ای خدا خدا دلم گرفته،برا غصه های مولا
برا داغ روی قلبش،از غم فراق زهرا
دیگه تیر آخره حضرت زهرا سلام الله علیها،روایت میگه:آخرین كسی كه شفاعت میكنه،خانم زهرا سلام الله علیهاست،دیگه میاد جارو میكنه كف محشر رو،دیگه اونی هم كه امام حسین نبردتش دیگه،خیلی جامونده ها،من و توییم دیگه،ان شاءالله ما میمونیم، تا زهرا سلام الله علیها بیاد ما رو ببره
یكی دو تا كه نبوده،غم و غضه های حیدر
غم محسن،غم زهرا،غصه ی مرگ پیمبر
غصه ی در شكسته،غصه ی خونه ی سوخته
مرد پست بی حیایی،كه در و به سینه دوخته
ریختن تو خونه،یكی دوتا نه، فاطمه،پشت در افتاده،خاك به دهنم،بعضی ها می گن،در كنده شد،افتاد رو زهرا سلام الله علیها،خونه ی علی كه خونه ی من و تو نبوده،راهی نبوده،مجور بودن پاشون رو بذارن رو در،ریسمان انداختن گردن علی،كشون،كشون دارن میبرن،علی رسید بالای سر فاطمه،صحنه چی بوده؟ عبا رو از دوش برداشت،انداخت رو فاطمه.....عباس كجا بودی،كاش بودی،كاشكی میومدی،تو حسابت با حسین علیه السلام فرق میكنه،با حسن،كاشكی بودی شمشیر رو میكشیدی،
مرتضی رفت و تموم شد،غصه هاش ولی امشب
آخر دردهای حیدر، اول غصه ی زینب
حالا این زینب و نخل غم كه میزنه شكوفه
حالا این زینب و این سنگای بی حیای كوفه
كار زینب شروع شد،زینب جان آماده ای؟
زینب و داغ برادر،زینب فراغ دلبر
زینب و رخت اسیری،چی بگم الله اكبر
پیش چشماش كه دو دریاست
گل یاس و تیغه ی داس
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف،می فرمایند ،شهادت حق ماست. اما اونی كه امام زمان رو می سوزونه اینه،
گل یاس و تیغه ی داس
آسمون كاشكی خرابشی
زنجیر و ناموس عباس
میشه همچین چیزی؟بالا نیزه تماشا كنه،غل و زنجیر بندازن،دست و بازوی زینب رو ببندن...
…………………………………………………………………………………………………
روضه شهادت امام علی علیه السلام-حاج مهدی سلحشور
یه وقت امیرالمؤمنین علیه السلام با سختی لبانش رو حركت داد،فرمود: بچه هام رو بگین بیان،كنار بسترم،باهاشون كار دارم،حسن اومد،حسین اومد،زینبین اومدند،اصبق بن نباته میگه: وقتی اومدم آقام رو دیدم،گفتم ای كاش كور شده بودم،یه دستمال زردی به سر امیرالمؤمنین علیه السلام بسته بودن،معلوم نبود،دستمال زردتره یا صورت علی،"راحت ناله بزنید امشب
باباتون رو جواب كردن" وقتی بچه ها سماجت داشته باشید،هر چی گفتن: همتون برید،امیرالمؤمنین علیه السلام ممنوع الملاقاته،دیدن اصبق بن نباته،پشت در خونه نشسته،زانوهاش رو بغل گرفته،نمی ره،امام حسن علیه السلام اومد گفت:اصبق مگه نگفتم بری،گفت:آقا می خوام برم،اما دلم جامونده اینجا،پاهام دیگه منو نمی كشونه از اینجا برم،من بابام و میخوام،تا علی رو نبینم دلم آروم نمیشه،اجازه گرفت برا اصبق، اصبق بیاد به عیادت امیرالمؤمنین علیه السلام،امشب عرضم اینه سماجت كنید،در رو به روتون باز كنن،جمله ی شهدا رو فراموش نكنیم،اینقدر با عشق می گفتند،جوابم گرفتند.
