اما صادق(ع) فرمود: «در اثر ضرباتی که قنفذ بر پیکر نازنین زهرا(ع) وارد ساخت سقط جنین کرد و بدان علت پیوسته رنجور و ضعیف می گشت تا این که رسماً بستری شد و در خانه خوابید، و امیرالمومنین و اسماء بنت عمیس از آن حضرت پرستاری می نمودند.»[1]آری، مدتی از مصیبت پیامبراکرم (ص) نگذشته بود که مصیبت دردناکی به علی رو آورد. اکنون کنار بستر همسر رنجور و آزرده اش به سر می برد و می نگرد که پیشگویی رسول خدا(ص) نزدیک است واقع شود، و فاطمه به همین زودی در سرای دیگر به ملاقات پدر عزیز می رسد؛ دیگر روزگار علی تاریک بود و تاریکی مصائب یکی پس از دیگری به او روی می آورد. این فاطمة رنجور است که نمی تواند پهلوی خود را به سوی دیگر بگرداند. روی به سوی علی(ع) کرد، تبسم آهسته ای بر لب های رنگ پریده اش نمایان بود.چون علی(ع) خودرا کنار بسترش رسانید، دست های لاغر خود را با زحمت بلند کرده به شانه اش رساند و آهسته گفت: «صدق رسول الله».علی(ع) مقصود او را دانست، ولی چیزی نگفت: مبادا درد درونی، همراه سخنش آشکار شود.... .علی چشم گریانش را از بستر فاطمه بر نمی گرداند حسن و حسین ساکت و حیرت زده در دو طرفش ایستاده اند و برای مراعات حال مادر اشک در چشمانشان خشک شده، و این زینب خردسال است که هنور از مهر مادری سیرآب نشده است؛ زیرا روزگار چندان مهلتش نداد و به خردسالیش ترحم نکرد. قلب حساسش مصائب آینده را پیش بینی می کند، خیره به روی مادر می نگرد و خود را به بستر مادر می رساند، دیگر نمی تواند از گریه خودداری کند، مانند همیشه که در هر پیش آمدی به مادر پناهنده می شود خود را روی سینة فاطمه می اندازد و روی خود را می پوشاند و ناله سر می دهد.......چهره فاطمه(ع) را ابر رقیقی از اندوه و نگرانی نسبت بدین اطفال خردسال پوشانده ولی غصه و ودرد را در سینة خود پنهان می داشت و خود را به صبر وا می داشت، چشم می گرداند، حسین در یک سمت و حسن را در سمت دیگر می دید که دست او را گرفته گاه می بوسند گاه بر سر و روی خود می کشند؛ پدر با ملاطفت اطفال را از کنار بستر مادر دور ساخت و...[2]این جا علی(ع) از حالت زهرا(ع) می دانست که دیگر آخرین ساعات زندگی خود را سپری می کند؛ چه کشید زینب در کربلا زمانی که با گوش خود شنید برادرش حسین خبر از مرگ خویش می دهد.روز دوم محرم حسین(ع) نشست و به اصلاح شمشیر خود را پرداخت و در ضمن اشعاری را به این مضمون می خواند:یا دهر اف لک من خلیل کم لک بالاشراق و الاصیل من طالب و صاحب فتیل و الدهر لا یققنع بالبدیل و کل حی سالک سبیل و ما اقرب الوعد من الرحیل و انما الامر الی الجلیل [3] ای روزگار، اف بر دوستی تو باد، که از طلوع تا غروب، چه بسیار دوستان را می کشی و در کشتن هم عوض و بدل نمی پذیری.و هر زنده ای رونده این راه است، چه نزدیک است و عده کوچ کردن و فرود آمدن در این منزلگاه و عاقبت کار به سوی پروردگار جلیل است. .....................................................پی نوشت:1- بحار الانوار، ج 43، ص 170 و 211. 2- امام علی، عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1، ص 340. 3- ترجمه لهوف، ص 81.