شامی ها و خبر شهادت علی علیه السلام
” خبر شهادت امیرالمؤمنین به شام رسید. اکثر اهل شام در اثر تبلیغات معاویه در مقابل اهل بیت علیه السلام قرار گرفته بودند حتی عده ای از این ها نماز خواندن علی علیه السلام را باور نداشتند. زمانی که خبر رسید علی علیه السلام در محراب عبادت ضربه خورده، می گفتند: علی علیه السلام در مسجد چه می کرده؟! مگر علی نماز هم می خوانده؟!تبلیغات سوء به حدی زیاد بود که در بعضی از قبایل نام علی، حسن، حسین و فاطمه وجود نداشت. نه در زمان علی علیه السلام بلکه بیست سال بعد از شهادت علی علیه السلام ( زمان امام حسین) که بنی عباس سر کار آمدند و شروع کردند از بنی امیه انتقام گرفتن بعضی از مردم شام، به ابوالعباس سفاح گفتند: ما فامیلی برای پیغمبر به جز بنی امیه سراغ نداریم ما اصلا نمی دانیم این ها اهل بیت پیامبرند. حتی بعضی ها نسبت اهل بیت را با پیامبر انکار می کردند. این ها مظلومیت اهل بیت را می رساند در مدینه شخصی همین که امام حسن را دید شروع کرد به فحاشی، امام حسن از او سؤال کرد اهل کجایی؟ عرضه داشت: اهل شام. امام فرمود: از شامی ها بیشتر از این انتظار نمی رود، آن محیطی که تمام خطیب هایش علیه ما اهل بیت تبلیغ می کنند از این بهتر نمی شود! البته افراد قلیلی بیت این ها مؤمن بودند. علی را می شناختند. نوشته اند خبر شهادت امیر مؤمنان به شام رسید، معاویه دستور داد مجلس جشنی بگیرند، و خوشحال شد از این که رقیبش را از صحنه خارج کرده، چون با او در جنگ بود و بنا بود این جنگ ادامه پیدا کند. وزیر ها را دعوت کرد، شخصیت ها را دعوت کرد، لباس عوض کرد، مردم تعجب کردند ایام عید نیست! وقتی که همه جمع شدند، گفتند: خبر شهادت امیر مؤمنان به ما رسیده است. معاویه کنیزی داشت به نام سوده ی همدانی چند بیت شعر درباره ی فضایل و مصائب امیرمؤمنان خواند. با این که جلسه، جلسه ی جشن بود آن را به هم زد و حضار را به گریه واداشت، فرمود:
صلی الإله علی روح تضمّنها قبر فأصبح فیه العدل مدفونا
قد حالف الحقّ لا یبغی به بدلا فصار بالحقّ و الإیمان مقرونا
صدا زد ای معاویه! درود بر آن شخصیتی که وقتی او را داخل قبر گذاشتند عدالت هم با او دفن شد. معاویه گفت: چه می گویی؟ منظورت چه کسی است؟ فرمود: علی بن ابی طالب. سپس فرمود: ای معاویه داری برای علی جشن می گیری؟! او یادگار و پیرو پیامبر بود، هر وقت دلمان بای پیامبر تنگ می شد سخنان و نجوای او را می شنیدیم. معاویه! شادی نکن، علی بنده ی برگزیده ی خدا بود. شروع به خواندن اشعار کرد. بالاخره این یک نفر بلند شد و در وصف امیرالمؤمنین شعر خواند و اقامه ی عزا کرد. می خواهم عرض کنم یا امیرالمؤمنین شامیان دربار معاویه به شما بی احترامی کردند و با شهادت شما شادی کردند اما سخت تر از آن، زمانی است که سرهای اهل بیت را وارد شام کردند، آن وقتی است که زینب و امام سجاد را وارد شام کردند. من نمی دانم چه گذشت؟ اما معروف این است که از امام سجاد سؤال شد: کجا بیشتر به شماسخت گذشت؟ فرمود: الشام، الشام، الشام. چه کردند در شام؟! در روایتی امام سجاد فرمود: از بالای بام ها بر سر ما آتش می ریختند، بچه هایشان به ما سنگ می زدند. با یک وضعیتی اهل بیت را وارد شام کردند. سهل ساعدی می گوید: در شام نبودم و از قضایا خبر نداشتم، تازه رسیده بودم، آمدم دروازه ی شام، دیدم یک تعداد سر های نورانی بالای نیزه، خدایا! من این سر ها را می شناسم! این سر عباس است! این سر حسین است!
رأس زهریّ قمریّ أشبه الخلق برسول الله(1)
این سر شبیه پیغمبر است! چه اتفاقی افتاده؟! با کمال نگرانی جلو آمدم، رئیس کاروان را جویا شدم، دیدم آقا سیدالساجدین است، گفتم آقا جان! سهلم، پیر غلامان شما هستم؛ به خدا خبر نداشتم چه اتفاقی افتاده! آقا فرمود: سهل، اگر پول داری یک مقداری به این نیزه دارها بده که این سرها را از جلوی کژاوه دور کنند تا این قدر مردم به عترت رسول الله نگاه نکنند.(2) بعضی از نقل ها دارد، فرمود: سهل ساعدی! یک قدری پارچه بیاور زیر این زنجیرها بگذار این ها آفتاب خورده اند بدنم را اذیت می کنند.
پی نوشت:
1- بحارالانوار، ج45، ص114.
2- سوگنامه آل محمد، ص448و449.
منبع: روضه های استاد رفیعی، ص46.”