آنقدر در میزنم این خونه رو آقام آقام
تا ببینم روی صاحب خونه رو آقام آقام
همه رو كه بیرون كرد،فرمود:بچه هام كنار بسترم باشند،حسنین و زینبین دور بستر بابا حلقه زدند،یه وقت امیرالمؤمنین علیه السلام چشم های بی رمق خودش رو حركت داد،دور و بر خودش رو نگاه كرد، فرمود:پس عباس كجاست،اومدند بیرون دیدن عباس سر به دیوار گذاشته،های های داره گریه میكنه،سئوال كردند امیرالمؤمنین علیه السلام، سراغ شمارو داره میگیره،مگه نمیآیید كنار بستر،گفت:می خوام بیام،اما ادب میكنم،اینها كه دور بستر حلقه زدن،همه مادرشون فاطمه سلام الله علیها است،اما مادر من ام البنینه،من كجا و بچه های فاطمه سلام الله علیها كجا؟ "امشب هركی آروم باشه خودش ضرر كرده،ناله زنها یه شأن دیگه دارن اون بالا"معالی السبطین مینویسه:تا عباس اومد كنار امیرالمؤمنین علیه السلام،زینب رو كرد به امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه داشت باباجان،یه نگاه خاص و ویژه به زینبت داشتی،هر وقت می خواستیم بریم سر قبر پیغمبر صلوات الله علیه،یكی رو جلو جلو میفرستادی،شمع های بین راه رو خاموش كنند،كسی قد و قامت زینب رو نبینه،شما جلو جلو میرفتی،یه داداشم سمت راست،یكی سمت چپ،مثل نگینی حلقه وجود من رو در بر میگرفتید،یكی از داداشهام رو موظف كنید،شما بفرمایید،من كنیز اینها هستم ،اینها امام من هستند،یكی از اینها مؤظف باشه كنارم باشه،هوای من رو داشته باشه،مسافرتی،كاری، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:هركدوم رو بگی،من خودم بهش میگم،یه نگاهی كرد به چهره مبارك امام حسن و امام حسین علیهم السلام،عرضه داشت اینها امام من هستند،به اینها كه چیزی نمی تونم بگم،نگاه زینب گره خورد به نگاه عباس علیه السلام،عرضه داشت:اگه اجازه بدید عباس كنارم باشه،امیرالمؤمنین علیه السلام با همون صدای كم جوهر، صدا زد عباسم بیا جلو،عباس كه جلو اومد دست،زینب رو گذاشت تو دست عباس،صدا زد عباس جان، هذه ودیعتی منی علیه،این امانت من پیش توست،هوای این امانت رو داشته باش،میدونی كی زینب یاد این حرف اوفتاد،وقتی زن و بچه رو اومد سوار بر ناقه كنه،یه نگاهی كرد سمت علقمه،گفت: عباس جان این امانت رو داری به كی میسپری می ری؟ببین یه مشت حرامزاده دور محمل زینب..........
……………………………………………………..
ماه مبارک رمضان است. ماه میهمانی خدا ، ماه قرآن و دعا ؛ماه منا جات با خدا.هر چیزی را بهاری است . بهار قرآن هم ماه مبارک رمضان است .
امشب هم شب قدر ، قرآن ناطق ؛ امیرالمومنین (ع) است . شب تقدیر و سرنوشت است . اگر امشب میخواهی قرآن به سر بگیری و خدا را به قرآنش قسم بدهی ،بهتر است غریب نوازی کنی و زیر تابوت قرآن ناطق را بگیری و در تشییع غریبانه او شرکت کنی . ...
اگر خواهی که قرآن سر بگیری/برو در زیر تابوت امیری
بود تشییع جسم باب زینب/بگیر قرآن خود را برسر امشب
به قرآنت نما امشب نظاره /چرا قرآن ما شد پاره پاره
چرا آیات قرآن غرق خون است/ چرا قرآن تمامش لاله گون است
چرا قرآن ما فرقش شکسته/مگر خنجر به فرق او نشسته
چرا قرآن ما گردیده خاموش/چرا بیت علی گشته سیه پوش
یتیمان سینه را صد چاک کردند/چرا قرآن به زیر خاک کردند
………………………………………………………………………………………
هنگامی که علی (ع) بستری شد . فرزندانش یک به یک آمدند به دست و پای پدر افتادند و قدم مبارک او را بوسیدند .میگفتند:پدر جان !این چه حالی است که از شما مشاهده میکنیم ؟کاش مادرمان فاطمه (س) زنده بود و ما را تسلی میداد ! کاش در مدینه کنار قبر جدمان رسول خدا بودیم و درد دل خود را به آن حضرت میگفتیم .
