روضه ضربت خوردن علی علیه السلام
امیرالمؤمنین علیه السلام، زخمی و مجروح در بستر افتاده است. رنگ صورتش به قدری زرد شده که دیگر با رنگ زرد دستمالی که به سر بسته است، قابل تشخیص نیست. بچه های امیرالمؤمنین علیه السلام با چشمانی اشکبار دورش نشسته اند و به آخرین سفارش ها و وصیت های پدرشان گوش می دهند.
حضرت عباس دو زانو نشسته، هی این فرق شکافته بابا را نگاه می کند و اشک می ریزد. این صحنه را به ذهن بسپار. کمی بیا جلوتر، یه وقتی دیدند حضرت عباس سوار بر اسب، تیر در چشم، دستان بریده، خم شده است، می خواهد تیر را با کمک زانوانش از چشم بیرون بیاورد. نامردی از نسل ابن ملجم ها با شدت، عمود آهنین را به فرق حضرت عباس فرود آورد و فرق او را مثل فرق پدرش علی شکافت.
او هم دیگر شبیه پدرش امیرالمؤمنین شده بود؛ امام این جا به جای ندای آسمانی: قتل علی المرتضی قتله اشق الاشقیاء؛ یک وقت شنیدند صدای ناله جانسوزی طنین انداز شد: الان انکسر ظهری و قلت حیلتی؛ کمرم شکست و تدبیرم اندک شد.