شهادت امام سجاد علیه السلام
حریم سینه ی من در شراره افتاده
در انعکاس نگاهم ستاره افتاده
زحجله گاه لبم خون تازه می ریزد
دگر نفس زدنم در شماره افتاده
شکست حجمه ی بغض گلو گرفته ی من
به یاد خاطره هایی دوباره افتاده
به یاد کرب وبلا و غروب عاشورا
خزان به جان تباری بهاره افتاده
به پیش چشم ترم پیکر سلاله ی عشق
به زیر مرکب صدها سواره افتاده
کفن به وسعت دشت و میان یک صحرا
قدم قدم بدن پاره پاره افتاده
هجوم دست پلید و نگاه بی پروا
و زینبی که پی راه چاره افتاده
و قامتی که مدینه به حسرتش می سوخت...
میان شام بلا در نظاره افتاده!!!
از آن زمانه که همبازی رقیه(س) شدم
ز خون مرثیه بر دل نگاره افتاده
خرابه بود و من و دختری که بر پایش
نشان آبله ها بی شماره افتاده
نشان پنجه به رویش حکایت از آن داشت
زگوش نازک او گوشواره افتاده
نفس زد و گل سرهای او به خاک افتاد
وباز در دل عمه شراره افتاده
شاعر: هاشم طوسي.