آه !از غریبی و یتیمی....امیرالمومنین (ع)نگاهش به امام حسین (ع) افتاد و فرمود : ای حسین تو شهید این امت هستی ، بر تو باد تقوی و صبر بر بلای الهی .
سر سینه ونور دو عینم/شهید خنجر اعدا حسینم
تو امروز از غم من اشکباری/خبر از روز عاشورا نداری
مرا یک زخم بر سر بیشتر نیست/ دیگر بر پیکرم زخم دیگر نیست
ولی زخم تو بیرون از حساب است/تن مجروح تو در افتاب است
مرا آب روان از شیر باشد/ تورا آب از دم شمشیر باشد
من اندر بستر راحت دهم جان/ تو روی خاک و زیر سم اسبان
مرا سر بر تن ای آرام جان است/ تو را تن بر زمین سر بر سنان است
تن من بعد مردن بی کفن نیست/تو را اندر بدن یک پیرهن نیست
مرا در خاک با عزت سپارند/ تو را روی زمین عریان گذارند
بود دست من اندر گردن تو/ببرد ساربان دست از تن تو
مرا مرهم اگر بر سر گذارند/تو را سر روی خاکستر گذارند
…………………………………………………………..
این روزها امیرالمومنین(ع) در بستر بیماری افتاده است. چند شب است که نتوانسته به یتیمان و مستمندان کوفه سر بزند. کودکان یتیم کوفه منتظر آمدنش هستند . مادر !چرا آن آقای مهربانی که هر شب می آمد ،دیگر سراغ ما نمی آید ؟ نکند برایش اتفاقی افتاده است ؟
آن طرفتر هم پیرمرد نابینایی هم درون خرابه ای نشسته است . اوهم منتظر آمدن آن مرد مهربان است .
میگفت یا رب یارو غمخوارم نیامد
مرهم گذار قلب بیمارم نیامد
دیگر مرا در سینه یارای نفس نیست
سر تا به پا فریادو فریادرس نیست
هر شب که می آمد به یاری در بر من
دست نوازش میکشیدی بر سر من
اینک سه شب باشد که بوی گل نیامد
بر دیدن جغد دلم بلبل نیامد
بی او دل ویران را شور و صفا نیست
خون جگر در سفره ام هست و غذا نیست
این ابیات زبان حال آن پیرمرد خرابه نشین بود ؛اما همین حرفها را یک خرابه نشین دیگری هم با خودش زمزمه میکرد . دختر سه ساله ای ،درون خرابه شام زانوی غم بغل گرفته است .
میگفت یارب یارو غمخوارم نیامد......
……………………………………………………………………………………..
اومده صبح اجابت / وقته بندگی عبادت
کی دیده یه ماه کامل / وا باشه درهای رحمت
وقتشه برای چند شب / که ماهم خدایی باشیم
با هزارتا استغاثه / دیگه از قفس رهاشیم
تویه کوچه باغ دلها / میپیچه نسیم یارب
دیدنیه این شبها که / مهمونه خداییم هر شب
الهی العفو الهی العفو
نفسها که در شمار است / دیده ها پرستاره است
میریزه ناله و شیون / از دلی که پر شراره است
مولای من مولای من مولای من ؛ دیگه نخلستونا صدات نمی شنون ، دیگه حسرت ناله های علی به دل می برن؛ بزار برا بار آخر یه ذره ناله بزنه خودش خالی کنه ؛ گوش بده شاید تو هم بشنوی . مولای یا مولای هر چن مولای مولای که می گفت یه دست به محاسنش می گرفت ، می گفت خدا کی قرار محاسنم خونی بشه ،دیگه علی خسته شده
دلمو دیوونه کردی / سحرهای دل سپردن
به سر زلف نگارم / عاشقونه گره خوردن
