شهادت امام حسین علیه السلام
کربلا دجله را خبر کن زود
قافله با شتاب آمده است
تکّه ای ابر سایبان بفرست
شیر خوار رُباب آمده است
یاد تیغ وتُرنج افتادی
به تو حق میدهم که حیرانی
قدو بالای دیدنی دارد
علی اکبر است می دانی
بوی شهر مدینه را حس کن
این دو آئینه ی سخا هستند
مثل من بُغض کرده ای آری
یادگاران مجتبی هستند
مثل پروانه گرد اربابت
نوجوانان زینب کبری
بهترین هدیه شد برای حسین
لب خندان زینب کبری
کربلا ازفرات خودت بگو قدری
آخه،ساقی این خیام عباس است
آبه سردوخنک به او برسان
چون به قولی که داده حساس است
کربلا زینب است این بانو
عزتش را مگر نمی بینی
هی نگو دشت از چه میلرزد
هیبتش را مگر نمی بینی
داغدار قبیله آمده است
اشک وخون دارد او به دیده هنوز
بیجا نیست هر روضه ای كه می خونیم می گیم امان از دل زینب.
کربلا زود سر به زیر انداز
سایه اش را کسی ندیده هنوز
وقتی قافله اومد با كاروان حُر همراه شد،روبرو شد،ابی عبدالله دید این قافله همه تشنه اند،در معرض هلاكتند،مشك هارو گفته بود منازل قبل پر كنید،اینجا كه رسید همه متوجه شدند،آقا براچی گفته بود مشك هارو پر كنید،فرمود:مشك هارو بیارید،حالا همه لشكر و سیراب كنید،دونه دونه رو آقا سیراب كرد،علی نامی است می گه من از لشكر عقب مونده بودم،وقتی رسیدم،همه سیراب شده بودند،تارسیدم از راهی اومدم كه با ابی عبدالله روبرو شدم،تا آقا رو دیدم اون لحظات،ضعف بر من غالب شد،رو زمین اوفتادم،ان قریب بود به هلاكت برسه،یه وقت ابی عبدالله اومد جلو گفت:چیه؟آقا دارم از تشنگی میمیرم،فرمود:عباسم مشك آب رو بردار بیار،مشك و جلو آورد،گفت:بیا از آب بخور،گفت:آقا توان ندارم،می گه دیدم خود ابی عبدالله خودش در مشك و باز كرد،آب می ریخت تو دستش،می آورد جلو،می گفت:حالا بخور،از دستای حسین آب خورد،آقا فرمود:ظاهراً مركبت هم تشنه است،خود آقا ابصار مركب رو گرفت،آب می آورد جلوی دهان مركب،مركب رو آب داد،اینقدر آب آقا در اختیار این ها قرار داد،كه تو روایت می گه،آب رو اسباشون می ریختند،رو مركبشون آب می ریختند،آخ قربونت برم حسین،مركباشونو رو، حیواناشون رو سیراب كرد،اما وقتی علی اصغرت رو آوردی رو دست،صدا زدی یا قوم ان لم ترحمونی، اگه به من رحم نمی كنید،لااقل به این شش ماه رحم كنید،ببینید،داره مثل ماهی دهنشو داره باز می كنه و می بنده،آی حسین........
مرحوم دربندی این روایت رو می گه:می گه فردا تا ابی عبدالله رسید به زمین كربلا،جبرائیل نازل شد به زمین كربلا،گفت:حسین خوش اومدی،یادته،قرار داشتیم با هم،عهدی كه به گردن تو بوده،از عالم زر، حالا وقتشه،حسین خوش اومدی،گفت:جبرائیل من اینقدر عاشق شهادتم بودم،وعده ی ما روز دهم بود،اما من هشت روز زودتر اومدم،وعده با من بود،اما من زینبم رو هم آوردم، رقیه ام رو آوردم،بچه هام رو هم آوردم،یا صاحب الزمان من یه جمله دیگه می خوام عرض كنم،به این دلا صبر نده،جبرئیل رفت، دفعه ی بعد كه اومد روز عاشورا بود،می دونی با چه منظره ای مواجع شد،دید حسین تو گودال قتلگاه رو زمین اوفتاده،نانجیب جلو چشم زینب،رو سینه ی حسین نشسته،زینب دست بر سر گذاشته،هی داره فریاد می زنه،وامحمدا،واعلیا، هذا حسین مرمل بالدماء، مقطع الاعضاء، مسلوب العمامة والرداء، آی حسین........
منبع: كتاب گودال سرخ