نسائک الأُساری ..." حسین.....
بُنیّ قتلوک و من الماء منعوک ....
بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد
مادری گفت حسین جان همه را بخشید
حسین جان ......
"السلام علیکم یا ائمه البقیع"
اول بریم مدینه،بلدی مادرش فاطمه رو از مدینه تا کربلا همراهی کنی،این مادر تو سن جوانی ام نمیتونست راه بره" اگه گریه کن حسین و حسنی زهرا رو یاری کن،امشب کربلا خیلی کار داره فاطمه"
دلم میخواد یه شب مدینه باشم
زائر اون شکسته سینه باشم
دلم میخواد پشت بقیع بشینم
قبر غریب مادر و ببینم
دلم میخواد تو کوچه ها بمیرم
انتقام مادرمو بگیرم ...
تو اون کوچه که فاطمه زمین خورد
همونجا که یاس مدینه پژمرد
میگن تو کوچه چادرش خاکی شد
رو صورتش یه لاله حکاکی شد
میگن تو کوچه مجتبی باهاش بود
از اون خونه تا به کوچه عصاش بود
*خیلی سفارش این عبدلله بن حسن
و ابی عبدالله به خواهر کرد،خواهرخیلی مراقب یتیم برادرم باش،هرجا زینب میرفت این بچه یتیم و با خودش میبرد از صبح که خطبه خوند دل تو دل یتیم امام حسن نبود،مگه من چیم کمتر از بچههای عمه جانمه،مگه من از بچههای مسلم چیم کمه،عمو به همه ی اونا اجازه داد" چرا به من اجازه نمیده جونمو قربونش کنم این شهید،شهید گودال حسینه،از اینجا علقه ابی عبدالله به این نازدانه معلوم میشه؛تو همه ی این رفت و آمد های بنی هاشم و اصحاب عقیله بنی هاشم مواظب یتیم امام حسنه،اما امان از ساعتی که نوبت خود حسین شدروضه این آقازاده گره خورده به روضه خود حسین،یعنی امروز یه چشمت باید بره تو گودال برای نیمی از مصائب عاشوراش الان باید گریه کنی"خسته شد ارباب ما،بعضی ها مثل مرحوم شیخ جعفر نوشتن،زخم هاش که به هفتاد و دو تا که رسید از نفس افتاد "فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَةً"یه لحظه خواست استراحت کنه یه ظالمی چنان با سنگ به پیشانی آقا زد،مرحوم شیخ مفید مینویسد با تیر زدند به پیشانی،این دست و آورد خون پیشانی رو بند بیاره نتونست بند کنه"این لباس عربی رو بالا زد ..." یا الله:تاسفیدی صدرالحسین نمایان شد"یه وقت دیدن حرمله زانو زد"آخ چنان با تیر سه شعبه ...
حسین ....
روضه رو از همین جا مسیرشو عوض کنم،بزار امروز همه برای یتیم امام حسن گریه کنند،مدینه که نتوانستند برای امام حسن گریه کنند،جلوی چشم ابی عبدالله و قمر بنی هاشم بدن امام حسنو تیر بارون کردند،چقدر سخت گذشت فقط حسین میدونه و خدای حسین"دیگه نتونست طاقت بیاره"افتاد رو زمین،همه محاصره اش کردند دیگه نگم چطوری میزدنش،فقط همین قدر بگم از زیر اون تیغ و تیر و نیزه دید عمو داره فریاد میزنه هل من مستغیث ..."باریک الله"تا زینب زینب صدای استغاثه ی برادرو شنید بند دلش پاره شد اومد بالای بلندی همون جایی که کربلا میری بهش میگن تل زینبیه"دید آنچه را که نباید ببینه،دست یتیم امام حسن و گرفته یه لحظه دید همه داداش و محاصره کردن یه لحظه از این آقازاده غافل شد دو دستش و گذاشت رو سرش،هی میگفت یا غیاث المستغیثین ...."تا دست عبدالله از عمه جدا شد پا برهنه دوید سمت گودال،یه وقت شنید حسین میگه خواهرم نزار بیاد اما اومد ...."وقتی رسید دید شمشیرزن ها عمو رو میخوان با شمشیر بزنند دستشو جلو آورد یازهرا..."این نوه ی تو خانم یاد اون روزیکه چهل نفر امامتو میبردن"دست یداللهی تو جلو آوردی آخ دیگه نگم چی شد" وَکانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ لَکَزَها بِنَعْلِ السیْفِ ...یا زهرا