این شبها که چشم خسته ام / غرق اشک و التماس
دخیل تار عبای / یه غریبه ، ناشناسه
الهی العفو الهی العفو
آقایی که کوچه های / کوفه میشنون صداشو
میبینند نیمه های شب / تا خرابه رد پاهاشو
دنبال رد نگاهش / کوچه ها در به در اون
سراغ بابا میگیرن / یتیما از دختراشون(خواهراشون یا مادراشون)
……………………………………………………………………………………………
هر شب خونه ی یكی از بچه هاش می رفت، امشب اومد خونه ی دخترش، میگه بابام از غروب، بی قرار بود؛ هی می رفت تو صحن حیاط، آسمون رو نگاه میكرد، نمازش رو خوند، سفره براش پهن كردن، بابام پیر شده، دیگه گفتم نان جو نذارم، یه مقدار شیر براش گذاشتم، بابامه باید پذیرایی كنم، مقداری نمك هم گذاشتم، دیدم بابام سر سفره، داره گریه میكنه، دعا خوند بعد یه نگاهی به صورت من كرد، زینب جان تا حالا كی دیدی، بابات سر سفره ای بنشینه، دو تا غذا باشه یا به زبان دیگه دو خورشت،
گفتم:چشم بابا فقط گریه نكن، اینقدر رفتی تو حیاط رفتی اومدی، گفتی: انا لله و انا الیه راجعون، بابا منو داغونم كردی، دست بردم نمك رو بردارم، یه وقت دستم رو آروم گرفت، گفت:جان بابا اون شیر رو بردار، امشب یه حرف داریم با آقامون، آقا جان شیری كه دختر آورد نخوردی، ولی شیری كه چند شب دیگه، بچه های یتیم می آرن، می خوری، باشه، دل شكستن هنر نمی باشد، دیدم چند لقمه با نمك غذا رو خورد، سفره رو جمع كن، چشم بابا، مگه میخوابه، كسی كه میخواد بره زهرا رو ببینه، مگه میخوابه، كسی كه میخواد ملاقات خدا بره، مگه میخوابه، بذارید یه ذره از زبون زینب بگم:
از چه مهمان محاسن پیر من بابای من
هرکجا که حرف هجران است با من می زنی
یا مگو چیزی و یا گیسو پریشان می کنم
بعد عمری آمدی و حرف رفتن می زنی
بعد عمری من فقط یکبار بر تو رو زدم
کم بگو ، دست از سرم بردار زینب جان برو
تو با دخترت این جوری حرف نمی زدی، چی شده بابا؟ هی میگی دست از سرم بردار
می روی، باشد برو در خانه ی من هم نمان
خب به جای رفتن مسجد به نخلستان برو
بابا مسجد نرو، برو نخلستان، مگه نمی خوای مناجات كنی.
حیف جای مادرم خالی است ورنه ای پدر
شک ندارم راه مسجد رفتنت را می گرفت
یه بار این طوری كرده دیگه، مگه ندید داشت می بردنش، گفت:فضه كاری نداشته باش، تو بچه رو جمع كن من رفتم.
چادرش را بر کمر می بست و بین کوچه ها
پا برهنه می دوید و دامنت را می گرفت
مادر كجایی بیایی یه بار دیگه، دست به كمر بندش ببری
حیف جای مادرم خالی است ورنه ای پدر
گیسویش را بر زمین می ریخت پیش پای تو
ناله از دل می کشید و باز مثل پشت در
استخوانش را سپر می کرد امشب جای تو
مادرم زهراست من هم دختر این مادرم
گر دهی اذنم فدایت دست و پهلو می کنم
حرمت گیسوی من مانند موی او بود
کوفه را من زیر و رو با نام گیسو می کنم
نذر کردی گوئیا رویت ببینم لاله گون
رحم کن کن بر دخترت امشب بیا مسجد نرو
هست در یادم هنوز آن صورت سرخ وکبود
ای قتیل مادر زینب بیا مسجد نرو
ای غریب کوچه ها ، ای حیدر بی فاطمه
مادرم زهرا برای تو همیشه کوه بود
در بین کوچه، بین چهل نفر آن روز هم
مادرم از پا نمی افتاد اگر قنفذ نبود
…………………………………………………………………………………
متن كامل مراسم قرآن به سر گذاشتن در شب قدر
همه چیز ما از این كلام خداست،تو رو خدا این قرآنی كه الان جلوت گذاشتی و ان شاءالله رو سرت می خوای بذاری،چقدر توی زندگی بهش سر می زنی،خدا وكیلی،چه نقشی تو زندگی ما داره قرآن،همین قرآنی كه رو سرت گذاشتی،روایت داره فردای قیامت میاد از دستت شكایت می كنه،میگه خدا من تو خونش غریب بودم،به من سر نمی زد،از من تو زندگی تو برخورد با پدر و مادر،بزرگتر،تربیت فرزند،تو هیچ چیز از من استفاده نكرد،حالا بیاد درستش كن فردای قیامت،الله اكبر،آی جوونها امام صادق فرمود: هركس،در روز پنجاه آیه از قرآن نخونه،از مانیست،یعنی شیعه ی ما نیست.عزیز دلم پنجاه آیه قرآن بخوان با تأمل و تدبر،یك ماه،دو ماه ادامه بده،بعد ببین خدا با زندگیت چه میكنه.همراه من بخوونید:
ُ إ َّمُهّ الل َ ی َ و ُ خاف ُ ا ی َ م َ و ، نى ْسُحْ ال َکُ ماؤ ْسَ أ َ و ،ُرَبْکََْ الا َکُم ْ ف یه اس َ و ، ا ف یه َمَ ل و َزْنُمْ ال َ ب ک تاب ک َکُلَأ ْسَ ی أ ّ ن قائ ک َتُ ع ْ ن ی م ن َلَعْجَ ت ْنَ أ ، جى ْر ار ّ الن َ م ن
حالا قرآن رو رو سرت بذار
َ ؛َ سْرَ أ ْنَ به حق م َ آن و ْرُقْ ا ال َذَ به حق ه َّمُهَّ الل کْ م ن َکّ قَ ب ح ُفَرْعَ أ َدَحَ لا أ َ ف ْ ه م ْیَلَ ع َکّ قَ ب ح َ ف یه و ُهَتْحَدَ م ٍ م ن ْؤُ م ّ لُ به حق ک َ ب ه و ُهَتْل ُ ......هّ ا الل َ ی َ ده مرتبه : بک .......دَّمَحُ ده مرتبه:الهی: بم
ده مرتبه:الهی قربونت برم یا امیرالمؤمنین،نكنه این شیعه ها و عاشق هات ایوون طلات رو ندیده برن زیر خاك،آقاجانم،امشب ٍّ ........ ل ی َ ده مرتبه: بع ، یا علی ، مشكل كشای دو عالم ، عنایتی كن ده مرتبه:الهی،لااله الا الله،همه چیز عالم،هم پیغمبر هم امیرالمؤمنین كه نه،همه ی عالم، به طفیل وجود فاطمه به وجود آمد،مگه حدیث لولاك ما خلقت و افلاك رو نشنیدی عزیز من،آی جوونهای تو مجلس،حرفم با توست،فردای قیامت ندا می رسه هر جا ً فاطمه جان اصلا ، فاطمه جان بهشت رو برا تو خلق كردم ، اولین كسی كه وارد میشود فاطمه است ، فاطمه جان داخل شو تو پات و بذاری بهشته،برا همینه كه میگن بهشت زیر پای مادره،آی جوون زیاد صورت كف پای مادرت بذار،غرور نگیره تو رو،اگه بزرگترین كس این دنیا هم بشی،در برابر پدرو مادر،حقیر باش،متواضع باش، نكنه حتی روت رو طرفشون، ترش كنی عزیز دلم،همه چیز من و شما به احترام به پدر و مادر است،كاری كن تو این دوره ی آخر زمان،دعای مادرت پشت سرت باشه،پدرت و مادرت ازت راضی باشن،ندا می رسه وارد نمی شم خدایا،به من وعده ای دادی،بخدا همه ی اونهایی كه مهر حسین تو َ .........ةَ الهی: بفاط م ، یك همچین كسی رو میخوای صدا بزنی ، یك یك از صحرای محشر جدا میكنه ، دلشونه
ده مرتبه: اصحاب دارن رد میشن،دیدن وجود نازنین امام مجتبی زیر سایه ی درختی نشستن،مشغول تناول كردن طعام هستند، یه سگی جلوی آقا زانو زد،دمش رو تكون می داد،فهمید گرسنه است،دیدن یه لقمه خودش میخوره ،یه لقمه جلو سگ میندازه،اصحاب می خواستند اون سگ رو برانند،فرمود نه،بذارید باشه،یعنی كنایه از اینكه سگ هم از در خونه ی ما نباید دست خالی بره، من خودم رو میگم،من كارم به شمانیست،كی مثل منه،یعنی آقا من از سگ كمترم،یه لقمه ای هم جلو من ّ ل ی َ ده مرتبه الهی: بع ، ..... نْیَسُحْ ده مرتبه الهی: بال ، هركی كربلا می خواد ،...... نَسَحْ ده مرتبه الهی: بال ، كریم اهلبیت ، بذار نْب ن ........ گفتند آقا این قدر گریه نكن برا بابات،چشمات رو از دست میدی،فرمود:وای بر شما یعقوب نبی یه پسر ازش گم ْیَسُحْ ال شد،درحالی كه میدونست یوسفش زنده است،یه روزی بر میگرده،اینقدر گریه كرد چشماشو از دست داد،من چرا گریه نكنم،چرا
ناله نزنم،درحالی كه تو یه نصفه ی روز،روز عاشورا جلو چشمام، هجده تا یوسف رو سر بریدن، ده مرتبه ،این آقا چهار سالش ْ ر ب َفْعَ ده مرتبه الهی: بج ،.......ٍّ ل ی َ ن ع ْ د ب َّمَحُ الهی: بم ، یعنی یه جورایی هم بازیه رقیه سلام الله علیها بوده ، بوده كربلا ن آقا موسی بن جعفر قسمت میدهم،خدایا،مارو از زندان نفس و خودیت و ، ده مرتبه:خدایا تورو به زندانی آل پیغمبر ،.......دَّمَحُم منیت رها گردان،خدایا زندانیان اهل اسلام،خدایا مفقودینی كه هنوز خانواده هاشون چشم انتظارند،امام موسی صدر،چهار دیپلمات ایرانی،همه ی مفقودین،خدایا خبری ازشون به خانوادشون برسان،زندانی های نادم و پشیمان،به آغوش خانواده خوش بحال اونهایی كه الان ،..... وسى ُ ن م ْ ب ّ ل ی َ ده مرتبه الهی: بع ،.......رَفْعَ ن ج ْ ى ب َ وس ُ بم ، الهی ، یا باب الحوائج ، هاشون برگردان حرم هستند،ده مرتبه خدایا قسمت میدهم به جوانترین امام شیعه،دست جوونهامون رو بگیر،خدایا عاقبت جوونهامون ختم به خیر بگ نْ د ب َّمَ ده مرتبه الهی: بمح ، با خوت رو بهشون بچشان ، خدایا مزه ی انس با مجالس ابی عبدالله علیه السلام ، ردان به احترام آقا رو پات بلند شو بگو ،.......ٍّ ل ی َ ن ع ْ ن ب َسَحْ ده مرتبه الهی: بال ، .......دَّمَحُ ن م ْ ب ّ ل ی َ ده مرتبه الهی: بع ،.....ٍّ ل ی َع مولا،آنقدر در میزنم این خانه را،تا ببینم روی صاحب خانه را،امشب شب قدره،دیگه چیزی نمانده به آخر ماه رمضان،من میترسم ما مثال اون حدیث پیغمبر اكرم،كه فرمود:شقی و بیچاره به كسی می گویند،كه ماه رمضون بیاد و خدا اون رو نبخشه،باید دست به دامن آقامون بشیم،بگیم آقا ما هیچ گل نه ، نه چیزی بهم اضافه شده ، عوض نشدم ً از اول ماه رمضون اصلا ، ی به سرمون نزدیم چیزی كم شده،مولاجان امشب می خوام دست به دامن شما بشم،شما واسطه ی مابشین،فقط باید یه قسمی بدهم آقا عنایت كنه،تو رو خدا سادات،غیرتی ها،حساس ها ببخشن،آقا به جان مادرت،آن مادر غم پرورت،مارا نرانی از درت،الهی: بگو خدایا ببین دستم ، یه دستت هم اشك برا ابی عبدالله باشه ، كتاب خدا ، ة ...... همین جور كه ایستادی یه دستت قرآن َّجُحْ بال خالیه،امشب دو تا واسطه برات آوردم، همون دو امانتی كه پیغمبر به من سپرد،امشب هم می خوام خدارو به قرآنش قسم بدهیم،هم به چیزی كه خیلی برا خدا عزیزه،نه من نه تو ،نه قوی ترین محاسبه گران،عالم نمی تونن روش قیمت بذارن،الا خدا،می دونی چیه،اونم اشك برا حسینه،اشكت رو بریز كف دستت،هر حاجتی داری،منم التماس دعا دارم،بفاطمة و ابیها و بعلها و بنیها ،بامام زماننا و بدماء شهداءنا،بدم المظلوم:یعنی به خون مظلوم،باز كنم،یعنی به خون شیر خواره ی حسین علیه السلام،استجب دعواتنا،ده مرتبه:یا الله، یا رحمن و یارحیم ،یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینك،خدایا فرج امام زمان (عج) مارابرسان،توی این دل شب خدایا دیگه جایی بهتر از اینجا نداشتم،اگه داشتم میرفتم،این موقع شب اگه در خونه ی همسایه رو هم بزنی،بد و بیراه بهت میگه،میگه بیخود كردی من رو از خواب بیدار كردی،اما در خانه ی خدا، خدایا فرج امام زمان (عج) مارابرسان،مارا مشمول دعای خیر آقامون قرار بده،نائب برحقش رهبر عزیز ما در پناه خودت حفظ بفرما،پدر و مادر ما بیامرز،روح امام وشهدا و اموات،اموات من حقیر،این جمع بانیان و زحمت كشان این برنامه،اونهایی كه پارسال بودن،الان بدنشون اسیر خاكه،خدایا روحشون از این مجلس ما شاد بگردان،آی خدا به غمهای دل زینب كبری دست احدی امشب ناامیدو خالی برمگردان،آرزوی كربلا بر این دلهل مگذار،مریض هامون شفا بده،دست جوونهامون رو بگیر،اونهایی كه اولاد ندارن،بچه دار نمیشن،خدایا صاحب اولاد صالح بگردان،خدایا دشمنان ما خارو ذلیل بگردان،مظلومان عالم،مردم مظلوم وستم كشیده، و قحطی زده ی سومالی، مسلمانند،هم خون و هم دین ماهستند،آی مسلمان پیغمبر فرمود:اگر مسلمانی ندای مظلومیت مسلمانی رو بشنوه،نفرمود سنی و شیعه،فرمود مسلمان،دینت یكی،كتابت یكی،پیغمبرت یكی،فرمود مسلمان،برادر مسلمان، اگه صداشو به اونهایی كمك كن كه دارن با خاك افطار می ، تو این روزها اگه شده از خودت هم بگیری ، مسلمان نیست ً اصلا ، لبیك نگه كنن،مظلومان عالم،مردم مظلوم سومالی،شیعیان مظلوم بحرین،نصرت و یاری بفرما،آی خدا ما را مدیون شهدا ممیران،ما رو قدردان نعمت پدرو مادر و ولایت قرار بده،عاقبت امر همه ی ما ختم به شهادت و سعادت و خیر قرار بده،آی خدا مارا حسینی زنده بدار،حسینی بمیران،حسینی محشور بگردان
………………………………………………………………………………..
دیگر برایم دلخوشی معنا ندارد
وقتی تو را بابای من دنیا ندارد
رفتی یتیم بی قرار شهر کوفه
حس کرد تازه طفلکی بابا ندارد
رفتی برای زینب تو خستگی ماند
دیگر پرستارت به پیکر نا ندارد
خونت نوشته گوشه محراب مسجد
این کوه طور عاشقی موسی ندارد
دنیا پدر جان تا خود روز قیامت
مانند تو گریه کن زهرا ندارد
رفتی و از این شهر بردی مهربانی
کوفه برای ماندن ما جا ندارد
رفتی خیال دشمن تو گشت راحت
در سر به غیر از فکر عاشورا ندارد
فکری به حال روزگار دخترت کند
در روزهایی که حرم سقا ندارد
………………………………………………………
دیشب فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد
یک بار دیگر رخت ماتم در برم کرد
دیشب که اشهد گفتنت ذکر لبت بود
امن یجیب ورد لبان زینبت بود
دیشب ملائک هم گریبان می دریدند
فزت و رب الکعبه ات را می شنیدند
بر دوش من بگذار بار محنتت را
دیدم به چشم خود تمام غربتت را
هر شب سراغ چاه رفتی گریه کردی
یا بین کوچه راه رفتی گریه کردی
میدانم از هجران مادر پیر گشتی
اما مگر از زندگانی سیر گشتی؟
فکری به حال کاسه های شیر کردی ؟
فکری به حال کوفه ی دلگیر کردی؟
بابا مرو مانوس غم ها میشوم من
با رفتنت تنهای تنها میشوم من
رحمی کن آخر بر یتیمان پریشان
جان حسن قدری تحمل کن پدرجان
بادختر خود کمتر از این سربه سر کن
از رفتنت بابا بیا صرف نظر کن
با این وصیت ها نده دیگر عذابم
جان حسین دیگر نکن خانه خرابم
ام المصائب هستم و ام البکایم
تو هم شبیه مادرم گفتی برایم
بر روی چشم هستم هوادار حسینت
هستم همیشه مونس و یار حسینت
بابا خیالت جمع هستم تکیه گاهش
هستم شریک درد و داغ و سوز و آهش
دیگر نگو از خاطرات همسر خود
از خلعت و بقچه نگو با دختر خود
بس کن پدرجان چون دگر طاقت ندارم
باشد-کفن در زیر پایت می گذارم
حرف از کفن گفتی و دلشوره گرفتم
از پیرهن گفتی و دلشوره گرفتم
گفتی حسین و کربلا ای داد بی داد
گفتی حسین و بوریا ای داد بی داد
بابا حسین من کفن دارد ندارد
حتی کفن نه پیرهن دارد ندارد
………………………………………………………………
وقت پرواز آسمان شده بود
گوئیا آخر جهان شده بود
کعبه می رفت در دل محراب
لحظه ی گریه ی اذان شده بود
کوفه لبریز از مصیبت بود
باد در کوچه نوحه خوان شده بود
شور افتاد در دل زینب (س)
پی بابا دلش روان شده بود
در و دیوار التماسش کرد
در و دیوار مهربان شده بود
شوق دیدار حضرت زهرا
در نگاه علی عیان شده بود
خار در چشم و تیغ بین گلو
زخم ،مهمان استخوان شده بود
سایه ای شوم پشت هر دیوار
در کمین علی نهان شده بود
ناگهان آسمان ترک برداشت
فرق خورشید خون فشان شده بود
…………………………………………………………………………….
علی امـــــشب چه خوش با ما مدارا می کنی
شد شب قـدر و تو خود دردم مداوا می کنی
ّ درکـنار ذکـر حـق و جـــوشن و احیای شب
با نــمازآخرت دل را مــصـفا مـی کـنی
عـدل و احـسان شما حتی ز قاتل کم نگـشت
کاسه شیری هم برای قاتلت مــولامهیامی کنی
امشـب آقا با همین فرق شکسته، روی زرد
یاد آن میخ در و پـهلوی زهـرا(س )می کنی
از شمار فضل تو حدر قلم ها عاجــز است
در رکـوع خود زکــات عشـق اهدا می کنی
مـردم نا اهـل کـوفه با تو بد کردند علـی(ع)
ازخدای خود تو استغفارآنها را تمـنا می کنی
………………………………………………………………………..
دیگر علی ز بستر خود پا نمی شود
زخم سر شکسته مداوا می شود
دربی که تا کنون به کسی "نه "نگفته بود
این چند روز روی کسی وا نمی شود
دیگر طبیب زحمت بیخود نکش، برو!
درد علی که بهتر ازینها نمی شود
از بس که تب نموده و رنگش پریده است
زردی دستمال هویدا نمی شود
رخسار زرد و ریش سفید و هنای سرخ
آخر چنین خضاب که زیبا نمی شود!
زینب به کاسه های پر از شیر دل نبند
این چیزها برای تو بابا نمی شود!
حرفی بزن علی، به حسینت نگاه کن
دارد ز غصه های تو دیوانه می شود
حال تو را فقط حسنت درک می کند
دردی حریف ماتم زهرا نمی شود!
سی سال پیش جان علی را گرفته اند...
خنجر که مرد کشتن مولا نمی شود!
قبری در آسمان بکنید ای فرشته ها
ماه شکسته روی زمین جا نمی شود
…………………………………………………………………